هدف علم از دیدگاه اسلام براساس مبنا و جهانبینی توحیدی، در بعد نظری، کشف آیات الهی در آفاق و انفس و در بعد عملی استفاده از امکاناتی است که خداوند برای بشر فراهم نموده است. ملاک مفید بودن علم را میتوان با بررسی وظیفه و هدف یک فرد مسلمان در زندگی دنیویاش مشخص کرد. هدف اصلی انسان، باید قرب به خدا و کسب رضایت او باشد و فعالیتهای مختلف او باید همه در این جهت متمرکز شود.
تعداد کلمات 2116/ تخمین زمان مطالعه 11 دقیقه
تعریف علم
منظور گلشنی از علم در بحث علم دینی، معادل واژه «Science» در انگلیسی، یعنی علوم تجربی طبیعی و انسانی و مراد از آن، دانشهای تنظیمیافتهای هستند که از طریق مشاهده و آزمون درباره جهان فیزیکی و قوانین طبیعی و جامعه به دست آمده باشند.[2] برای تبییناین بحث، لازم است به چیستی و جایگاه و انواع علم در اسلام و نزد متفکران مسلمان بپردازیم.یکی از ویژگیهای امت مسلمان، ضرورت عالم بودن است. مسلمانان در قرآن کریم و سنت اسلامی به کسب علم دعوت شدهاند و فضایل زیادی برای علما ذکر شده است.[3] در قرآن کریم ۷۸۰ بار لفظ علم و مشتقات آن بهکار رفته است و آیات متعددی، نظیر «قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»[4]و «انما یخشى الله من عباده العلماء»[5] و روایات فراوانی از پیامبر اکرم(ص)، همچون «طلب العلم فریضه على کل مسلم» و «اطلبوا العلم من المهد الى اللحد»، دال بر اهمیت فراگیری علم میباشد.[6] در اینکه علم مورد نظر اسلام چیست، علمای بزرگ مسلمان بحثهای مفصلی کردهاند. برخی آن را فقط مشتمل بر علوم خاص دینی گرفتهاند و برخی دیگر آن را عام دانستهاند.[7] غزالی براین باور است که بر هر مسلمانی واجب عینی است که کیفیت انجام اعمالی که از نظر شرعی بر او واجب است، بداند. کسی که حرفهاش دامپروری است، باید احکام زکات را بداند و یا اگر تاجر است و در محیطش شیوع دارد، باید درباره معاملات ربوی اطلاعات کافی داشته باشد تا بتواند از آنها پرهیز کند.[8] سپس غزالی وارد بحث علومی میشود که واجب کفایی هستند و برای این منظور، علوم را به دو بخش شرعی و غیرشرعی تقسیم میکند. منظور او از علوم شرعی، دانشهایی هستند که از طریق پیامبران به ما رسیده است و غیر آن را علوم غیر شرعی مینامد.منظور گلشنی از علم در بحث علم دینی، معادل واژه «Science» در انگلیسی، یعنی علوم تجربی طبیعی و انسانی و مراد از آن، دانشهای تنظیمیافتهای هستند که از طریق مشاهده و آزمون درباره جهان فیزیکی و قوانین طبیعی و جامعه به دست آمده باشند.
