ارزش و بهامندی نقش آدمی در رهانیدن دیگران
چکیده:
این مقاله، به احساس مسئولیت اجتماعی در فرهنگ ایرانی کهن میپردازد. مسئولیت اجتماعی که فرد را به شرکت در انجام دادن تکلیف خویش در جامعه و دوری جستن وی از عزلت و گوشهگیری میکشاند، در این فرهنگ به عنوان ویژگی ستایششده مطرح گردیده و میزان شراکت فرد ایرانی کهن در این مسئولیت، میتواند پایگاه آنجهانی وی را بالاتر ببرد.
تعداد کلمات: 1888 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
این مقاله، به احساس مسئولیت اجتماعی در فرهنگ ایرانی کهن میپردازد. مسئولیت اجتماعی که فرد را به شرکت در انجام دادن تکلیف خویش در جامعه و دوری جستن وی از عزلت و گوشهگیری میکشاند، در این فرهنگ به عنوان ویژگی ستایششده مطرح گردیده و میزان شراکت فرد ایرانی کهن در این مسئولیت، میتواند پایگاه آنجهانی وی را بالاتر ببرد.
تعداد کلمات: 1888 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
نویسنده: کتایون مزداپور
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه *** بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود *** تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در میبرد ز موج *** و این جهد میکند که بگیرد غریق را (1)
(گلستان سعدی)
دربارهی اختیار کردن «فریق» اهل مدرسه و کوشش برای رهانیدن «غریق»، به ویژه در آثار کهن ایرانی تکیه و تأکید است. دورنمایی را از این گونه احساس مسئولیت اجتماعی، که فرد را به شرکت در انجام دادن تکلیف خویش در جامعه و دوری جستن وی از عزلت و گوشهگیری میکشاند و میزان شراکت او را در این مسئولیت معیار و میزانی برای پاداش اخروی و بهرهمندی از پایگاهی برتر در مینو قرار میدهد، در صحنههایی مانند بهشت ارداویراف، (2) میتوان دید:
... سروش پرهیزگار و ایزدآذر گفتند که «این ستاره پایه و اینها روانها(ئی) هستند که در گیتی یشت نکردند و گاهان نسرودند... و شاهی و دهبدی و سالاری نکردهاند. به دیگر کرفه (ها) پرهیزگار بودهاند...
چون سه دیگر گام را به خورشید (پایه) فراز نهم ... بدان جای رسم (که) بلندترین بلندترینان روشنی خوانند. بینم آن (روان) پرهیزگاران را به گاه و جامهی (3) زرین ساخته و مردمی بودند که روشنیشان به روشنی خورشید همانند بود... سروش پرهیزگار و ایزدآذر گویند که «این خورشیدپایه است و این روانها (ئی) هستند که به گیتی پادشاهی نیک و خداوندی و سالاری کردند».
خورشید پایه برترین پایه از طبقات سه گانهی ستارهپایه و ماهپایه و خورشیدپایه است و برتری کردار نیک و ثواب مردمی که مسئولیت حکومت و رهبری جامعه را تقبل کردهاند و زندگانی خود را وققف دیگران نمودهاند، در دینکرد (کتاب سوم)، (4) یاد شده است: «هان! از بیان دین بهی (چنین پیدا است که) برترین مردمان همی (آن) مردم برپادارندهی پادشاهی نیکو (و) شهریار دانا و دستور دین (و پیشوای روحانی) زمانه؛ و بترین (مردم) پادشاهان بد (و) جبار و آشموغ (= بدعتگذار ملحد) ( در هر ) زمانه (اند)». دینکرد، در دنبالهی کلام، از نیکانی چون جمشید جم و زرتشت و از بدکردارانی چون ضحاک و توربراتور، کشندهی زرتشت پیامبر، نام میبرد. در تفسیر و روایتی تازهتر از این عبارات منقول از دینکرد، (5) در توصیف فرمانروای نیک و بهترین بودن او در میان دیگر مردمان میآید: «... که جهان از داد (و عدالت) آن شهریار نیکو بهتر و خوشتر رورد ( و به سر برد)...».
در واقع، داستان «روان گرشاسپ» متعلق به این دومین شیوهی تفکر و برداشت از کردار نیک و خویشکاری مردم است. از داستان چنین برمیآید که هر چند کردارهای نیک و بوختار گرشاسپ مایهی نجات جانهای بسیار و پایداری افرینش هرمزدی و رهیدن نهایی هستی از تازش و گزند اهریمنی و آفریدگان او شده است؛ باز چون پهلوان جانب دین رسمی و اصول آیینی تشریفات آن را نگاه نداشته است، روانش هنوز سزاوار رسیدن به بهشت نیست و ایزد آذر، که پروانهی درآمدن به بهشت و گرزمان در دست او است، از گناه وی در نمیگذرد. با وجود این، دفاع سرسختانهی ایزد گوشورون از روان گرشاسپ و نیز میانجیگری تند و خشن زرتشت، که حتی هرمزد را به کینورزی و ناانصافی در این داوری متهم میکند، خود گویای تضادی است و چنین مینمایاند که داستان رو به سوی تکیه و تأکید بر ارزشهایی دارد که رهانیدن «غریق» و طریق اهل مدرسه و پرداختن به ثواب، به معنای تقبل مسئولیت اجتماعی و دفاع از زندگانی آفریدگان؛ را بر رعایت آداب و ظواهر آیینی دین رجحان مینهد. شاید داستان روان گرشاسپ را باید نوعی گلایه و شکوائیه بر پردازندگان سرسخت به آداب ظاهری دین نیز دانست.
ارزش و بهامندی نقش آدمی در رهانیدن دیگران و تعلق یافتن پاداش بهشتی به کسانی که کردار نجاتبخش و «بوختار» به دست آنان انجام گیرد، در مجادلهی بزرگ و مهمی مطرح میشود و آن داستان «روان گرشاسپ» (6) است. وی را، که زرتشت به دلیل هنرهای پهلوانی و کردارهای نیکویش در رهانیدن مردمان و جانوران نیکوی سودمند و حیات ایشان سزاوارترین کس برای داشتن برترین پایگاه بهشتی میپندارد، در دوزخ مییابیم. این تناقض و تضاد خود ناشی از دو شیوهی تفکر و برداشت است: نخست آن که «ایزد گوشورون» (7) یا روان آفرینش و زندگانی، نمایندهی آن است و نخستین تکلیف و وظیفهی نیکان را حفظ و حمایت زندگان و زندگانی میشمارد و به اصطلاح نوشتههای پهلوی «خویشکاری مردم» را همین میداند. دیگر، آن شیوهی رفتار دینی که ایزد آذر نمایندهی آن است و به آیین و برگزاری سنت و آداب و رسوم آن ارزش برتر میدهد.
در واقع، داستان «روان گرشاسپ» متعلق به این دومین شیوهی تفکر و برداشت از کردار نیک و خویشکاری مردم است. از داستان چنین برمیآید که هر چند کردارهای نیک و بوختار گرشاسپ مایهی نجات جانهای بسیار و پایداری افرینش هرمزدی و رهیدن نهایی هستی از تازش و گزند اهریمنی و آفریدگان او شده است؛ باز چون پهلوان جانب دین رسمی و اصول آیینی تشریفات آن را نگاه نداشته است، روانش هنوز سزاوار رسیدن به بهشت نیست و ایزد آذر، که پروانهی درآمدن به بهشت و گرزمان در دست او است، از گناه وی در نمیگذرد. با وجود این، دفاع سرسختانهی ایزد گوشورون از روان گرشاسپ و نیز میانجیگری تند و خشن زرتشت، که حتی هرمزد را به کینورزی و ناانصافی در این داوری متهم میکند، خود گویای تضادی است و چنین مینمایاند که داستان رو به سوی تکیه و تأکید بر ارزشهایی دارد که رهانیدن «غریق» و طریق اهل مدرسه و پرداختن به ثواب، به معنای تقبل مسئولیت اجتماعی و دفاع از زندگانی آفریدگان؛ را بر رعایت آداب و ظواهر آیینی دین رجحان مینهد. شاید داستان روان گرشاسپ را باید نوعی گلایه و شکوائیه بر پردازندگان سرسخت به آداب ظاهری دین نیز دانست.
در سرآغاز این گلایه و اعتراض، در پشیمانی روان گرشاسپ، آرزوی او را میخوانیم که گویای درنگی جدیتر و گرایشی تندتر در اندیشهی دینی پیشینیان ما است. این آرزوی بر باد رفته گواهی میکند که آن شیوهی زندگانی که اهل طریقت و سالکانی بر طریق درویشی در آن، جویندگی حقیقت را در سیر و سفر برگزیدهاند، در این دیار قدمتی دیرینه داشته است. اینان نه تنها جستجوی کمال و معنویت را بر هرگونه کسب مال و جاه دنیوی رجحان مینهادهاند، بلکه حتی چونان درویشان ادوار آینده، سیر معنوی را با سفر مادی در جهان خاکی نیز همراه میکردهاند:
اورمزد روان گرشاسپ را خواست و روان گرشاسپ بدی و رنجی که اندر دوزخ دیده بود را به نزد زرتشت گفت که کاش من هیربدی بودم که مرا انبانی به یشت بودی (و) برای خواستن (ودریوزگی ابزار) زیستن (و امرار معاش) در جهان همی رفتم و جهان مرا زشت در چشم بودی و (من از) جهان که بیشه (و چونان جنگلی است)، ترسیدمی!» (8)
بیشتر بخوانید آیا نژاد آریایی هرگز وجود داشته است؟
این گونه سیر و سفر در آن روزگارانی که مردم ایران به زبانهای ایرانی دوران میانه سخن میگفتند و بازتابی از زندگانی آنان در نوشتههای پهلوی زرتشتی و آثار مانوی برجای مانده، نایاب نبوده است. مثلاً میدانیم که گروه «دینداران» یا برگزیدگان مانوی جز یک وعده خوراک نباتی در شبانهروز نمیخوردند و جز یک دست لباس در سال نداشتند و تنها کار مجاز برای آنان ترویج اموزش مقدس و موعظه و سفر به این منظور بوده است. با توجه به بودن چنین شیوه و طریقی در زیستن مانویان، دور نیست که ایرانیانی دیگر، از آن جمله زرتشتیان، نیز تن به این گونه سیر و سیاحت مادی، همتک و همراه با معنویتی دینی و جستاری روحانی میسپردهاند. مضمون آرزوی گرشاسپ در بند زبر نوشته از داستان وی را پاره نوشتارهایی چند از بخش از کتاب پهلوی دینکرد تأیید مینماید که در قضا، شادروان استاد بهرام فره وشی به ویژه به آن کتاب عنایت داشتند و به ترجمهی آن همت گماشته بودند و به تدریس آن میپرداختند؛ یعنی کتاب ششم دینکرد.
کتاب ششم دینکرد مرکب از قطعههای مجزا و جداگانهی متعددی است که بیشتر آنها با عبارتی آغاز میگردد، با این مضمون: «این را نیز چنین میاندیشیدند...»، یا: «نیز رأی و باور بر این داشتند...»، «... همچنین میگفتند که...». در این قطعات و نیز دیگر پاره نوشتارهای کتاب ششم دینکرد عقاید و باورهایی از گذشتگان نقل شده است که نمایی کلی از جهانبینی و برداشت کلی آنان به دست میدهد. گاهی نیز این مضامین به اندرزهایی دلکش شباهت مییابد. (9) نیز گاهی برخی از مفاهیمی در این گفتههای کوتاه به چشم میخورد که در فهمیدن معانی دیگر نوشتههای پهلوی به مثابه کلید و راهنمای اساسی است. مثلاً: «نیز رأی و باور بر این داشتند که "خیم: را خرد اندر نیست و خرد را " خیم": اندر (هست) و دین را هر دو اندر (است): خرد (و) خیم. امور مینو (و آخرت) با خیم ویراستن دانسته (و ادراک) میشود (و) با خرد رستگاری پدبد آید: روان با همراهی (و نفاق این) هر دو، رستگار میشود». (10)
این گونه سیر و سفر در آن روزگارانی که مردم ایران به زبانهای ایرانی دوران میانه سخن میگفتند و بازتابی از زندگانی آنان در نوشتههای پهلوی زرتشتی و آثار مانوی برجای مانده، نایاب نبوده است. مثلاً میدانیم که گروه «دینداران» یا برگزیدگان مانوی جز یک وعده خوراک نباتی در شبانهروز نمیخوردند و جز یک دست لباس در سال نداشتند و تنها کار مجاز برای آنان ترویج اموزش مقدس و موعظه و سفر به این منظور بوده است. با توجه به بودن چنین شیوه و طریقی در زیستن مانویان، دور نیست که ایرانیانی دیگر، از آن جمله زرتشتیان، نیز تن به این گونه سیر و سیاحت مادی، همتک و همراه با معنویتی دینی و جستاری روحانی میسپردهاند. مضمون آرزوی گرشاسپ در بند زبر نوشته از داستان وی را پاره نوشتارهایی چند از بخش از کتاب پهلوی دینکرد تأیید مینماید که در قضا، شادروان استاد بهرام فره وشی به ویژه به آن کتاب عنایت داشتند و به ترجمهی آن همت گماشته بودند و به تدریس آن میپرداختند؛ یعنی کتاب ششم دینکرد.
اصطلاح «خیم» و تقابل آن با «خرد» و نیز پیوند آن با «دین» در بند یازدهم از همین بخش از کتاب دینکرد نیز تکرار میگردد: «نیز رأی و باور بر این داشتند که هرمزد خدای این آفرینش را به "خیم" آفرید (و) و با خرد نگاه دارد (و) با دین باز آن را به خود متعلق گرداند»؛ (11) یعنی دست اهریمن را از آن کوتاه خواهد کرد. در کنار این گونه مفاهیم سنگین و بنیادین در اندیشهی باستانی این دیار است که نکاتی در تأیید سیر و سیاحت هیربدان در طلب دانش دینی یا دست یافتن به معنویت درویشان یا ریاضت و فقر و چیز دیگری از این دست، در کتاب ششم دینکرد میآید:
گویند که دو مرد هیربد، یکی را آذرنرسی و یکی را آذرمهر نام بود. هر دو هیربدستان کرده (و در مدرسه دینی دانش آموخته و ) و ابزارمند (= دارای دانش و هنر و فضیلت) (بودند) و برای خواستن کار و دادستان (= آموختن احکام دینی/ داوری کردن و نشستن به قضاوت) به درگاه (12) همی رفتند و (روزگار) ایدون انداخت (و پیش اورد) که در خانی (و منزلی) توشه ایدون فرجامید (و به اتمام رسید) که آنان را هیچ چیز نبود (و نماند). پس به جایی آمدند (و رسیدند) که تره (و سبزی) دشتی (و صحرایی رسته)، آب خوش روان بود. (13) از ایشان یکی درون یشت (و نیایش سرود و) یکی تره (و سبزی) چید. از آن تره (و سبزی و) آب سیر خوردند. پس آذرنرسی به آذرمهر گفت هیربد را کدامین دروج (و آفت دیوی) ستنبهتر (و زورآورتر و سختتر است) و کدامین خوردنی خوشگوارتر؟ آذرمهر گفت که دروج آز ستنبهتر (و سختتر) و خوردنی (نیز) هم این خوشگوارترین (است که) ما اکنون خوردیم و پس آذرنرسی گفت که چون ستنبهترین (و سهمگین ترین) دروج را با خوشگوارترین خوردنی بشاید (و میتوان) زد (و راند)، ما خویشتن را به آمارمندی (و حسابگری) گیتی دادن و به گناهکاری گمانمند (و در معرض گناه) بودن، چه باید (افکندن)؟ (پس) با آن سگالش (و مشاورت) از آنجا برگشتند (و) باز به خانهی خویش شدند (و به) خویشکاری (و انجام دادن تکلیف خویش) و ویراستگی (و صلاح) رفتند (و به سر بردند). (14)
این گونه ترس از گناه و پرهیز کردن از ان خطری که در کمین گرشاسپ پهلوان بود و او را به گناهکاری و پادافراه دوزخ میکشاند، نه تنها بر هیربدان و مردان دین در آن روزگاران حادث میشده است، بلکه ریشه به اندیشهی دینی و ایمان مردم آن روزگار نیز میبرده است:
و گویند که بهداد آذرهرمزدان که موبدان موبد بود، فراز به جایی آمد و دو مرد هیربد را دید که هیزم را از کوه به یشت خویش همی کشیدند و رنجه (و در زحمت) بودند و اوستا و زند را به همراهی همی خواندند. پس آنان را پرسید که چونان پدیدار (است) که شما کارآزموده (و کاردان) و ابزارمند (و دارای هنر و دانش و توانمند به کار) آید؛ (پس) به چه علت (و چرا است که) کار به این آیین (و شیوهی دشوار) همی کنید؟ پس ایشان به پاسخ گفتند که شنیدهایم که بدی (و رنجی) که اهریمن داده است، در پایه (و اصولاً) هر کسی (آن را) در جایی باید گزاردن (و تحمل کردن): در گیتی یا در مینو؛ و ما را این گونه بهتر پسند افتد که بهر (و سهم) خویش را در گیتی بگذرانیم (و تحمل کنیم)، زیرا که با بدی گذرانیدن (و به هنگام تحمل بدی) نیز روشنایی خورشید و ماه بینیم، و خورش و دارش (و اسباب آسایش) و درمان چارهی بدی (و رنج) و بسیار نعمت دیگر یابیم و ما را بر آن چیز نیز همی سپاس انگاردن (و شکر است) و (این خود) پسندی از مینوان و گیتیان باشد. پس نه نیز (ان رنج را) به مینویی (و در جهان دیگر)، در دوزخ بگذرانیم (و تحمل کنیم) که (دوزخ را) هیچ چیزی از نیکی به آمیختگی (و همراه) نیست؛ نخست پسند انگاردن (و پسندیده افتادن آن را) از سوی کسی نیست و نیز از جایی آن گونه شگفت (و پرشکوه) چون بهشت جدا باشیم! (15)
ادامه دارد..
پی نوشتها:
1- کلیات شیخ سعدی، محمدعلی فروغی، تهران (علمی)، 1337، ص 128.
2- پژوهشی در اساطیر ایران، (پارهی نخست)، مهرداد بهار، تهران (توس)، 1362، ص 256-257.
در ارداویرافنامه شرح سیر ویراف یا ویراز قدیس به بهشت و دوزخ میآید. ایزد سروش و آذر راهنمای ویاند. بهشت دارای سه پایه یا طبقهی ستاره و ماه و خورشید است، و یشت کردن و سرودن گاهان برگزاری مراسم آیینی و دینی ویژه، و «کرفه» به معنای «ثواب، کردار نیک» است.
واژههای درون کمانک هنگام برگردان فارسی، بر متن پهلوی افزوده شده است.
3- متن: wastarag ؛ ترجمهی بهار «بستر» نگاه کنید به ارداویرافنامه چاپ دستور کیخسرو جاماسپآسا، ص 15، س7.
4- دینکرد، چاپ مدن، جلد اول، ص 334، سطرهای 4 تا 6.
5- دستنویس م. ا و 29، چاپ عکسی، به کوشش دکتر ماهیار نوابی، دکتر کیخسرو جاماسپآسا، دکتر بهرام فرهوشی، دکتر محمود طاووسی، شیراز (مؤسسه آسیائی دانشگاه شیراز)، 2535، (ش 27)، ص 106.
6- پژوهشی در اساطیر ایران، ص 182-185؛ و نیز نگاه کنید به مقالهی «گرشاسپ در پیشگاه اورمزد» از استاد ژالهی اموزگار، در کلک، شمارهی 54، شهریور 1373 (یادگار نامهی دکتر مهرداد بهار)، ص 9-16.
7- پژوهشی در اساطیر ایران، ص 45، و نیز ص 185.
8-ـــ: «دربارهی عبارتی از داستان گرشاسپ»، از محمدتقی راشد محصل، فرهنگ (کتاب اول، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی)، پاییز 1361، ص 211-217؛ و نیز متن پهلوی روایت پهلوی، ویراستهی هیربد بهمن جی نوشیروانجی دابار، ص 66، سطرهای 2-8 (بند 3) (ترجمهی حاضر از نگارندهی این سطور است).
9- زبان و ادبیات پهلوی (فارسی میانه)، از جهانگیر تاوادیا، ترجمهی سیف الدین نجمآبادی، تهران (دانشگاه تهران، ش 1239/1862)، 2535، ص 75-78.
10- دینکرد مدن، جلد دوم، ص 474، سطرهای 18-21، برابر با بند 6، از:
The wisdom of the Sasanian sages (Dēnkar VI), BY Aturpāt-i Ēmētān,Translated by Shaul Shaked, U.S.A, Westview Perss, 1979, p. 6
11- دینکرد مدن، ص 475، سطرهای 8-10؛ شاکد، ص 6 (بند 11).
12- متن: dar (= در)
13- متن: mad estad
14- دینکرد مدن، ص 569، سطرهای 5-20؛ شاکد، ص 176 (بند D2).
15-دینکرد مدن، ص 571، س 17 تا 572، س 10؛ شاکد، ص 180 (بند D5).
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
کتاب ششم دینکرد مرکب از قطعههای مجزا و جداگانهی متعددی است که بیشتر آنها با عبارتی آغاز میگردد، با این مضمون: «این را نیز چنین میاندیشیدند...»، یا: «نیز رأی و باور بر این داشتند...»، «... همچنین میگفتند که...». در این قطعات و نیز دیگر پاره نوشتارهای کتاب ششم دینکرد عقاید و باورهایی از گذشتگان نقل شده است که نمایی کلی از جهانبینی و برداشت کلی آنان به دست میدهد. گاهی نیز این مضامین به اندرزهایی دلکش شباهت مییابد. (9) نیز گاهی برخی از مفاهیمی در این گفتههای کوتاه به چشم میخورد که در فهمیدن معانی دیگر نوشتههای پهلوی به مثابه کلید و راهنمای اساسی است. مثلاً: «نیز رأی و باور بر این داشتند که "خیم: را خرد اندر نیست و خرد را " خیم": اندر (هست) و دین را هر دو اندر (است): خرد (و) خیم. امور مینو (و آخرت) با خیم ویراستن دانسته (و ادراک) میشود (و) با خرد رستگاری پدبد آید: روان با همراهی (و نفاق این) هر دو، رستگار میشود». (10)
این گونه سیر و سفر در آن روزگارانی که مردم ایران به زبانهای ایرانی دوران میانه سخن میگفتند و بازتابی از زندگانی آنان در نوشتههای پهلوی زرتشتی و آثار مانوی برجای مانده، نایاب نبوده است. مثلاً میدانیم که گروه «دینداران» یا برگزیدگان مانوی جز یک وعده خوراک نباتی در شبانهروز نمیخوردند و جز یک دست لباس در سال نداشتند و تنها کار مجاز برای آنان ترویج اموزش مقدس و موعظه و سفر به این منظور بوده است. با توجه به بودن چنین شیوه و طریقی در زیستن مانویان، دور نیست که ایرانیانی دیگر، از آن جمله زرتشتیان، نیز تن به این گونه سیر و سیاحت مادی، همتک و همراه با معنویتی دینی و جستاری روحانی میسپردهاند. مضمون آرزوی گرشاسپ در بند زبر نوشته از داستان وی را پاره نوشتارهایی چند از بخش از کتاب پهلوی دینکرد تأیید مینماید که در قضا، شادروان استاد بهرام فره وشی به ویژه به آن کتاب عنایت داشتند و به ترجمهی آن همت گماشته بودند و به تدریس آن میپرداختند؛ یعنی کتاب ششم دینکرد.
اصطلاح «خیم» و تقابل آن با «خرد» و نیز پیوند آن با «دین» در بند یازدهم از همین بخش از کتاب دینکرد نیز تکرار میگردد: «نیز رأی و باور بر این داشتند که هرمزد خدای این آفرینش را به "خیم" آفرید (و) و با خرد نگاه دارد (و) با دین باز آن را به خود متعلق گرداند»؛ (11) یعنی دست اهریمن را از آن کوتاه خواهد کرد. در کنار این گونه مفاهیم سنگین و بنیادین در اندیشهی باستانی این دیار است که نکاتی در تأیید سیر و سیاحت هیربدان در طلب دانش دینی یا دست یافتن به معنویت درویشان یا ریاضت و فقر و چیز دیگری از این دست، در کتاب ششم دینکرد میآید:
گویند که دو مرد هیربد، یکی را آذرنرسی و یکی را آذرمهر نام بود. هر دو هیربدستان کرده (و در مدرسه دینی دانش آموخته و ) و ابزارمند (= دارای دانش و هنر و فضیلت) (بودند) و برای خواستن کار و دادستان (= آموختن احکام دینی/ داوری کردن و نشستن به قضاوت) به درگاه (12) همی رفتند و (روزگار) ایدون انداخت (و پیش اورد) که در خانی (و منزلی) توشه ایدون فرجامید (و به اتمام رسید) که آنان را هیچ چیز نبود (و نماند). پس به جایی آمدند (و رسیدند) که تره (و سبزی) دشتی (و صحرایی رسته)، آب خوش روان بود. (13) از ایشان یکی درون یشت (و نیایش سرود و) یکی تره (و سبزی) چید. از آن تره (و سبزی و) آب سیر خوردند. پس آذرنرسی به آذرمهر گفت هیربد را کدامین دروج (و آفت دیوی) ستنبهتر (و زورآورتر و سختتر است) و کدامین خوردنی خوشگوارتر؟ آذرمهر گفت که دروج آز ستنبهتر (و سختتر) و خوردنی (نیز) هم این خوشگوارترین (است که) ما اکنون خوردیم و پس آذرنرسی گفت که چون ستنبهترین (و سهمگین ترین) دروج را با خوشگوارترین خوردنی بشاید (و میتوان) زد (و راند)، ما خویشتن را به آمارمندی (و حسابگری) گیتی دادن و به گناهکاری گمانمند (و در معرض گناه) بودن، چه باید (افکندن)؟ (پس) با آن سگالش (و مشاورت) از آنجا برگشتند (و) باز به خانهی خویش شدند (و به) خویشکاری (و انجام دادن تکلیف خویش) و ویراستگی (و صلاح) رفتند (و به سر بردند). (14)
این گونه ترس از گناه و پرهیز کردن از ان خطری که در کمین گرشاسپ پهلوان بود و او را به گناهکاری و پادافراه دوزخ میکشاند، نه تنها بر هیربدان و مردان دین در آن روزگاران حادث میشده است، بلکه ریشه به اندیشهی دینی و ایمان مردم آن روزگار نیز میبرده است:
و گویند که بهداد آذرهرمزدان که موبدان موبد بود، فراز به جایی آمد و دو مرد هیربد را دید که هیزم را از کوه به یشت خویش همی کشیدند و رنجه (و در زحمت) بودند و اوستا و زند را به همراهی همی خواندند. پس آنان را پرسید که چونان پدیدار (است) که شما کارآزموده (و کاردان) و ابزارمند (و دارای هنر و دانش و توانمند به کار) آید؛ (پس) به چه علت (و چرا است که) کار به این آیین (و شیوهی دشوار) همی کنید؟ پس ایشان به پاسخ گفتند که شنیدهایم که بدی (و رنجی) که اهریمن داده است، در پایه (و اصولاً) هر کسی (آن را) در جایی باید گزاردن (و تحمل کردن): در گیتی یا در مینو؛ و ما را این گونه بهتر پسند افتد که بهر (و سهم) خویش را در گیتی بگذرانیم (و تحمل کنیم)، زیرا که با بدی گذرانیدن (و به هنگام تحمل بدی) نیز روشنایی خورشید و ماه بینیم، و خورش و دارش (و اسباب آسایش) و درمان چارهی بدی (و رنج) و بسیار نعمت دیگر یابیم و ما را بر آن چیز نیز همی سپاس انگاردن (و شکر است) و (این خود) پسندی از مینوان و گیتیان باشد. پس نه نیز (ان رنج را) به مینویی (و در جهان دیگر)، در دوزخ بگذرانیم (و تحمل کنیم) که (دوزخ را) هیچ چیزی از نیکی به آمیختگی (و همراه) نیست؛ نخست پسند انگاردن (و پسندیده افتادن آن را) از سوی کسی نیست و نیز از جایی آن گونه شگفت (و پرشکوه) چون بهشت جدا باشیم! (15)
ادامه دارد..
پی نوشتها:
1- کلیات شیخ سعدی، محمدعلی فروغی، تهران (علمی)، 1337، ص 128.
2- پژوهشی در اساطیر ایران، (پارهی نخست)، مهرداد بهار، تهران (توس)، 1362، ص 256-257.
در ارداویرافنامه شرح سیر ویراف یا ویراز قدیس به بهشت و دوزخ میآید. ایزد سروش و آذر راهنمای ویاند. بهشت دارای سه پایه یا طبقهی ستاره و ماه و خورشید است، و یشت کردن و سرودن گاهان برگزاری مراسم آیینی و دینی ویژه، و «کرفه» به معنای «ثواب، کردار نیک» است.
واژههای درون کمانک هنگام برگردان فارسی، بر متن پهلوی افزوده شده است.
3- متن: wastarag ؛ ترجمهی بهار «بستر» نگاه کنید به ارداویرافنامه چاپ دستور کیخسرو جاماسپآسا، ص 15، س7.
4- دینکرد، چاپ مدن، جلد اول، ص 334، سطرهای 4 تا 6.
5- دستنویس م. ا و 29، چاپ عکسی، به کوشش دکتر ماهیار نوابی، دکتر کیخسرو جاماسپآسا، دکتر بهرام فرهوشی، دکتر محمود طاووسی، شیراز (مؤسسه آسیائی دانشگاه شیراز)، 2535، (ش 27)، ص 106.
6- پژوهشی در اساطیر ایران، ص 182-185؛ و نیز نگاه کنید به مقالهی «گرشاسپ در پیشگاه اورمزد» از استاد ژالهی اموزگار، در کلک، شمارهی 54، شهریور 1373 (یادگار نامهی دکتر مهرداد بهار)، ص 9-16.
7- پژوهشی در اساطیر ایران، ص 45، و نیز ص 185.
8-ـــ: «دربارهی عبارتی از داستان گرشاسپ»، از محمدتقی راشد محصل، فرهنگ (کتاب اول، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی)، پاییز 1361، ص 211-217؛ و نیز متن پهلوی روایت پهلوی، ویراستهی هیربد بهمن جی نوشیروانجی دابار، ص 66، سطرهای 2-8 (بند 3) (ترجمهی حاضر از نگارندهی این سطور است).
9- زبان و ادبیات پهلوی (فارسی میانه)، از جهانگیر تاوادیا، ترجمهی سیف الدین نجمآبادی، تهران (دانشگاه تهران، ش 1239/1862)، 2535، ص 75-78.
10- دینکرد مدن، جلد دوم، ص 474، سطرهای 18-21، برابر با بند 6، از:
The wisdom of the Sasanian sages (Dēnkar VI), BY Aturpāt-i Ēmētān,Translated by Shaul Shaked, U.S.A, Westview Perss, 1979, p. 6
11- دینکرد مدن، ص 475، سطرهای 8-10؛ شاکد، ص 6 (بند 11).
12- متن: dar (= در)
13- متن: mad estad
14- دینکرد مدن، ص 569، سطرهای 5-20؛ شاکد، ص 176 (بند D2).
15-دینکرد مدن، ص 571، س 17 تا 572، س 10؛ شاکد، ص 180 (بند D5).
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
بیشتر بخوانید:
به یاد یار مهربان نقش جهان
یار مهربان
آداب دوستی با «یار مهربان»