معرفی فرهنگ انگلیسی فارس هزاره
چکیده:
نویسنده در این مقاله، فرهنگ انگلیسی ـ فارسی هزاره را معرفی و نقد کرده است. وی در آغاز، جنبههای مثبت این فرهنگ را، همچون دامنهی اشتمال، متعارف بودن زبان و مثالهای باارزش، بر میشمارد و آنگاه به ارزیابی نقاط ضعف آن میپردازد.
تعداد کلمات: 3050 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
نویسنده در این مقاله، فرهنگ انگلیسی ـ فارسی هزاره را معرفی و نقد کرده است. وی در آغاز، جنبههای مثبت این فرهنگ را، همچون دامنهی اشتمال، متعارف بودن زبان و مثالهای باارزش، بر میشمارد و آنگاه به ارزیابی نقاط ضعف آن میپردازد.
تعداد کلمات: 3050 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
نویسنده: بهاءالدین خرمشاهی
بر شماردن همهی مزایای این فرهنگ میسر نیست. زیرا هم بسیار است، و هم محتمل است که بسیاری از آنها به نظر نگارندهی این سطور نرسیده باشد. ولی آنچه به نظر رسیده عرضه میشود.
1. دامنهی اشتمال آن وسیع است. چگالی آن بالاست. لغات مهجور و دور از ذهن و خیلی تخصصی نیامده. دربارهی آن همان حرفی که دربارهی فرهنگ پویا (2 جلدی تألیف استاد دکتر محمدرضا باطنی) و فرهنگ کیمیا (یک جلدی، فارسی- انگلیسی، تألیف شادروان استاد کریم امامی) میتوان گفت صادق است: اگر هنمهی آنچه را که خوب و لازم است نیاوردهاند، در عوض همهی آنچه آوردهاند خوب و لازم و مشکلگشاست. به تعبیر دیگر فرهنگی مشکلگشاست و همه یا نزدیک به همهی لغات پربسامد و مورد نیاز عام جامعه، جامعه دانشگاهی، و جامعهی فرهیختگان و روشنفکران را در بردارد. ضمناً به حجم آن هم، همواره باید توجه داشت که کمی کمتر از 2 هزار صفحه، و شامل 55000 مدخل اصلی و فرعی است. و این یعنی یک نهم (1/9) کل واژگان همان و بستری که نام بردیم (و بزرگترین فرهنگ انگلیسی آمریکایی است) و یک یازدهم مدخلهای OED (بزرگترین فرهنگ انگلیسی بریتانیایی) البته با قطع نظر از انبوه مثالها و شواهد این دو واژه نامهی مهم.
2. زبان فارسی آن که برای آوردن معادلها یا توضیحات کوتاه به کار رفته، زبان معیار و متعارف، روشن، رسا و روشنگر است. ضعف زبانی/ بیانی در آن مشاهده نمیشود.
3. مثالهای جملهای، یا جملههای مثالی، اگرچه اصولاً اندکشمار است (حداکثر یک جمله در هر سه- چهار صفحه)، ولی ارزش زبانآموزی دارد. عبارتهای مثالی و اصطلاحی بسیار بیشتر، و همه راهگشاست.
4. الفبای آوانگار یا آوانگاشت، واضح، و همان «الفبای آوانگاری جهانی» است که امروزه پیشرفتهترین نظام برای نشان دادن تلفظ درست است. و در همهی صفحات فرد (دست راست، و نه چپ) در پایین جدولی برای یادآوری آواهای صامتها و مصوتها آمده است.
5. هویت نماهای دستوری [n (برای noun، نام)، adj (برای adjective ، صفت)، adv (برای adverb ، قید) و غیره] با استفاده از فضای حاشیهی سفید کنار ستونها آمده، و چشمگیر و زودیاب است. همچنین هویت نماهای دیگر نظیر: (امریکا)، (رسمی)، (محاوره)، (کهنه)، (طعنه/ طنز/ عامیانه) و نظایر آنها هم مددکار واژه جوست. نیز در مورد صفتها به تفضیلی، و مطلق، و عالی اشاره شده. و نیز به صیغههای فعلها، و فعلهای لازم و متعدی.
6. نکتهی کاربردی [usage note ] هر جا لازم بوده، آمده است.
7. به اختصارات [= کوته نوشتها/ کوتاههها] اشاره شده، فی المثل high HE/explosive مادهی منفجری قوی. اگرچه بعضی از کوتاهههای معروف و پربسامد جهانی نیامده است. فی المثل NGO [= سازمان غیردولتی/ سازمان مردم بنیاد]. این کوتاهه در فرهنگ پویا امده است.
8. منابع/ فرهنگهای مبنا که فهرست آنها (هفت فرهنگ) در پیشگفتار (ص 11) آمده، همه از مهمترین و متداولترین فرهنگهای امروز انگلیسی بریتانیایی و آمریکایی یا بریتانیایی - آمریکایی است.
9. معادلهای فارسی [عربی فارسی شده] غالباً دقیق و رسا و رساناست. از «تعریف» فقط در جاهایی که معادلی وجود ندارد استفاده شده است.
10. پیشگفتار، بخش اول که نسبتاً کوتاه است (4 صفحه به قلم استاد حقشناس)، و بخش بعدی: ساختار و راهنمای استفاده، در 13 صفحه، و مبحث «فرهنگ دو زبانه» (17 صفحه) به قلم دکتر حسین سامعی روشن و رهنماست و با نثری شیوا، و با مثالهای فراوان نوشته شده است.
11. پیوستها، با آنکه تعداد آنها کم است، همه مفید است: اعداد رومی (از 1 تا 2000) و توضیحات لازم برای خواندن/ نوشتن آنها، علائم ریاضی، عبارتهای عددی، اعداد یک رقمی و چند رقمی، نامهای رایج کوچک مردان و زنان، [در فرهنگ آنگلوساکسون]، وندها و عناصر وندی رایج در انگلیسی، نامهای خاص (اعلام) جغرافیایی و افعال بی قاعده.
12. امتیاز دیگر- و نه آخرین- حروفنگاری دقیق، با سلیقه، صرفهجویانه و صفحه آرایی سنجیدهی این فرهنگ است. کاغذ، چاپ، و صحافی آن هم درست و دلپسند است.
بعضی نکات انتقادی
به قول معروف «قلم این جا رسید و سر بشکست» و به قول حافظ:
کمال سرّ محبت ببین نه نقص گناه *** که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند
ارزشها و امتیازات علمی و فنی این فرهنگ چندان زیاد است، که سخن از کم و کاستیها گفتن، نوعی نمکنشناسی و سبکسری است.
می گویند، و درست گفتهاند، که هر اثر مرجعی به محض انتشار کهنه است. همین است که مؤلفان و ناشران اینگونه آثار، از جمله و به ویژه فرهنگها و دانشنامهها، گروه فرهنگ/ دانشنامه نگار خود را پس از چاپ/ ویراست اول مرخص نمیکنند. چرا که به قول سعدی: عشق را آغاز هست انجام نیست. بعضی از فرهنگدوستان، به نحوی فرهنگ جدیدالانتشاری را ارزیابی میکنند که منصفانه نیست. علمی هم نیست. بلکه بیشتر بهانهجویانه و عیبنگرانه و به اصطلاح مچگیرانه است. اینان چند واژهی مهجور و نادر یا نوساخته را که در مجموعهای از فرهنگها یافته میشود، نشان کردهاند و هر فرهنگ جدیدی را با آن میسنجند، و اگر نداشت، به کلی قلم نسخ و نفی بر آن میکشند.
در چند سال پیش که انتشار فرهنگ هزاره، با استقبال اهل فرهنگ مواجه شد. قولی که جملگی بر آن بود که اثری مهم، ممتاز، متفاوت و مفید در زمینهی فرهنگنویسی (انگلیسی- فارسی) پدید آمده است. استقبال گرم بازار کتاب نیز مؤید همین واقعیت بود. و چند تن از صاحبنظران بحثهای مفید ولی کوتاهی در معرفی و ارزیابی کلی آن در رسانهها عرضه داشتند.
آقای سعید حنایی کاشانی در نقد و معرفی اجمالی خود یک- دو نکته انتقادی مطرح کرد. که ایرادش وارد بود. یکی که به یادم مانده این است که گفت واژهی مرکب، و کمابیش اصطلاحی next to nothing که دو معادل فارسی در این فرهنگ دارد: «تقریباً مفت، تقریباً مجانی» درست معنی نشده است.
علت این که اهل فرهنگ، و پژوهش، معمولاً چند و چندین فرهنگ لغت (به زبانهای دلخواهشان) در میان کتابخانهی خود دارند، این واقعیت است که همه چیز را همگان دانند.
یک نمونه از تجربهی خود بگویم. بیش از دو دهه پیش (پیش از 1990م) فرهنگ عظیم OED[= Oxford English Dictionary] پس از سالها که با چندین جلد تکمله منتشر میشد، با درهمآرایی همهی تکملهها در 20 مجلد منتشر شد. این مرجع معتبر، پرواژهترین فرهنگ انگلیسی است (و در زبانهای دیگر هم فرهنگی در این حد و اندازه، آن هم بر مبنای ترتیب و نظم تاریخی واژهها، مشتمل بر حدود پانصد و پنجاه هزار مدخل با مثالهای تاریخی و تاریخدار نظیر آن را نداریم، یا من خبر ندارم). باری، بارها به این فرهنگ برای واژهای رجوع میکردم و آن را نمییافتم و در صفحات سفید اولیهی اغلب جلدهای آن (که اصطلاحاً به آن آستر پیشواز/ در مقابل آستر بدرقه میگویند) این افتادگیها را یادداشت کردهام. دو نمونه از آنها را یاد میکنم. یکی travel book(سفرنامه)، و دیگری poetics که معنای دوم آن یعنی مبانی / اصول زیباییشناسی نیامده است. سپس باخبر شدم که یک جلد به همان بزرگی و کلانی مجلدات بیستگانه اصلی و قبلی، برای آن تکمله تدوین و طبع و نشر کردهاند.
حالا حکایت ماست. فرضاً میتوان یک خوشهی لغوی ذیل Islam, در مجموعهای از فرهنگها یافت. از این قرار که البته این فهرست کامل نیست و دست کم پنج- شش واژه کم دارد. باری آن خوشه از این قرار است:
Islam
Islamic(al)
Islamism
Islamicist
Islamite
Islamitic
Islamdom
Pan-Islamism
و جدیدتر از همه که عمرش حداکثر ده سال است، واژهای مرکب است:
Islamophobia
که معادل آن «اسلامهراسی» است و امروزه در اغلب رسانههای جهان (اعم از کتبی و تصویری و صوتی) به کار میرود.
حال این انصاف نیست که بندهی واژهپژوه یا نگارندهی این نقد و نظر، موارد فوق را بر فرهنگ هزاره، یا فرهنگ پویا اطلاق کنم، و اگر بعضی، یا حتی اغلب آنها را در میان آن دو فرهنگ ندیدم، بگویم آن فرهنگها جوابگو یا جامع نیستند. جوابگویی و جامعیت امری نسبی است. همه چیز را همگان دارند.
نکتهی منصفانهای که بر هزاره میتوان گرفت این است که در آن تکلیف اعلام (نامهای خاص) تاریخی و جغرافیایی روشن نیست. گاهی بعضی آمده، و بعضی نیامده. فی المثل Plato (افلاطون) و Aristotle (ارسطو) آمده، اما Socrates (سقراط) و Plotinus (فلوطین/ افلوطین) نیامده. یا مثلاً Venus (ونوس) آمده و خوب است که آمده، اما Zeus (زئوس) نیامده.
یا به عنوان مثال از اعلام جغرافیایی Constantinople به صورت «قسطنطنیه» (= نام قدیم استانبول/ اسلامبول) آمده، ولی خود استانبول/ اسلامبول نیامده، حال آنکه نام دهها شهر دیگر جهان که اهمیت یا شهرت استانبول را ندارد، آمده است. از سوی دیگر این دو واژه چندان همسانند که در دانش نامهی ملخص بریتانیکا (یک جلدی)، اولی مستقیماً به دومی (استانبول) ارجاع داده شده است.
در مورد اعلام جغرافیایی و تاریخی و اساطیری این فرهنگ میتوان نمونههای بیشتری مطرح کرد. از جمله چکسلواکی که به صورت قدیمیاش آمده، حال آنکه در 1992 به دو کشور چک و اسلوواکیا تقسیم شده است. به هر حال اشاره به این مسئله ضرورت داشت.
حال به چند مورد ساده از لغات عادی بپردازیم. در مقابل Bible دو معادل درست آمده یعنی کتاب مقدس، تورات و انجیل. اما شاید اگر عهدین یا عهد قدیم و جدید را هم میآوردند، مفید بود. ممکن است گفته شود عهدین معادل برای Testaments است، و این حرف درستی است. اما عهدین را در عرف فارسی برای تورات و انجیل یا به عنوان مترادف کتاب مقدس، به کار میبرند. یک معنای دیگر برای Bible در اغلب فرهنگها (حتی کوچک/ یک جلدی کوچک) آمده است که حرف اول آن را کوچک میآورند و معنای آن با این مثال روشن میشود:
the stamp collector's bible
یعنی: مرجع اعلی «کتاب مقدس» کلکسیونر (های) تمبر
در چند سال پیش که انتشار فرهنگ هزاره، با استقبال اهل فرهنگ مواجه شد. قولی که جملگی بر آن بود که اثری مهم، ممتاز، متفاوت و مفید در زمینهی فرهنگنویسی (انگلیسی- فارسی) پدید آمده است. استقبال گرم بازار کتاب نیز مؤید همین واقعیت بود. و چند تن از صاحبنظران بحثهای مفید ولی کوتاهی در معرفی و ارزیابی کلی آن در رسانهها عرضه داشتند.
آقای سعید حنایی کاشانی در نقد و معرفی اجمالی خود یک- دو نکته انتقادی مطرح کرد. که ایرادش وارد بود. یکی که به یادم مانده این است که گفت واژهی مرکب، و کمابیش اصطلاحی next to nothing که دو معادل فارسی در این فرهنگ دارد: «تقریباً مفت، تقریباً مجانی» درست معنی نشده است.
من این واژهی اصطلاحی را میشناختم. یک بار سرور دانشورم جناب استاد داریوش شایگان، از من راجع به پیشرفت کار فرهنگ دانشنامهای مفصلی که آن ایام (اوایل دههی 1380) در دست داشتم، و پس از وقفهای چند ساله، این بار با همت و همکاری گروهی از زباندانان و فرهنگنگاران برجسته، از سر گرفته شده، پرسیدند. گفتند: وضع فرهنگ چه طور است، چقدر پیش رفته است؟ من در پاسخ ایشان گفتم: next to nothing و ایشان لبخندی زدند. منظورم این بود که پیشرفت کار خیلی کند و اندک، و «در حکم هیچ) است.
بیشتر بخوانید : زبان چگونه رشد میکند؟
پس از انتقاد آقای حنایی، یک بار صحبت همین مسئله و همین ایراد و انتقاد به میان آمد. من با ادب و احترامی که همواره برای استادم دکتر حقشناس قائل بودم، وارد بحث (تلفنی) شدم و نظرشان را راجع به این کلمه پرسیدم. گفتند همان معادلهای خودشان را درست میدانند، و انتقاد را وارد نمیدانند. من بدون مزاجگویی گفتم: ولی استاد به نظر من انتقاد آقای حنایی درست است. و دیگر بحث را ادامه ندادم. همان ایام، پس از آن گفت و گوی تلفنی به حدود 10 فرهنگ انگلیسی مراجعه کردم. و دیدم همهی آنها آن را: ناچیز، بسیار کم/ اندک، «درحکم هیچ» غیرقابل ذکر و نظایر ان تعریف کردهاند. جست و جویم در این باره هنوز ادامه دارد. اخیراً به فرهنگ روشن و روشنگر و درست و دقیق پویا (حاصل کوشش پی گیر 20 سالهی استاد دکتر محمدرضا باطنی، زبانشناس و زبانپژوه، و فرهنگ نگار برجستهی معاصر) مراجعه کردم. چنین آورده و مثالی هم زدهاند:
1. تقریباً هیچ (چیز)، بسیار کم next to nothing
2. تقریباً مفت I bought this vase next to nothing
ملاحظه میفرمایید که معادل اول ایشان بی شبهه درست و دقیق است. و آن جمله را چنین ترجمه کردهاند:
من این گلدان را تقریباً مفت خریدم.
خوب است به عنوان آخرین نمونهها در این بررسی اجمالی ببینیم که هر دو کلمه/ اصطلاح مهم فلسفی/ نقد ادبی در هزاره آمده است یا نه؟ 1)deconstruction، 2) hermeneutics. البته دلیل انتخاب این دو نمونه، اتفاقی نیست، بلکه از اهمیت و رواج فوقالعادهای است که این دو اصطلاح در فلسفه و نقد ادبی و فرهنگشناسی امروز جهان پیدا کردهاند، علاوه بر اغلب فرهنگهای فلسفی، در فرهنگ عمومی دمدستی همهمان همان که در شصت سال (از 1948 تا حال) در حدود 400 (= چهارصد) بار چاپ/ تجدید چاپ و ویرایش شده است (ویرایش هشتم 2010 م)، هم آمده و اشاره شده است که لغات فنی هستند، و معنی (های) آنها را به دست داده است.
این ترجمه هم بی شک دقیق و درست است. زیرا شادروان حییم در حدود 60 سال پیش در مقدمهی فرهنگ بزرگ انگلیسی- فارسیاش خطاب به مترجمان گفته است اگر در ترجمهی متنی به این [و هر ] فرهنگ مراجعه کردید، و ملاحظه کردید که لغت مورد نظر شما دقیقاً هیچ یک از معادلهایی که آمده، نیست، نه شگفت زده شوید، و نه دست روی دست بگذارید، بلکه با توجه به متن، فرامتن، حدود و هالههای معنایی معادلهای فرهنگ، و ابتکار خودتان معنای مناسب را پیدا کنید.
حال در این متن هم در ترجمهی آن جمله، استاد باطنی، معنا را وسعت دادهاند، تا ترجمه خوشدست و خوشخوان شود. و با همان معنای اول هم میتوان این جمله را اینگونه ترجمه کرد:
من این گلدان را به قیمت ناچیزی خریدهام. ولی ترجمهی موسعی که خودشان به دست دادهاند بهتر
است.
فرهنگنگار البته از جملاتی که در بردارندهی کلمهی موردنظر هستند استفاده میبرد. در واقع به تعداد جملات در هر موقعیتی میتوان به فراخور متن و فرامتن، معنایی اندک متفاوت در ترجمهی آنها به دست داد.
حال خوب است شما هم به فرهنگهای یک زبانهی انگلیسی رجوع فرمایید تا دیگر این بحث را در همین جا خاتم دهم.
چندی پیش در یکی از روزنامهها به مطلبی دربارهی هوشمندی مورچگان در راهیابی به لانه یا مقصدهای خود برخوردم. آنچه عجیب بود این بود که مترجم یا مترجم/ مؤلف در جایی از مقاله به «دریانوردی مورچگان» اشاره کرده بود، که فی الفور دریافتم فعل Navigate او را به اشتباه انداخته است.
بعدها، یعنی حدوداً دو سه ماه پیش در متنی به Navigate/Navigation برخوردم و معلوم بود معنای آن گشت و گذار، جست و جو/ مقصدیابی/ راهبرد در اینترنت است. سپس در هنگام نگارش این مقاله، به صرافت افتادم که معنای را در فرهنگ هزاره جست و جو کنم.
معانی و معادلهای پنجگانه در مقابل Navigate : [کشتی، هواپیما] هدایت کردن، مسیرِ ... را مشخص کردن، گذشتن از، عبور کردن از، رد شدن از [خیابان و غیره]. ناوبری کردن، جهتیابی کردن، کشتی را هدایت کردن... هواپیما را هدایت کردن [دریانوردی، هوانوردی]. راه را نشان دادن (مجازی، در اتومبیل). البته به تلخیص آوردیم. مقصود اصلی این است که معادلها و تعریفها همواره مقید هستند (به کشتی/ هواپیما/ دریانوردی/ و خیابان). Navigate هم با 7 معادل و معنا همینگونه است. حال آنکه معنای اصلی و بدون قید خاص آن: جهتیابی، راهیابی، راهجویی و نظایر آن است. همهی د5+7 معادل و معنای فرهنگ هزاره بی شک درست است، با این تفاوت که آن معنای مطلق را نیاورده است. حال آنکه اولین معادل فرهنگ پویا به درستی فقط: جهتیابی است. این جاست که درمی یابیم «جهت یابی مورچگان» درست است. یا «راهجویی اینترنتی» یا با توسع معنا دادن که وظیفهی همیشگی هر مترجمی است، «راهیابی/ مقصدیابی، پی جویی در اینترنت». حاصل آنکه مقید کرده همهی معانی در یک فرهنگ، برای واژهجویی که به نحو غیرفعال به آن رجوع میکند میتواند اشتباهانگیز باشد.
تا همین جا هم کشاله دادهام. گفتنیها بسیار است. فی المثل در برابر poetry ، شعر و شاعری که مهمترین و متبادرترین معنا/ معادل آن است نیامده است. Peotics غیر از فن/ صناعت شاعری معنای مهمی دارد که حتی مترجم والامقامی چون استاد ارباب شیرانی هم به آن پی نبرده و حیرت زده شده است که در این عبارت [عبارتی که حتی عنوان بعضی کتابهاست] Poetics of Novel یعنی چه؟ «فن شعر داستان» که نمیشود. این معنای دوریاب و دیریاب یعنی «اصول/ مبانی زیباییشناسی» (Principles of aesthetics) حتی از متن اصلی 20جلدی OED هم فوت شده، و نمیدانم آیا در تکمله [جلد بیست و یکم] آمده است یا نه. پس زیادهخواهی است اگر گله داشته باشیم که چرا در هزاره یا پویا نیامده است. اینکه بعضی از مؤلفان یا مترجمان تعبیر «بوطیقای داستاننویسی» را به کار میبرند. حاکی از بی خبری از حاق معنای آن است. بوطیقا فقط شکل عربی شدهی Po(i)ēsis [= آفرینش، شعر و شاعری] یونانی است.
خوب است به عنوان آخرین نمونهها در این بررسی اجمالی ببینیم که هر دو کلمه/ اصطلاح مهم فلسفی/ نقد ادبی در هزاره آمده است یا نه؟ 1)deconstruction، 2) hermeneutics. البته دلیل انتخاب این دو نمونه، اتفاقی نیست، بلکه از اهمیت و رواج فوقالعادهای است که این دو اصطلاح در فلسفه و نقد ادبی و فرهنگشناسی امروز جهان پیدا کردهاند، علاوه بر اغلب فرهنگهای فلسفی، در فرهنگ عمومی دمدستی همهمان همان که در شصت سال (از 1948 تا حال) در حدود 400 (= چهارصد) بار چاپ/ تجدید چاپ و ویرایش شده است (ویرایش هشتم 2010 م)، هم آمده و اشاره شده است که لغات فنی هستند، و معنی (های) آنها را به دست داده است.
خوشبختانه deconstruction [و حتی deconstructionism به عنوان مکتب/ نحلهی فکری/ فلسفی و ادبی] در هزاره آمده است: (ادبیات، فلسفه) «ساختشکنی، ساختگشایی، سازهگشایی». البته معادلهای واساخت، واسازی، شرحه، شرحهسازی، بنافکنی/ فکنی، و شالوده شکنی و ساختارشکنی هم برای آن پیشنهاد شده و به کار میرود. البته بحث در صحت و میزان دقت این معادلها بحث دیگری است.
کلمه/ مدخل دوم یعنی hermeneutics در فرهنگ هزاره نیامده است. در فرهنگ پویا وضع برعکس است. اولی نیامده، ولی دومی با چند معادل خوب و رسا آمده است. در فرهنگ نشر نو (تألیف و ترجمهی محمدرضا جعفری)، وضع مانند فرهنگ هزاره است.
در مورد اختصارات/ کوتاههها (abbreviation) باید گفت که این مسئله از مشکلات و نقاط ضعف این فرهنگ است. فرهنگ پویا چارهای اندیشیده و فهرستی از اختصارات؛ معادل و تعریف آنها، و کلاً به انگلیسی آورده است. البته در متن فرهنگ هم بسیاری از آنها را آورده است.
فرهنگ هزاره صدها کوتاهه را در متن فرهنگ در جای الفباییاش اورده، و صدهای دیگر را نیاورده است. از نیاوردهها چند نمونه یاد میشود: MRI,IELTS (= نظام زبانآموز انگلیسی، مانند تافل و جدیدتر از آن با شهرت و کاربرد جهانی)، NGO, OED . که اشاره شد. SMS, MMS، یک مورد جالب توجه این است که ESP به معنای «انگلیسی برای مقاصد خاص» آمده، ولی به معنای Extra Sensonry Perception (ادراک فراحسی که در فراروانشناسی مطرح است) نیامده است. در مقابل SS معنای آنکه کشتی بخار است، آمده است (Steam ship) ولی مورد معروفتر SS که تأمین اجتماعی است (social security) نیامده است. نیامده، CCU ولی خوشبختانه ICU (Intensive care unit) آمده است. PSA نیامده در بخش اختصارات فرهنگ پویا سه گروه معادل برای آن آمده، لی آنکه اصلیتر است و همهی گرفتاران به بیماری پروستات، سالی یک- دوبار این آزمایش را انجام میدهند. نیامده است. (معادل اصلی آن: prostate - specific antigen= آنتی ژن ویژهی پروستات).
سخن آخر
از «نیامدهها/ نداشتهها» نگران نشوید. کمترین «نداشته»ها را همین فرهنگ هزاره و دو فرهنگ خوب و خوش تدوین دیگر، که در این مقاله به آنها اشاره و گاه استناد و استشهاد کردهایم، یعنی فرهنگ پویا و فرهنگ نشر نو دارند. به یاد دارید که گفتم افتادگیها و نداشتهها/ نیامدههای فرهنگ عظیم OED خود به یک جلد کلان بالغ شده است.
نیز همهی ما که اهل فرهنگ هستیم میبینیم و میدانیم و میپذیریم که همهی فرهنگهای مهم جهان (به هر زبانی، اعم از یک یا دو زبانه) مدام ویرایش و بازنگری و حتی بازنگاری میشوند.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
1. تقریباً هیچ (چیز)، بسیار کم next to nothing
2. تقریباً مفت I bought this vase next to nothing
ملاحظه میفرمایید که معادل اول ایشان بی شبهه درست و دقیق است. و آن جمله را چنین ترجمه کردهاند:
من این گلدان را تقریباً مفت خریدم.
خوب است به عنوان آخرین نمونهها در این بررسی اجمالی ببینیم که هر دو کلمه/ اصطلاح مهم فلسفی/ نقد ادبی در هزاره آمده است یا نه؟ 1)deconstruction، 2) hermeneutics. البته دلیل انتخاب این دو نمونه، اتفاقی نیست، بلکه از اهمیت و رواج فوقالعادهای است که این دو اصطلاح در فلسفه و نقد ادبی و فرهنگشناسی امروز جهان پیدا کردهاند، علاوه بر اغلب فرهنگهای فلسفی، در فرهنگ عمومی دمدستی همهمان همان که در شصت سال (از 1948 تا حال) در حدود 400 (= چهارصد) بار چاپ/ تجدید چاپ و ویرایش شده است (ویرایش هشتم 2010 م)، هم آمده و اشاره شده است که لغات فنی هستند، و معنی (های) آنها را به دست داده است.
این ترجمه هم بی شک دقیق و درست است. زیرا شادروان حییم در حدود 60 سال پیش در مقدمهی فرهنگ بزرگ انگلیسی- فارسیاش خطاب به مترجمان گفته است اگر در ترجمهی متنی به این [و هر ] فرهنگ مراجعه کردید، و ملاحظه کردید که لغت مورد نظر شما دقیقاً هیچ یک از معادلهایی که آمده، نیست، نه شگفت زده شوید، و نه دست روی دست بگذارید، بلکه با توجه به متن، فرامتن، حدود و هالههای معنایی معادلهای فرهنگ، و ابتکار خودتان معنای مناسب را پیدا کنید.
حال در این متن هم در ترجمهی آن جمله، استاد باطنی، معنا را وسعت دادهاند، تا ترجمه خوشدست و خوشخوان شود. و با همان معنای اول هم میتوان این جمله را اینگونه ترجمه کرد:
من این گلدان را به قیمت ناچیزی خریدهام. ولی ترجمهی موسعی که خودشان به دست دادهاند بهتر
است.
فرهنگنگار البته از جملاتی که در بردارندهی کلمهی موردنظر هستند استفاده میبرد. در واقع به تعداد جملات در هر موقعیتی میتوان به فراخور متن و فرامتن، معنایی اندک متفاوت در ترجمهی آنها به دست داد.
حال خوب است شما هم به فرهنگهای یک زبانهی انگلیسی رجوع فرمایید تا دیگر این بحث را در همین جا خاتم دهم.
چندی پیش در یکی از روزنامهها به مطلبی دربارهی هوشمندی مورچگان در راهیابی به لانه یا مقصدهای خود برخوردم. آنچه عجیب بود این بود که مترجم یا مترجم/ مؤلف در جایی از مقاله به «دریانوردی مورچگان» اشاره کرده بود، که فی الفور دریافتم فعل Navigate او را به اشتباه انداخته است.
بعدها، یعنی حدوداً دو سه ماه پیش در متنی به Navigate/Navigation برخوردم و معلوم بود معنای آن گشت و گذار، جست و جو/ مقصدیابی/ راهبرد در اینترنت است. سپس در هنگام نگارش این مقاله، به صرافت افتادم که معنای را در فرهنگ هزاره جست و جو کنم.
معانی و معادلهای پنجگانه در مقابل Navigate : [کشتی، هواپیما] هدایت کردن، مسیرِ ... را مشخص کردن، گذشتن از، عبور کردن از، رد شدن از [خیابان و غیره]. ناوبری کردن، جهتیابی کردن، کشتی را هدایت کردن... هواپیما را هدایت کردن [دریانوردی، هوانوردی]. راه را نشان دادن (مجازی، در اتومبیل). البته به تلخیص آوردیم. مقصود اصلی این است که معادلها و تعریفها همواره مقید هستند (به کشتی/ هواپیما/ دریانوردی/ و خیابان). Navigate هم با 7 معادل و معنا همینگونه است. حال آنکه معنای اصلی و بدون قید خاص آن: جهتیابی، راهیابی، راهجویی و نظایر آن است. همهی د5+7 معادل و معنای فرهنگ هزاره بی شک درست است، با این تفاوت که آن معنای مطلق را نیاورده است. حال آنکه اولین معادل فرهنگ پویا به درستی فقط: جهتیابی است. این جاست که درمی یابیم «جهت یابی مورچگان» درست است. یا «راهجویی اینترنتی» یا با توسع معنا دادن که وظیفهی همیشگی هر مترجمی است، «راهیابی/ مقصدیابی، پی جویی در اینترنت». حاصل آنکه مقید کرده همهی معانی در یک فرهنگ، برای واژهجویی که به نحو غیرفعال به آن رجوع میکند میتواند اشتباهانگیز باشد.
تا همین جا هم کشاله دادهام. گفتنیها بسیار است. فی المثل در برابر poetry ، شعر و شاعری که مهمترین و متبادرترین معنا/ معادل آن است نیامده است. Peotics غیر از فن/ صناعت شاعری معنای مهمی دارد که حتی مترجم والامقامی چون استاد ارباب شیرانی هم به آن پی نبرده و حیرت زده شده است که در این عبارت [عبارتی که حتی عنوان بعضی کتابهاست] Poetics of Novel یعنی چه؟ «فن شعر داستان» که نمیشود. این معنای دوریاب و دیریاب یعنی «اصول/ مبانی زیباییشناسی» (Principles of aesthetics) حتی از متن اصلی 20جلدی OED هم فوت شده، و نمیدانم آیا در تکمله [جلد بیست و یکم] آمده است یا نه. پس زیادهخواهی است اگر گله داشته باشیم که چرا در هزاره یا پویا نیامده است. اینکه بعضی از مؤلفان یا مترجمان تعبیر «بوطیقای داستاننویسی» را به کار میبرند. حاکی از بی خبری از حاق معنای آن است. بوطیقا فقط شکل عربی شدهی Po(i)ēsis [= آفرینش، شعر و شاعری] یونانی است.
خوب است به عنوان آخرین نمونهها در این بررسی اجمالی ببینیم که هر دو کلمه/ اصطلاح مهم فلسفی/ نقد ادبی در هزاره آمده است یا نه؟ 1)deconstruction، 2) hermeneutics. البته دلیل انتخاب این دو نمونه، اتفاقی نیست، بلکه از اهمیت و رواج فوقالعادهای است که این دو اصطلاح در فلسفه و نقد ادبی و فرهنگشناسی امروز جهان پیدا کردهاند، علاوه بر اغلب فرهنگهای فلسفی، در فرهنگ عمومی دمدستی همهمان همان که در شصت سال (از 1948 تا حال) در حدود 400 (= چهارصد) بار چاپ/ تجدید چاپ و ویرایش شده است (ویرایش هشتم 2010 م)، هم آمده و اشاره شده است که لغات فنی هستند، و معنی (های) آنها را به دست داده است.
خوشبختانه deconstruction [و حتی deconstructionism به عنوان مکتب/ نحلهی فکری/ فلسفی و ادبی] در هزاره آمده است: (ادبیات، فلسفه) «ساختشکنی، ساختگشایی، سازهگشایی». البته معادلهای واساخت، واسازی، شرحه، شرحهسازی، بنافکنی/ فکنی، و شالوده شکنی و ساختارشکنی هم برای آن پیشنهاد شده و به کار میرود. البته بحث در صحت و میزان دقت این معادلها بحث دیگری است.
کلمه/ مدخل دوم یعنی hermeneutics در فرهنگ هزاره نیامده است. در فرهنگ پویا وضع برعکس است. اولی نیامده، ولی دومی با چند معادل خوب و رسا آمده است. در فرهنگ نشر نو (تألیف و ترجمهی محمدرضا جعفری)، وضع مانند فرهنگ هزاره است.
در مورد اختصارات/ کوتاههها (abbreviation) باید گفت که این مسئله از مشکلات و نقاط ضعف این فرهنگ است. فرهنگ پویا چارهای اندیشیده و فهرستی از اختصارات؛ معادل و تعریف آنها، و کلاً به انگلیسی آورده است. البته در متن فرهنگ هم بسیاری از آنها را آورده است.
فرهنگ هزاره صدها کوتاهه را در متن فرهنگ در جای الفباییاش اورده، و صدهای دیگر را نیاورده است. از نیاوردهها چند نمونه یاد میشود: MRI,IELTS (= نظام زبانآموز انگلیسی، مانند تافل و جدیدتر از آن با شهرت و کاربرد جهانی)، NGO, OED . که اشاره شد. SMS, MMS، یک مورد جالب توجه این است که ESP به معنای «انگلیسی برای مقاصد خاص» آمده، ولی به معنای Extra Sensonry Perception (ادراک فراحسی که در فراروانشناسی مطرح است) نیامده است. در مقابل SS معنای آنکه کشتی بخار است، آمده است (Steam ship) ولی مورد معروفتر SS که تأمین اجتماعی است (social security) نیامده است. نیامده، CCU ولی خوشبختانه ICU (Intensive care unit) آمده است. PSA نیامده در بخش اختصارات فرهنگ پویا سه گروه معادل برای آن آمده، لی آنکه اصلیتر است و همهی گرفتاران به بیماری پروستات، سالی یک- دوبار این آزمایش را انجام میدهند. نیامده است. (معادل اصلی آن: prostate - specific antigen= آنتی ژن ویژهی پروستات).
سخن آخر
از «نیامدهها/ نداشتهها» نگران نشوید. کمترین «نداشته»ها را همین فرهنگ هزاره و دو فرهنگ خوب و خوش تدوین دیگر، که در این مقاله به آنها اشاره و گاه استناد و استشهاد کردهایم، یعنی فرهنگ پویا و فرهنگ نشر نو دارند. به یاد دارید که گفتم افتادگیها و نداشتهها/ نیامدههای فرهنگ عظیم OED خود به یک جلد کلان بالغ شده است.
نیز همهی ما که اهل فرهنگ هستیم میبینیم و میدانیم و میپذیریم که همهی فرهنگهای مهم جهان (به هر زبانی، اعم از یک یا دو زبانه) مدام ویرایش و بازنگری و حتی بازنگاری میشوند.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
بیشتر بخوانید :
زبان چیست ؟
20 نکته در یادگیری زبان خارجی
زبان و جامعه شناسی