غزالی، علوم شرعی را به دو دسته محمود و مذموم تقسیم میکند. علوم شرعی مذموم دانشهایی هستند که ظاهرا شرعی به نظر میرسند، ولی در واقع تحریفی هستند از آنچه در شرع آمده است. غزالی، علوم شرعی محمود را به چهار گروه اصول (کتاب، سنت، اجماع و آثار صحابه)، فروع (مسائل فقهی، علم احوال قلب، علم اخلاق)، مقدمات (لغت و نحو و .) و مقدمات (قرائت قرآن، تفسیر، اصول فقه، رجال...)، تقسیم میکند و فراگرفتن آنها را واجب کفایی میداند.[9] او علوم غیرشرعی را نیز به محمود و مذموم (مثل سحر، شعبده، طلسمات) و مباح (مثل تاریخ) تقسیم میکند و علوم محمود از این قسم را به واجب کفایی (علومیکه از دانستن آنها برای امور، گریزی نیست (مثل طب، حساب و...) و واجد فضیلت (علومیکه دانستن آنها ضروری نیست (مثل تعمق در دقایق حساب و حقایق طب)، تقسیم میکند.[10]
غزالی معتقد است در مورد علومی نظیر علم به خدا و صفات و افعال و سنن او، هرچه بیشتر فرا بگیریم، بهتر است؛ ولی در مورد علومیکه واجب کفایی هستند، باید به اندازه کفایت فرا گرفت. اگر دیگران به اینها اشتغال ورزیدند، تو به آنها اشتغال نورز و اگر ورزیدی، تمام عمرت را صرف آنها مکن؛ علم کثیر است و عمر کوتاه، و این ها مقدمات هستند و بالذات مطلوب نیستند.[11]
لفظ علم از نظر صدرالمتألهین، مثل لفظ وجود، مقول به تشکیک است؛ یعنی مصادیق آن از نظر شدت و ضعف و نقص و کمال با هم فرق دارند، اما کلمه علم به یک معنی بر همه آنها صدق میکند؛ بنابراین انسان به هر درجه از علم که برسد، باید فوق آن را طلب کند و معنای حدیث مذکور این است که طلب جنس علم بر هر مسلمان واجب است؛ چه آن فرد عالم باشد، چه جاهل، چه ناقص و چه کامل باشد. انسان به هر درجه از کمال که برسد حکم یک طفل تازه بالغ را دارد؛ یعنی باید چیزهایی را که قبلا بر او واجب نبوده، فرا بگیرد و نیز از حدیث مذکور نتیجه میشود که وجوب طلب علم هیچ وقت از یک فرد مسلمان برداشته نمیشود.[12] بنابراین، صدرالمتألهین بر خلاف غزالی، علم واجب بر هر مسلمان را محدود در علم اعمال و معاملات نمیکند و معتقد است: «فراگرفتن معارف خداشناسی (از قبیل توحید و صفات و افعال حق تعالی) و انسانشناسی (از قبیل نفس و سعادت و شقاوت آن) نیز بر تعداد کثیری از مردم فرض است. او معتقد است لزومی ندارد علمی که فراگرفتن آن واجب عینی است، برای همه عینا یکی باشد و لزومی ندارد علمیکه برای یکی واجب است، برای دیگران هم، عین آن واجب باشد.[13]
حق مطلب این است که اگر منظور اسلام، علم خاصی بود، پیامبر اکرم(ص) خود بدان تصریح میفرمودند؛ به علاوه با استفاده از خود قرآن و سنت میتوان نشان داد علم مورد نظر اسلام، دامنهای بس وسیع دارد. گفتاری از امام صادق(ع)خطاب به مفضل، بر وسعت قلمرو علم در اسلام دلالت دارد. تنها محدودیتی که در اسلام در مورد کسب دانش آمده است، این است که مسلمان باید تنها به دنبال گرفتن علم نافع باشد.[14]
نظر دکتر گلشنی درباره علمی که آموختن آن واجب عینی است، همان دیدگاه فیض کاشانی در کتاب الوافی است:
«علمیکه کسب آن بر هر مسلمانی واجب است، علمیاست که به وسیله آن، انسان از لحاظ جنبههای اخروی تکامل پیدا میکند و برای شناسایی نفس خود و پروردگارش و انبیا و رسولان و حجج و آیات الهی و روز جزا و چیزهایی که باعث سعادت و تقرب به پروردگار و یا وسیله شقاوت و دوری از خداوند عزوجل میشود، نیازمند است و مراتب این علم به حسب استعدادهای افراد حتی حالات مختلف یک شخص، به علت تکامل روز به روزش متفاوت است؛ پس انسان به هر درجهای ازاین علم که برسد، کسب مرتبه بالاتر آن برایش واجب میشود و دراین مورد حدی نیست.»[15]
بیشتر بخوانید: تحلیل نظریه حاکمیت جهانبینی دینی بر علم
دکتر گلشنی با نقد آرای غزالی در این باره میفرمایند:
«اولا، ما طبقه بندی علوم به شرعی و غیرشرعی (ویا دینی و غیردینی) را نمیپسندیم؛ زیرا همچنان که استاد شهید مرتضی مطهری ولی به حق متذکر شدهاند، طبقهبندی مذکور، این توهم را پیش میآورد که علوم غیرشرعی از اسلام بیگانهاند واین با جامعیت اسلام جور درنمیآید. دینی که مدعی تأمین سعادت کامل بشر است و خود را خودکفا میداند، نمیتواند نسبت به چیزهایی که در تأمین رفاه و استقلال جامعه اسلامی نقش حیاتی دارند، بیگانه باشد. به قول مرحوم مطهری: «جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.» ثانیا: ما طیف واجب کفایی از علوم را، بسیار وسیعتر از آنچه امام غزالی ذکر میکند، میدانیم و اقتصاری را که او در مورد فراگیری این دسته از علوم تجویز میکند، مطابق با کتاب و سنت نمییابیم. دلایل ما براین مدعا به قرار زیر است: در بسیاری از آیات و روایات، علم به صورت مطلق مطرح شده است؛ «قل هل یشوى الذین یعلمون والذین لا یعلمون إنما یتذکر أولوا الألباب».[16]بعضی از آیات و روایات صراحت دارند که منظور از علم، تنها علم اصول عقاید و احکام شرعی نیست؛ به عنوان مثال: «ولقد آتینا داؤود وسلیمان علما و قالا الحمد لله الذی فضلنا على کثیر من عباده المؤمنین، هدف علم از دیدگاه اسلام، براساس مبنا و جهانبینی توحیدی، در بعد نظری، کشف آیات الهی در آفاق و انفس و در بعد عملی استفاده از امکاناتی است که خداوند برای بشر فراهم نموده است. ملاک مفید بودن علم را میتوان با بررسی وظیفه و هدف یک فرد مسلمان در زندگی دنیویاش مشخص کرد. هدف اصلی انسان، باید قرب به خدا و کسب رضایت او باشد و فعالیتهای مختلف او باید همه دراین جهت متمرکز شود. هر چیزی که وسیله تقرب به پروردگار قرار گیرد و تا آنجا که این نقش را بازی کند، ارزشمند و مصداق عبادت پروردگار است؛وورث سلیمان داوود وقال یا أیها الناس علمنا منطق الطیر وأوتینا من کل شیء إن هذا لهو الفضل المبین.»[17] دلیل دیگر بر اینکه علم مورد نظر اسلام منحصر به علم شرایع و احکام حلال و حرام نیست، میراث گرانبهایی است که از دانشمندان مسلمان چند قرن اول هجری باقی مانده است. کنار گذاشتن یک دسته از علوم با این استدلال که معارف خاص مذهبی فضیلت بیشتری دارند، درست نیست؛ زیرا هر علمیکه برای حفظ کیان و رفع نیازهای جامعه اسلامی مفید باشد، فراگرفتن آن بر امت اسلامی، واجب کفایی است؛ چنان که فراگرفتن معارف خاص دینی نیز طبق آیه شریفه: «وما کان المؤمنون لینفروا کاه فلولا نفر من کل فرقه مهم طاقه لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون»[18] بر امت اسلامی وجوب کفایی دارد. تا اینجا نتیجه میگیریم که علم در کتاب و سنت به مفهومی عامتر از معارف خاص مذهبی بهکار رفته است.[19]
هدف علم از دیدگاه اسلام، براساس مبنا و جهانبینی توحیدی، در بعد نظری، کشف آیات الهی در آفاق و انفس و در بعد عملی استفاده از امکاناتی است که خداوند برای بشر فراهم نموده است.[20] ملاک مفید بودن علم را میتوان با بررسی وظیفه و هدف یک فرد مسلمان در زندگی دنیویاش مشخص کرد. هدف اصلی انسان، باید قرب به خدا و کسب رضایت او باشد و فعالیتهای مختلف او باید همه دراین جهت متمرکز شود. هر چیزی که وسیله تقرب به پروردگار قرار گیرد و تا آنجا که این نقش را بازی کند، ارزشمند و مصداق عبادت پروردگار است؛ پس عبادت تنها نماز، روزه و مانند آن نیست و هر عملی که انسان را به خدا نزدیک کند، مصداق عبادت است و از جمله وسایلی که میتواند انسان را در سیر الى الله کمک کند، علم - اعم از علوم شریعت یا علوم طبیعی – است.[21]
معیار نافع بودن و نبودن علوم، در روایت امام صادق(ع) به شرح ذیل بیان شده است. هرگونه صنعتی که بندگان خدا بیاموزند و یا به دیگری یاد بدهند، از قبیل نویسندگی، حسابداری، بازرگانیف زرگری، زینسازی، بنایی، بافندی، دوزندگی، نقاشی (جز در مورد ذوی الارواح) و ساختن آلاتی که بندگان خدا بدانها نیاز دارند، یعنی منافعشان، قوامشان و برطرف کردن نیازهای زندگیشان وابسته به آنهاست و اشتغال بدان، تعلیم آن، عمل به آن و دخالت در آن برای خود و یا به خاطر دیگران، حلال است؛ اما اگر این صنعت و یا آلت برای امور فاسد و معاصی بهکار رود و کمک به حق و باطل هر دو باشد، نظیر نویسندگی که میتواند در امور فاسدی نظیر تقویت کارگزاران حکومتهای ظالم به کار رود، دراین صورت استفاده از آن و تعلیمش اشکال دارد. همین طور در مورد ساختن کارد، شمشیر، نیزه، کمان و غیره، این اصل صادق است؛ اینها از آلاتی هستند که هم در جهات صلح بهکار میرود و هم در جهات فساد و برای هر دو میتوانند کمک باشند. تعلیم و تعلم و دریافت مزد و اشتغال به اینگونه امور، در صورتی که در جهات مصالح خلق خدا باشد، اشکالی ندارد؛ اما به کاربردن آنها در جهات فساد و مضر، حرام است. دراین موارد به استاد و شاگرد گناهی متوجه نیست؛ زیرا دراین آلات، جهات صلاح غلبه دارند و قوام و بقای مردم بدانهاست و البته اگر کسی اینها را در جهات فساد و حرام به کار ببرد، گناهکار است. دلیل این مطلب این است که خداوند صنایعی نظیر ساختن تار و نی و وسایل شطرنج و آلات گوناگون لهو و صلیبها، بتها و نظایرشان از نوشابههای حرام را، که کلا حرام هستند و تنها جنبه فسادانگیز دارند، حرام کرده است. پس آنچه که از آن تنها فساد حاصل شود و یا در آن جهات فساد وجود داشته باشد و هیچ صلاحی در آن نباشد و از آن حاصل نشود، تعلیم و تعلم و اشتغال بدان و دریافت مزد برای آن و هر گونه دخالتی در آن حرام است؛ اما اگر صنعتی باشد که به کار صنایع دیگر بیاید، اما گاهی هم از آن برای ارتکاب برخی معاصی استفاده شود، دراین صورت از آن جهت که در آن جنبههای صلاح هست، فراگیری و اشتغال به آن حلال است؛ ولی برای کسی که آن را در راه غیرحق و صلاح، بهکار میگیرد، فراگرفتن آن حرام است.[22]
این تعابیر بر توسعه معنایی علم در نصوص دلالت دارد.[23] مفید بودن، معنای سودجویانه و عملگرایانه آن مورد نظر نیست، بلکه به معنای آن است که در ایفای نقش محول شده به انسان، از طرف خداوند مفید واقع شود.[24] پس از نظر اسلام هیچ شاخهای از دانش بالذات، غیرمطبوع نیست؛ زیرا دانش، حکم نور را دارد و لذا همواره مطلوب است و به دلایل عرضی است که بعضی از شاخههای دانش، غیرمفید و یا نامطبوع بهحساب میآیند؛ به عبارت دیگر در مقام کاربرد است که بعضی از دانشها با این دلیل که عمدتاً وسیله شر واقع میشوند، غیرمفید و یا نامطبوع بهحساب میآیند؛ اما همه دانشهای مفید را میتوان دینی تلقی کرد و طبقهبندی دانش به دینی و غیردینی صحیح نیست.[25]
نمایش پی نوشت ها:
[1] دکتر گلشنی، فیزیکدان نظری ایرانی و استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۱۷ شمسی در اصفهان دیده به جهان گشود. پس از اتمام تحمیلات ابتدایی، همزمان دوره متوسطه دروس حوزوی شامل علوم ادبی و منطق و حکمت، متون فقه و اصول و شرح تجرید خواجه نصیر، شرح منظومه ملاهادی سبزواری و بخشی از اشارات ابن سینا را نزد استادان آن دوره فراگرفت. در تابستان ۱۳۳۶ در کنکور فیزیک شرکت کرد و با قبولی در رشته فیزیک، وارد دانشگاه تهران شد. گلشنی خود درباره کلاسهای دانشگاه میگوید: «ضمن تحصیلات حوزوی و به خصوص مطالعه فلسفه بود که به فیزیک بیشتر علاقهمند شدم؛ یعنی برداشتم این بود که فیزیک ما در سایر علوم است و با ساختار جهان و اسرار وجود سر و کار دارد؛ بنابراین فیزیک بیش از سایر علوم نظر مرا به خود جلب کرد. در آن زمان دوره فیزیک سه سال طول میکشید و ما اساتید خوبی داشتیم و محیط دانشکده علوم دانشگاه تهران دوست داشتنی بود؛ خصوصا من خاطره کلاسهای آقایان دکتر خمسوی، دکتر جناب، دکتر آزاد و دکتر حسابی را خوب به یاد دارم. از جمله به یاد دارم که مرحوم دکتر حسابی در یکی از درسهای خود به موضوع دوگانگی موج، ذره و اختلافات مبنایی فیزیکدانان در خصوص آن اشاره و دیدگاههای «لویی درونی» فیزیکدان برجسته فرانسوی را مطرح کردند و این اولین باری بود که من مطلبی در خصوص مباحث مبانی فیزیک میشنیدم، واقعیت این است طرح چنان مطالبی در کلاسهای درس در آن زمان ایران مرسوم نبود. گلشنی پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه برای ادامه تحصیل به آمریکا و به دانشگاه برکلی رفت. در ال ۱۹۶۲م، تز دکترایش را با راهنمایی استاد «گلاشو» که بعدا برنده جایزه نوبل در فیزیک شد آغازکرد. اما با تغییر «گلاشو» و تغییر موضوع، تز دکترا را با فیزیکدان برجسته «واتسون» درباره نظریه برخورد، به انجام رساند. گلشنی در سال ۱۳۴۹ به هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف پیوست و به عنوان استادیار فیزیک به تدریس مشغول شد. او در سال ۱۳۵۲ از سوی دکتر سید حسین نصر رئیس دانشگاه به ریاست دانشکده فیزیک منصوب شد. پس از انقلاب اسلامی، مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات به همت گام همکاران او تاسیس شد. در سال ۱۳۶۷ اولین دوره دکترای فیزیک درایران به همت گلشنی و با حضور پروفسور عبدالسلام (فیزیکدان مشهور پاکستانی) و توسط دکتر فرهادی وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت افتتاح شد. با آغاز به کار فرهنگستان علوم جمهوری اسلامیدر ۱۳۶۹ به مدت ده سال، ریاست گروه علوم پایه بر عهده او بود و در ۱۳۷۳ نیز به ریاست مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی که به نام پژوهشگاه علوم انسانی و با فرهنگی فعالیت میکند، منصوب شد و تا سال ۱۳۸۸ عهده داراین مسئولیت بود. دکتر مهدی گلشنی در سال ۱۳۸۱ به عنوان چهره ماندگار عرصه فیزیکایران برگزیده شد. فعالیتها و پژوهشهای گلشنی طی دو دهه گذشته حول مسائل بنیادی فیزیک کوانتومی و کیهانشناسی و ابعاد فلسفی فیزیک بوده است. همچنین برپایی سمینار فلسفه و روششناسی علوم تجربی، تشکیل هسته تحقیقاتی فیزیک بنیادی در مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات نیز از دیگر فعالیتهای این شخصیت علمی ایرانی است. آثار وی عمدتا در قلمرو علم و دین فلسفه و فیزیک است. برخی از نگاشتههای وی عبارتند از: استاد دکتر محمود حسابی رهگشای فیزیک نوین درایران (کیهان فرهنگی، مهر ۱۳۶۶، شماره ۴۳، امکان و چگونگی علم دینی (حوزه و دانشگاه، بهار، ۱۳۷۸ شماره ۱۸)، أهمیة الحیاة المعنویة فی المنظور القرآنی (آفاق الحضارة الاسلامیه، آبان، ۱۳۷۵، شماره ۱)،ایا علم دینی معنا دارد؟ (حوزه و دانشگاه، پاییز و زمستان ۱۳۷۷، شماره ۱۶ و ۱۷)، برخورد عمیق و فیلسوفانه استاد مطهری با علم جدید (نامه علم و دین، پاییز ۱۳۸۱ و تابستان ۱۳۸۲، شماره ۱۷-۲۰)، البعد العلمی فی القرآن الکریم، (التوحید (عربی)، دی ۱۳۶۶، شماره ۳۲)، (البعد العلمی للقرآن الکریم)، آفاق الحضارة الاسلامیه، مهر ۱۳۸۷، شماره ۲۲)، به گرداگرد خود چندان که بینم.... کیهان فرهنگی، آذر ۱۳۷۱، شماره ۹۱)، تبادل یا تهاجم فرهنگی؟ کیهان فرهنگی، دی، ۱۳۷۰، شماره ۷۹)، ترجمة المرحوم الأستاذ جعفر صادق الخلیلی (آفاق الحضاره الاسلامیه، مهر، ۱۳۸۰، شماره ۸)، جریان زیرزمینی ذهن (۱) و (۲) (بازتاب اندیشه، شهریور ۱۳۸۴، شماره ۶۵)، حول امکانیه وکیفیه علم الدین، مقابله صحفیه مع سعادة الدکتور مهدی گلشنی (آفاق الحضارة الاسلامیة مهر ۱۳۸۲، شماره ۱۲)، دور العلوم الطبیعیة فی المجتمع، من الوجهة الإسلامیة (آفاق لحضارة الاسلامیه، اسفند، شماره ۱۱، دورالمیتافیزیقیا فی ربط العلم بالدینی (آفاق الحضارة الاسلامیه، مهر ۱۳۸۴، شماره ۱۶)، دیباجه العدد آفاق الحضارة الاسلامیه، فروردین ۱۳۸۶، شماره ۱۹)، دیباچه (فرهنگ، بهار- زمستان، ۱۳۷۹، شماره ۳۳ - ۳۶)، روش شناسی فهم متون دینی (معرفت، بهار ۱۳۷۷، شماره ۲۴)، سرمقاله، چرا علوم انسانی؟ (نامه فرهنگستان، زمستان ۱۳۸۵، شماره ۳۲)، شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ مسؤولیتهایاینده (کیهان فرهنگی فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۶، شماره ۱۳۲)، ضرورة إدراک علاقه العلم بالدین (آفاق الحضارة الاسلامیه، مهر ۱۳۷۹، شماره ۶)، علائق العلم والدین فی العالم المعاصر (آفاق الحضارة الاسلامیه، بهمن ۱۳۷۸، شماره ۵)، العلم القدسی و العلم العلمانی (آفاق الحضارة الاسلامیه، فروردین ۱۳۸۳، شماره ۱۳)، العلم والدین و المعنویات فی سدة القرن الحادی و العشرین میلادی (آفاق الحضارة الاسلامیه، مهر ۱۳۸۱، شماره ۱۰)، علم و دین (کیهان فرهنگی، دی ۱۳۷۲، شماره ۱۰۵)، علم و فلسفه (علامه، دوره اول، زمستان ۱۳۸۰، شماره ۲)، علماء الشیر الغربیون و معرفة الله (آفاق الحضارة الاسلامیه، اردیبهشت ۱۳۷۷ شماره ۲)، العوامل المؤثره فی إزدهار العلم فی الحضارة الإسلامیة اللامعة (آفاق الحضارة الاسلامیه، اسفند ۱۳۷۹ شماره ۷)، فلسفه العلم فی ضوء الرساله المحمدی ه (آفاق الحضارة الاسلامیه، فروردین ۱۳۸۷، شما، ۲۱)، فیزیک و متافیزیک کیهان فرهنگی، مهر ۱۳۷۰، شماره ۷۶)، فیزیکدانان غربی و مسأله خداباوری (قبسات، بهار ۱۳۷۶، شماره ۳)، گزارشی از کنفرانس علم و جستجوی معنویت»، نامه علم و دین، بهار و تابستان ۱۳۷۷، شماره ۲) و... .
[2] مهدی گلشنی؛ از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۵۱.
[3] همو، قرآن و علوم طبیعت، ص۳
[4] بگوایا آنهایی که میدانند، با آنهایی که نمیدانند، برابرند (زمر: 9).
[5] از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از خداوند خشیت دارند (فاطر: ۲۸).
[6] مهدی گلشنی؛ همان، ص ۴۱-۴۳.
[7] همو، از علم سکولار تا علم دینی؛ ص۶۹.
[8] همو، قرآن و علوم طبیعت؛ ص ۳-۴.
[9] همان، ص ۵۴.
[10] همان، ص ۴
[11] همان، ص ۵.
[12] همان، ص8-7.
[13] همان، ص7-6.
[14] همان، ص46-44.
[15] همان، ص8.
[16] بگوایا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند، یکسان اند؟ تنها خردمندان اند که پندپذیرند (زمر: 9).
[17] و به راستی به داوود و سلیمان دانشی عطا کردیم و آن دو گفتند: ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگان باایمانش برتری داده است و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت: ای مردم ما زبان پرندگان را تعلیم یافتهایم و از هر چیزی به ما داده شده است؛ راستی که این همان امتیاز آشکار است (نمل، ۱۵-۱۶)
[18] و شایسته نیست مؤمنان همگی برای جهاد کوچ کنند؛ پس چرا از هر فرقهای از آنان دستهای کوچ نمیکنند تا [دستهای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند، بیمدهنده باشد که آنان از کیفر الهی بترسند (توبه: ۱۲۲).
[19] مهدی گلشنی؛ قرآن و علوم طبیعت؛ ص ۹-۱۴.
[20] همو، از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۸
[21] همو، قرآن و علوم طبیعت؛ ص۲۵-۳۱.
[22] فَکُلُّ مَا یَتَعَلَّمُ الْعِبَادُ أَوْ یُعَلِّمُونَ غَیْرَهُمْ مِنْ صُنُوفِ الصِّنَاعَاتِ مِثْلِ الْکِتَابَةِ وَ الْحِسَابِ وَ التِّجَارَةِ وَ الصِّیَاغَةِ وَ السِّرَاجَةِ وَ الْبِنَاءِ وَ الْحِیَاکَةِ وَ الْقِصَارَةِ وَ الْخِیَاطَةِ وَ صَنْعَةِ صُنُوفِ التَّصَاوِیرِ مَا لَمْ یَکُنْ مُثُلَ الرُّوحَانِیِّ وَ أَنْوَاعِ صُنُوفِ الْآلَاتِ الَّتِی یَحْتَاجُ إِلَیْهَا الْعِبَادُ الَّتِی مِنْهَا مَنَافِعُهُمْ وَ بِهَا قِوَامُهُمْ وَ فِیهَا بُلْغَةُ جَمِیعِ حَوَائِجِهِمْ فَحَلَالٌ فِعْلُهُ وَ تَعْلِیمُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ فِیهِ لِنَفْسِهِ أَوْ لِغَیْرِهِ وَ إِنْ کَانَتْ تِلْکَ الصِّنَاعَةُ وَ تِلْکَ الْآلَةُ قَدْ یُسْتَعَانُ بِهَا عَلَى وُجُوهِ الْفَسَادِ وَ وُجُوهِ الْمَعَاصِی وَ یَکُونُ مَعُونَةً عَلَى الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَلَا بَأْسَ بِصِنَاعَتِهِ وَ تَعْلِیمِهِ نَظِیرُ الْکِتَابَةِ الَّتِی هِیَ عَلَى وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ الْفَسَادِ مِنْ تَقْوِیَةِ مَعُونَةِ وُلَاةِ وُلَاةِ الْجَوْرِ وَ کَذَلِکَ السِّکِّینُ وَ السَّیْفُ وَ الرُّمْحُ وَ الْقَوْسُ وَ غَیْرُ ذَلِکَ مِنْ وُجُوهِ الْآلَةِ الَّتِی قَدْ تُصْرَفُ إِلَى جِهَاتِ الصَّلَاحِ وَ جِهَاتِ الْفَسَادِ وَ تَکُونُ آلَةً وَ مَعُونَةً عَلَیْهِمَا فَلَا بَأْسَ بِتَعْلِیمِهِ وَ تَعَلُّمِهِ وَ أَخْذِ الْأَجْرِ عَلَیْهِ وَ فِیهِ وَ الْعَمَلِ بِهِ وَ فِیهِ لِمَنْ کَانَ لَهُ فِیهِ جِهَاتُ الصَّلَاحِ مِنْ جَمِیعِ الْخَلَائِقِ وَ مُحَرَّمٌ عَلَیْهِمْ فِیهِ تَصْرِیفُهُ إِلَى جِهَاتِ الْفَسَادِ وَ الْمَضَارِّ فَلَیْسَ عَلَى الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ إِثْمٌ وَ لَا وِزْرٌ لِمَا فِیهِ مِنَ الرُّجْحَانِ فِی مَنَافِعِ جِهَاتِ صَلَاحِهِمْ وَ قِوَامِهِمْ بِهِ وَ بَقَائِهِمْ وَ إِنَّمَا الْإِثْمُ وَ الْوِزْرُ عَلَى الْمُتَصَرِّفِ بِهَا فِی وُجُوهِ الْفَسَادِ وَ الْحَرَامِ وَ ذَلِکَ إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ الصِّنَاعَةَ الَّتِی حَرَامٌ هِیَ کُلُّهَا الَّتِی یَجِیءُ مِنْهَا الْفَسَادُ مَحْضاً نَظِیرَ الْبَرَابِطِ وَ الْمَزَامِیرِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ کُلِّ مَلْهُوٍّ بِهِ وَ الصُّلْبَانِ وَ الْأَصْنَامِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مِنْ صِنَاعَاتِ الْأَشْرِبَةِ الْحَرَامِ وَ مَا یَکُونُ مِنْهُ وَ فِیهِ الْفَسَاد مَحْضاً وَ لَا یَکُونُ فِیهِ وَ لَا مِنْهُ شَیْءٌ مِنْ وُجُوهِ الصَّلَاحِ فَحَرَامٌ تَعْلِیمُهُ وَ تَعَلُّمُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ أَخْذُ الْأَجْرِ عَلَیْهِ وَ جَمِیعُ التَّقَلُّبِ فِیهِ مِنْ جَمِیعِ وُجُوهِ الْحَرَکَاتِ کُلِّهَا إِلَّا أَنْ تَکُونَ صِنَاعَةً قَدْ تَنْصَرِفُ إِلَى جِهَاتِ الصَّنَائِعِ وَ إِنْ کَانَ قَدْ یُتَصَرَّفُ بِهَا وَ یُتَنَاوَلُ بِهَا وَجْهٌ مِنْ وُجُوهِ الْمَعَاصِی فَلَعَلَّهُ لِمَا فِیهِ مِنَ الصَّلَاحِ حَلَّ تَعَلُّمُهُ وَ تَعْلِیمُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ یَحْرُمُ عَلَى مَنْ صَرَفَهُ إِلَى غَیْرِ وَجْهِ الْحَقِّ وَ الصَّلَاح (ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص ۳۳۵-۳۳۶).
[23] مهدی گلشنی؛ قرآن و علوم طبیعت؛ ص۴۶-۴۸.
[24] همان، ۸۹-88.
[25] همو، از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۷۱.