عرفان اسلامی (43) هدایت
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
هدايت
مسئله هدايت از مهم ترين و ريشه دارترين مسائلى است كه در كتب آسمانى به خصوئص در قرآن مجيد و روايات و اخبار اسلامى مرود توجه قرار گرفته ، و موضوع هدايت به حدى در خور اهميت و ارزش است كه با هستى تمام موجودات عالم اعم از غيبى و شهودى بستگى دارد .
هدايت بر تمام هستى و در كل عالم اشراف دارد ، و موجودى از موجودات نيست مگر اين كه منور به نور هدايت است .
اگر هدايت نبود موجودى بوجود نمى آمد ، و بر فرض بوجود آمدن قدرت ادامه هستى نداشت .
در خانه با عظمت آفرينش اگر عنصرى از عناصر از گردونه پر قيمت هدايت بر فرض محال بتواند بگريزد ، هم فاسد مى شود هم مفسد .
نظام متين و محكم هستى بر اصل هدايت استوار است ، و هدايت براى موجودات عالم به منزله ريشه زنده و فعال درخت براى تنه و شاخ و برگ و رشد درخت است .
موجودى از موجودات و عنصرى از عناصر خلق نمى شوند مگر اين كه در راه نورانى هدايت قرار گيرند .
اگر هدايت نبود ، هيچ موجودى قدرت حركت به طرف مقصدى كه برايش قرار داده شده نداشت .
آثار پر منفعتى كه از موجودات جهان ظهور مى كند همه و همه از بركت هدايت است .
هدايت پر ارزش ترين نعمتى است كه خالق موجودات به تمام موجودات عنايت فرموده ، و بر تمام انسان ها به خاطر اين نعمت گرانمايه در قرآن مجيد منت گذارده .
اگر هدايت نبود ، چيزى در عالم نبود ، اگر نور هدايت به وجود موجودات نمى درخشيد اثر مثبتى از موجودات پديد نمى آمد .
هدايت براى تمام موجودات عالم امريست ضرورى ، و جنبه حياتى دارد، و هيچ موجودى در صفحه هستى بى نياز از هدايت نيست .
هدايت بنابر آيات قرآن و روايات بر دو نوع است ، هدايت تكوين كه شامل تمام موجودات هستى حتى انسان است ، و هدايت تشريع كه مجموعه مقررات الهى در چهره قرآن و كلمات معصومين است و فقط مخصوص به انسان است
تمام منافعى كه از موجودات بروز مى كند ، و كليه آثار خير و اعمال صالحه و برنامه هاى مثبتى كه از انسان پديد مى گردد ، به علت هدايت است ، و اگر عالميان و آدميان از هدايت محروم شوند ، از آثار مثبت وجود خود محروم و از فيوضات ربانى ممنوع مى شوند .
ملائكه ، موجودات سماوى يعنى تمام ستارگان ، خورشيدها ، قمرها ، سحابيها ، كهكشانها ، نباتات ، حيوانات ، انسانها ، هر كدام مشمول فيض هدايت اند هر دسته و نوعى از هدايتى مخصوص به خود برخوردارند .
ملائكه و هدايت
قرآن مجيد مى فرمايد :
( لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ) .
ملائكه خدا را نافرمانى نمى كنند و به آنه به آنان امر شود عمل مى نمايند .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره عبادت و وظايف ملائكه كه پرتو هدايت آنان است در خطبه اول نهج البلاغه مى فرمايد :
آنگاه ميان آسمانهاى بلند را باز نمود و به انواع مختلفه فرشتگان خود پر كرد بعضى از ايشان در حال سجودند ، ركوع نمى كنند ، گروهى در ركوعند بر پا نمى ايستند و گروهى در صف اند از جاى خود بيرون نمى روند ، و بعضى در حال تسبيح اند و خسته نمى شوند خواب به چشمشان نميرود و سهو در عقلشان نمى آيد ، سستى و غفلت و فراموشى نمى گيرند ، دسته اى از آنان امين بر وحى خداوندند و براى رسولان الهى زبان و ترجمه وحيند ، و براى رساندن حكم حضرت حق در رفت و آمدند .
جماعتى از ملائكه نگهبان بندگان و دربان بهشتهاى اويند ، و عده اى از آنها قدمهاشان در طبقات زيرين زمين ثابت و گردنهاشان از آسمانهاى زبرين درگذشته ، و اعضاء ايشان از اطراف جهان بيرون رفته و دوشهاى آنان موافق با پايه هاى عرش مى باشد ، در برابر عرش چشم هايشان بزير افتاده و در زير آن خود را به بال هايشان پيچيده اند .
ميان آن فرشتگان و كسانى كه فروترند از ايشان ، حجابهاى عزت و پرده هاى قدرت زده شده ، پروردگارشان را در وهم و خيال به صورتى در نياورند و اوصاف خلائق را بر او جارى نكنند و او را به مكانها محدود ننمايند و به نظائر و امثال به جنابش اشاره نياورند .
آرى ملائكه الهى هم اهل معرفت و هم اهل طاعت و عبادتند ، و هرگز تخلفى از مسير هدايت پروردگار عالم ندارند .
سماوات و هدايت
مگر بدون هدايت اين رفت و آمد منظم ستارگان و خورشيد و قمر و شب و روز امكان داشت ؟
اندازه و حجم و وزن و حركات منظم اين عوالم نورانى كه از مجموع آن تعبير به سماوات شده مولود هدايت خداست .
قرآن مجيد در نزديك به هفتصد آيه به اوضاع منظم جهان آفرينش اشاره مى كند ، و در بسيارى از آن آيات انسان را دعوت به تدبر و تفكر مى نمايد ، تا از راه انديشه به اين نتيجه برسد كه بناى عالم و اوضاع محير العقول آن نتيجه وحى و هدايت پروردگار بزرگ است .
( وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا ) .
پس از خلقت آسمانها و زمين ، و اين كه سماوات را در هفت قسمت قرار داد ، در هر آسمانى كار آن آن را وحى كرد .
( وَآيَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ * وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَك يَسْبَحُونَ )(12) .
براى انسان مسئله شب كه روز را از آن بيرون مى كشيم پس در آن زمان در تاريكى اند آيه و نشانه اى است از ما .
و آفتاب سير مى كند در جائى كه برايش مقرر شده و اين سير قرار داد خداى غالب و آگاه است .
براى ماه منزلهائى مقرر كرده ايم تا وقتى كه بازگشت كند چون چوب خوشه خرماى كهنه .
آفتاب را نمى سزد كه در يابد ماه را و نه شب پيش از روز است ، همه اينها در گردونه مربوط به خود به حكم خدا و وحى حق و هدايت او در رفت و آمدند .
بررسى مسئله هدايت در عالم بالا نياز به مطالعه كتب گرانبهائى دارد كه دانشمندان شرق و غرب با زحمات طاقت فرسا نوشته اند ، و نيز نياز دارد به مراجعه به آيات شريفه قرآن و روايات گرانبهائى كه در اين زمينه از ائمه بزرگوار رسيده ، و مرحوم علاّمه مجلسى آن عالم كم نظير در باب سماء و عالم بحار گرد آورده است و اين مختصر چاره اى جز اشاره به اصل مسئله ندارد .
نباتات و هدايت
سطح كره زمين را اعم از خشكى و دريا در نظر بگيريد ، در بسيارى از مناطق زمين و در قعر درياها گياهان گوناگونى وجود دارد ، كه هريك در اين جهان حيات داراى آثارى هستند ، و اين آثار معلول مسائل بسيار زيادى است كه گياه را چون جان شيرين در آغوش گرفته و پيوستگى و نظام اين مسائل محصول مسئله با عظمت وحى و هدايت است قرآن مى فرمايد :
( أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ * لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ * إِنَّا لَمُغْرَمُونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ) .
آنچه را مى كاريد آيا ديديد ، شما آن را مى رويانيديا ما روياننده هستيم ، اگر بخواهيم آن را خشك مى كنيم پس تأسف خورده شويد كه ما تاوان زدگانيم بلكه بى بهره گانيم .
آرى هر گياهى باذن حق و به هدايت حضرت او از زمين مى رويد ، و تمام برنامه هاى آن از دانه و شكافته شدن و ريشه كردن و ساق و برگ بيرون دادن و به شكوفه و گل نشستن و به ثمر آمدنش به هدايت حضرت حق است .
مسئله ريشه و فعاليت چشم گير او براى جذب آب و املاح و رساندن آن به آخرين نقطه درخت يا گياه ، اندازه و وزن تنه و تناسب آن با ريشه ، مقدار شاخه ها و برگ ها ، مسئله گل و شكوفه و عناصر آن اعم از كاسبرگ و گلبرگ و بساك و گرده در آن و كلاله و خامه و تخمدان و تخمك و حركات و فعاليت هاى منظم تمام عناصر گياه همه و همه از بركت هدايت الهى است ، و راستى اندكى تأمل در وضع گياهان و حتى يك گياه بهترين وسيله براى رسيدن به حقيقت توحيد است .
يكى از دانشمندان در مقاله كوتاهى كه به عنوان يك مقدمه بر يك كتاب علمى نوشته مى گويد :
يك برگ ناچيز و يك بزگ خشكيده اى كه از درخت افتاده آن را با دقت نظر ننگريد و آن را بشكافيد و به آثار حيات آن تفكر نمائيد ، ممكن است در وهله اول پيشنهاد من بر شما خوش نيايد ، ولى افرادى كه با نظر دقيق سالها به پشت و روى آن خيره شده و عمرى را به مطالععه و پژوهش شگفتى هاى طبيعت و آزمايش گياهان گذرانده اند و از بى اطلاعى و كوتاهى فكر بشر رنج مى برند ، براى وقوف به اسرار حياتى آن برگ كوشش دارند .
آن برگ كه هزاران مانند آن ، زير لگدهاى ما خورد مى شود و خروارها از آن پراكنده و در زير خاك مستور مى گردد ، همين برگ بى مقدار را خداوند زندگى و حيات و هدايت داده ، و چه فوائد و خواصى د رآن موجود است كه گشايش رموز آن با عقل كوتاه ما مقدور نيست .
سالها و قرنهاست كه گياه شناسان و دانشمندان زمان ، راجع به آزمايش نباتات كتابها نوشته اند ، با وسايل ممكنه و روش هاى علمى براى كشف و درك آثار حياتى آن كوشيده اند .
با ميكروسكوپ ها ياخته هاى آن ، با آزمايش ها تركيبات آن ، با اعمال شيميائى محتويات آن ، با برق و حرارت خواص آن را سنجيده و در تحقيق آن رنج ها برده اند .
با اين وضع و با تمام كتابهائى كه راجع به اين موضوع نوشته اند ، آيا چه فهميده اند ، چه حقايقى را براى ما عيان ساخته اند ، كدام رمزى از اسرار زندگى نهفته نباتات را فاش نموده اند ؟
هنوز هيچ ، زيرا آنچه بشر فهميده و بدست آورده سطحى ظاهرى است ، از حقيقت گياه ، از كيفيت ، از علت رشد و نمو آن ، و بالاخره از جريان مبهمى كه روزانه و هر لحظه در درون آن انجام مى گيرد اطلاعى نيست ، خبرى و نشانى نداده اند .
مى دانيم كه گياه مى رويد ، سبز مى شود ، رشد مى كند ، شكوفه مى دهد ، ميوه مى سازد ، در حد معينى از رشد كه رسيد مى ايستد ، ولى چه كسى مى تواند حقيقت اين مسئله و تغيير و تحولات آن را به خوبى درك كرده و بيان كند ، تنها چيزى كه مى توان گفت اين است كه سراسر دنياى با عظمت گياهان را نور هدايت روشن كرده ، و اين همه آثار اعجاب انگيز وجود گياهان اشعه اى از نور بى نهايت هدايت الهى است .
حيوانات و هدايت
اگر تمام انسانها عمر خود را صرف تحقيق در حيات حيوانات كنند به گوشه اى از حيات حيرت انگيز آنان خواهند رسيد .
بررسى وجود يك حيوان از نطفه تا پايان حيات طبيعى عمرى دراز و دستگاه هاى علمى سنگين و حوصله اى به وسعت عالم لازم است .
قرآن مجيد خلقت حيوانات و به خصوص سير حيات آنان و اسرار وجودى آفرينش اين موجودات پر فائده را از آيات و نشانه هاى بارز الهى قرار داده ، و از مردم دعوت مى كند در آفرينش حيوانات و منافع وجودى آنان براى شناخت حق انديشه نمايند .
قرآن مجيد تمام حيوانات عالم را مسخر هدايت مى داند ، و مى گويد راهى را كه حيوانات طى مى كنند به هدايت خداست .
( مَا مِن دَابَّة إِلاَّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاط مُسْتَقِيم ) .
اگر مسئله هدايت در حيوانات نبود ، مى دانيد چه هرچ و مرجى در هوا و دريا و در خشكى پديد مى آمد ؟
اين هدايت خداست كه نمى گذارد در عالم حيوانات كمترين بى نظمى رخ بدهد ، و حيوانى باعث افساد در عالم حيات شود .
قرآن مجيد بطور صريح مسئله وحى را كه عبارت از ارائه هدايت است نسبت به حيوانات مطرح مى كند ، چنانچه در آيه 69 ـ 68 سوره نحل به اين معنى اشاره دارد :
( وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاًَ يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَةً لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) .
خداوند به سوى زنبور وحى فرستاد ، كه براى خود از كوهها و درخت و آنچه از چوب مى سازند خانه بگير .
سپس از همه ثمرات بخور و راههاى پروردگارت را چون رام شدگان برو از شكم زنبور آشاميدنى بيرون مى آيد با رنگ هاى گوناگون ، در آن آشاميدنى شفاى مردم است ، در داستان زنبور نشانه اى است براى گروهى كه انديشه كنند .
( أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ) .
آيا در آفرينش شتر دقت نمى كنند كه چگونه به انواع حكمت و منفعت براى بشر آفريده شده .
سنگين ترين بار را در حاليكه خوابيده ، بر او بار مى كنند ، و او به راحتى به خاطر اين كه ساختمان وجودش از نظر فيزيكى هماهنگ با قواعد جراثقاى آفريده شده از جاى بر مى خيزد .
وضع ساختمان پايش به نحوى است كه در سخت ترين جاده ها و به روى سنگلاخ ها و خارها به راحت ترين وجه راهپيمائى میكند .
در بيابانهاى خشك و بى آب و علف ، و سوزنده در حالى كه اثرى از جاده در آن بيابان نيست به سوى مقصد حركت مى كند و بدون اين كه منحرف شود و گيج و سرگردان گردد به مقصد مى رسد ، آيا اين به مقصد رسيدن جز هدايت حضرت الهى چيز ديگر هست ؟
به اندازه يك هفته ذخيره آب با خود بر مى دارد ، و آن آب را به تدريج در مسير راه مصرف مى كند .
شير و پشم و گوشت و استخوان او براى صاحبانش انواع منافع و حكمت ها را در بر دارد و روى هم رفته اين حيوان كه با اين جثه بزرگش رام انسان است يكى از پر منفعت ترين جانوران روى زمين براى اهل زمين است !!
داستان شگفت انگيز زندگى حيوانات ، چيزى نيست كه بتوان در اين صفحات منعكس كرد ، مسئله اين نوشتار مسئله معارف الهى است ، شرح اوضاع طبيعت نيست .
تاكنون در شرق و غرب از قديمى ترين زمان با زحمات طاقت فرساى دانشمندان ، درباره زندگى اعجاب انگيز انواع حيواناتى كه تاكنون بشر شناخته كتابها نوشته شده ، آمار اين كتب گرانبها از هزاران هزار متجاوز است ، مطالعه اين كتابها انسان را جداً به اين حقيقت آشنا مى سازد ، كه كوچك ترين و كمترين حركت حيوانات در سايه هدايت الهى است و جز اين حقيقت چيزى را نمى توان باور كرد .
حيوانات عالم چه بحرى چه برى چه جوى ، در محدوده زندگى خويش به منافع و مضارى كه در راه حيات آنان است به تمام معنى آگاهند ، و بر اساس همان آگاهى به حيات خود ادامه مى دهند ، در اين قسمت لازم است به چند نمونه از آشنائى و هدايت حيوانات نسبت به حيات خويش اشاره شود ، تا بدانيد كه تمام حركات اين موجودات چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد متصل به هدايت است .
يكى از دانشمندان مى نويسد ، موش نر و ماده و عقرب نر و ماده اى را گرفتم و هريك را در جائى مجزاى از يك ديگر قرار دادم .
پس از مدتى كه هر نوع حيوان جفت گيرى كردم ، و مولود هريك پا به عرصه وجود گذاشت بلافاصله نر و ماده موش و عقرب را از آن محل بردم .
بچه هر دو د رآن محل جداى از يك ديگر رشد كردند، در حالى كه جائى و چيزى جز همان جائى كه رشد كرده بودند بر خود نديدند .
سپس شيشه اى تهيه كردم بچه موش را در آن انداختم و شيشه را با پارچه اى پوشاندم ، تا موش جائى را نبيند ، آنگاه بچه عقرب را گرفته و در آن شيشه كردم ، سپس به تماشاى اوضاع درون شيشه نشستم ، در چند لحظه بسيار كوتاه موش كه چيزى در عالم نديده بود ، و اولين بار بود چشمش به موجود ديگرى افتاد به عقرب خيره شد ، و قبل از اين كه عقرب به خود بجنبد ناگهان موش با عجله و سرعت به سوى او دويد و دندان تيزش بند آخر دم عقرب را چيد و سپس به كنارى نشست !!
اين مسئله چيست ؟ چرا موش عقرب را نبلعيد ، چرا او را از وسط نصف نكرد ، چرا دم عقرب را از بيخ دم دندان نگرفت ، چرا سر عقرب را جدا نكرد آيا جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى در اين داستان حكم فرماست ، مگر هوش حيوانات چقدر است و تازه اين هوش را از كجا آورده اند ؟!!
جا دارد كه در برابر پيشگاه با عظمت حضرت دوست با كمال تواضع و خشوع سر عبادت به خاك ذلت نهاده و عرضه بداريم :
دعوى عشق جانان در هر دهان نگنجد *** وصف جمال رويش در هر زبان نگنجد
نور كمال حسنش در هر نظر نيايد *** شرح صفات ذاتش در هر بيان نگنجد
عز جلال وصلش جبريل در نيابد *** منجوق كبريايش در لامكان نگنجد
عكسى ز تاب نورش آفاق بر ندارد *** فيضى زفضل جودش در بحر و كان نگنجد
سيمرغ قاف عشقش از بيضه چون برآيد *** مرغى است كآشيانش در جسم و جان نگنجد
يك ذره بار حكمش كونين بر نتابد *** يكنكته راز عشقش در دو جهان نگنجد
يك شعله نار قهرش هفتم سقر بسوزد *** يك لمعه نور لطفش در هشت جنان نگنجد
خوناب عاشقانش روى زمين بگيرد *** افغان بى دلانش در آسمان نگنجد
آن را كه بار يابد در بارگاه وصلش *** در هر مكان نيابى در هر زمان نگنجد
شكرانه چون گذارم كامروز يار با من *** زان سان شده كه مويى اندر ميان نگنجد
گويند راز وصلش پنهان چرا ندارى *** پنهان چگونه دارم كاندر نهان نگنجد
گفتى ز وصل رويش با ما بده نشانى *** اين خود محال باشد كاندر نشان نگنجد
نجما حديث وصلش زنهار تا نگوئى *** كان عقل در نيابد و اندر دهان نگنجد
از گفت و گو نيابد وصلش كسى محالست *** بحر محيط هرگز در ناودان نگنجد
بدن برخى از حيوانات داراى قوه برق است ، آن هم در حدى كه اگر به دشمن بزند او را خشك مى كند ، ولى اين حيوانات در تمام برخوردها از اين قوه مصرف نمى كنند ، تنها وقتى به دشمن خود برخورد مى كنند ، آن هم وقتى كه حس كنند دشمن قصد سوئى دارد ، به مقدار لازم از بدن خويش برق بيرون مى دهند و از چند قدمى با فرستادن الكتريسته به سوى دشمن ، كار دشمن را ساخته و او را از پاى در مى آورند .
اينان چرا همه را دشمن خود نمى دانند ، دشمن را از كجا مى شناسند ، از قصد دشمن چگونه خبر مى شوند ، به چه صورت به اندازه اى كه دشمن نابود شود برق از بدن خود بيرون مى فرستند ، مولد و كارخانه اين برق در كجاى بدون آنهاست ، بدن آنها كه همانند ساير حيوانات گوشت و پوست و خون و استخوان و رگ و پى است ، شما از وضع اين نوع از حيوانات جز كارگردانى عالمى مدبر ، حكيمى آگاه ، قادرى توانا ، چيز ديگرى مى فهميد ، آيا اسم اين برنامه و حركت را جز هدايت الهى چيز ديگرى مى گذاريد ؟!!
بعضى از حيوانات كه در دريا زندگى مى كنند در مقابله با دشمن از خود رنگ پخش مى كنند ، در حالت عادى در آب مى گردند ، همين كه از دور چشمشان به دشمن مى افتد ، و حس مى كنند دشمن به سوى آنها هدف گيرى كرده ، در اطراف خود رنگ سياه پخش مى كنند و خويش را در لابلاى رنگ از دسترس دشمن دور نگاه داشته و از منطقه دور مى شوند !
اينان از كجا دشمن را مى شناسند در حالى كه در اطراف آنان هزاران هزار جانور زندگى مى كنند و براى هيچ يك رنگ پخش نمى كنند .
كارخانه رنگ سازى در كجاى بدن آنهاست ، اين همه معلومات را از كجا آموخته اند آيا مسئله اى جز هدايت الهى در اين نوع از حيوانات و ماهيان دريا چيز ديگرى هست .
برخى از ماهيان دريا كه در اعماق آب در آنجائى كه نور خورشيد نمى رسد زندگى مى كنند ، اينان براى يافتن طعمه از پس گردن خود توليد روشنائى مى كنند ، به اين معنى كه وقتى نيازمند به غذا مى شوند ، به اندازه كمى گردن خود را پائين مى اندازند ، اطراف آنان از نورى كه از پس گردنشان مى درخشد روشن مى شود ، در سايه اين روشنائى شروع به صيد طعمه مى كنند ، چون دشمن را ببينند سر خود را به سرعت بالا برده و اطراف خود را تاريك كرده و در تاريكى فرار مى كنند .
كارخانه مولد نور در كجاى بدن آنهاست ، از كجا به اين نور پى برده اند ، و از كجا فهميده اند كه وقتى سر خود را به طرف بالا ببرند اتصالى حاصل شده و نور مى درخشد ، و از كجا دانسته اند با بالا بردن سر اتصالى قطع مى شود و چراغ خاموش مى گردد ، دوست و دشمن را از كجا به اين خوبى تشخيص مى دهند ، آيا جز هدايت الهى منبع ديگرى براى فهم اين همه مسائل براى آنها هست ؟!!
يكى از كوهنوردان مى گويد در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود راهپيمائى مى كردم .
زمستان بسيار سردى بود ، برف سنگينى زمين را پوشانده بود ، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم ، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى بود كه در آن پر از آب بود ، گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود ، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند ، سطح محل را يخ زده يافتند ، ايستادم ببينم اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند .
ناگهان يكى از آنها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد ، پس از چند ثانيه به كنارى رفت ، ديگرى به جاى او خوابيد ، و پس از چند لحظه دومى برخاست ، سومى بجاى او قرار گرفت ، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد ، همه خود را سيراب كردند و رفتند ، راستى اين عمل اعجاب ان گيز چيست ، از كجا فهميدند يخ با حرارت آب مى شود ، و سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آنها حرارت مناسب را دارد ، و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود ، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد ، آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت ؟!!
در كتابى كه درباره اسرار حيات حيوانات برى و بحرى و جوى نگاشته شده بود خواندم : يكى از كشاورزان مى گفت يك روز صبح زود در منزلم كه در نزديكى مزارع قريه بود نشسته بودم ، صداى گربه اى توجهم را جلب كرد ، در خانه را باز كردم ديدم گربه پشت در خانه من در حال فرياد كردن است ، به تصور اين كه گرسنه است براى او غذا آوردم ولى نخورد ، گوشت و شير آوردم لب نزد ، دنبال او حركت كردم آرام شد ، او را تعقيب كردم به كلبه اى گلى در وسط مزرعه كه پر از كاه بود رسيدم ، گربه وارد كلبه شد من هم دنبال او رفتم ناگهان چشمم به چند بچه گربه افتاد كه هنوز چشم باز نكرده بودند اطراف مادر را گرفتند و در آغوش او رفتند ، چيزى از اين مسئله دستگيرم نشد ، به خانه برگشتم تا فردا صبح شد ، به ياد داستان ديروز افتادم ، به خود گفتم به كلبه سرى بزنم و احوال مادر و بچه هاى او را بگيرم ، شايد احتياجى به غذا داشته باشند ، مقدارى غذا با خود بردم وقتى به كلبه رسيدم ديدم بچه ها به سينه مادر چسبيده اند و سينه خشك مادر را مى مكند در حالى كه مادر آنها مرده ، بلافاصله سرپرستى بچه ها را به عهده گرفتم و عهد كردم آنان را بزرگ كنم . گربه مادر يك روز قبل از مرگ از كجا از تمام شدن عمرش خبردار شد ، و چگونه براى ادامه حيات فرزندانش به اين فكر افتاد كه به دنبال سرپرستى گشته و بچه هاى خود را به او بسپارد ، و سپس راه خانه كشاورز را از كجا پيدا كرد ، و چگونه او را به كلبه آورد ، اين عمليات حيرت انگيز واقعاً جوشش وجودى خود حيوان است ، اين را مى توان باور كرد ، اين برنامه هاى اعجاب آور به قول قرآن مجيد جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى هست ؟!!
اين قدر گفتيم باقى فكر كن *** فكر اگر جامد بود رو ذكر كن
ذكر آرد فكر را در اهتزاز *** ذكر را خورشيد اين افسرده ساز
ذكر گو تا فكر تو بالا كند *** ذكر گفتن فكر را والا كند
انسان و هدايت
او كه بنا به قول قرآن مجيد خليفه و جانشين خداست بايد منبع تجلى اراده حق كه آزادى و اختيار است باشد ، ورنه خليفه بودن او معنى ندارد .
همين آزادى در اراده و آزادى در اختيار است كه سبب شده لايق جانشينى حضرت دوست در زمين گردد .
اختيار و آزادى در اراده است كه سبب بوجود آمدن اين تمدن عظيم انسانى گشته ، و اين همه تحولات شگفت انگيز در روى زمين پديد آمده .
آزادى در اختيار بالاترين سبب ارزش انسان و علت والائى اين موجود عظيم است .
اما بايد به اين نكته بسيار مهم و فوق العاده حساس توجه داشت كه رها بودن آزادى در اختيار و اراده ، از آنجا كه طبع آدمى زياده طلب و بى نهايت خواه است بزرگترين علت فساد و افساد در زندگى خود و ديگران است ، و شما از ابتداى شروع تاريخ بشر تاكنون هرچه ظلم ، جنايت ، غارت ، دزدى ، آدم كشى ، سركشى ، شهوات و غرائز ، و انواع گناهان و معاصى ديده ايد ، يا شنيده ايد يا خوانده ايد معلول رها بودن آزادى در ارده و عمل بشر بوده .
بشر از آنجا كه نزديك ترين موجود به خداست و بنا به قول قرآن در مملكت هستى او روح الهى نهاده شده داراى صبغه الهى است ، به اين معنى كه اراده او در طول اراده حضرت حق است و اتصال روح او به حضرت معبود فوق العاده شديد است و اين اتصال باعث بى نهايت خواهى اوست ، و اين بى نهايتى كه او مى خواهد در حقيقت خداست ، و اين خداجوئى بنا به فرموده قرآن فطرى اوست ، و اين حالت او اگر هدايت نشود ، و جان آدمى به نور معرفت روشن نگردد وقتى با اراده او عجين شود خود و جهان را به فساد مى كشد .
بى نهايت خواهى انسان اگر در گردونه پر نور هدايت قرار نگيرد ، آدمى در بدست آوردن همه جهان قانع نشده و قطعاً به اطمينان واقعى نخواهد رسيد .
بى نهايت خواهى اگر هدايت نشود اراده و اميال و غرائز را در ميدانى خواهد كشيد ، كه سيرى از پى نخواهد داشت ، آن زمان است كه اين موجود خاكى فسادى بر پا خواهد كرد ، كه آتشش گاهى روى زمين را خواهد سوخت .
اگر كسى بگويد هدايت تشريع يا راهنمائى براى انسان لازم نيست مثل اين است كه بگويد انسان براى ادامه زندگى آفتاب ، آب ، هوا ، غذا لازم ندارد .
چگونه است كه تمام موجودات عالم بنا به گفته همه آدميان نياز به قانون و مقررات و هدايت دارند ، اما انسان ندارد ، مگر انسان موجودى غير از موجودات اين عالم است ، و تافته اى جدا از بافت اين جهان است .
اگر بگويند نياز به راهنمائى و هدايت دارد ولى اين نياز را با عقل و خرد خود پاسخ مى گويد ، بايد گفت چرا در طول ميليون ها سال براى رفع اين همه مفاسد هنوز با عقل و علمش پاسخ به نيازش را نسبت به هدايت نداده ؟!!
آرى انسان همانند همه همه موجودات محتاج به هدايت است اما هدايتى مافوق هدايت تكوين .
چون هدايت تكوين فقط شامل ساختمان مادى او و آفرينش نفس و روح و عقل اوست ، شامل رشد و كمال و تربيت و آدميت و انسانيّت او نيست .
و آن هدايتى كه محتاج به آن است و در سايه آن آراسته به تمام حسنات و پاك از تمام سيئات مى گردد هم چون هديات تكوين ارئه و عرضه اش وقف حريم مقدس كبرياست ، و نبايد انسان براى رشد و كمال و آراسته شدن به حقايق انسانى به عقل تنها متكى شود ، زيرا عقل از هدايت كامل انسان عاجز است ، واين معنى را در طول حيات بشر ثابت كرده است .
عقل براى نشان دادن حقايق هم چون ساير اعضا و جوارح نيازمند به كمك است ، زيراميدان فعاليت عقل مانند ساير عناصر وجود انسان محدود است ، به همين خاطر خداوند مهربان فقط و فقط از باب لطف و عنايت و محبت و مرحمت و عشقى كه به خليفه و جانشين خود داشت ، و براى اين كه اين موجود خاكى را به پاك ترين مرحله يعنى مقام قرب خود برساند به هدايت او عنايت كرد ، و درهاى با عظمت كتب آسمانى ، و نبوت و امامت و الهامى را كه از پاكى جان و تهذيب نفس سرچشمه مى گيرد به روى او باز كرد ، و براى عقلش كمك فرستاد و در اين زمينه بنا به فرموده اش در قآرن مجيد به بشر اتمام حجت كرد ، و در مقابل عصيان و خطا و تخلف و گناه بشر در هرگونه عذرى را در دنيا و آخرت بروى او بست .
اينك در اين زمينه به نمونه هاى بسيار جالبى از آيات قرآن و روايات و اخبار كه مسئله هدايت و اتمام حجت و معذور بودن بشر را مطرح كرده است توجه كنيد .
( إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً ) .
ما به حقيقت راه حق و باطل را و نور و ظلمت را و درست و نادرست را با مبعوث كردن پيامبران و نزول كتب آسمانى به انسان نمايانديم يا با توجه به تمام عوامل هدايت و آراسته شدن به واقعيات شكر گزار است ، يا با پشت كردن به امر عالى هدايت كفر مىورزد .
( أَلَمْ نَجْعَل لَهُ عَيْنَيْنِ * وَلِسَاناً وَشَفَتَيْنِ * وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ ) .
آيا براى حفظ حيات و تكميل رنامه هاى زندگى به انسان دو چشم عنايت نكرديم ، و زبان و دو لب براى سخن گفتن و حل مشكلات روزمره به او محبت نكرديم ، و براى يافتن سعادت دنيا و آخرت راه خير و شر و حق و باطل و سعادت و شقاوت را به او ننموديم ؟!
( وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً ) .
ما از باب لطف و محبت راه راست را كه عاقبتش رضايت حق از عبد و دخول عبد در بهشت هميشگى است به همه انسانها نمايانديم.
( وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ) .
انبياء بزرگوار و معصوم و صالح خود را پيشواى خلق قرار داديم ، تا مردم را به امر ما به راه راست و صراط مستقيم الهى هدايت كنند . و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات به خصوص اقامه نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم و آنان هم در همه شئون حيات به بندگى ما اقدام كردند .
( إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً ) .
همانا اين قرآن مردم را به راست ترين و استوارترين راه هدايت مى كند ، و اهل ايمان را كه انجام دهنده عمل صالحند ، يعنى بر اساس آيات قرآن داراى ايمان و عقيده و اخلاق و عمل شايسته اند به اجر و ثواب بزرگ بشارت مى دهد .
( وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ) .
خداوند در تمام زمينه ها سخن حق و استوار مى گويد ، و هم اوست كه شما را به حقيقت و درستى راهنمائى مى كند .
( قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ) .
اى رسول ما به مردم بگو ، پيامبر و قرآن از جانب خدا براى هدايت شما آمد ، پس از اين هركس هدايت الهى را قبول كرد و به راه راست رفت و حكم قرآن و پيامبر را به كار بست نفعش عايد خود اوست .
راستى هدايت چه واقعيت عالى و پر منفعتى است ، انسان جز در طريق هدايت الهى كجا مى تواند كسب نفع واقعى كند ، و منهاى هدايت چگونه مى تواند به خير و صلاح برسد ، مگر تهذيب نفس و پاكى جان و روشنائى فكر ، و خلاصه بدست آوردن خير دنيا و آخرت مگر از غير هدايت ممكن است ، اگر ممكن است چه كسى بدست آورده و او كيست ؟!
به قول عارف رومى :
دردى است در اين دل كه هويدا نتوان كرد *** سرى است در اين سينه كه پيدا نتوان كرد
تا ديده ما را ندهد حسن تو نورى *** در باغ جمال تو تماشا نتوان كرد
تا ديده نپوشيم ز روى همه اغيار *** انديشه آن چهره زيبا نتوان كرد
از مهر تو يك ذره چو خالى نتوان يافت *** قطع نظر از دير مسيحا نتوان كرد
عالم چو همه ميكده باده عشق است *** مستى مى و عشق بيك جا نتوان كرد
چون از دل عاشق خبرى نيست كسى را *** انكار دل عاشق شيدا نتوان كرد
تا عيسى جان پا ننهد بر سر عالم *** يك سير بر اين طارم مينا نتوان كرد
انسان اگر لحظه اى در خود فكر كند ، و به وضع خود بينديشد ، خود را جز مخلوقى محدود چيزى نمى يابد ، چون خود را مخلوق يافت به دنبال خالقش مى گردد ، تا با كمك نور عقل و انديشه به اين حقيقت مى رسد كه من داراى آفريننده و خالقى هستم كه مرا در اين جهان براى هدف و مقصدى آفريده ، چون بيش از اين نمى تواند به خالق و هدف او برسد ، صداى قدم پاك انبيا كه از طرف حضرت حق براى اعطاى معرفت بيشتر مبعوث شده اند در صحنه حيات شنيده مى شود ، آن بزرگواران به كمك اين موجود محتاج شتافته و زنگ بيدار باش را به صدا در آورده و دريا دريا از معارف در مقابل عقل او به موج مى اندازند و به انسان مى فهمانند كه اى مهمان عزيز بارگاه قدس ربوبى ، با پوشيد لباس هدايت آماده حركت باش تا از نقطه ماديت و محدوديت رها شده و به سوى ملكوت عالم الهى به حركت آئى و اين راه را با پاى طهارت جان و عمل صالح طى كرده ، مستعد صفت مقرب بودن گردى و به مشاهده انوار جلال و جمال نائل شده به مقام با عظمتى كه براى تو آماده شده و در فهم ذى فهمى نمى گنجد برسى .
انسان اگر به همان مرحله فكرى محدود درباره خودش و خالقش اكتفا كند به تدريج دچار وسوسه و اضطراب شده و به تحير و سرگردانى خواهد رسيد و به مرضى گرفتار خواهد شد كه علاجى براى او پيدا نيست ، به همين خاطر است كه عقل حكم مى كند براى دفع اين همه ضرر و خطر و ناراحتى و رنج به طبيبان مخصوص مراجعه كن و آن طبيبان چنانچه در تاريخ بشريت ثابت شده غير از انبيا و امامان و اولياء الهى طائفه ديگرى نيستند ، و در هر صورت ضرورت رجوع به انبيا و قرآن و امامان براى يافتن هدايت در زندگى ما به طور كامل محسوس و آشكار است .
به قول جلال الدين :
اگر دل از غم دنيا جدا توانى كرد *** نشاط و عيش بباغ بقا توانى كرد
اگر به آب رياضت برآورى غسلى *** همه كدورت دل را صفا توانى كرد
درون بحر معانى نگر نه آن گهرى *** كه قدر و قيمت خود را بها توانى كرد
مگر كه درد و غم عشق سرزند در تو *** بدرد او غم دل را دوا توانى كرد
اگر بجيب تفكر فرو كنى سر را *** گذشته هاى بقا را قضا توانى كرد
مقربان فلك اقتدا كنند به تو *** اگر به پير بقا اقتدا توانى كرد
ز منزلات هوس گر برون نهى گامى *** نزول در حرم كبريا توانى كرد
ولكن اين صفت رهروان چالاك است *** تو نازنين جهانى كجا توانى كرد
چو عارفان ببراز خلق و گوشه اى بنشين *** مگر كه خوى خود از خلق واتوانى كرد
چرا تو خدمت آن پادشاه مى نكنى *** كه پادشاهى از آن پادشا توانى كرد
منبع:http://erfan.ir /س