چقدر خودت را می شناسی؟ چند بار توی هزارتوی ذهنت سرک کشیدی تا خودت را پیدا کنی؟ اصلا برای شناخت خودت تا حالا تلاش کردی؟ قدمی برداشتی؟ چقدر با خودت رو راست بودی و اخلاق های جور واجورت را بدون رودربایستی با خودت پذیرفتی؟ وقتی فهمیدی توی یک اخلاق ضعف داری چه کار کردی؟ صاف آن ضعف را با خودت روبه رو کردی یا نه، گذاشتی یک گوشه تا خاک بخورد و خاک بخوردو... می دانم، سوال های سختی می پرسم. خیلی وقت ها پیش می آید که در یک موقعیت سخت قرار می گیری، یک موقعیت که شبیه یک امتحان است و دوست داری بعدش صادقانه به خودت نمره بدهی؛ اما باید در عمل خودت را نشان بدهی. باید به خودت و شاید دیگران ثابت کنی که شناختت از خودت چقدر درست است.
فرض کن خیلی گرسنه ای و یک غذای خیلی خوشمزه هم جلویت است؛ اما می دانی این غذا برای تو نیست. آن وقت چه کار می کنی؟ به سرو صدای شکمت گوش میکنی یا به ندای درونت که می گوید این غذا برای تو نیست... دست نگهدار. این دیگر یک موقعیت امتحانی خیلی سخت است! تصمیم و عمل تو در این لحظه نشانگر تربیت و تفکر توست. اگر دست پیش بردی و غذا را خوردی یک معنی می دهد، اگر خودداری کردی و نخوردی هم یک معنی دیگر. اگر شخصیت تو خوب ساخته شده باشد و نسبت به خودت تسلط کافی داشته باشی، در برابر هر وسوسه ای (غذا که مثال خیلی کوچکی است) میتوانی مقاومت کنی. همهی این ها را گفتم تا به یک کلمه برسم، یک کلمه که شاید به نظر خیلی ها دیگر کلیشه ای و نخ نما شده باشد؛ اما در واقع خیلی مهم و به درد بخور هم هست! عفاف یعنی خویشتنداری، یعنی جلوی خودت را بگیری و کاری را که نفست از تو می خواهد و می دانی درست نیست، انجام ندهی. شاید به نظرت بدیهی بیاید؛ اما باید ببینی در عمل چطور هستی! در عمل است که تمام آموخته های زندگی ات به سراغت میآیند و باید تصمیم بگیری...
عفاف یار همیشگی کلمه حجاب است، هرجا حجاب هست عفاف هم دنبالش می آید. این دو کلمه در معنا هم خیلی شبیه هم هستند؛ اما تفاوت هایی هم با هم دارند. حجاب همان پوشش ظاهری است؛ اما عفاف یعنی حجاب درونی، یعنی فکر تو هم حجاب داشته باشد و بی در و پیکر نباشد. تازه این دو تا با هم رابطه مستقیم هم دارند. هرچقدر حجاب ظاهری ات بیشتر باشد یعنی عفاف بیشتری داری و هرچه در تفکرت بیشتر به حجاب معتقد باشی، در عمل، یعنی حجاب ظاهری هم تاثیر آن را می توانی ببینی...حرف که می زنی، راه که می روی، نگاه که می کنی هرجا و هر زمان، عفاف همراه توست و تو را راهنمایی می کند. تو را راهنمایی می کند که حرف های مودبانه و درست بزنی، با متانت راه بروی، مواظب نگاهت باشی که به کجاها خیره میماند. عفاف به تو کمک می کند حجابت را بیشتر دوست داشته باشی. به تو می گوید راهی که انتخاب کردی درست است و با اطمینان قدم بردار. وقتی عفاف جزو باورهای ذهنی ات شد، هیچ چیز نمی تواند جلوی حجاب تو را بگیرد.
همه دوست دارند حرفشان با عملشان یکی باشد، ظاهر و باطنشان هم با هم جور باشد. نمی شود به عفاف اعتقاد داشته باشی؛ اما طوری در کوچه و خیابان ظاهر شوی که جلب توجه کنی. عفاف و حجاب هم باید با هم باشند. نمی شود یکی باشد، یکی نباشد. چون عقاید و افکار انسان، رفتارهای او را هم شکل می دهد. نمی شود زمین خشک و خالی داشته باشی و از آن میوه به دست بیاوری، باید درختان باغت آباد باشند و ازشان خوب مراقبت کنی تا میوه های سالم داشته باشی. نمیدانم به نتیج های که من رسیدم، تو هم رسیدی یا نه؛ اما من فهمیدم که حجاب بدون عفاف نمی شود، عفاف هم بدون حجاب. قلب صاف که داشته باشی، نگاه پاک که داشته باشی، خواه ناخواه تمام خوبی ها تو را جذب می کنند و هیچ وقت در چنگال وسوسه ها و گناه ها گرفتار نمی شوی. خدا کند که همه مان با وجود نیروی درونی عفاف قوی و قدرتمند شویم، خودمان را خوب بشناسیم و کمک کنیم تا دیگران هم خودشان را بشناسند!
عفاف یار همیشگی کلمه حجاب است، هرجا حجاب هست عفاف هم دنبالش می آید. این دو کلمه در معنا هم خیلی شبیه هم هستند؛ اما تفاوت هایی هم با هم دارند. حجاب همان پوشش ظاهری است؛ اما عفاف یعنی حجاب درونی، یعنی فکر تو هم حجاب داشته باشد و بی در و پیکر نباشد. تازه این دو تا با هم رابطه مستقیم هم دارند. هرچقدر حجاب ظاهری ات بیشتر باشد یعنی عفاف بیشتری داری و هرچه در تفکرت بیشتر به حجاب معتقد باشی، در عمل، یعنی حجاب ظاهری هم تاثیر آن را می توانی ببینی...حرف که می زنی، راه که می روی، نگاه که می کنی هرجا و هر زمان، عفاف همراه توست و تو را راهنمایی می کند. تو را راهنمایی می کند که حرف های مودبانه و درست بزنی، با متانت راه بروی، مواظب نگاهت باشی که به کجاها خیره میماند. عفاف به تو کمک می کند حجابت را بیشتر دوست داشته باشی. به تو می گوید راهی که انتخاب کردی درست است و با اطمینان قدم بردار. وقتی عفاف جزو باورهای ذهنی ات شد، هیچ چیز نمی تواند جلوی حجاب تو را بگیرد.
همه دوست دارند حرفشان با عملشان یکی باشد، ظاهر و باطنشان هم با هم جور باشد. نمی شود به عفاف اعتقاد داشته باشی؛ اما طوری در کوچه و خیابان ظاهر شوی که جلب توجه کنی. عفاف و حجاب هم باید با هم باشند. نمی شود یکی باشد، یکی نباشد. چون عقاید و افکار انسان، رفتارهای او را هم شکل می دهد. نمی شود زمین خشک و خالی داشته باشی و از آن میوه به دست بیاوری، باید درختان باغت آباد باشند و ازشان خوب مراقبت کنی تا میوه های سالم داشته باشی. نمیدانم به نتیج های که من رسیدم، تو هم رسیدی یا نه؛ اما من فهمیدم که حجاب بدون عفاف نمی شود، عفاف هم بدون حجاب. قلب صاف که داشته باشی، نگاه پاک که داشته باشی، خواه ناخواه تمام خوبی ها تو را جذب می کنند و هیچ وقت در چنگال وسوسه ها و گناه ها گرفتار نمی شوی. خدا کند که همه مان با وجود نیروی درونی عفاف قوی و قدرتمند شویم، خودمان را خوب بشناسیم و کمک کنیم تا دیگران هم خودشان را بشناسند!
نویسنده: هاجر زمانی