دوشينه ز رنج دهر بدخواه

رفتم سوي بوستان نهاني دوشينه ز رنج دهر بدخواه در لطف و هواي بوستاني تا وارهم از خمار جانکاه خندان ز طراوت جواني ديدم گلهاي نغز و دلخواه
دوشنبه، 5 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوشينه ز رنج دهر بدخواه
دوشينه ز رنج دهر بدخواه
دوشينه ز رنج دهر بدخواه

شاعر : ملک الشعرا بهار

رفتم سوي بوستان نهاني دوشينه ز رنج دهر بدخواه
در لطف و هواي بوستاني تا وارهم از خمار جانکاه
خندان ز طراوت جواني ديدم گلهاي نغز و دلخواه
نالان به نواي باستاني مرغان لطيف‌طبع آگاه
هر يک سرگرم زندخواني بر آتش روي گل شبانگاه
از آن نغمات آسماني من بي‌خبرانه رفتم از راه
کاي رانده ز عالم معاني! با خود گفتم به ناله و آه
پرواز بلند کي تواني؟» با بال ضعيف و پر کوتاه
مرغي به زبان بي‌زباني بودم در اين سخن که ناگاه
«کز رحمت حق مباش نوميد» اين مژده به گوش من رسانيد
يک چند بهار ما خزان شد گر از ستم سپهر کين‌توز
چوپان بر گله سرگران شد وز کيد مصاحب بدآموز
در خرمن ملک ميهمان شد روزي دو سه، آتش جهانسوز
بر خاک منازعت روان شد خونهاي شريف پاک، هر روز
سرمايه‌ي عبرت جهان شد وآن قصه زشت حيرت‌اندوز
دلهاي فسرده شادمان شد امروز به فر بخت فيروز
آن را که دل تو خواست آن شد از فر مجاهدان بهروز
ايران فردوس جاودان شد وز تابش مهر عالم‌افروز
زين بهتر نيز مي‌توان شد شد شامش روز و روز نوروز
از رحمت حق مباش نوميد روزي دو سه صبرکن به اميد
انصاف برون جهاند مرکب از عرصه‌ي تنگ حصن بيداد
آن دانا فارس مهذب در معرکه داد پردلي داد
برکند ز جغد جهل مخلب شاهين کمال بال بگشاد
شد مدرس کودکان مرتب استاد بزرگ لوح بنهاد
آن طفل گريخته ز مکتب آمد به نياز پيش استاد
تا کودک را کند مدب استاد خجسته‌پي در استاد
از غفلت ديو و سطوت رب: آواز به شش جهت درافتاد
برخيز که رهسپار شد شب « اي از شب هجر بود ناشاد!
از رحمت حق مباش نوميد صبح آمد و بردميد خورشيد
با سرخوشي و اميدواري اي سر به ره نياز سوده!
در عرصه‌ي رزم جانسپاري منشور دلاوري ربوده
کشت ستم و تباهکاري با داس مقاومت دروده
ز آيينه‌ي دين کردگاري زنگار ظلام را زدوده
وز دين قويم کرده ياري لب بسته و بازوان گشوده
چون کوه، قرين بردباري واندر طلب حقوق بوده
در راه بقاي کامکاري جان داده و آبرو فزوده
از خون شريف آبياري وين گلشن تازه را نمود
کز منظره‌ي اميدواري مستيز به دهر ناستوده
از رحمت حق مباش نوميد خورشيد اميد باز تابيد
از ياري حجت خراسان صد شکر که کار يافت قوت
سرمايه‌ي حرمت خراسان وآن قبله و پيشواي امت
افزوده به عزت خراسان بن موسي جعفر آن که عزت
سررشته‌ي قدرت خراسان بگرفت نکو به دست قدرت
شد نادره ملت خراسان وز همت عاقلان ملت
شد شهره حميت خراسان وز عالم فحل باحميت
کردند حمايت خراسان ترکان دلير بافتوت
خوش گشت رويت خراسان نيز از علماي خوش رويت
از رحمت حق مباش نوميد زين بهتر نيز خواهيش ديد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط