آه ، تاکي ز سفر باز نيايي ، بازآ آه ، تاکي ز سفر باز نيايي ، بازآ شاعر : وحشي بافقي اشتياق تو مرا سوخت کجايي، بازآ آه ، تاکي ز سفر باز نيايي ، بازآ گرهمان بر سرخونريزي مايي ، بازآ شده نزديک که هجران تو، مارا بکشد وقت آنست که لطفي بنمايي، بازآ کردهاي عهد که بازآيي و ما را بکشي جان من اينهمه بي رحم چرايي، بازآ رفتي و باز نميآيي و من بي تو به جان گرچه مستوجب سد گونه جفايي، بازآ وحشي از جرم همين کز سر آن کو رفتي