تاریخ پیامبر اسلام (3) هجرت

دو قبيله بت پرست به نام (اوس ) و (خزرج ) از عرب قحطانى در يثرب سكونت داشتند و پيوسته جنگهايى ميان اين دو قبيله روى مى داد، تا آنجا كه به ستوه آمدند و دانستند كه نابود مى شوند و نيز بنى نضير و بنى قريظه و ديگر يهوديان يثرب بر آنان گستاخ شدند، جمعى از ايشان به مكه رفتند تا از قريش يارى بخواهند، اما قريش شرايطى پيشهاد كرد كه براى ايشان قابل پذيرش نبود، ناچار آنها به طائف رفتند و از قبيله (ثقيف ) كمك خواستند و از آنها نيز مأيوس شدند و بى نتيجه بازگشتند.(107)
شنبه، 27 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ پیامبر اسلام (3) هجرت
تاریخ پیامبر اسلام (3) هجرت
تاریخ پیامبر اسلام (3) هجرت

نویسنده : دکتر محمد ابراهیم آیتی
تلخیص : جعفر شريعتمدارى



مقدمات هجرت و آشنايى با اهل يثرب

دو قبيله بت پرست به نام (اوس ) و (خزرج ) از عرب قحطانى در يثرب سكونت داشتند و پيوسته جنگهايى ميان اين دو قبيله روى مى داد، تا آنجا كه به ستوه آمدند و دانستند كه نابود مى شوند و نيز بنى نضير و بنى قريظه و ديگر يهوديان يثرب بر آنان گستاخ شدند، جمعى از ايشان به مكه رفتند تا از قريش يارى بخواهند، اما قريش شرايطى پيشهاد كرد كه براى ايشان قابل پذيرش نبود، ناچار آنها به طائف رفتند و از قبيله (ثقيف ) كمك خواستند و از آنها نيز مأيوس شدند و بى نتيجه بازگشتند.(107)
(سويد بن صامت أوسى ) براى حج يا عمره از يثرب به مكه آمد و رسول خدا را ملاقات كرد، رسول خدا او را به اسلام دعوت و قرآن بر وى تلاوت كرد، آنگاه به يثرب بازگشت و اندكى بعد، پيش از جنگ بعاث به دست خزرجيان كشته شد.(108)
(ابولحيسر) با عده اى از جمله (اياس بن معاذ) به منظور پيمان بستن با قريش ، عليه خزرجيان از يثرب به مكه آمدند (اياس ) اظهار تمايل به اسلام كرد و اسلام آورد، سپس به يثرب بازگشت و جنگ بعاث ميان أوس و خزرج روى داد و اندكى بعد (اياس بن معاذ) در حالى كه تهليل و تكبير و تحميد و تسبيح پروردگار مى گفت از دنيا رفت .(109)

نخستين مسلمانان أنصار

در سال يازدهم بعثت رسول خدا در موسم حج با گروهى از مردم يثرب ملاقات كرد و با آنها به گفتگو پرداخت و نيز اسلام را بر آنان عرضه داشت و قران را بر ايشان تلاوت كرد اهل يثرب دعوت رسول خدا را اجابت كردند و اسلام آوردند و گفتند اكنون به يثرب باز مى گرديم و قوم خود را به اسلام دعوت مى كنيم ، باشد كه خدا به اين دين هدايتشان كند.
ابن اسحاق گويد: اينان شش نفر از قبيله خزرج بودند كه به يثرب بازگشتند و امر رسول خدا را با مردم در ميان گذاشتند و آنان را به دين اسلام دعوت كردند و چيزى نگذشت كه اسلام در يثرب شيوع يافت و نخستين مسلمانان انصار (اسعد بن زراره ) و (ذكوان بن عبد قيس ) بودند و (ابوالهيثم ) نيز در حالى كه رسول خدا را نديده بود اسلام آورد و او را به پيغمبرى شناخت .
نخستين مسجدى كه در مدينه در آن قرآن خوانده شد، مسجد (بنى زريق ) بود. در سال دوازدهم بعثت ، 12 نفر از انصار در موسم حج ، در عقبه (منى ) با رسول خدا بيعت كردند، آنها عبارت بودند: 1 - اسعد بن زراره ، 2 - عوف بن حارث ؛ 3 - رافع بن مالك ؛ 4 - قطبة بن عامر، 5 - عقبه بن عامر، 6 - معاذ بن حارث (برادر عوف بن حارث )، 7 - ذكوان بن عبد قيس ، 8 - عبادة بن صامت ، 9 - ابو عبدالرحمان ، 10 - عباس بن عباده ، 11 - ابوالهيثم ، 12 - عويم بن ساعده .
اين دوازده نفر پس از انجام بيعت به مدينه بازگشتند و رسول خدا (مصعب بن عمير) را همراهشان فرستاد تا به هر كس كه كه مسلمان شد قرآن بياموزد، (مصعب ) بر (اسعد بن زراره ) وارد شد و براى مسلمانان مدينه پيشنمازى مى كرد و او را در مدينه (مقرى ) مى گفتند.

اسلام آوردن سعد بن معاذ و اسيد بن حضير

(اسعد بن زراره ) همراه (مصعب بن عمير) به محله (بنى عبدالاشهل ) و (بنى ظفر) رفتند تا (سعد بن معاذ) و (اسيد بن حضير) را كه هر دو مشرك و از اشراف قوم خود بودند با اسلام دعوت كنند. (اسيد) حربه خود را برداشت و به سوى آن دو رهسپار شد، به آنان دشنام و ناسزاگويى آغاز كرد، ولى (مصعب ) به او گفت چه مانعى دارد كه بنشينى تا با تو سخن گويم . (اسيد) نشست و با شنيدن دعوت (مصعب ) و آياتى از قرآن مجيد، گفت : براى مسلمان شدن چه بايد كرد؟ آنگاه به دستور (مصعب ) برخاست و غسل كرد و جامه پاكيزه ساخت و شهادت حق بر زبان راند و سپس به آن دو گفت ، اگر (سعد بن معاذ) هم به اسلام درآيد، ديگر كسى از (بنى عبدالاشهل ) نامسلمان نخواهد ماند هم اكنون او را نزد شما ميفرستم .
(سعد) هم به همان ترتيب ، پس از شنيدن دعوت اسلام و آياتى از قرآن مجيد، تطهير كرد و شهادت حق بر زبان جارى ساخت . گفته اند: كه در آن شب ، يك مرد يا زن نامسلمان در ميان (بنى عبدالاشهل ) باقى نماند به اين ترتيب كار انتشار اسلام در مدينه به جايى رسيد كه در هر محله از محله هاى انصار مردان و زنانى مسلمان بودند.

دومين بيعت عقبه

(مصعب بن عمير بن هاشم ) به مكه بازگشت و اسلام اهل مدينه را به عرض رسول خدا صلى الله عليه و آله رسانيد و آن حضرت شادمان گشت ، سپس جمعى از انصار در موسم حج به مكه رفتند و (بيعت دوم عقبه ) به انجام رسيد. بيعت دوم عقبه در ذى حجه سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد.

جريان بيعت

پس از فراهم آمدن 77 نفر (75 مرد و زن انصار و رسول خدا و عباس بن عبدالمطلبب ) نخستين كسى كه سخن گفت ، عباس بود، ضمن حمايت از رسول خدا گروه خزرج را مخاطب قرار داد و آنچه لازمه بيعت و يارى و وفادارى نسبت به رسول خدا بود برايشان بيان داشت و حجت را بر آنان تمام كرد.
(براء بن معرور) گفت : آنچه گفتى شنيديم ، ما برآنيم كه از روى وفا و راستى خونهاى خود را در راه رسول خدا صلى الله عليه و آله فدا كنيم .
(عباس بن عباده ) گفت : اى گروه خزرج ! دست از دامن وى برمداريد، اگر چه اشراف شما كشته شوند به خدا قسم خير دنيا و آخرت در همين است پس همگى همداستان در پاسخ او (آرى ) گفتند و با فدا كردن جان و مال و كشته شدن اشراف خويش تن به اين بيعت دادند.
عباس بن عبدالمطلب (عموى پيامبر) از آنان عهد و پيمان گرفت كه به اين پيمان وفادار بمانند، آنان نيز پذيرفتند و گفتند: چنان كه از ناموس و زنان خويش دفاع مى كنيم از رسول خدا دفاع خواهيم كرد.
نخستين كسى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد (براء بن معرور) و به قولى (ابوالهيثم ) و به قولى (اسعد بن زراره ) بود سپس بقيه دست به دست رسول خدا دادند و بيعت كردند.(110)
زنانى كه در اين بيعت شركت داشتند عبارت بودند از:
1 - ام عماره : نسيبه ، دختر (كعب بن عمرو بن عوف ) از (بنى مازن بن نجار).
2 - ام منيع : أسماء، دختر (عمرو بن عدى بن نابى ) از (بنى كعب بن سلمه ).

دوازده نفر نقيب أنصار

چون بيعت اين 75 نفر به انجام رسيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت : (دوازده نفر نقيب از ميان خود برگزينيد تا مسؤ ول و مراقب آنچه در ميان قومشان مى گذرد باشند.(111) )
به هر صورت ، دوازده نفر نقيب به شرح ذيل برگزيده شدند:
1 - أبو امامه : أسعد بن زراره ، 2 - سعد بن ربيع ، 3 - عبدالله بن رواحه ، 4 - رافع بن مالك ، 5 - براء بن معرور، 6 - عبدالله بن عمرو (پدر جابر انصارى )، 7 - عبادة بن صامت ، 8 - سعد بن عباده ، 9 - منذر بن عمرو (اين نه نفر از قبيله خزرج بودند)، 10 - اسيد بن حضير، 11 - سعد بن خيثمه ، 12 - رفاعة بن عبدالمنذر(112) (اين 3 نفر از قبيله أوس بودند.)
رسول خدا به دوازده نفر نقيب انتخاب شده گفت : (چنان كه حواريون براى عيسى ضامن قوم خود بودند، شما هم عهده دار هر پيشامدى هستيد كه در ميان قوم شما روى مى دهد و من خود كفيل مسلمانانم .)(113)

آغاز هجرت مسلمين به مدينه

پس از بازگشتن 75 نفر اصحاب (بيعت دوم عقبه ) به مدينه و آگاه شدن از دعوت و بيعتى كه (اوس ) و (خزرج ) با رسول خدا انجام داده بودند سختگيرى قريش نسبت به طاقت فرسا گشت تا آن كه از رسول خدا اذن هجرت خواستند (114) و رسول خدا آنان را فرمود تا رهسپار مدينه شوند و نزد برادران انصار خود روند.(115)
مسلمانان دسته دسته رهسپار مدينه شدند و رسول خدا به انتظار اذن پروردگارش در هجرت از مكه و رفتن به مدينه باقى ماند. هجرت مسلمانان به مدينه از ذى الحجه سال سيزدهم بعثت آغاز شد. نخستين كسى كه از اصحاب رسول خدا به مدينه وارد شد پسر عمه رسول خدا (ابوسلمه : عبدالله بن عبدالاسد بن هلال بن عبدالله بن عمربن مخزوم ) بود كه از حبشه بازگشت و به مكه آمد چون قريش به آزار او پرداختند و خبر يافت كه مردمى در مدينه به دين اسلام در آمده اند، يك سال پيش از (بيعت دوم عقبه ) به مدينه هجرت كرد.
ابن اسحاق گويد: عمر بن خطاب و برادرش زيد بن خطاب با چند نفر ديگر، بر (رفاعة بن عبدالمنذر) وارد شدند. طلحة بن عبيدالله و صهيب بن سنان ، در خانه (حبيب بن اساف ) (و به قولى يساف ) و يا بعضى گفته اند در خانه (اسعد بن زراره ) منزل گزيدند.
ساير ميزبانان كه دسته دسته مهاجران بر آنان وارد مى شدند، عبارت بودند از (عبدالله بن سلمه ) (در محله قبا)، (سعد بن ربيع )، (منذر بن محمد)؛ (سعد بن معاذ)؛ (اوس بن ثابت ) و نيز (سعد بن خيثمه ) كه چون مجرد بود، مهاجران مجرد بر او فرود آمدند.
كار هجرت به آن جا كشيد كه مرد مسلمانى جز رسول خدا و على بن ابى طالب و ابوبكر، يا كسانى كه گرفتار حبس و شكنجه قريش بودند در مكه باقى نماند.

سوره هاى مكى قرآن

در ميزان و نيز در شماره سوره هاى مكى و مدنى و نيز در ترتيب نزول سوره ها اختلاف است ، ما در اين جا فقط روايت يعقوبى را ذكر مى كنيم و شماره هر سوره را در ترتيب فعلى قرآن مى نگاريم .
به روايت محمد بن حفص ... از ابن عباس ، 82 سوره از قرآن در مكه نازل شد.(116) نخستين سوره اى كه بر رسول خدا فرود آمد ( اقرأ باسم ربك الذى خلق ) (96) بود و سپس به ترتيب شماره سوره از اين قرار است :
(68)، (93)، (73)، (74)، (1)، (111)، (81)، (87)، (92)، (89)، (94)، (55)، (103)، (108)، (102)، (107)، (105)، (53)، (80)، (97)، (91)، (85)، (95)، (106)، (101)، (75)، (104)، (77)، (50)، (90)، (86)، (54)، (38)، (7)، (82)، (36)، (25)، (35)، (19)، (20)، (26)، (27)، (28)، (17)، (10)، (11)، (12)، (15)، (6)، (37)، (31)، (40)(117) ، (41)، (42)، (43)، (34)، (39)، (44)، (45)، (46)، (51)، (88)، (18)، (16)، (71)، (14)، (21)، (23)، (13)، (52)، (67)، (69)، (70)، (78)، (79)، (82)، (30)، (29).
در غير روايت ابن عباس ، مردم در اين ترتيب اختلاف دارند ليكن اختلافشان اندك است و نيز از ابن عباس روايت شده كه قرآن جدا جدا نازل مى شد، نه اينكه سوره سوره نازل شود، پس هر چه آغازش مكه نازل شده بود، آنرا مكى مى گفتيم ، اگر چه بقيه اش در مدينه نازل شود و همچنين آنچه در مدينه نازل شد.(118)

شوراى دارالندوه

(دارالندوه ) همان بناى (مجلس شوراى مكه ) بود كه جد چهارم رسول خدا (قصى بن كلاب ) آن را ساخت ، بعد معاويه آن را خريد و دارالاماره قرار داد، سپس جزء مسجدالحرام شد.(119)
پس از انجام بيعت دوم عقبه و هجرت اصحاب رسول خدا به مدينه ، رجال قريش دانستند كه يثرب به صورت پايگاه و پناهگاهى در آمده و مردم آن براى جنگيدن با دشمنان رسول خدا آماده اند، چند نفر از اشراف قريش ‍ براى جلوگيرى از هجرت رسول خدا از مكه به مدينه ، در (دارالندوه ) فراهم گشتند و به مشورت پرداختند. (آخر صفر سال 14 بعثت ) بعضى شماره شركت كنندگان در اين مجلس را از 15 نفر تا 100 نفر نوشته اند.(120)
هر يك در اين مجلس در مورد، حبس ، شكنجه ، حتى كشتن رسول خدا صلى الله عليه و آله طرحهايى ارائه دادند، سرانجام با پيشنهاد (ابوجهل بن هشام ) تصميم به كشتن رسول خدا گرفتند و با همين تصميم پراكنده گشتند.
ابن اسحاق مى گويد: درباره همين انجمن و تصميم قريش آيه 30 از سوره انفال نازل گشت ، آنجا كه مى گويد: (و هنگامى كه كافران از روى مكر و نيرنگ درباره تو نظر مى دادند تا تو را در بند كنند يا تو را بكشند يا تو را بيرون كنند، آنان مكر مى كنند و خدا هم مكر مى كند و خدا بهترين مكركنندگان است ).

دستور هجرت

رجال قريش بر تصميم قاطع خود مبنى بر كشتن رسول خدا باقى بودند و از طرفى جبرئيل فرود آمد و گفت : امشب را در بسترى كه شبهاى گذشته مى خوابيدى مخواب ، قريش پيرامون خانه رسول خدا را در اول شب (اول ربيع الاول سال 14 بعثت ) محاصره كردند كه به موقع حمله برند. رسول خدا بر حسب وحى پروردگار و دستورى كه براى هجرت رسيده بود، على را فرمود تا در بستر وى بخوابد و روپوش وى را بر خويش بپوشاند و سپس براى اداى امانات مردم كه نزد رسول خدا بود در مكه بماند.(121)
در اين موقع رسول خدا مشتى از خاك برگرفت و بر سر آنان پاشيد و در حالى كه آياتى از سوره يس (1-9) مى خواند (تا: ( فاغشيناهم فهم لا يبصرون ) بدون آن كه او را ببينند از ميان ايشان گذشت ، ولى مشركان خاك بر سر هنوز دنبال رسول خدا مى گشتند كه على عليه السلام از بستر رسول خدا برخاست و دانستند كه نقشه آنان نقش بر آب شده است .(122)

ليلة المبيت

در شب پنجشنبه اول ماه ربيع (سال 14 بعثت ) رسول خدا صلى الله عليه و آله از مكه بيرون رفت و در همان شب على عليه السلام در بستر رسول خدا بيتوته كرد (123) و دوباره فداكارى اميرمؤ منان آيه 207 سوره بقره نازل گشت . در همين شب بود كه رسول خدا، على را به كعبه برد و على پا بر شانه رسول خدا نهاد و بتها را واژگون ساخت .(124)

نخستين منزل هجرت يا غار ثور

رسول خدا در همان شب اول ربيع رهسپار غار (ثور) شد و ابوبكر بن ابى قحافه با وى همراه گشت و پس از سه روز كه در غار ثور ماندند در شب چهارم ربيع الاول راه مدينه را در پيش گرفتند.
قريش در جستجوى وى سخت در تكاپو افتادند و تا غار (ثور) رفتند و بر در غار ايستادند و چون ديدند كبوترى بر آن آشيانه نهاده و تار عنكبوت نيز بر در غار تنيده شده است گفتند كسى در اين غار نيست و بازگشتند.(125)
آنگاه رسول خدا در شب چهارم ربيع با راهنمايى مردى مشرك به نام (عبدالله بن ارقط (يا اريقط) ديلى ) كه دو شتر با خود آورده بود، به اتفاق ابوبكر و عامر بن فهيره راه مدينه را در پيش گرفت .
جايزه قريش براى دستگيرى رسول خدا صلى الله عليه و آله
چون رسول خدا از مكه رهسپار مدينه شد، قريش براى هر كس كه رسول خدا را دستگير كند صد شتر جايزه اعلام داشتند.
رسول خدا شب دوشنبه چهارم ربيع الاول از غار ثور به سوى مدينه بيرون آمد و روز سه شنبه در (قدير) بر خيمه (ام معبد خزاعى ) كه زنى دلير و بخشنده بود منزل كرد، ولى او بر اثر خشكسالى از پذيرايى ميهمانان عذر خواست رسول خدا چشمش بر گوسفندى كه در كنار خيمه بود افتاد، به او فرمود: اين چه گوسفندى است ؟ گفت : اين گوسفند از گرسنگى و ناتوانى از رمه مانده است و شير نيز ندارد. رسول خدا نام خدا را بر زبان جارى ساخت و با اذن آن زن گوسفند را دوشيد و شير گوسفند فراوان گشت و ريزش گرفت و همه از آن آشاميدند و بار ديگر ظرف را از شير پر كرد و نزد وى گذاشت سپس به طرف مدينه رهسپار شدند.(126)
(سراقة بن مالك ) براى دريافت جايزه از قريش ، وى را تعقيب مى كرد.(127) يعقوبى مى نويسد هنگامى كه رسول خدا به آبگاه (بنى مدلج ) رسيد (سراقة بن جعشم مدلجى (128) ) از پى وى تاخت و چون به او رسيد رسول خدا گفت : ( الهم اكفنا سراقة (129) ) . (خدايا شر سراقة را از سر ما كوتاه كن )، سپس دست و پاى اسب او به زمين فرو رفت و فرياد زد: اى پسر (ابوقحافه ) به همسفرت بگو تا از خدا بخواهد كه اسبم رها شود، به خدا قسم : اگر از من خيرى به او نرسد، بدى به او نخواهد رسيد.
سراقه چون به مكه بازگشت ، قصه خود را به قريش گفت و بيش از همه ابوجهل را تكذيب كرد. سراقه گفت : اى ابو حكم ! به خدا قسم : اگر هنگامى كه دست و پاى اسب من فرو رفت تو هم تماشا مى كردى ، دانسته بودى و شك نداشتى كه محمد فرستاده خداست و معجزه او را نمى توان پوشيده داشت .(130)
بريدة بن حصيب أسلمى (از قبيله بنى اسلم )
چون رسول خدا در طريق هجرت به (غميم (131) ) رسيد (بريده ) با هشتاد خانواده از خويشاوندانش نزد وى رسيدند و همگى به دين اسلام در آمدند آنگاه (بريده ) در غزواتى كه بعد از احد روى داد، حضور داشت .(132)

سال اول هجرت

ورود رسول خدا به مدينه
رسول خدا روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول نزديك ظهر وارد محله (قبا)ى مدينه شد و بر (كلثوم بن هدم ) يكى از مردان (بنى عمرو بن عوف ) وارد گشت و براى ملاقات با مردم در خانه (سعد بن خيثمه ) كه زن و فرزندى نداشت و مهاجران مجرد در خانه وى منزل كرده بودند و مى نشست و نخستين دستورى كه داد آن بود كه بتها درهم شكسته شوند. على عليه السلام سه شبانه روز در مكه ماند و امانتهاى مدرم را كه نزد رسول خدا بود به صاحبانش رسانيد و سپس به مدينه هجرت كرد و همراه رسول خدا در خانه (كلثوم بن هدم ) منزل گزيد.
ابن اسحاق مى گويد: رسول خدا روزهاى دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه را در (قبا) در ميان قبيله (بنى عمرو بن عوف ) اقامت داشت و مسمجد (قبا) را تأسيس كرد، سپس روز جمعه از ميانشان بيرون رفت و اولين نماز جمعه را در ميان قبيله (بنى سالم بن عوف ) در مدينه به جاى آورد و صد نفر مسلمان در آن شركت كردند.(133)
رجال قبايل اصرار مى ورزيدند كه رسول خدا در ميانشان فرود آيد، رسول خدا به آنان مى گفت : (راه شترم را رها كنيد كه خودش دستور دارد) تا اين كه سرانجام به محله (بنى مالك بن نجار) در زمينى كه متعلق به دو كودك يتيم بود، رسيد و شتر زانو به زمين زد و رسول خدا فرود آمد و (ابو ايوب انصارى : خالد بن زيد خزرجى ) بار سفر رسول خدا را به خانه برد.

بناى مصجد مدينه

رسول خدا آن زمين را به ده دينار خريد، آنگاه فرمد تا در آن جا مسجدى ساخته شود، خود نيز در ساختن مسجد با مسلمانان همكارى مى كرد و مسلمانان هم در موقع ساختن مسجد سرود مى خواندند و رسول خدا چنين مى گفت :
( لاعيش الا عيش الاخرة
اللهم ارحم المهاجرين و الانصار )
(زندگى جز زندگى آخرت نيست ، خدايا مهاجران و انصار را رحمت كن )
رسول خدا مسجد را با خشت بنا نهاد و چند ستون از چوب خرما برافراشت و سقف آن را به چوب خرما پوشانيد، پس از ساخته شدن مسجد اذان اسلامى به وسيله وحى مقرر گشت .

