چون امير خندق و صفين زن

بر کران اين چمن نوخيز چون امير خندق و صفين زن تا به راستي گرود زين پس با سنان آخته پرچين زن چهر عدل را ز نو آذين بند بانگ بر جهان کژآيين زن
دوشنبه، 5 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون امير خندق و صفين زن
چون امير خندق و صفين زن
چون امير خندق و صفين زن

شاعر : ملک الشعرا بهار

بر کران اين چمن نوخيز چون امير خندق و صفين زن
تا به راستي گرود زين پس با سنان آخته پرچين زن
چهر عدل را ز نو آذين بند بانگ بر جهان کژآيين زن
گر فلک ز امر تو سرپيچد کاخ مجد را ز نو آيين زن
طبع من زده است در مدحت بر دو پاش بندي رويين زن
برگشاي دست کرم، و آن‌گاه نيک بشنو و در تحسين زن
تا جهان بود، تو بدين آيين بر من فسرده‌ي مسکين زن
خيز و طعنه بر مه و پروين زن گام بر بساط نوآيين زن
بند طره بر من بيدل نه در دل من آذر برزين زن
يک گره به طره‌ي مشکين بند تير غمزه بر من غمگين زن
خواهي ار ني ره تقوا را صد گره بر اين دل مسکين زن
تو بدين لطيفي و زيبايي زآن دو زلف پرشکن و چين زن
گه ز غمزه ناوک پيکان گير رو قدم به لاله و نسرين زن
گر کشي، به خنجر مژگان کش گه ز مژه خنجر و زوبين زن
گر همي بري، دل دانا بر ور زني، به ساعد سيمين زن
گه سرود نغز دلارا ساز ور همي زني، ره آيين زن
بامداد، باده‌ي روشن خواه گه نواي خوب نوآيين زن
زين تذرو و کبک چه جويي خير؟ نيمروز، ساغر زرين زن
شو پياده ز اسب طمع، و آن گاه رو به شاهباز و به شاهين زن
تا طبرزد آوري از حنظل پيل‌وش به شاه و به فرزين زن
بنده شو به درگه شه و آن‌گاه گردن هوي به تبرزين زن
شاه غايب، آن که فلک گويدش کوس پادشاهي و تمکين زن
رو ره اميري چونان گير تيغ اگر زني، به ره دين زن
بر بساط دادگري پا نه شو در خديوي چونين زن
گه به حمله بر اثر آن تاز بر کميت کينه‌وري زين زن
دين حق و معني فرقان را گه به نيزه بر کتف اين زن
از ديار مشرق بيرون تاز بر سر خرافه‌ي پارين زن
پاي بر بساط خواقين نه کوس خسروي به در چين زن
پيش خيل بدمنشان، شمشير تکيه بر سرير سلاطين زن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط