سلجوقيان و تشيع
در قرن پنجم، فعاليت جناحهاي شيعي امامي و اسماعيلي، بسيار گسترده بود و از آنجا که در شرق ايران عليه آنها تبليغات زيادي صورت گرفته و به خصوص مردم نسبت به اسماعيليان بدبيني خاصي داشتند، حکومتها سعي کردند از طريق مبارزه با اين گروه ها، خود را مصلح جلوه داده و از جنبه ي ديني خود را پاک دين نشان دهند.افزون بر آن که محبوبيت آنها نزد خلفاي عباسي در گرو مبارزه شان با اين گروههاي شيعي بود که بهر حال نمي توانستند، حکومت عباسيان را بپذيرند.تربيت خانواده هاي ترک نيزدر حول و حوش کوبيدن اسماعيليان و شيعيان، توسط ساماني ها به خصوص نوح بن منصور و نيز غزنوي ها بود و اين به طور طبيعي از زوايه ي نگرش مذهبي در ميان آنها اثر گذاشته بود.
مستوفي در مورد سلجوقيان مي نويسد:سلجوقيان، سني پاک دين و نيکو اعتقاد بودند.(2) باسورث نيز مي نويسد:طاهريان، سامانيان و غزنويان، همگي قدرتهايي بودند که به مذهب سنت اعتقاد راسخ داشتند.تندرويهاي تشيع در غرب ايران و ولايات ساحل جنوبي درياي خزر و سياست توسعه طلبي ديلميان در آن نواحي که تشيع را به عنوان چهره استقلال سياسي خود پذيرفته بودند... حکام خراسان را برانگيخت تا براي دفاع از مذهب سنت، در مقابل تشيع بايستند. (3)اين مطلب که اختلافات بين ترکان و ديلميان موجب اصرار ترکها بر تسنن بوده در کلمات نظام الملک نيزهويداست.او در جايي ازقول الب ارسلان نقل مي کند که به بزرگان گفت:ديلم و اهل عراق اغلب، بد مذهب و بد اعتقاد و بددين باشند. و ميان ترک و ديلم، دشمني و خلاف، امروزينه نيست، بلکه قديم است.و امروز، خداي عز و جل ترکان را از بهر اين عزيز کرده است.و برايشان مسلط گردانيده که ترکان، مسلمانان پاکيزه اند و هوا و بدعت نشناسند.(4)
در مورد طغرل بيک آمده است که بر عکس جوسني گري موجود، خود اهل اعتزال بوده است.لذا در مورد انتخاب وزير خود نيز تسامح به خرج داده و ابو نصر الکندري معروف عميد الملک را که به قول قزويني شيعه ي غالي بوده، به کار وزارت گمارده است.(5)امير ابولفضل عراقي که نزد طغرل کبير، بسيار مقرب و محترم بوده باروي شهر ري و باروي قم و مسجد عتيق قم و منارها فرمود.و مشهد و قبه فاطمه ي بنت موسي بن جعفر عليهما السلام او کرد.(6)بعدها نيز وقتي طغرل وارد بغداد شد از طرف عامه يعني سنيان - شهر مورد حمله قرار گرفت.در حالي که مردم محله کرخ که محلي شيعه نشين بود از افراد او حفاظت کردند.سلطان، عدنان پسر سيد رضي را خواست و از او تشکر کرد.عدنان در آن موقع نقيب علويان بود.پس از آن، سلطان سپاهي را مأمور حفاظت از محله ي کرخ در مقابل هجوم سنيان کرد.(7)اما به نظر نمي رسد که اين گزارشها به خصوص گفته ي قزويني، تشيعي براي طغرل و يا عميد الملک کندري ثابت کند، زيرا نقل شده است که طغرل، پس از مدتي دستور داد تا در محله ي کرخ نيز جمله ي الصلاه خير من النوم در اذان صبح افزوده شود.(8)در مورد ديگري هم باشاره به عناد عميد الملک نسبت به اشاعره گفته شده است که او در لعن روافض و اشاعره از طغرل اجازه گرفت و دستور داد تا آنها را بر منابر خراسان لعن کردند.(9)
از سلجوقيان، سه تن طغرل بيک، الب ارسلان و ملکشاه تااواخر قرن پنجم به عنوان قدرتمند ترين حکام مستقل کشور اسلامي سلطنت کردند که تقريبا تمامي منطقه اسلامي را جزمصر و شمال افريقا، زير سلطه داشتند.
مفصلترين گزارشها در باره ي مسائل مذهبي اين دوره، بويژه مسائل و مشکلات شيعيان در کتاب نقض تاليف عبدالجليل قزويني رازي آمده است.اين کتاب در حوالي سال 560 تأليف شده و آگاهيهاي آن درباره ي قرن پنجم نخست قرن ششم است.
عبدالجليل از فضايح نقل کرده است که:وبروزگار ملکشاه و سلطان محمد قدس الله روحهما، نگذاشتندي که اينان (شيعيان)مدرسه و خانقاه بسازند.(10)
صاحب فضائح بر اين باور است که سلجوقيان سخت گيري فراوان بر شيعه کرده اند:روزگار سلطان ملکشاه در ري، چه استحفافها رفت بر رافضيان !و همه را منبرها بردند که ايمان بياري.(11)عبدالجليل به اين مطلب پاسخي نداده.همچنين در فضائح آمده است که:در همان دوران، تعدادي از مناقبيان را زبان ببريدند.(12)مناقبي ها، کساني بودند که اشعاري در مدح اهل بيت -عليهم السلام - در هر کوي و برزن بلند مي خواندند.اين رسم در قرن پنجم و ششم، معمول بوده است؛ در مقابل شيعه، سنيان نيز فضائل خواناني داشته اند.(13)
مهمترين وزير دولت سلجوقي که وزارت ملکشاه را عهده دار بود، نظام الملک است.او از طرفداران سرسخت تسنن از نوع شافعي آن بوده و بنيانگذار مدارس نظاميه -که به دفاع از تسنن و گسترش عقايد اشعري و شافعي تأسيس شده - مي باشد.سختگيري او بر فرق شيعه، بويژه اسماعيليان، شهرت زيادي دارد. (14)تلاشهاي گسترده او در کوبيدن باطنيه و اسماعيليه، و در کنارش شيعه اماميه، شهره ي تاريخ است.کتاب سياستنامه ي او، مملو از دشنامهائي به شيعه و در هم آميختن فرق مختلف آن با يکديگر است.
اين نکته نبايد مورد غفلت قرار گيرد که سختگيري، بيشتر در مورد باطني ها و اسماعيلي ها بوده که به دنبال کسب قدرت بوده اند و نمايندگي دولت فاطمي مصر را در ايران داشته اند، در برابر، شيعيان امامي سخت به ظاهر شريعت وفادار بوده و آثار حديثي و فقهي آنها در دسترس همه قرار داشته است.در باره ي برخورد سلاجقه با شيعه به اين نکته نيز بايد توجه داشت که، آنها مدعي امامت و رهبري در آن شرايط نبودند.عمده ي مخالفت همان بود که به هر روي اينها عقائد اهل سنت را نمي پذيرند و مشروعيت خلفاي نخست را قبول ندارند و انتقاداتي به صحابه دارند.در اين شرايط سياستمداران سلجوقي انگيزه ي خاصي در مبارزه با شيعيان امامي نداشتند.
با وجود تفاوت آشکار ميان باطنيان و شيعيان، براي عوام مردم، جدا کردن آنها از يکديگر مشکل بود.هنگامي که يکي از ترکان، دهخدائي را که از باطنيان بود نزد خود جاي داد، مورد بازخواست الب ارسلان قرار گرفت.وقتي آن باطني را نزد الب ارسلان آوردند، به او گفت:اي مردک !تو باطنيي ومي گوئي خليفه خدا حق نيست!او گفت:اي خداوند !بنده باطني نيست.شيعي ام يعني رافضي.سلطان گفت:اي روسپي زن !مذهب روافض، چنان نيکو مذهبي است که او را سپر مذهب باطني کرده اي!اين، بدست و آن از بد، بتر.(15)به هر روي خود شيعيان نيز براي حفظ خود، ملاحظات کافي را داشتند و نمي خواستند تا با سنياني که اکثريت داشتند، خود را در گير کنند.غلبه ي سياسي و فرهنگي سنيان بر شيعيان بر آنها چنين تحميل کرده بود تا در مواردي در مسجد خويش اين جمله سني را بنويسند که خير الناس بعد رسول الله ابوبکر الصديق !(16)
از نگاه سنيان، رافضي، دهليز ملحدي بوده است.درباره ي سياستمداران بايد توجه داشت که مصالح سياسي آنها چه اقتضايي دارد.ملکشاه سلجوقي خاتون سلقم، دختر خود را به اسپهبد علي شعيي مي دهد و بر مجد الملک قمي (در حد وزارت )اعتماد مي کند.(17)اين مجد الملک، همان کسي است که:خيرات بسيار فرموده، چون قبر امام حسن بن علي، زين العابدين، محمد باقر، جعفر صادق - عليهم السلام - و نيز قبر عباس و مشهد موسي کاظم و محمد تقي و مشهد سيد عبدالعظيم الحسني به شهر ري و بسي از مشاهد سادات علوي و اشراف فاطمي (بنا) فرموده با آلت و عدت و شمع و اوقاف که همه دلالت است بر صفاي اعتقاد او.(18)
نظام الملک در مورد الب ارسلان نيز گزارشاتي دارد که او از اهل عراق و ديلم به عنوان کساني که بد مذهب و بددين هستند، ياد مي کند و به بزرگان خود مي گويد مبادا اجازه دهند که اينان در ميان لشکريان ترک نفوذ کنند:چون اينها، يک يک ميان ترکان در آيند، کمتر وقتي در عراق خرو ج پديدار آيد ويا ديلميان، قصد مملکت کنند، اينها همه درسر و علانيت، دست با ايشان يکي کنند و به هلاک ترکان بکوشند.(19)
خواجه در جاي ديگر مي نويسد:در روزگار محمود و مسعود و طغرل بيک و الب ارسلان، هيچ گبري، ترسايي و رافضي رازهري آن نبودي که به صحرا آمدندي و يا پيش ترک شدندي.(20)خواجه ادامه مي دهد اگر کسي در آن روزگار به خدمت ترکي آمد به کد خدايي يا فراش يا به رکابداري، از او پرسيدندي که تو از کدام شهري و ولايتي و چه مذهبي داري.اگر گفتي حنفي ام يا شافعي ام و از خراسان و ماوراءالنهرم و يا از شهري که سني باشند، او را قبول کردي.و اگر گفتي شيعي ام و از قم و کاشان و آبه وريم، او را نپذيرفتند.گفتي به وي که ما، مارکشيم، و نه مار پروريم... و اگر سلطان طغرل و سلطان آلب ارسلان، هيچگونه بشنيدندي که اميري يا ترکي، رافضيي را به خويشتن را ه داده است، با او عتاب کردندي و خشم گرفتندي.(21)
از آنچه گذشت، چنين بدست مي آيد که حاکميت سلجوقي، حامي قطعي تسنن بوده است؛ گرچه کارآئي شيعيان در امور دبيري، عليرغم فشارهاي زياد، نه تنها موجب خاموشي تشيع نشد، بلکه رشد و گسترش آن را نيز به همراه آورد.وزارت تني چند از شيعيان در حکومتهاي عباسيان و سلجوقيان، مانند هبه الله محمد بن علي، وزير المستظهر، سعد الملک آوجي، وزير محمد بن ملکشاه و شرف الدين انوشيروان خالد کاشاني، وزيرالمسترشد و محمود بن ملکشاه، گواه بازري بر اين مدعا است.(22)در تاريخ ايران کمبريج آمده است که:به رغم سياست ضد شيعي سلجوقيان در اين دوره، مراکز شيعه در ايران نيز نظير مناطق ديگر، رونق و شکوفايي داشت.(23)
بايد افزود که در مناطقي نيز، اتهام به رفض، آنقدر خطرناک بود که زمخشري 538م به خاطر فرار از چنين اتهامي، صلوات بر آل رسول الله را که شرعا گفتن آن را در نماز لازم مي دانست ترک مي کرد.(24)
در واقع بايد گفت، در درازاي حکومت آل بويه که بيش از يک قرن به طول انجاميد، شيعه توانسته بود شمار فراواني را جذب کند.اين بار که سلجوقيان به بغداد آمدند، اهل سنت تنها با حمايت آنها توانستند بر شيعيان چيره شوند.مدتي بعد، زماني که بساسيري در سال 450 بغداد را تسخير کرد موفق شد به مدت يک سال خطبه به نام حاکم فاطمي مصر بخواند.در زمان او بود که به تلافي آنچه گذشته بود، اهالي کرخ، محله ي باب البصره را مورد هجوم وغارت خود قرار داده و بار ديگر شعار حي علي خير العمل را در اذان، آن هم اذان تمامي نمازهاي جمعه و جماعات، اضافه کردند.(25)
با از بين رفتن بساسيري، بار ديگر شيعه تحت فشار قرار گرفت.پس از آن است که براي مدت چند سال، در گيري بين شيعه و سني در بغداد (از 51تا 58) به چشم نمي خورد.برخلاف سالهاي قبل از آن که به طور مکرر، در گيري ميان آنها رواج داشت و هر ساله در محرم و روز غدير، کشت و کشتار رخ مي داد.
با توجه به شمار شيعيان و سنيان بغداد، اين تنها قدرت حاکم بر شهر بود که مي توانست با حمايت يکي از آنها، کفه ي ترازو را به نفع يکي سنگين کند.زماني که در سال 483 در گيري ميان سنيان و شيعيان بغداد رخ داد.اين اعوان خليفه بودند که به کمک اهل سنت شتافته و شيعه را خوار کردند.در اين وقت بود که شيعيان، مجبور شدند تا شعار خير الناس بعد الرسول الله ابوبکر را بر درب مساجد خود در محله کرخ نيز بنويسند.(26)آنچه در اين شهر، مدافع تشيع بود، قدرت علويان و مسأله نقابت بود.در همين وقت نقيب علويان مسئوليت حج و مظالم را برعهده داشت.(27) در سالهاي پس از هجوم ترکان سلجوقي، در برخي سالها در گيريهاي سني و شيعه رخ مي داد.اين نشانگر حضور شيعه در بغداد بود.در سال 465 ميان اهالي باب البصره و محله کرخ در گيري رخ داد اهل سنت، محله ي کرخ را به آتش کشيدند.در همين زمان شيعه آنقدر قدرت داشت تا خسارت ضررهايي که به محله ي کرخ وارد شده بود از اهالي باب البصره بگيرد(28)نفوذ شيعيان در دستگاه اداري نيزنوعي حمايت براي شيعيان محسوب مي شد.
پي نوشت :
1-اين تاريخ را مستوفي، نقل کرده است در حالي که در جاي ديگري 432 ذکر شده، نکته تاريخ دولتهاي اسلامي، ج 1، ص 260.
2-تاريخ گزيده، ص 426.
3-تاريخ غزنويان، ج 1، ص 196.
4-نظام الملک، سياستنامه، ص 217.
5-آثار البلاد، ص 447.
6-نقض، ص 219.
7-الکامل ابن اثير، ج 9، ص 611.
8-ابن خلدون، ج 3، ص 460، الکامل، ج 9، ص 614.
9-ابن خلدون، ج 3، ص 468؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 302.
10-نقض، ص 34.
11-نقض، ص 41.
12-نقض، ص 108.
13-نک:نقض، 64-65.پس از اين در فصلي خاص به اين بحث خواهيم پرداخت.
14-نک آثار البلاد، ص 413.
15-سياستنامه، ص 216-217.
16-نقض، ص 146.
17-نقض، ص 261.و راجع به اسپهبد علي، نک نقض، ص 109.
18-نقض، صص 219-220.
19-سياستنامه، ص 218.
20-همان مدرک، ص 215.
21-سياستنامه، ص 216.
22-تاريخ ايران، کمبريج، ج 5، ص 279.
23-همان مدرک، ص 279.
24-الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 253.
25-البدايه و النهايه، ج 12، ص 77
26-شذرات الذهب، ج 3، ص 367
27-البدايه و النهايه، ج 12، ص 91.
28-البدايه و النهايه، ج 12، ص 106.