عملکرد زنان در راستای تثبیت ساختار سیاسی حکومت‌های اسلامی هند

از آغاز فتوحات در هند، هم حکومت‌های مجاهدی چون غزنویان و تا حدی غوریان و هم سپس حکومت‌های مسلمانی که بر سراسر یا بخشی از هند حکومت یافتند، کمابیش همگی برای کسب مشروعیت به مرکز جهان اسلام (دربار خلفای عباسی...
دوشنبه، 9 مهر 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ساره سمیع زاده
موارد بیشتر برای شما
عملکرد زنان در راستای تثبیت ساختار سیاسی حکومت‌های اسلامی هند
مطالعه موردی پیامدهای سیاسی سفرهای سه ملکه هندی به حج (9-8 ق.)
 
چکیده
از آغاز فتوحات در هند، هم حکومت‌های مجاهدی چون غزنویان و تا حدی غوریان و هم سپس حکومت‌های مسلمانی که بر سراسر یا بخشی از هند حکومت یافتند، کمابیش همگی برای کسب مشروعیت به مرکز جهان اسلام (دربار خلفای عباسی در بغداد و بعد قاهره و نیز به حرمین شریفین) وابسته بودند. و ارتباط خود را به هر روی با آن حفظ می‌کردند. در قرون 9- 8 ق. همچون گذشته راهی دریایی بنادر هند را به مکه متصل می‌کرد و غالباً تاجران، صوفیان و حجاج با کشتی در این راه در رفت و آمد بودند. چنانکه مسیری مشهور به مسیر «بیت‌الله العتیق» (مسیر دریای سرخ و عمان جنوبی به معبر) از مکه به عدن و شحر و ریسوت از میانه اقیانوس از شمال جزیره سکوترا مستقیماً به مالابار جنوبی و معبر می‌رفت. در موسم حج مردم هند برای انجام فرایض دینی از این راه به مکه سفر می‌کردند و در آنجا از طریق فعالیت‌های خیریه و عمرانی مختلف با صرف هزینه‌های هنگفت، شهرت و اعتبار حاصل می‌کردند یا طی دیدار با خلفای عباسی مصر تلاش‌هایی برای کسب مشروعیت می‌نمودند. از سوی دیگر سلاطین مخلوع به همراه ملکه‌ها به مکه تبعید می‌شدند و گاهی تا زمان فوت در آنجا گذران زندگی می‌کردند. چنانکه ملکه ماه حق (ماهرو) همسر سلطان علاءالدین محمد شاه خلجی (715- 695ق.) و مادر خضرخان همسر سلطان علاء‌الدین حسن کانگوی (759- 748ق.) برای کسب مشروعیت سلطنت محمدشاه اول بهمنی (776-759ق.) در موسم حج به مکه سفر و با لوای خلافت به هند بازمی‌گشت. همچنین سلطان شمس‌الدین و مادرش مخدومه جهان پس از کودتای تاج‌الدین فیروزشاه (825- 800ق.) به مکه تبعید شدند. تحقیق حاضر بر آن است که به این پرسش پاسخ گوید که سفرهای ملکه‌های هندی چه پیامدهای سیاسی داشته است؟ فرضیه تحقیق بر آن است که مهمترین نقش ملکه‌ها تلاش در کسب مشروعیت برای سلاطین هندی از خلفای عباسی مصر در حج بوده است.

تعداد کلمات 5082/ تخمین زمان مطالعه 25 دقیقه

عملکرد زنان در راستای تثبیت ساختار سیاسی حکومت‌های اسلامی هند

نویسنده: سیده زهرا زارعی (1)

مسیر زیارتی حج به هند: راه بیت‌الله العتیق

هند از طریق راه‌های دریایی به مکه متصل می‌شد. چنانکه مسیری دریایی از بنادر تجاری هند از گجرات و دابل ابتدا به خلیج فارس (جزیره‌ی هرمز) و سپس از طریق قطیف به دریای سرخ و از آنجا به مدینه و حجاز می‌رسید. این مسیر از خلیج فارس تا مکه اینگونه طی می‌شد: هرمز - عمان - قطیف - بحرین - لحسا - هجر - یمامه – بادیه‌العرب - مکه - مدینه - حجاز بر ساحل دریای سرخ (لسان البحر). (2)
شاخه‌ای دیگر از این مسیر که به مسیر «بیت‌الله العتیق» (مسیر دریای سرخ و عمان جنوبی به معبر) بود، و در واقع مسیری زیارتی بود، مکه و هند جنوبی را به همدیگر متصل می‌کرد. این مسیر دریایی از مکه به عدن و شحر و ریسوت از میانه اقیانوس از شمال جزیره‌ی سکوترا مستقیماً به مالابار جنوبی و معبر می‌رفت. البته با اهمیت یافتن بنادر گجرات در نیمه‌ی دوم قرن 9 ق./ 15م. راه‌هایی فرعی این مسیر را به مسیرهای فوق پیوند می‌داد. (3)
از این مسیر هر ساله مسلمانان زیادی از هند، ایران، مصر و دیگر مناطق برای انجام مناسک حج راهی مکه می‌شدند. چنانکه کشتی‌ها در بندر جده لنگر می‌انداختند و مسافران ادامه مسیر تا مکه را از راه‌های خشکی می‌پیمودند. از این رو در موسم حج سکونت در جده غیر ممکن می‌شد، زیرا از سراسر جهان چون مصر، مراکش، هند و یمن مردم به آنجا می‌آمدند. (4)
مسیر بازگشت از مکه به سراندیب از طائف تا صنعا 140 فرسنگ، تا تهامه 148 فرسنگ، تا عدن 120 فرسنگ، تا عمان 140 فرسنگ و از آنجا تا سرندیب 300 فرسنگ فاصله داشت. (5)
 

سنت جهاد و جایگاه آن در مشروعیت بخشی به حکومت‌های غازی مسلمان در هند

اولین فتوحات مسلمانان در بلاد هند و سند در زمان خلافت عمر (15 هجری) صورت گرفت. (6) فتوحات تا زمان خلافت محمد بن‌هارون (86ق.) ادامه داشت. در زمان وی حجاج بن یوسف ثقفی همچنان خلیفه را به فتح هند تحریک می‌کرد. تا اینکه کشتی ملکه سراندیب که علاوه بر هدایایی با ارزش، حامل زنان مسلمان برای زیارت کعبه و دارالخلافه (دمشق) بود، توسط راهزنان دریایی هند و غارت و به سمت دیبل رانده شد. (7) در نتیجه حجاج، محمدبن قاسم ثقفی را (در سال 93- 92 ق.) مأمور فتح دیبل کرد؛ (8) به این ترتیب سواحل شمال غربی هند و سند در قلمرو خلافت قرار گرفت. (9)
اما با به قدرت رسیدن سبکتگین در غزنین در سال 366 ق./ 961 م، سنت جهادگری غزنویان در تاخت و تاز به سرزمین هند در جستجوی غنیمت و برده شکل گرفت. در دوران حکومت محمود غزنوی در سال 388 ق./ 988 م. با فتح دره گنگ تا ماتهورا، کنوج (قنوج) و کاتهیاوار در هند به استقلال کامل دست یافت و به دلیل حملات مکرر به مناطق کافرنشین شمال غرب هند به عنوان غازی مشهور گردید. او در سال 396 ق. مولتان را فتح کرد. خلیفه القادر بالله عباسی اول، او را به دلیل گسترش اسلام در شمال غرب هند «امین‌المله و یمین‌الدوله» نامید و علاوه بر این عنوان، خلعتی فاخر به همراه هدایایی ارزشمند برای وی فرستاد. (10) به نظر می‌رسد که این رابطه با خلفای عباسی که در قرون بعد جایگزین همین رابطه با خلفای مصر شد، نوعی مشروعیت به حکومت‌های اسلامی هند می‌داد. محمود غزنوی در حمایت از خلیفه عباسی با قرامطه‌ی سند به دشمنی پرداخت (11) و در سال 403 ق، فرستاده عزیز مصر به مولتان را به دلیل باطنی‌گری اخراج کرد. (12) او با فتح قنوج در سال 409 ق. و اجبار مردم آنجا به پذیرش اسلام و کسب غنایم بسیار، فتح پتن (مشهور به نهر واله) از ولایت گجرات در سال 415 ق. (13) و گسترش اسلام در سال 417 ق. از خلیفه القادر بالله عباسی علاوه بر القاب «کهف‌الدوله والاسلام» لوای حکومت ولایات خراسان، هندوستان، نیمروز و خوارزم را دریافت کرد. (14)
فتوحات در دوره غوریان ادامه یافت. چنانکه سلطان معزالدین محمد بن سام غوری ملقب به شهاب‌الدین در سال 569 ق. با خلع خسرو ملک بن خسرو شاه، خاندان غزنوی را منقرض، خاندان غوری را تأسیس و پایتخت خود را از غزنه به غور در شمال غربی هند (602- 599 ه.ق) منتقل کرد. او در سال 571 ق. اُچهه و ملتان، در 574 ق، گجرات و در 589- 588 ق دهلی را فتح کرد و آنجا را دارالملک و تختگاه سلاطین هند قرار داد. (15) او فتوحات را تا سال 602 ق. ادامه داد؛ و غنایم فراوانی کسب کرد. (16)
با مرگ محمد بن سام غوری و جانشینی قطب‌الدین ایبک (607- 602ق.) (17) اولین حکومت اسلامی که فقط در هند حکومت می‌کرد، بنیاد نهاده شد و به حکومت ممالیک دهلی مشهور گردید. (18) با جانشینی سلطان شمس‌الدین التمش (633- 607ق.) ملقب به «یمین امیرالمؤمنین» او اولین پادشاهی بود که در شهر دهلی مستقل حکومت کرد. (19) وی از نظر قدرت با سلاطین مصر، شام و پادشاهان عراق و خراسان برابری حکومت می‌کرد. (20) در سال 626 ق. رسولانی از دارالخلافه (بغداد) برای وی خلعت و القابی آوردند، که او به همین دلیل در شهر دهلی جشن برپا شد. (21) از سوی دیگر التمش سفیران را با هدایای بسیاری روانه دارالخلافه کرد. وی در سال 631 ق، به مالوه لشکر کشید و بتخانه‌های اجین و مهاکال دیو را ویران و بعضی بت‌ها چون بکرماجیت را به مسجد جامع دهلی منتقل کرد تا مردم آن را لگدمال کنند. (22)
در سال 633 ق. سلطان رکن‌الدین فیروزشاه بن شمس‌الدین طبق نظر سادات در قصر حکومتخانه دهلی جانشین التمش شد. (23) توجه وی به سادات در جهت بهره‌گیری از جایگاه والای قریش در اندیشه سیاسی خلافت بود که ناشی از اندیشه «الائمه من القریش» (امامان باید نسب قریشی داشته باشند) بود.
از سوی دیگر اسماعیلیان در زمان وی شورش کرده و به سختی سرکوب شدند. (24) اما در عوض در سال 634 ق. در دوره سلطان رضیه دختر التمش که جانشین فیروزشاه بود، طایفه‌ای از قرامطه‌ی اطراف هندوستان چون گجرات، ولایت سند، اطراف دهلی، سواحل جون و گنگ در دهلی با تعداد 2000 نفر مسلح به نماز جمعه وارد شدند و مسلمانان را در نماز کشتار کردند. (25) سرکوب قرمطیان هند از سیاست‌ها و بنیادهای مشروعیتی بود که از روزگار سلطان محمود غزنوی باقی مانده بود و بدین طریق تداوم یافت.
در سال‌های (668- 664 ق.) سلطان غیاث‌الدین بلبن در دهلی حکومت می‌کرد (26) او برخلاف سلاطین پیشین در امور پادشاهی از پادشاهان ایران باستان تقلید و همواره خود را به آل افراسیاب منتسب می‌کرد. دوران سلطنت وی همزمان با حملات مغولان به ایران و بغداد بود. (27) او هر ساله از بیت‌المال به هفت قشر چون درویشان، بدهکاران و غازیانی که قصد جهاد داشتند، اما پول برای خرید اسب و سلاح نداشتند، بازرگانان ورشکسته در غربت، بیوگان، یتیمان، بیماران غریب و کسانی که در پی ساختن عماراتی چون مسجد، مدارس، راه‌های شارع، عمارت ربظ‌ها و قلعه‌ها بودند، کمک می‌کرد و از این راه بر محبوبیت خویش می‌افزود. (28) بعد از غیاث‌الدین نوه‌اش، معزالدین کیقباد ابن بغراخان (689- 685 ق.) جانشینش شد که دوران وی مصادف با حملات مغولان به هند بود. (29) جلال‌الدین فیروزشاه دوم (695- 689ق.) با خلع سلطان معزالدین کیقباد (30) قدرت را از خاندان بلبنی به خاندان خلج یا خلجیون (31) منتقل کرد. وی مؤسس اولین حکومت اسلامی هند بود. این خاندان حکومت اسلامی را تا حدود منطقه‌ی دکن وسعت بخشیدند. (32) جلال‌الدین در فتوحات به مناطق هندونشین چون دیوگیر و رنتهنبور بت خانه‌ها را ویران کرده، بدین ترتیب سنت غازی‌گری را همچون پایه‌ای برای مشروعیت خویش ادامه داد. (33)
در زمان سلطنت علاءالدین محمد شاه اول خلجی (716- 695 ق.) مذهب غالب در هند تسنن حنفی بود و امیرخسرو دهلوی در ابیاتی به مذاهب موجود در هند اشاره کرده است. (34) در زمان وی فتوحات در مناطق هندونشین ادامه داشت. چنانکه در سال 698 ق. گجرات، سند، دکن، کنبایت و سپس سومنات فتح شد که بتخانه‌ی آنجا را مجدداً ویران کرده، به جای آن مسجد ساخت و بت آنجا را به دهلی منتقل کرد. (35) در سال 699 ق، قلعه رنتهنبور و جهاین و با شکست «همیر دیو» را جای آنجا، فتح چیتور (خضرآباد)، (36) در سال 700ق. مالوا، در سال 702ق، تلنگ، در 709 ق. ورنگل و در 710 ه.ق ولایات معبر تا دهور سمندر را به حوزه تصرف اسلام درآورد. (37) از سوی دیگر او با فتح قلمرو سلسله مادورا و غارت معابد آنجا حوزه قلمرو اسلام را تا سواحل شرقی رساند و در آنجا مسجدی به نام خود بنا نهاد. بدین ترتیب سلطان از طریق فتوحاتی که انجام داد بر بخش اعظم شبه قاره هند مسلط شد و ضمن گسترش اسلام در آن نواحی، خزانه خود را از باج حاصل از تجارت دریایی راجاهای جنوب هند انباشت. (38)
فتوحات سلطان را گروهی حمل بر استدراج و بعضی بر کرامات سلطان علاءالدین و گروهی از برکات بی‌نهایت سلطان‌المشایخ نظام‌الاولیاء می‌دانستند. سلطان علاءالدین محمد به شیعه گرایش داشت و دشمنانش را مجبور به گرویدن به تشیع می‌کرد. (39) با مرگ سلطان علاء‌الدین فرزندش قطب‌الدین مبارک شاه اول خلجی (720-716 ق.) بر اریکه‌ی سلطنت تکیه زد. اما برخی از امرا بر ضد سلطان با هم موافق شدند تا برادرزاده سلطان که کودکی 10 ساله و فرزند خضرخان بود را بر تخت بنشانند. این امر موجب بدبینی سلطان به خضرخان و لشکرکشی به قلعه‌ی گوالیار (دژ کالیور شهری در میان قلمرو کافران)، کشتار خضرخان و دیگر برادرانش و محبوس شدن ملکه ماه حق (ماهرو) شد. او همسر سلطان علاء‌الدین محمد شاه خلجی بود و از قتل در امان ماند. (40) ابن بطوطه وی را در سال 728ق. در مکه در حال عبادات دیده است. (41) بدین ترتیب از نخستین نمونه‌های پناهندگی به حرم امن حج و شاید تلاش برای کسب حمایت و مشروعیت برای سلطان مورد نظرش در برابر مبارکشاه بود. البته به احتمال بسیار در این راه از رویارویی‌های میان خلفای سنی با قدرت‌های شیعه (همچون گذشته در معارضه با قرامطه) بهره برده است. و بدین ترتیب اهمیت حج را در اندیشه سیاسی دربارهای مسلمانان هند به اثبات رساند.
 

تأثیر منشور و حکم خلیفه در مشروعیت‌بخشی به حکومت‌های مسلمان هند

اهمیت و تأثیر منشور خلیفه در مشروعیت بخشی به حکومت‌های مسلمان هند از روزگار حملات سلطان محمود غزنوی چنان مشهود بود که پس از سقوط غزنه، شهرت ناشی از این منشور تضمینی برای بقای سلطه‌ی غزنویان در هند فراهم آورد و یکی از دلایل جهادگری‌های غوریان و خلجیان در مناطق هندونشین، تلاش برای کسب چنان منشور مشروعیت‌بخشی بود. در آغاز عهد تغلقیان نیز غیاث‌الدین تغلق شاه (72- 721 ق) (42) به بهانه مشابهی برای حفظ اسلام با خلع ناصرالدین خروشاه (725- 720ق.) که علاقمند به آئین هندو بود، ندرت را از خاندان خلجی به خاندان تغلقیه یا تغلق شاهیان (43) منتقل کرد. (44) غیاث‌الدین به دلیل فتوحات مکرر با مغولان ملقب به غازی بود. (45) او همچنین به فتوحات در مناطق هندونشین پرداخت. (46) با مرگ غیاث الدین، سلطان محمد عادل بن تغلق شاه 752- 725 ق. (47) به تخت نشست. او را تا قبل از رسیدن به پادشاهی به زبان هندی «جونا» خطاب می‌کردند. (48) وی بعد از به تخت نشستن نام «محمد» و کنیه «ابوالمجاهد» و «غازی» بر خود نهاد. (49) ظاهراً در دربار او مهاجران زیادی از جمله‌ی فقها بزرگان سادات، مشایخ و ملک التجارها ملقب به «عزیز» مقیم بودند. این مهاجران شامل مردمی از سرزمین‌های مختلف چون خراسان، ماوراءالنهر، ترکستان، عراق، عربستان، شام، مصر و مغرب و آسیای صغیر بود. (50) او برای مهاجران هدایایی نیز در نظر می‌گرفت، تا هم از منافع تجارت آن‌ها بهره‌مند باشد و هم مهمتر آنکه نام نیک او را در جهان منتشر ساخته محبوبیت و مشروعیت را برای وی به بار آورند. چنانکه وی به واعظ ترمذی در ولایت معبر خلعتی از جامه عباسی سیاه زربفت و مرصع به جواهر و با عمامه، 100000 هزار دینار و 200 غلام داد، بر پای عبدالعزیز اردبیلی که احادیثی از فضیلت عباس و فرزندان او نقل می‌کرد، بوسه زد و یک سینی طلا با 1000 تنگه به او بخشید. (51) در میان مهاجران شیخ‌الاسلام رکن‌الدین قریشی حضور داشت که سلطان به پاس نسب قریشی جان ملتانیان را به وی بخشید. (52)
از میان سلاطین مسلمان هند سلطان محمد بن تغلق برای کسب مشروعیت و توجیه فتوحاتش در نواحی هندونشین بسیار می‌کوشید تا تأیید خلیفه‌ی عباسی را به دست آورد. بنابراین اعراب را می‌نواخت و بارها سفیرانی نزد خلیفه عباسی به مصر فرستاد. وی در اواسط قرن 8ق. یک ایلچی به نام رکن‌الدین را به همراه هدایایی به نزد خلیفه «الحاکم بأمرالله دوم» ملقب به «ابوالعباس» (753-740 ق.) (53) به مصر فرستاد و در عوض از خلیفه خواست تا فرمان حکومت هند و سند را برای او بفرستد. ابوالعباس این فرمان را توسط رکن‌الدین شیخ الشیوخ مصر برای سلطان فرستاد. ایلچی مذکور به همراه حاجی سعید هرمزی منشور حکومت و خلافت را برای سلطان به هند برد. این امر چنان موجب شادی سلطان شد که در دهلی جشن برپا کرد. حتی سلطان نام پادشاهانی که قبل از خود حتی پدرش که برای حکومت از خلیفه اجازه نداشتند را از خطبه انداخت تا خود را تنها و مشروع‌ترین سلطان مسلمان هند معرفی کند. وی در طراز جامه‌های زربفت و عمارات، نام خلیفه را ثبت نمود. او به فرستاده‌ی خلیفه احترام زیادی گذاشت و هدایای بیشماری از جمله گوهری نفیس را به همراه حاجی رجب رفیع به مصر فرستاد که از طریق دریا از راه کنبایت به یمن و مصر بازگشت. (54) وی همچنین در سال 748ق، سفیری به نام حاجی برقعی را نزد خلیفه عباسی فرستاد. اما این سفیر در همان سال مرد. (55) سلطان محمد بن تغلق که به واسطه شورش‌های داخلی از نظر سیاسی نیاز به کسب مشروعیت داشت، همواره خود را از دوستداران خاندان خلفای عباسی نشان می‌داد. چنانکه در زمان وی فردی به نام امیر غیاث‌الدین محمد پسر عبدالقاهر بن یوسف بن عبدالعزیز از اولاد خلیفه المستنصر عباسی مشهور به «ابن الخلیفه» از بغداد به ماوراءالنهر مهاجرت کرد و مورد حمایت سلطان آنجا علاء‌الدین ترمشیرین قرار گرفت. وی چون علاقه سلطان تغلق به عباسیان را شنید از ماوراءالنهر دو سفیر به نام‌های محمد بن ابی الشرفی الحرباوی و محمد همدانی صوفی به دهلی فرستاد. سلطان 5000 دینار به فرستادگان غیاث‌الدین و 3000 دینار هم برای مخارج سفرش از ماوراءالنهر به دهلی به آنان بخشید و به خط خود در نامه‌ای از وی دعوت کرد تا به دهلی بیاید. در هنگام ورود غیاث‌الدین به شهر مسعود آباد که در بیرون شهر دهلی بود، سلطان خود به استقبال وی رفت. حتی در برابر او از اسب پیاده شد. و به همدیگر خدمت کردند. غیاث‌الدین هدایایی از جمله خلعتی برای سلطان آورده بود که سلطان خلعت را پوشید و همانگونه که مردمش در برابرش تعظیم می‌کردند، در برابر غیاث‌الدین تعظیم کرد، سپس اسبی را پیش‌کش کرد و رکاب آن را گرفت تا غیاث‌الدین بر اسب سوار شود. حتی به دست خود به غیاث‌الدین تنبول داد که این بزرگترین علامت اکرام بود. علاوه بر آن اظهار کرد که «اگر با خلیفه ابوالعباس بیعت نکرده بودم با تو بیعت می‌کردم». در دهلی غیاث‌الدین را در محله‌ی معروف به دارالخلافه یا «سیری» در کاخی از بناهای علاءالدین خلجی و پسرش قطب‌الدین منزل دادند و روزانه 300 دینار مخارج برای وی مقرر کرد. همچنین سراسر سیری را با خانه‌ها، باغ‌ها و زمین به اقطاع او واگذاشت و 100 قریه با حکومت بلاد شرقی از مضافات دهلی به او تفویض کرد. 30 رأس اسب نیز با زین‌های زرین و علوفه مجانی به او بخشید. همچنین به وی اجازه داد تا همچون سلطان تا محل مخصوصی در دربار سواره بیاید. حتی زمانی که بهرام شاه پادشاه غزنه برای دیدن سلطان محمد بن تغلق به دهلی آمد، سلطان دستور داد تا وی را در یکی از خانه‌های سیری که اقطاع غیاث‌الدین بود، ساکن کنند. غیاث‌الدین که از قبل با بهرام شاه دشمنی داشت، از اقامت وی در اقطاعش ناراحت شد و خشم خود را به اطلاع سلطان رساند. سلطان با 10 تن از غلامانش به در کاخ ابن خلیفه رفت و از او اجازه ورود خواست. سپس ابن خلیفه اظهار خشنودی نمود و سلطان حتی ابن الخلیفه را ناچار ساخت که به نشانه خشنودی و برای تنبیه سلطان، پای بر گردن سلطان بنهد. (56)
روایتی دیگر حاکی از شدت ارادت وی به خلفای عباسی بود: شیخ سعید نامی از سلطان محمد بن تغلق مال فراوانی گرفته بود. در زمان بازگشتش به مکه امیر عُطَیفه (حاکم مکه) برای مطالبه مال او را در زندان انداخت، اما شیخ حاضر به دادن مال به امیر نشد. و امیر بعد از شکنجه شیخ، 25000 درهم نقره (57) از او وصول کرد. بنابراین شیخ دوباره به هندوستان رفت و در خانه امیر سیف‌الدین غدا پسر هبه الله بن عیسی بن مهنا امیر اعراب شام اقامت کرد. امیر غدا خواهر پادشاه هند را در حباله نکاح خود داشت. شیخ دوباره مقداری مال از پادشاه هند گرفت و به همراه یکی از افراد امیر غدا به نام حاجی وَشل برای آوردن یکی از افراد امیر غدا مأمور شد. امیر غدا تحف و خلعت‌های فراوانی به همراه آنان فرستاد که از جمله خلعتی بود که سلطان هند در شب زفاف به او داده بود. خلعت عبارت از قبائی زربفت از ابریشم کبود بود که چنان در آن جواهرات به کار رفته بود که رنگ پارچه مشخص نبود. امیر غدا، خود 50000 درهم نقد به شیخ سپرد که برای او اسب بخرد، شیخ و وشل با پولی که در اختیار داشتند مقداری کالا خریده و به مسافرت پرداخت. اما راهزنان هندی در جزیره سقطره (سکوترا) با کشتی‌های فراوانی به آنان حمله کردند و جنگ سختی در گرفت که نتیجه آن، غارت کشتی شیخ سعید و زخمی شدن وشل بود. شیخ بعد از شکست از آنان به عدن رفت.
گرفتن مشروعیت از خلیفه عباسی توسط پادشاهان قبلی هند مانند سلطان شمس‌الدین ایلتمش و پسر او ناصرالدین و جلال‌الدین فیروزشاه و سلطان غیاث‌الدین بلبن انجام شده بود و برای این شهریاران از بغداد خلعت می‌رسید. اما چون پس از سقوط بغداد خلافت به مصر منتقل شده بود، شیخ سعید پس از فوت وشل در عدن راه مصر را در پیش گرفت؛ با ابوالعباس بن ابیالربیع سلیمان عباسی ملاقات کرد و از او نامه‌ای گرفت که به موجب آن نیابت ابوالعباس در کشور هندوستان به شیخ واگذار شود. شیخ از مصر به یمن رفت و در آنجا سه دست جامه سیاه (شعار و نماد عباسیان) خرید و از راه دریا به هندوستان مراجعت کرد. از کنبایت که چهل روز راه با دهلی فاصله داشت، پیک‌های سلطان تغلقی مراجعت وی با فرمان خلیفه را کردند و سلطان خود به استقبال شیخ سعید آمد. یکی از خلعت‌ها را خود پوشید و دیگری را به امیر غیاث‌الدین محمد بن المستنصر عباسی که در دربار دهلی مقیم بود، پوشانید. سلطان برای تجلیل از خلافت فرمان داد که نامه‌ی خلیفه را روزهای جمعه بین دو خطبه بر منابر قرائت کنند. شیخ سعید پس از یک ماه توقف در هندوستان با هدایائی از جانب سلطان به سوی خلیفه اعزام گردید. در کنبایت وسایل سفر او را از طریق دریا فراهم کردند. سلطان هند سابقاً نیز شیخ رجب برقعی نامی را که از شیوخ صوفیه و اصلش از شهر قریم واقع در دشت قبچاق بود را با هدایائی نزد خلیفه فرستاده بود تا تقاضای نیابت خود را در بلاد سند و هند به این شیخ تفویض کند و نماینده مخصوصی هم بفرستد که این امر را به مردم آن سامان ابلاغ نماید. مضمون نامه سلطان حاکی از منتهای حسن نیت و اعتقاد او به موضوع خلافت بود. از جمله هدایائی که توسط شیخ رجب ارسال شده بود، سنگ یاقوتی بود که 50000 دینار می‌ارزید. شیخ رجب در مصر برادری به نام امیر سیف‌الدین کاشف داشت و چون خلیفه اصرار کرد که حتماً نامه سلطان را در حضور الملک الصالح اسمعیل پسر المک الناصر برگشایند و هدایا را هم در محضر او تقدیم دارند؛ سیف‌الدین فرصت را غنیمت شمرده به برادر خود اشارت کرد که سنگ یاقوت را در بازار به فروش برسانند. او نیز چنین کرد و با پول آن که 300000 درهم بود، چهار گوهر خرید و نامه سلطان را با یکی از این گوهرها در حضور الملک الصالح تقدیم کرد و سه گوهر دیگر را به امرا داد. بنابراین همه متفق گشتند که باید تقاضای سلطان هند را اجابت کنند. خلیفه در حضور شهود، نیابت خود در هندوستان و اطراف را به شیخ رجب مفوض داشت. الملک الصالح نیز از طرف خود نماینده‌ای به نام رکن‌الدین عجمی که شیخ الشیوخ مصر بود به اتفاق شیخ رجب و جمعی از صوفیان به سوی هندوستان روانه کرد. اتفاقاً ورود شیخ رجب و همراهان او به کنبایت مصادف شد. بازمانی که شیخ سعید به قصد حرکت به مصر در آن شهر توقف داشت. امیر کنبایت یکی از خواص سلطان به نام مقبول تلنگی بود. شیخ رجب نزد امیر رفت و شیخ سعید را متهم به دروغ و تقلب کرد و اظهار کرد که وی آن خلعت‌ها را از عدن خریده بود و از آنان خواست تا او را بازداشت کرده و به حضور سلطان دهلی بفرستند. اما امیر به دلیل حرمت شیخ سعید نزد سلطان هند از این کار سر باز زد و منتظر رسیدن دستور از طرف سلطان شد. امیر در طی نامه‌ای ماجرا را به سلطان گزارش داد و هر دو شیخ را به دهلی فرستاد.
وقایع‌نگار سلطان نیز قضیه را جداگانه گزارش کرده بود. سلطان به دلیل تعرض شیخ رجب نسبت به شیخ سعید او را بار نداد. اما شیخ الشیوخ مصر را که همراه با شیخ رجب آمده بود مورد احترام قرار داد. شاید حوادثی چون مخالفت امیر مکه و حمله راهزنان در سکوترا به فرستادگان سلطان دهلی به اشاره سلطان مملوک مصر صورت گرفته باشد که می‌خواست تنها حامی خلیفه‌ی عباسی و بنابراین مشهورترین سلطان مسلمان باشد. این حوادث نشان می‌دهد که رفتار دوگانه‌ی اعضای خاندان عباسی و مدعیان پر شمار خلافت و تا حدی مقاومت‌های سلطنت ممالیک مصر برای منع پیدایش رقیبانی چون تغلقیان در جهان اسلام از این ناکامی‌ها مؤثر بوده است.
یکی از وظایف اصلی خلفا دفاع از امت و قلمرو اسلامی در برابر دشمنان در زمین و دریا بود. (58) سلاطین و حکام محلی برای تقویت حکومت و اثبات مشروعیت خویش می‌کوشیدند تا از طریق برخی رفتارهای نمادین، خود را معتقد و وفادار به خلافت بنمایانند. نقش تأیید خلفا با مشروعیت بخشیدن به حکومت‌های فرمانروایان مستقل برای مسلمانان اهمیت فراوانی داشت. با انقراض خلافت عباسی در بغداد در سال 656 ق. سلطان الملک الظاهر بیبرس با پناه دادن احمد ابوالقاسم بن الظاهر بامرالله و گروهی از عباسیان از آنان حمایت کرد و وی را با لقب المستنصر بالله (659 ق.) در مصر به خلافت نشانده بود. (59) از آن زمان خلافت از بغداد به مصر منتقل شد و خلفای عباسی در قاهره از 695 تا 923 ق. حکومت اسمی داشتند. (60) بعد از مستنصر، بیبرس از احمد بن حسن ابوالعباس ملقب به الحاکم بامرالله (حاکم اول) (701-661 ق.) که در دمشق بود دعوت کرد تا به قاهره بیاید و او را به خلافت رساند. (61) در اصل دعوت بیبرس از وی برای ایجاد مرکزیت در قاهره و به دست آوردن مشروعیت در سایه احیای خلافت عباسی بود. (62)
سیاست‌های سلطان دهلی یادآور سیاست‌های مشابه ممالیک بحری مصر (بیبرس و دیگران) است، که خود موجب شهرت و مشروعیتی چشمگیر برای ممالیک مصر شده بود. شاید سلطان دهلی به این شیوه می‌خواست علاوه بر کسب مشروعیت در برابر رقبای مسلمان خود در درون هند، از نظر بین‌المللی با ممالک مصر رقابت کرده و خود را به جای آنان به عنوان بزرگترین سلطان مسلمان و حامی خلفایِ مهاجر عباسی معرفی کند. بنابراین علاوه بر به جای آوردن سنت جهاد در مبارزه با حکومت‌های هندو با شعار گسترش اسلام، ضمن بهره‌مندی از غنایم سرشار از مراکز و شهرهای ثروتمند هندونشین، خود را به عنوان سلطانی مجاهد و غازی مشهور و مشروع‌تر می‌ساخت.
 

بیشتر بخوانید: نقش زنان مسلمان در جنگهای صدر اسلام


حتی به نظر می‌رسد که سلطان از طریق جذب اعراب شام سعی در رقابت با ممالیک داشت. چنانکه امیر سیف‌الدین غدا پسر هبه‌الله بن مهنا امیر عرب شام را مورد احترام و محبت قرار داد. او را در کاخ سلطنتی جلال‌الدین در داخل شهر دهلی منزل داد. همچنین خواهر خود را به عقد وی درآورد. حتی فرمان داد تا ولایت بلاد مالوا، گجرات، کنبایه و نهر واله به وی واگذار شود و ملک فتح الله (شونویس) به نیابت از وی این مناطق را اداره کند. (63)
با مرگ سلطان محمد در سال 752ق. امرا و بزرگان حکومت چون مخدوم زاده عباسی (64) و شیخ‌الشیوخ نصیرالدین محمود اودهی ملقب به چراغ دهلی با وجود امتناع سلطان فیروز از پادشاهی به بهانه سفر مکه او را در تهته به تخت نشاندند. (65) وی مانند سلطان محمد شاه با خلیفه عباسی بیعت کرد. چنانکه در ذیحجه سال 757ق. با خلیفه الحاکم بامرالله الی الفتح ابن ابی بکر بن ابی الربیع سلیمان بیعت کرد و منشور تمام ممالک هند برای وی از مصر فرستاده شد. همچنین خلیفه به فیروزشاه تغلقی سفارش کرد تا از پادشاهان بهمنی دکن حمایت کند. (66) در سال 760ق. شیخ زاده بسطامی که دلیل همدستی در شورش احمد ایاز خواجه جهان از هند اخراج شده بود، از مصر خلعتی برای سلطان آورد و ضمن بخشودگی ملقب به «اعظم خان» شد. (67) بنا به روایت عفیف مورخ، سلطان محمد تغلق و سلطان فیروز هر دو از تاجداران معتمد به مذهب اهل سنت و جماعات بودند و به نام شریعت حکومت کردند. از میان تشریفات سلطنتی دربار هند یکی از مواردی که سلطان فیروزشاه وضع یا تأئید کرد، حمل چتر سیاه بر بالای سر سلطان، به احتمال نمادی از سلطه و مشروعیت‌بخشی خلافت عباسی (مسودّه یا سیاه جامگان) و همچنین بستن ترکش سفید بود که نماد پرچم قبایل ترک که از 9 دم اسب سفید نشان قبایل 9 گانه مغول (تغز اوغوز) بود. (68)
با مرگ سلطان فیروز در 18 رمضان 790ق، سلسله تغلقیان گرفتار منازعات داخلی بر سر جانشینی شدند و سرانجام این سلسله با حمله امیر تیمور گورکانی منقرض و حکومت مولتان و دهلی به خضرخان (مؤسس سلسله سادات دهلی) سپرده شد.
اما ملوک بهمنی دکن اولین ایالتی بود که از حکومت تغلقیان مستقل شد. این ملوک توسط عده‌ای از اشراف مسلمان دکن به وجود آمد. (69) مؤسس این سلسله علاءالدین حسن کانگوی (759- 748 ق) (70) بود. وی که در ابتدا در دربار سلطان محمد بن تغلق به عنوان امیر صده فتوحات بسیاری از جمله فتح گلبرگه، شکست ناصرالدین افغان، دیوگیر، شکست ملک سرتیز در گلبرگه و فتح کتگهر را فرماندهی نمود. (71) در ستایش وی از القاب کیان، بهمن و اسفندیار و تعابیری چون «شاه بهمن نژاد» استفاده می‌شد (72) و کنیه‌اش ابوالمظفر بود. (73) تاریخ فرشته سلسله نسب او را به بهرام گور نسبت داده است. (74) او در چهارم ربیع الثانی 748ق. در مسجد پادشاه قطب‌الدین در دکن تاج شاهی بر سر گذاشت و چتر سیاه که نشان خلفای عباسی بود بر سر گرفت و خطبه و سکه مملکت دکن به نام خود کرد و ملقب به علاءالدین حسن کانکوی بهمنی شد. او همچنین مورد حمایت المستکفی بالله ابوالربیع عباسی قرار گرفت و شهر گلبرگه را به نام حسن آباد تغییر و آنجا را دارالخلافه (پایتخت) (75) خود قرار داد. (76) چنانکه گویی شعبه‌ای از خلافت عباسی در هند نیز دایر کرده باشد تا خود را بی‌نیاز از خلیفه مصری و رقابت با ممالیک آنجا کند. وی فتوحات فراوانی در ولایات هندوها داشت. چنانکه در روزگار حکمرانی‌اش تلنگ، کنباری، کوکن، کهاری پتن، بهود، گوه، دابول، معبر و سایر سواحل و بنادر را فتح نمود و محدوده قلمرو وی از جانب شرق از حکومت آباد تا بهونگیر، از سوی شمال تا آب گوداوری، از جنوب تا آب گنگ و از غرب از گلبرگه تا «آب کشنا» (رودخانه کریشنا)، کوتر، دابول، گووه می‌شد. رودخانه کریشنا مرز میان مسلمانان و هندوانی بود که باید به بهمنیان باج می‌دادند. (77)

تلاش‌های همسر سلطان علاءالدین حسن برای کسب مشروعیت قدرت محمدشاه اول بهمنی (776- 759ق.)

با مرگ سلطان علاءالدین حسن، فرزندش با نام محمد شاه اول بهمنی (776- 759ق.) بر تخت دهلی جلوس کرد. وی در ترویج اسلام تلاش و کفار را از قلمرو خود اخراج کرد (78) و سکه‌های اسلامی ضرب و سکه‌های کافران را از رواج انداخت. (79) در زمان او سفر از دکن از طریق بندر دابل به جده امکان پذیر بود و مردم از آنجا برای انجام مراسم حج با کشتی عازم جده می‌شدند. چنانکه ملکه دکن (همسر سلطان علاءالدین حسن) برای آمرزش روح وی عازم مکه شد و کلیه اموال موجود در خزانه را سلطان محمدشاه به وی سپرد تا در مکه خرج فقرا کند.
چنانکه پیش‌تر آمد در زمان پادشاهی وی، مادرش برای انجام مراسم حج عازم مکه شد و به نظر می‌رسد سلطان از این فرصت برای کسب مشروعیت از خلفا استفاده نمود و تصمیم گرفت تا مجموع نقود و خزینه‌هایی که پدرش برای امور دنیوی جمع نموده بود را جهت آمرزش روح پدر خرج فقرا و مساکین مدینه کند؛ اموالی که شامل 400 من طلا و 700 من نقره به وزن دکن بود. وی تمام خزانه را به معین خان خواجه‌سرا و چند تن از دیگر خواجه‌سرایان سپرد تا به همراه ملکه عازم مکه شوند.
به نظر می‌رسد که خرج این مبالغ تا حدی که خزانه خالی شد، تنها برای آمرزش روح پدر نبود، بلکه عامل اصلی به دست آوردن شهرت در میان حجاج سراسر جهان اسلام و کسب حمایت خاندان عباسی و رقابت با تغلقیان در این مورد بوده باشد. ملکه در سفر حج به همراه 800 زن، خوانین و تعدادی از فقرا از دکن به دابل رفت و از آنجا با کشتی عازم جده شد و در طول این سفر، ملکه هزینه افراد کشتی را تقبل کرد. کشتی این مسیر را به مدت یک ماه و هفت روز طی کرد و همگی خانه خدا را زیارت کردند. ملکه به مدت یک سال در مکه ماند و در آنجا خرج ازدواج 4000 دختر و پسر سادات‌هاشمی را تقبل کرد. مؤلف تاریخ فرشته به نقل از ملا داود بیدری نقل می‌کند که ملکه اکثر اوقات در بقیع به زیارت قبر فاطمه زهرا (علیهاالسلام) می‌رفت و به نام چهار یار (خلفای راشدین) و فرزندان بی‌بی (آل‌هاشم) خیرات می‌کرد. وی معتقد بود تا به زیارت امام حسین نرود، زیارتش مقبول بی‌بی قرار نمی‌گیرد. به همین دلیل قصد کرد تا برای زیارت قبر امام حسین به کربلا سفر کند اما در خواب بی‌بی به وی رضایت داد؛ به همین دلیل از رفتن به کربلا خودداری کرد. اما اسباب و اموال فراوانی را به یکی از معتبران داد تا در کربلا به نام امام حسین و فرزندان فاطمه خرج کند و فقرا و مساکین را غذا دهند، سپس خود از جده عازم دابل شد. سلطان محمد در قصبه کلهر از مادر دیدار کرد و خلعت و فرمانی که مشتمل بر تفویض پادشاهی دکن و اجازت خطبه و سکه که از طرف یکی از خلفای عباسی بود را از او دریافت کرد. سلطان محمد خلعت فرستاده شده را پوشید. همچنین ملکه بنا به رسم، جامه کعبه را با خود آورده بود که به دستور سلطان از آن چتری دوختند تا بر سر گیرد و به همین مناسبت دو ماه در قصبه کلهر جشن برپا شد. (80) (81)
 

خاندان محمود گاوان و تلاش در جهت نفوذ در مکه و کسب مشروعیت برای بهمنیان

خواجه محمود گاوان وزیر بهمنیان از طریق خاندان ثروتمند و قدرتمند خود که ریشه در شاهان محلی گیلان و وزیرانشان داشت، شبکه‌ی تجاری وسیعی از گیلان تا لار و هرمز، و از مکه تا گجرات و کنکن تشکیل داده بود که توسط فرزندان، برادرزادگان و نمایندگان تجاری و سیاسی‌اش اداره می‌شد. وی علاوه بر املاک وسیع در گیلان، در مکه خانه‌ای موسوم به «بیت گاوان» و در احمدآباد بیدر مدرسه‌ای عظیم ساخت. در بنادر سراسر دکن نمایندگان تجاری و سفیران او نیز به فعالیت مشغول بودند. (82)
محمود گاوان در نامه‌ای به برادر زاده خود عمید الملک که مدتی پیش از آن از مکه به دابل رسیده بود، توصیه کرد که خود را سرگرم تجارت در دابل نساخته و فوراً به دیدار وی بشتابد. او نامه مشابهی را به برادرزاده دیگرش جمال‌الدین حسین که از همان مسیر به هند آمده بود نوشت و او را به همراهی خود در فتح سنگیسر دعوت کرد (83) خواجه گاوان در نامه‌ای خطاب به علاء‌الدین گیلانی از او درخواست کرد تا پسر خواجه به نام عبدالله را به عنوان یکی از درباریان یا به عنوان گروگان در دربار خود نگه دارد و همچنین از خاندان گاوان حمایت نماید. (84) وی عدم صدور چنین اجازه‌ای را نشان کم لطفی وی تلقی خواهد کرد. (85) شاید به همین دلیل برخی از افراد آن خاندان به بهانه حج راه مستقیم مکه به هند را در پیش گرفته و نزد محمود گاوان می‌رفته‌اند.
خواجه محمود گاوان هنگامی که در مکه بود، نامه‌ای به برادرش در گیلان نوشت و ضمن اعلام سلامتی خود و ابراز نگرانی از مرگ پیش از دیدار برادر، وی را از مصاحبت با فاسدان بر حذر و به مهاجرت آنجا و احتمالاً به مکه توصیه کرد. (86) به نظر می‌رسد خواجه محمود گاوان به کمک خاندان خود نمایندگی‌های تجاری در مکه، عدن، گیلان و هندوستان برقرار کرد و از طریق برقراری روابط حسنه با قدرت‌های حجاز و دربارهای مصر و عثمانی کوشید که بهمنیان را در میان سایر قدرت‌های مسلمان جهان آن روزگار به شهرت و اعتبار برساند. ملک التجار خواجه محمود گاوان توجه فراوانی به سادات و فقرای مکه، مدینه، نجف و کربلا داشت. چنانکه در موردی 20000 هون به فقرا بخشید. وی به امر مسجد سازی توجه خاص داشت. (87)
 

تاج‌الدین فیروزشاه (825- 800 ق.) و اعزام مخدمه جهان به حج برای کسب مشروعیت

تاج‌الدین در سال 825 هـ .ق سلطان شمس‌الدین را از حکومت خلع کرد و بر تخت سلطنت تکیه زد. سلطان شمس‌الدین و مخدومه جهان (مادر شمس الدین) از تاج‌الدین اجازه‌ی رفتن مکه را گرفتند و از بندر جپول به مکه رفتند. سلطان هر سال برای آنان هدایایی به مبلغ 5000 طلای فیروزشاهی به مکه می‌فرستاد. سلطان شمس‌الدین تا زمان فوتش در سال 816 ق. در مدینه بود و در همان جا به خاک سپرده شد. (88) منابع تاریخی سلطان تاج‌الدین فیروزشاه را به دلیل فتوحات متعددش به بیجانگر «سلطان غازیان» ملقب کرده‌اند. وی در 25 سال حکومتش حدود 24 بار به سمت بیجانگر و کفار لشکر کشید. (89) بنابراین آخرین سلطانی که در تحقیق حاضر بررسی شد با آمیزه‌ای از سیاست‌های سنتی هند همچون غازیگری و نیز ارسال هدایا به مکه برای مشروعیت خویش می‌کوشید. وی در عین حال رقیبان خویش را محترمانه اخراج کرده بود.
 

نتیجه

با توجه به شواهد مورد بحث، به نظر می‌رسد که سلاطین هند از قرن 4 تا 7 هجری برای کسب مشروعیت به جهاد و غازیگری می‌پرداختند و خلفای عباسی با دادن القابی چون «امین المله و یمین‌الدوله، کهف‌الدوله والاسلام» به محمود غزنوی، و «یمین امیرالمؤمنین» به سلطان شمس‌الدین التمش در واقع نوعی مشروعیت به سلاطین هند می‌دادند. از سوی دیگر سلاطین هند برای ادامه تهاجماتشان در مناطق هندونشین و در واقع کسب ثروت به این سنت غازیگری علاقه نشان می‌دادند. اما از قرن 8ق. با مسلمان شدن ولایت‌های فراوانی در هند، سقوط خلافت عباسی در قرن 7 و انتقال خلافت عباسی از بغداد به مصر و محدود شدن قدرت خلفای عباسی به نفوذ معنوی، شیوه کسب مشروعیت سلاطین هندی هم متفاوت شد. به نظر می‌رسد این سلاطین تلاش می‌کردند تا برای کسب یا تقویت مشروعیت خود و گرفتن لوای خلافت در موسم حج نمایندگانی چون ملکه‌ها را به حج فرستاده تا لوای خلافت را از خلیفه وقت دریافت کنند. یا دست کم با نیکوکاری و خرج صدقات و نذورات در آنجا شهرت و محبوبیت را برای دربارهای خود به بار آورند. خلیفه نیز که بغداد و میراث هنگفت خلفای پیشین را از دست داده بود، از هدایای آنان بهره مند می‌شد و گاه برای دریافت آن هدایا چنان اشتیاق داشت که خود نمایندگانی به هند می‌فرستاد و داوطلبانه و به طور ضمنی قدرت سلاطین آنجا را مشروعیت می‌بخشید.
 

پی‌نوشت‌ها:
1. کارشناس ارشد تاریخ اسلام.
2. مجهول المؤلف (1353). هفت کشور یا صور اقالالیم. تصحیح منوچهر ستوده، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ، ص 44.
3. شیخ شهاب الدین احمد السعدی بندر کنگی ابن ماجد. (1372). الفوائد فی اصول علم البحر و القواعد (آیین نام‌های دریانوردی در اقیانوس هند و خلیج فارس). ترجمه احمد اقتداری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ص 545.
4. ابن مجاور. (1951). تاریخ المستبصر (صفه بلاد الیمن)، لیدن، بریل، ص 51.
5. حمدالله مستوفی قزوینی. (1362). نزهه القلوب. تصحیح گی لسترنج، تهران: دنیای کتاب، ص 48.
6. علی بن حامد کوفی (1384)، فتحنامه سند معروف به چچ‌نامه، تصحیح داود پوته، تهران: انتشارات اساطیر، صص 73-72.
7. همان، صص 91-89.
8. جورج حورانی، (1338). دریانوردی عرب در دریای هند، ترجمه محمد مقدم، تهران: با همکاری موسسه انتشارات فرانکلین، ص 85، کوفی، پیشین، ص 100-91.
9. کوفی، فتحنامه سند، صص 105 و 116.
10. عبدالقادر بداونی، (1380)، منتخب التواریخ، ج1، تصحیح مولوی احمد علی صاحب، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، صص 9-6.
11. همان، ج1، ص 9.
12. داعیان اسماعیلی در اواسط سده 4ق./ 10م. بر ملتان مسلط شدند و رفته رفته تمام سرزمین سند، پنجاب و گجرات را عرصه‌ی تبلیغات خود قرار دادند. در دوران تسلط اسماعلیان بر ملتان و سرزمین‌های اطراف آن خطبه به نام خلیفه‌ی‌ فاطمی مصر می‌خواندند و سکه‌هایی نیز به نام آنان ضرب می شد. اسماعلیان تا اواخر سده‌ی‌6 ق، در این سرزمین‌ها قدرت داشتند و از همین زمان‌ها تبلیغات باطنیه در نواحی غربی هند، خصوصاً در گجرات گسترش یافت و دو شاخه‌ی ‌عمده اسماعلیان بهره و خوجه‌ها (آقاخانی) در هند که در اصل از طوایف راجپورت‌ها بودند، به فعالیت پرداختند. اما در نیمه سده‌ی ‌7 ق. به سختی توسط علاءالدین خلجی سرکوب و کشتار و به کلی از قلمرو وی اخراج شدند. پس از آن گروه‌های کوچک این طایفه به طور پراکنده در نواحی مختلف گجرات و سند و اطراف دهلی غالباً با توسل به تقیه به کار تجارت مشغول بودند. ر.ک: مجتبائی، «اسلام در شبه قاره هند»، فرهنگستان هنر و ادب، ص400.
13. بدوانی، پیشین، ج 1، ص 13.
14. ابراهیم بن حریر، تاریخ ابراهیمی (تحفه الثواریخ، تاریخ همایونی)، کتابخانه ملی روسیه، شماره 646B، کپی نسخه در مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سرود اهل بخارا، ص (b) 245. بداونی، پیشین، ج 1، ص 13-11.
15. یحیی بن احمد بن عبدالله السیهرندی تاریخ مبارک شاهی، به تصحیح، محمد هدایت حسین، تهران: انتشارات اساطیر، 1382، ص 10- 4. بداونی، پیشین، ج 1، ص 34-32.
16. فخرالدین مبارکشاه مرورودی. تاریخ فخرالدین مبارکشاه، تصحیح ادوارد دنیسون روس، لندن: مدرسه السنه شرقیه. 1937، ص 28-20.
17. ابراهیمی، پیشین، (نسخه خطی)، ص (b) 245. عبدالحی بن فخرالدین الحسنی (1962). نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر: تحت مراقبه محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن: مجلس دائره‌المعارف عثمانیه، ج 1، ص 153-152، منهاج سراج جوزجانی، (1363) طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، ج 1، تهران، دنیای کتاب، ص 416. السیهرندی، پیشین، صص 14-13، و صاف الحضره شیرازی (1338). تاریخی وصاف الحضره (تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار)، به اهتمام محمدمهدی اصفهانی، تهران، کتابخانه‌ی‌ ابن سینا و جعفری تبریزی، ص 310، مبارکشاه مروروذی، پیشین، ص 33، بداونی، پیشین، ج 1، ص 38 نیمدهی. قاضی عبدالعزیز، طبقات محمود شاهی (نسخه‌ی‌ خطی کتابخانه‌ی‌ ویندسور در لندن به شماره no 271 VoI 160 وقایع سال 608 ه.ق ص (b 107).
18. اسامی پادشاهان دهلی اینچنین بود: قطب الدین ایبک (607-602 ق.)، آرام شاه (607 ق.)، شمس الدین ایلتمش (607 ق.)، رکن الدین فیروزشاه اول (633-607ق.)، رضیه خاتون (634-633ق.)، معز الدین بهرام شاه (637-364 ق.)، علاءالدین مسعودشاه (639-637 ق.)، ناصرالدین محمودشاه اول، (644-639 ق.)، غیاث الدین بلبن (644 ق.)، معزالدین کیقباد (686-664 ق.). با قتل وی سلطنت به خلجی‌ها انتقال یافت. استانلی لین پل، و. و بارتلد، خلیل ادهم، احمد سعید سلیمانی، تاریخ دولت‌های اسلام و خاندان‌های حکومتگر، ترجمه‌ی‌صادق سجادی، ج، 2، تهران: نشر تاریخ ایران، 1370، صص 505 و 508. باسورث از آنان با نام غلامشاهیان (یا پادشاهان مملوک) معزی یا شمسی یاد کرده است که در شمال هند و گاهی شمال دکن قدرت داشتند. ادموند کلیفورد باسورث، (1381). سلسله‌های اسلامی جدید، ترجمه فریدون بدره‌ای، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران. ص 571.
19. ابن بطوطه، (1376). سفرنامه ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد، چاپ ششم، تهران، اگه، ج 2، ص 48، جوزجانی، پیشین، ج 1، ص 418.
20. ضیاء الدین برنی، (1957)، تاریخ فیروزشاهی، ج1، تصحیح شیخ عبدالرشید، علیگره: شعبه تاریخ مسلم یونیورسی علی گده، ص 30.
21. طبقات محمود شاهی، نسخه خطی وقایع سال 620 ه.ق ص a 113.
22. السیهرندی، پیشین، ص 20-18. و بداونی، پیشین، ج1، ص 46-44.
23. جوزجانی، پیشین، ج1، ص 454. السیهرندی، پیشین، ص 24. طبقات محمود شاهی، نسخه خطی وقایع سال 63 ق، ص (a 113).
24.Haig, “Muizz-ud-din Muhammad bin Sam of Ghur and the earlier slave Kings of Delhi” The Cambridge History of Indin Vol3.p.59.
25. پیشین، ج1، صص 19-118. جوزجانی، پیشین، ص 461. السیهرندی، پیشین، ص 24.
Haig, “Muizz-ud-din Muhammad bin Sam of Ghur and the earlier slave Kings of Delhi” Op.Cit,. 60.
26.Haig, “Muizz-ud-din Muhammad bin Sam of Ghur and the earlier slave Kings of Delhi” Op.Cit,. Vol3.p.p. 61,66.
27. برنی تاریخ جلوس وی را 662 ق. نوشته شده است. ر.ک: برنی، پیشین، ص 40-30.
28. السیهرندی، پیشین، ص 43-40؛ برنی، پیشین، صص 60-58.
29. ابن بطوطه، پیشین، ج2، ص 51.
30. مبارکشاه مروروذی، پیشین، ص 16.
31. برنی، پیشین، ص 148. ابراهیمی، پیشین، (نسخه خطی)، ص (b) 246. و
Haig, "Ghiyas-ud-din Balban, Muizz-ud-din Kaiqubad, and Shams-ud-din Kamumars" Op. Cit, Vol 3, p.p. 82-84.
32. السیهرندی، پیشین، ص 55 و بداونی، پیشین، ج 1، ص 112-110، برنی، پیشین، ص 148، 180-163.
33. پادشاهان این سلسله چنین بودند: جلال الدین فیروزشاه دوم (695-689 ق.)، رکن الدین ابراهیم شاه اول، (695 ق.)، علاءالدین محمد شاه اول (716-695 ق.)، شهاب الدین عمر شاه (716 ق.)، قطب الدین مبارک شاه اول (716 ق.)، ناصرالدین خسروشاه (720-716 ق.) با قتل وی سلطنت به تغلق شاهیان انتقال یافت. ر.ک: استانلی لین پل و دیگران، (1370)، تاریخ دولت‌های اسلامی بر خاندان‌های حکومتگر، ترجمه صادق سجادی، تهران: نشر تاریخ ایران، چاپ اول، ص 505 و 510.
34. وصاف، پیشین، ص 311 و
Haig, "The Khalji dynasty and the first conquest of the Deccan" The Cambridge History of Indin, Vol 3, Delhe:S, Chand, 1958 p.91.
35. ابراهیمی، پیشین، (نسخه خطی)، ص (a) 247، و بداونی، پیشین، ج 1، ص 125-119. السیهرندی، پیشین، ص 68-67. و
Haig, "The Khalji dynasty and the first conquest of the Deccan" Op. Cit, Vol 3, p.p.96-98.
36. «نه از جنس یهودان جنگ بتوریت/ که از قرآن کند دعوی بتوریت/ نه مغ گز دیدن آتش شود شاد/ و زو با صد زبان آتش به فریاد/ مسلمانان نعمانی روش خاص/ زده دل در جهان آیین اخلاص/ نه کین با شافعی نی مهر بازید/ جماعت را و سنت را به جان صید/ نه ز اهل اعتزالی کز فن شوم/ ز دیدار خدا کردند محروم/ نه آن سگ خارجی کز کینه سازی/ کند با شیر روباه بازی» امیرخسرو دهلوی، منظومه دولرانی و خضرخان، کپیه‌ی نسخه‌ی خطی کتابخانه ملی روسیه (دورن 397)، در مجموعه اسناد بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی، فروست 62، ص 48.
37. بداونی، پیشین، ج 1، ص 131-129، السیهرندی، پیشین، ص 75 و
Haig, “The Khalji dynasty and the first conquest of the Deccan" Op. Cit, Vol 3, p.p.100-10
38. السیهرندی، پیشین، ص 77 و بداونی، پیشین، ج 1، ص 134-130.
39. وصاف، پیشین، ص 531-527. السیهرندی، پیشین، ص 79. بداونی، پیشین، ج 1، ص 136-135.
40.Haig "The Khalji dynasty and the first conquest of the Deccan" Op. Cit, Vol 3, pp. 108,115-117.
41. بداونی، پیشین، ج 1، ص 134. وصاف، پیشین، ص 527.
42. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، ص 61-60 و السیهرندی، پیشین، ص 85-84. بداونی، پیشین، ج 1، ص 145-140.
43. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، ص 61.
44. در تاریخ ابراهیمی سال بر تخت نشستن وی 720 ه. ق نوشته شده است. رک: ابراهیمی، پیشین، (نسخه خطی)، ص (b)247.
45. ترتیب به قدرت رسیدن پادشاهان این سلسله اینگونه بودند: غیاث الدین تغلق شاه اول (725-720ق.)، محمد دوم پسر تغلق با لقب ابوالمجاهد (752-725ق.)، فیروزشاه سوم (752ق.)، غیاث الدین تغلق شاه دوم (790-752ق.)، ابوبکر شاه (791-790ق.)، محمدشاه سوم (792-791ق.)، سکندرشاه اول (796-792ق.)، محمود دوم (796ق.)، نصرت شاه (797-796ق.)، محمود شاه دوم (مرتبه دوم 802-797ق.) با به تخت نشستن دولت خان لودی در سال 815 ق. سلسله تغلق شاهی از گردونه قدرت خارج شدند. ر.ک: استانلی لین پل، پیشین، ص 505 و 511.
46. بداونی، پیشین، ج 1، ص 53-150. وصاف، پیشین، ص 650.
47. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، ص 5-64.
48. محمد قاسم هندوشاه فرشته، (1884.م)، تاریخ فرشته (گلشن ابراهیمی)، به اهتمام مولوی محمد یعقوب، کانپور: نول کشور. ج 1، ص 131. عصامی. (بی تا). فتوح السلاطین، بی جا، ص 392. السیهرندی، پیشین، ص 4-93. بداونی، پیشین، ج 1، ص 154-155.
49. السیهرندی، پیشین، ص 117.
50. عصامی تاریخ جلوس وی را سال با 724 ق، ذکر کرده است. ر.ک: عصامی، پیشین، ص 421.
51. امیرخسرو دهلوی، مثنوی تغلق نامه (چاپ سنگی)، تحشیه سید‌هاشمی فیروزآبادی، به اهتمام محمد صدیق حسن صاحب در مطبع اردو، دکن، اورنگ آباد، مجلس مخطوطات فارسیه. 1933 ص 37. بداونی، پیشین، ج 1، ص 156.
52. تاریخ فرشته، پیشین، ج 1، ص 133. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، صص 40، 19 و 77-74. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، صص 88-86.
53. امیرخسرو دهلوی، مثنوی تغلق نامه، ص 57 و 59 و 63-61 و 86 و 95 و عصامی، پیشین، ص 443. بداونی، پیشین، ص 157. فرشته پیشین، ج 1، ص 136.
54. عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی (1424)، تاریخ‌الخلفا، تحقیق احمد ابراهیم زمره و سعید بن احمد العیدروسی، الطبعه الرابعه، بیروت: دارالکتب العربی، ص 374.
55. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، ص 85. فرشته، پیشین، ج 1، ص 38-139.
56. بدوانی، پیشین، ص 163.
57. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، صص 93-89. و
Wolseley Haig. The reign of Ghiyas-ud-dain Tughlugh and Muhammad Tughlugh, The second conquest and revolt of the Deccan, Op. cit, vol.3, p. 159.
58. درهم نقره مسکوک تمام عیار بود که ملاک ارزش مسکوک دیگر به شمار می‌آمد و وزن متوسط آن ظاهراً معادل 2/97 گرم بود. ابن بطوطه، پیشین، ج 1، ص 521.
59. سیوطی، پیشین، ص 380.
60. شهلا بختیاری «خلافت عباسیان در مصر»، دولت ممالیک، قم: پژوهشکده‌ی‌ حوزه و دانشگاه، 1380، ص 195 و احمد حطیط، (1986) تاریخ البنان الوسیط، بیروت: دارالبحار، ص 49.
61. ترتیب خلفای عباسی مصر چنین بود: ابوالقاسم احمد بن ظاهر المستنصر (660-659ق.)، ابوالعباس احمد بن حسن الحاکم اول (701-661ق.)، ابوربیعه سلیمان بن حاکم المستکفی اول (740-701 ق.)، ابواسحاق ابراهیم بن محمدالمستمسک واثق اول (741-740 ق.)، ابوالعباس احمد بن مستکفی الحاکم دوم (753-741ق.)، ابوالفتح ابوبکربن مستکفی المعتضد اول (763-753ق.)، ابوعبدالله محمد بن معتضد المتوکل اول، مرحله اول حکومت (779-763ق.)، ابویحیی زکریا بن واثق المعتصم، دوره اول حکومت (779ق.)، محمد المتوکل اول، مرتبه دوم حکمرانی (785-779 ق.)، ابوحفص عمر بن واثق الواثق دوم (791-785ق.)، محمد المتوکل اول، نوبت سوم حکمرانی (808- 791ق.)، عباس با یعقوب بن متوکل المستعین (816-808ق.)، ابوالفتح داود بن متوکل المعتضد دوم (845-816ق.)، ابوربیعه سلیمان بن متوکل المستکفی دوم (855-845ق.)، ابوبکر حمزه بن متوکل اول القائم (859-855ق.)، ابوالمحاسن یوسف بن متوکل المستنجد (884-859ق.)، ابوالمعز عبدالعزیز بن مستعین المتوکل دوم (903-884ق.)، ابوالصبر یعقوب بن متوکل دوم المستمسک نوبت اول خلافتش (914-903ق.)، ابن مستمسک المتوکل سوم (922-914ق.)، المتوکل سوم نوبت دوم خلافتش (923ق.) فتح مصر در همان سال و متوفی در استانبول زیر سلطه‌ی ‌عثمانی‌ها. باسورث، سلسله‌های اسلامی جدید، صص 45-44.
62. سیوطی، پیشین، ص 67-366.
63. بختیاری، «خلافت عباسیان در مصر»، پیشین، ص 199.
64. ابن بطوطه، پیشین، ج 2، صص 98-94.
65. در هند مرسوم بود فرزندان خاندان غور را ملقب به «خداوند زاده»، و فرزندان خاندان عباسی را ملقب به «مخدوم‌زاده» می کردند. تاریخ فرشته، پیشین، ج 1، ص 145.
66. عبدالله خوانی حافظ ابرو (1380). زبده التواریخ. تصحیح سید کمال حاج سید جوادی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات ج 1، ص 237-235. شمس سراج عفیف، (1385)، تاریخ فیروزشاهی. تصحیح ولایت حسین، تهران: انتشارات اساطیر، ص 43-42. بداونی، پیشین، ج 1، ص 167 و
 Wolseley Haig,"The reign of Firuz Tughluq, the decline and extinction of the dynasty, and the invasion of India by Timur", Op. Cit, vol3, p. 141.
67. سیوطی، پیشین، ص 370. فرشته، پیشین، ج 1، ص 146.
68. بداونی، پیشین، ج 1، ص 170.
69. عفیف، پیشین، ص 108 و 187.
70. طبقات محمود شاهی، نسخه خطی، وقایع سال 816.
71. ث.ف، دولافوز، تاریخ هند. ترجمه سید محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران: نشریات کمیسیون معارف.1316، ص 109.
72. عصامی، پیشین، ص 554.
73. همان، صص 529-526 و 554-545.
74. تاریخ فرشته، پیشین، ج 1، ص 281.
75. عصامی، پیشین، ص 554.
76. سلسله نسب را اینگونه نقل کرده است: سلطان علاءالدین حسن بن کیکاوس بن محمد بن علی بن حسن بن سهام بن سیمون بن سلام بن ابراهیم بن نصیر بن منصور بن رستم بن کیقباد بن مینوچهر بن نامدار بن اسفندیار بن کیومرث بن خورشید بن صمصای بن فغفور بن فرخ بن شهریار بن سهید بن ملک داود بن پوشنگ بن نیک کردار بن فیروز بخت بن نوح بن صالح و نسبت صالح با چند فاصله به بهرام گور می‌رسد و بهرام گور از نسل ساسان و ساسان از نسل بهمن بن اسفندیار که از جمله‌ی ‌پادشاهان کیان بود. تاریخ فرشته، پیشین، ج 1، ص 281.
77. همان، ج 1، صص 146، 274-270، 280، 284، الحسنی، پیشین، ج2، ص 6-25. و
Wolseley Haig, “the kingdom of the deccan, A.D.1347-1436” Op. Cit.p.373.
78. سیدعلی طباطبا، (1936). برهان ماثر، حیدر آباد دکن: مجلس محفوظات فارسیه، 21-30. فرشته، پیشین، ج 1، صص 274.
79. فرشته، پیشین، ج 1، ص 283. طباطبا تاریخ جلوس وی را سال 758ق، نوشته است. ر.ک: طباطبا، پیشین، ص 31.
80. تاریخ فرشته، پیشین، ج 1، ص 283.
81. همان، ج 1، ص 285.
82. عصامی، پیشین، ص 21-20.
83. خواجه عمادالدین محمود گاوان، (1948). ریاض‌الانشاء، تصحیح شیخ چاند، حیدرآباد دکن، نامه شماره 20، صص 8-97 و نامه شماره 52، صص. 2-191 و نامه شماره 68، ص 6-235.
84. همان، نامه‌های شماره‌ی ‌6، صص44-37.
85. همان، نامه‌های شماره‌ی ‌20، صص 104-98.
86. همان، نامه‌های شماره 9، صص 5-51.
87. میرزا ابراهیم زبیری (1310)، تاریخ بیجاپور مسمی به بساتین‌السلاطین (چاپ سنگی)، مطبع سیدی. ص 24 و 19-18.
88. فرشته، پیشین، ج 1، ص 306 و
Haig, “The kingdom of the deccan, A.D. 1347-1436”, Op. Cit, vol.3, p. 387, 394.
89. طباطبا، پیشین، صص 45-41.

منابع تحقیق:
- ابراهیم بن جریر، تاریخ ابراهیمی (تحفة التواریخ، تاریخ همایونی)، کتابخانه ملی روسیه، شماره 646B، کپی نسخه در مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سرود اهل بخارا، ص (b) 245.
- ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، چاپ ششم، آگه، ج 2، تهران، 1376.
- ابن مجاور. (1951). تاریخ المستبصر (صفه بلاد الیمن)، بریل، لیدن، 1951.
- باسورث، ادموند کلیفورد، سلسله‌های اسلامی جدید، ترجمه فریدون بدره‌ای، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، تهران، 1381.
- بختیاری، شهلا، «خلافت عباسیان در مصر»، دولت ممالیک، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1380.
- بداونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، ج 1، تصحیح مولوی احمد علی صاحب، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1380.
- برنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروزشاهی، ج 1، تصحیح شیخ عبدالرشید، شعبه تاریخ مسلم یونیورسی علی گده، علیگره، 1975.
- تاریخ دولت‌های اسلامی و خاندان‌های حکومتگر، ترجمه صادق سجادی، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، تهران، بی‌تا.
- الحسنی، عبدالحی بن فخرالدین، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر، تحت مراقبه محمد عبد المعید خان، حیدرآباد، مجلس دائره‌المعارف عثمانیه ج 1، دکن، 1962.
- حطیط، أحمد، تاریخ البنان الوسیط، دارالبحار، بیروت، 1986.
- حورانی، جورج، دریانوردی عرب در دریای هند، ترجمه محمد مقدم، با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین. تهران، 1338.
- دهلوی، امیرخسرو، منظومه دولرانی و خضرخان، کپی نسخه خطی کتابخانه ملی روسیه (دورن 397)، در مجموعه اسناد بقعه شیخ صفی‌الدین اردبیلی، فروست 62.
- السیوطی، عبدالرحمن ابی بکر، تاریخ الخلفا، تحقیق احمد ابراهیم زهوه و سعید بن احمد العیدروسی، الطبعه الرابعه، دارالکتب العربی، بیروت، 1424 هـ .ق.
- السیهرندی، یحیی بن احمد بن عبدالله، تاریخ مبارک شاهی، به تصحیح، محمد هدایت حسین، انتشارات اساطیر، تهران، 1382.
- شمس سراج عفیف، تاریخ فیروزشاهی، تصحیح ولایت حسین، انتشارات اساطیر، تهران، 1385.
- شیخ شهاب‌الدین احمد السعدی بندر کنگی ابن ماجد. الفوائد فی اصول علم البحر و القواعد (آئین نام‌های دریانوردی در اقیانوس هند و خلیج فارس). ترجمه احمد اقتداری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1372.
- عبدالله خوافی حانظ ابرو، زبده‌التواریخ تصحیح سید کمال حاج سید جوادی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات ج 1، تهران، 1380.
- کوفی، علی بن حامد، فتحنامه سند معروف به چچ نامه، تصحیح داود پوته، انتشارات اساطیر، تهران، 1384
- گاوان، خواجه عماد‌الدین محمود، ریاض الانشاء، تصحیح شیخ چاند، حیدرآباد دکن، 1948.
- مثنوی تغلق نامه (چاپ سنگی)، تحشیه سید‌هاشمی فیروزآبادی، به اهتمام محمد صدیق حسن صاحب در مطبع اردو، دکن، اورنگ آباد: مجلس مخطوطات فارسیه.
- مجهول المؤلف. هفت کشور یا صوراقالیم. تصحیح منوچهر ستوده، انتشارات بنیاد فرهنگ، تهران، 1353.
- مرورودی، فخرالدین مبارکشاه، تاریخ فخرالدین مبارکشاه، تصحیح ادوارد دنیسون روس، مدرسه السنه شرقیه، لندن، 1927.
- مستوفی قزوینی، حمدالله، نزهه القلوب. تصحیح گی لسترنج، تهران: دنیای کتاب، ص 48.
- منهاج سراج جوزجانی، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، ج 1، دنیای کتاب، تهران، 1363.
- میرزا ابراهیم زبیری، تاریخ بیجاپور مسمی به بساتین السلاطین، (چاپ سنگی)، مطبع سیدی، 1310.
- نیمدهی، قاضی عبدالعزیز، طبقات محمود شاهی (نسخه خطی کتابخانه ویندسور در لندن به شماره no 271 Vol 160 وقایع سال 608 هـ .ق ص (b 107).
- وصاف الحضره شیرازی، تاریخ وصاف الحضره (تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار)، به اهتمام محمدمهدی اصفهانی، کتابخانه ابن سینا و جعفری تبریزی، تهران، 1338.
- هندوشاه فرشته، محمدقاسم، تاریخ فرشته (گلشن ابراهیمی). به اهتمام مولوی محمد یعقوب، نول کشور. ج1، کانپور، 1884.

 منابع خارجی

.Haig "Muizz-ud-1-din Muhammad bin Sam of Ghur and the earlier slave Kings of Delhi", The Cambridge History of Indin Vol 3

 .Haig, "Ghiyas-ud-din Balban, Muizz-ud-din Kaiqubad, and Shams-ud-2-din Kamumars" Op.Cit, Vol 3, pp.82-84
.Haig,"The Khalji dynasty and the first conquest of the Deccan" 3- The Cambridge History of Indin, Vol 3, Delhe:S.Chand, 1958 p.91
.Wolseley Haig,The reign of Ghiyas-ud-4- dain Tughlugh and Muhammad Tughlugh,The second conquest and revolt of the Deccan,Op.cit, vol
.Wolseley Haig. "5- The reign of Firuz Tughluq, the declinc and extinction of the dynasty, and the invasion of India by Timur", Op.Cit, Vol 3, p.141


منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط