واقعیت گرایی واثبات گرایی تاریخ
چکیده:
چه چیزی تاریخیت یک حادثه را تعیین می کند؟ یه پر می گوید حوادث تاریخی آنهایی اند که تأثیر مورد نظر را بر جا گذاشته باشند؛ یعنی نتیجه حاصل کرده باشند. مثلا، فلسفه ی اسپینوزا مدت مدیدی کاملا بی تأثیر بود، ولی بعدها مردم به آن علاقه مند شدند و آن فلسفه شروع کرد به تأثیر گذاشتن بر فکر آنان ..
تعداد کلمات: 1211 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
چه چیزی تاریخیت یک حادثه را تعیین می کند؟ یه پر می گوید حوادث تاریخی آنهایی اند که تأثیر مورد نظر را بر جا گذاشته باشند؛ یعنی نتیجه حاصل کرده باشند. مثلا، فلسفه ی اسپینوزا مدت مدیدی کاملا بی تأثیر بود، ولی بعدها مردم به آن علاقه مند شدند و آن فلسفه شروع کرد به تأثیر گذاشتن بر فکر آنان ..
تعداد کلمات: 1211 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
مورخ به عنوان مورخ نه فقط علاقه ای به این به اصطلاح قوانین شبه علمی ندارد، بلکه هیچ قانونی تاریخی هم وجود ندارد. بریزیگ سعی کرده است بیست و چهار فقره از این قوانین را بیان کند، ولی هر یک از آنها یا نادرست یا چنان مبهم اند که تاریخ نمی تواند ارزشی در آنها بیابد. شاید بشود آنها را به عنوان نشانه هایی برای جستار واقعیات تاریخی به کار برد، ولی به کلی فاقد ضرورت اند. ناتوانی مورخ از تثبیت آنها نتیجهی فقر مواد اولیه یا ضعف عقل نیست، بلکه حاصل ماهیت خود معرفت تاریخی است، که کارش کشف و به نمایش در آوردن حوادث در فردیت آنهاست.
نخستین نتیجهی این ناتوانی، آشفتگی بر سر تمایز میان کثرت بی نهایت حوادثی است که بالفعل روی داده اند و تعداد بسیار کمتر حوادثی که مورخ قادر یا مایل است در آنها جستار کند. وه بر این تمایز را بر این واقعیت قرار می دهد که مورخ فقط آن حوادثی را می تواند بداند که برای آنها شاهد دارد، اما حتی آن وقت هم تعداد حوادث شناختنی بسیار بیشتر از حوادثی است که از لحاظ تاریخی جالب اند. حوادث بسیاری شناختنی و شناخته شده اند، ولی هیچ مورخی آنها را حوادث تاریخی نمی انگارد. پس در این صورت چه چیزی تاریخیت یک حادثه را تعیین می کند؟ یه پر می گوید حوادث تاریخی آنهایی اند که تأثیر مورد نظر را بر جا گذاشته باشند؛ یعنی نتیجه حاصل کرده باشند. مثلا، فلسفه ی اسپینوزا مدت مدیدی کاملا بی تأثیر بود، ولی بعدها مردم به آن علاقه مند شدند و آن فلسفه شروع کرد به تأثیر گذاشتن بر فکر آنان و به این جهت از یک واقعیت غیر تاریخی به واقعیتی تاریخی تبدیل شد. آن فلسفه برای مورخ قرن هفدهم غیر تاریخی است ولی برای مورخ قرن هجدهم تاریخی می شود. این مطمئنا تمایزی کاملا خودسرانه و نادرست است. اسپینوزا برای مورخ قرن هفدهم پدیده ای به غایت جالب است، خواه به عنوان رهبر فکری آثارش را خوانده و پذیرفته باشد، خواه نخوانده باشد، و این به آن سبب است که فلسفه ی او فی نفسه دستاورد شایان توجه ذهن قرن هفدهم بوده است. آنچه آن فلسفه را موضوع مطالعات تاریخی ما می سازد این واقعیت نیست که توالیس یا هگل آن را خوانده اند، بلکه این واقعیت است که ما می توانیم آن را بخوانیم، در اذهانمان بازسازی کنیم و به این سان ارزش فلسفی آن را ارزش بگذاریم.
نخستین نتیجهی این ناتوانی، آشفتگی بر سر تمایز میان کثرت بی نهایت حوادثی است که بالفعل روی داده اند و تعداد بسیار کمتر حوادثی که مورخ قادر یا مایل است در آنها جستار کند. وه بر این تمایز را بر این واقعیت قرار می دهد که مورخ فقط آن حوادثی را می تواند بداند که برای آنها شاهد دارد، اما حتی آن وقت هم تعداد حوادث شناختنی بسیار بیشتر از حوادثی است که از لحاظ تاریخی جالب اند. حوادث بسیاری شناختنی و شناخته شده اند، ولی هیچ مورخی آنها را حوادث تاریخی نمی انگارد. پس در این صورت چه چیزی تاریخیت یک حادثه را تعیین می کند؟ یه پر می گوید حوادث تاریخی آنهایی اند که تأثیر مورد نظر را بر جا گذاشته باشند؛ یعنی نتیجه حاصل کرده باشند. مثلا، فلسفه ی اسپینوزا مدت مدیدی کاملا بی تأثیر بود، ولی بعدها مردم به آن علاقه مند شدند و آن فلسفه شروع کرد به تأثیر گذاشتن بر فکر آنان و به این جهت از یک واقعیت غیر تاریخی به واقعیتی تاریخی تبدیل شد. آن فلسفه برای مورخ قرن هفدهم غیر تاریخی است ولی برای مورخ قرن هجدهم تاریخی می شود. این مطمئنا تمایزی کاملا خودسرانه و نادرست است. اسپینوزا برای مورخ قرن هفدهم پدیده ای به غایت جالب است، خواه به عنوان رهبر فکری آثارش را خوانده و پذیرفته باشد، خواه نخوانده باشد، و این به آن سبب است که فلسفه ی او فی نفسه دستاورد شایان توجه ذهن قرن هفدهم بوده است. آنچه آن فلسفه را موضوع مطالعات تاریخی ما می سازد این واقعیت نیست که توالیس یا هگل آن را خوانده اند، بلکه این واقعیت است که ما می توانیم آن را بخوانیم، در اذهانمان بازسازی کنیم و به این سان ارزش فلسفی آن را ارزش بگذاریم.
بیشتر بخوانید: تاریخ گرایی
موضع نادرست مه پر در این جا ناشی از رسوبات روح اثبات گرایانه در فکر اوست که بر ضد آن به اعتراض برخاسته بود. او حس می کند که یک حادثه ی صرف گذشته که در انزوا بر گرفته شود، نمی تواند موضوع معرفت تاریخی باشد، ولی می پندارد که به اعتبار پیوندهایش با سایر حوادث می تواند چنان بشود و این پیوندها در مفهوم او به شیوه ای اثبات گرایانه، عبارت اند از پیوندهای علی خارجی. اما، این موضوع جای سوال دارد. اگر اهمیت تاریخی یک حادثه را به عنوان قدرت تأثیر آن در ایجاد حوادث بیشتر بدانیم، اهمیت تاریخی بقیه را چه چیز تعیین می کند؟ زیرا گمان نمی رود که او معتقد باشد حادثه ای به این علت که نتایجی عاری از اهمیت تاریخی به بار آورد، اهمیت تاریخی داشته باشد. به هر حال، اگر اهمیت تاریخی اسپینوزا در تأثیر او بر رمانتیک های آلمانی نهفته است، اهمیت تاریخی رمانتیکهای آلمانی در کجا نهفته است؟ اگر این مسیر جستار را دنبال کنیم، در نهایت به امروز می رسیم و نتیجه میگیریم که اهمیت تاریخی اسپینوزا برای ما در این مکان و زمان است و از این پیشتر نمی توانیم برویم، زیرا همان طور که مه پر اظهار می دارد، داوری اهمیت تاریخی هر چیز در زمان حال ناممکن است، زیرا هنوز نمی توانیم بگوییم از آن چه پدید خواهد آمد.
مورخ به عنوان مورخ نه فقط علاقه ای به این به اصطلاح قوانین شبه علمی ندارد، بلکه هیچ قانونی تاریخی هم وجود ندارد. بریزیگ سعی کرده است بیست و چهار فقره از این قوانین را بیان کند، ولی هر یک از آنها یا نادرست یا چنان مبهم اند که تاریخ نمی تواند ارزشی در آنها بیابد. شاید بشود آنها را به عنوان نشانه هایی برای جستار واقعیات تاریخی به کار برد، ولی به کلی فاقد ضرورت اند. ناتوانی مورخ از تثبیت آنها نتیجهی فقر مواد اولیه یا ضعف عقل نیست، بلکه حاصل ماهیت خود معرفت تاریخی است، که کارش کشف و به نمایش در آوردن حوادث در فردیت آنهاست.
این تأمل به مقدار زیادی از ارزش نظریه ی مثبت به پر دربارهی روش تاریخی میکاهد؛ زیرا کل مفهوم گذشته ی تاریخی که شامل حوادثی است که در زنجیرهی علی به هم پیوسته اند، برای آن نظریه اساسی است. برداشت په پر از تحقیق تاریخی به عنوان جستجوی علل، ضرورت تاریخی به عنوان تعیین یک حادثه با چندین علت، حدوث تاریخی یا بخت به عنوان تلاقی دو زنجیرهی علی یا بیشتر، اهمیت تاریخی به عنوان قابلیت تولید حوادث بیشتر در زنجیره، و مانند آنها به آن متکی است. همه ی این مفاهیم به اثبات گرایی آلوده و در نتیجه گمراه کننده اند.
جنبه ی ارزشمند نظریه ی او مصلحت تاریخی است. فقط در این جاست که او دریافت واقعی از یک حقیقت اصولی را بروز می دهد. او پس از پی بردن به این که حتی هنگامی که ما خودمان را به اهمیت حوادث به معنایی محدود کنیم که تعریف شد، باز هم با تعداد مزاحمت بار زیادی از آنها مواجهیم و بر آن می شود که با توسل به اصل جدید گزینش بر مبنای مصلحت مورخ و حیات امروزی که مورخ نماینده ی آن است، این تعداد را کم کند. مورخ حکم عاملی زنده را دارد که از خود مسائلی بیرون می آورد و می خواهد راه حل آنها را بیابد و بنابراین نشانه هایی بر پا می کند تا با آنها به مواد اولیه ی کارش بپردازد. این عنصر ذهنی عاملی جوهری در همه ی حوزه های معرفت تاریخی است. با وجود این، حتی در این جا مه یر به تمام مفاد نظریه ی خویش دست نمی یابد. هنوز از این واقعیت در عذاب است که هر قدر هم دربارهی دوره ای معین اطلاعات زیادی داشته باشیم، باز ممکن است اطلاعات بیشتری به دست آید و این بیشتر ممکن است نتایجی را که قبلا مطمئن پنداشته می شد، تعدیل کند. پس او استدلال می کند تمام معرفت تاریخی نامطمئن است. او نمی تواند حس کند که مسئله ی مورخ مسئلهی حال است، نه مسئله ی آینده؛ و وظیفه ی او تفسیر موادی است که فعلا در دسترس است، نه پیش بینی کشفیات آینده. بار دیگر به قول أو کشات، لفظ «حقیقت» برای مورخ معنایی ندارد، مگر این که معنایش این باشد: «چیزی که شواهد ما را به باور کردن آن مجبور می کنند.»
شایستگی پر مایه ی مه پر در نقد مؤثر او از شبه تاریخ جامعه شناختی علنا اثبات گرایانه ی رایج در زمان او بود. جزئیات نیز در رساله ی او دائما به صورت احساس جانبداری از واقعیت تاریخی ظاهر می شود ولی بنای نظریه ی او در آنجا که نمی تواند حمله ی خود به اثبات گرایی را با قدرت به نتیجه ی منطقی برساند، فرو می ریزد و به قبول واقعی گرایی ساده لوحانه ای تن میدهد که با واقعیت تاریخی به عنوان یک چیز، و با معرفت مورخ از آن به عنوان چیزی دیگر، رفتار می کند. به این ترتیب، مفهوم او از تاریخ دست آخر همچون منظرهی محضی است که از خارج دیده می شود، نه فرایندی که خود مورخ در آن واحد به سان بخشی از آن و آگاه از آن، در آن ترکیب شده است. تمام نزدیکی مورخ و بن مایه ی کارش ناپدید و مفهوم اهمیت تاریخی بی معنی می شود و در نتیجه اصول روش تاریخی مه یر، که به گزینش امور مهم بستگی دارند، دود می شوند و به هوا می روند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
مورخ به عنوان مورخ نه فقط علاقه ای به این به اصطلاح قوانین شبه علمی ندارد، بلکه هیچ قانونی تاریخی هم وجود ندارد. بریزیگ سعی کرده است بیست و چهار فقره از این قوانین را بیان کند، ولی هر یک از آنها یا نادرست یا چنان مبهم اند که تاریخ نمی تواند ارزشی در آنها بیابد. شاید بشود آنها را به عنوان نشانه هایی برای جستار واقعیات تاریخی به کار برد، ولی به کلی فاقد ضرورت اند. ناتوانی مورخ از تثبیت آنها نتیجهی فقر مواد اولیه یا ضعف عقل نیست، بلکه حاصل ماهیت خود معرفت تاریخی است، که کارش کشف و به نمایش در آوردن حوادث در فردیت آنهاست.
این تأمل به مقدار زیادی از ارزش نظریه ی مثبت به پر دربارهی روش تاریخی میکاهد؛ زیرا کل مفهوم گذشته ی تاریخی که شامل حوادثی است که در زنجیرهی علی به هم پیوسته اند، برای آن نظریه اساسی است. برداشت په پر از تحقیق تاریخی به عنوان جستجوی علل، ضرورت تاریخی به عنوان تعیین یک حادثه با چندین علت، حدوث تاریخی یا بخت به عنوان تلاقی دو زنجیرهی علی یا بیشتر، اهمیت تاریخی به عنوان قابلیت تولید حوادث بیشتر در زنجیره، و مانند آنها به آن متکی است. همه ی این مفاهیم به اثبات گرایی آلوده و در نتیجه گمراه کننده اند.
جنبه ی ارزشمند نظریه ی او مصلحت تاریخی است. فقط در این جاست که او دریافت واقعی از یک حقیقت اصولی را بروز می دهد. او پس از پی بردن به این که حتی هنگامی که ما خودمان را به اهمیت حوادث به معنایی محدود کنیم که تعریف شد، باز هم با تعداد مزاحمت بار زیادی از آنها مواجهیم و بر آن می شود که با توسل به اصل جدید گزینش بر مبنای مصلحت مورخ و حیات امروزی که مورخ نماینده ی آن است، این تعداد را کم کند. مورخ حکم عاملی زنده را دارد که از خود مسائلی بیرون می آورد و می خواهد راه حل آنها را بیابد و بنابراین نشانه هایی بر پا می کند تا با آنها به مواد اولیه ی کارش بپردازد. این عنصر ذهنی عاملی جوهری در همه ی حوزه های معرفت تاریخی است. با وجود این، حتی در این جا مه یر به تمام مفاد نظریه ی خویش دست نمی یابد. هنوز از این واقعیت در عذاب است که هر قدر هم دربارهی دوره ای معین اطلاعات زیادی داشته باشیم، باز ممکن است اطلاعات بیشتری به دست آید و این بیشتر ممکن است نتایجی را که قبلا مطمئن پنداشته می شد، تعدیل کند. پس او استدلال می کند تمام معرفت تاریخی نامطمئن است. او نمی تواند حس کند که مسئله ی مورخ مسئلهی حال است، نه مسئله ی آینده؛ و وظیفه ی او تفسیر موادی است که فعلا در دسترس است، نه پیش بینی کشفیات آینده. بار دیگر به قول أو کشات، لفظ «حقیقت» برای مورخ معنایی ندارد، مگر این که معنایش این باشد: «چیزی که شواهد ما را به باور کردن آن مجبور می کنند.»
شایستگی پر مایه ی مه پر در نقد مؤثر او از شبه تاریخ جامعه شناختی علنا اثبات گرایانه ی رایج در زمان او بود. جزئیات نیز در رساله ی او دائما به صورت احساس جانبداری از واقعیت تاریخی ظاهر می شود ولی بنای نظریه ی او در آنجا که نمی تواند حمله ی خود به اثبات گرایی را با قدرت به نتیجه ی منطقی برساند، فرو می ریزد و به قبول واقعی گرایی ساده لوحانه ای تن میدهد که با واقعیت تاریخی به عنوان یک چیز، و با معرفت مورخ از آن به عنوان چیزی دیگر، رفتار می کند. به این ترتیب، مفهوم او از تاریخ دست آخر همچون منظرهی محضی است که از خارج دیده می شود، نه فرایندی که خود مورخ در آن واحد به سان بخشی از آن و آگاه از آن، در آن ترکیب شده است. تمام نزدیکی مورخ و بن مایه ی کارش ناپدید و مفهوم اهمیت تاریخی بی معنی می شود و در نتیجه اصول روش تاریخی مه یر، که به گزینش امور مهم بستگی دارند، دود می شوند و به هوا می روند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
سودمندی روانشناسی برای تاریخ
بررسی مکاتب تاریخ نگاری
مکتب تاریخ نگاری شام