بقيه مهاجران

مهاجران از پى رسول خدا مى رسيدند و ديگر كسى از مسلمانان بجز آنان كه گرفتار و محبوس بودند در مكه باقى نماند، چند خانواده بودند كه دسته جمعى مهاجرت كردند و در خانه هايشان بسته شد، ابوسفيان خانه هايشان را تصرف كرد و فروخت .
رسول خدا زيد بن حارث و ابورافع را با دو شتر و پانصد درهم پول به مكه فرستاد تا دختران رسول خدا (فاطمه ) و (ام كلثوم ) و نيز (سوده ) همسر رسول خدا را به مدينه آوردند (رقيه ) دختر رسول خدا پيش از اين با شوهر خود (عثمان ) هجرت كرده بود اما (زينب ) دختر بزرگ رسول خدا را شوهرش (ابوالعاص ) كه هنوز كافر بود، نزد خويش نگاه داشت و اجازه هجرت نداد خانواده ابوبكر، از جمله : (عايشه ) به مدينه آمدند، همچنين (طلحة بن عبيدالله ) با عده اى رهسپار مدينه گشت .(134)
شيوع اسلام در مدينه
پس از اقامت رسول خدا در مدينه و ساختن مسجد و خانه هايش ، انصار همگى به دين اسلام در آمدند بجز طوايف : خطمه ، واقف ، وائل و اميه (طايفه اى از قبيله اوس ) كه بر شرك خود باقى ماندند، ولى بعد از واقعه بدر و احد و خندق همه به دين اسلام درآمدند.
سوره هاى مدنى قرآن مجيد
چنان كه سابقا گفتيم در شماره و نيز در مكى و مدنى بودن بعضى از سوره هاى قرآن اختلاف است در اين جا هم بر حسب روايت يعقوبى شماره هر سوره را در ترتيب فعلى مى نگاريم : سى و دو سوره از قرآن در مدينه بر رسول خدا نازل شد: نخست ، ( ويل للمطففين ) (83)(135) و سپس به ترتيب سوره هاى : (2)، (8)، (3)، (59)، (33)، (24)، (60)، (48)، (4)، (22)، (57)، (47)، (76)، (65)، (98)، (62)، (32)، (40)(136) ، (63)، (58)، (49)، (66)، (64)، (61)، (5)، (9)، (110)، (56)، (100)، (113)، (114).
ابن عباس گويد: كه هرگاه جبرئيل بر رسول خدا وحى فرود مى آورد، به او مى گفت : اين آيه را در فلان جاى فلان سوره بگذار و چون : ( واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله (137) ) نازل شد گفت : آن را در سوره بقره بگذار. به قولى اين آيه در آخر همه نازل شده است .(138)

قرارداد مسالمت آميز ميان يهوديان

رسول خدا عهدنامه اى ميان مهاجران و انصار از يك طرف و يهوديان مدينه از طرف ديگر نوشت و يهوديان را در دين و دارايى خويش آزاد گذاشت و شرايط ديگر بر آن افزود، از جمله اين كه مسلمانان و يهوديان مانند يك ملت در مدينه زندگى كنند و در انجام مراسم دينى خود آزاد باشند و به هنگام وقوع جنگ عليه دشمن به يكديگر كمك كنند و شهر مدينه را محترم بدانند و به هنگام بروز اختلاف و رفع آن ، شخص رسول خدا را به داورى بپذيرند.

قرارداد برادرى ميان مهاجر و انصار

هشت ماه بعد از هجرت بود كه رسول خدا ميان مهاجر و انصار قرار برادرى نهاد كه در راه حق يكديگر را يارى دهند و پس از مرگ از يكديگر ارث برند.(139) رسول خدا به آنان گفت در راه خدا دو نفر به با هم برادرى كنيد)، سپس دست على عليه السلام را گرفت و گفت : هذا أخى . (اين است برادر من ).

دشمنى يهود و منافقان با رسول خدا و مسلمانان

دانشمندان يهود از روى حسد و كينه ورزى به دشمنى با رسول خدا برخاستند و منافقان أوس و خزرج كه از روى ناچارى مصلحت اظهار اسلام كرده بودند، راه آنان را در پيش گرفتند. اينان به مسجد رسول خدا مى آمدند و مسلمانان و دينشان را مسخره مى كردند. ابن اسحاق مى گويد: همين دانشمندان يهود و منافقان أوس و خزرج بودند كه در حدود صد آيه از اول سوره بقره درباره ايشان نزول يافت ، سپس درباره يهود و منافقان و آياتى كه درباره ايشان نازل شده است به تفصيل سخن مى گويد.(140)
... ادامه دارد

پي نوشت :

107- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 2/395 - 396.
108- سيرة النبى ، ج 2/34 - 36؛ تاريخ ‌الامم و الملوك ، ص 2/84 و...
109- سيرة النبى ، ج 2/36-37؛ امتاع الاسماع ، ص 32؛ جوامع السيره ، ص 69.
110- اسامى شركت كنندگان در بيعت دوم عقبه در صفحه 191 كتاب (تاريخ پيامبر اسلام ) مشروحا آمده است .
111- أخرجوا الى منكم اثنى عشر نقيباً ليكونوا على قومهم بما فيهم .
112- بعضى به جاى رفاعه (ابوالهيثم بن تيهان ) را مى شمارند، چرا كه (كعب بن مالك ) در اشعار خود مشتمل بر اسامى دوازده نفر، از جمله ابوالهيثم را بدون ذكر رفاعه آورده است (رك : سيرة النبى ، ج 2/51 - 52.)
113- أنتم على قومكم بما فيهم كفلاء ككفالة الحواريين لعيسى بن مريم و أنا كفيل على قومى يعنى المسلمين .
114- الطبقات الكبرى ، ج 1/226.
115- سيرة النبى ، ج 2/76.
116- در اين جدول 79 سوره نام برده شده و اگر سوره هاى (84) (109) و (112) را كه مكى است به آن اضافه كنيم جمعا 82 سوره مى شود و بعضى گفته اند كه سوره هاى مكى 86 سوره است .
117- سوره (40) در جدول سوره هاى مدنى آمده و مدنى است (در آينده خواهد آمد) و سوره (112) كه مكى است در اين جا ذكر نشده است .
118- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 2/390 - 391.
119- مراصدالاطلاع ، ج 2/508.
120- امتاع الاسماع ، ص 38.
121- سيرة النبى ، ج 2/95 - 98.
122- سيرة النبى ، ج 2/95 - 98.
123- مصباح المتهجد، ص 553.
124- دلائل الصدق ، ج 2/294، از مستدرك حاكم ، ج 3/5. (با تصريح به اين كه شب هجرت بوده است ).
125- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 2/398.
126- الطبقات الكبرى ، ج 1/230 - 232.
127- الطبقات الكبرى ، ج 1/230 - 232.
128- سراقة بن مالك از بنى مدلج بود كه در قدير منزل داشت (اسد الغابه ، ج 2/264).
129- روضه كافى ص 263: اللهم اكفنى شر سراقة بما شئت .
130- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 2/399 - 400، اسدالغابه ، ج 2/266.
131- جايى است نزديك مدينه ميان رابغ و جحفه (مراصد الاطلاع ).
132- اسدالغابه ، ج 1/175.
133- الطبقات الكبرى ، ج 1/236.
134- امتاع الاسماع ، ص 49.
135- بعضيها سوره هاى : (83)، (32)، (56)، (100)، (113 و 114) را مكى دانسته اند.
136- سوره شماره (40) در جدول سوره هاى مكى (پيش از اين ) نام برده شده ، در حالى كه مدنى بوده است ضمنا در اين جا بايد سوره (99/ زلزال ) كه مدنى است و در هر هيچ يك از دو جدول نيامده است افزوده شود.
137- بقره / 281.
138- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 2/402 - 403.
139- انفال / 75.
140- سيرة النبى ، ج 2/177 - 220. /س





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط