تاریخ داستان حوادث پیاپی یا شرح تحول نیست
چکیده:
تاریخ تنها طریقی است که با آن ذهن دیگری یا ذهن جمعی (هر معنایی که این عبارت دقیقا دارد) یک جامعه یا عصر را بشناسم. مطالعه ی ذهن عصر ویکتوریا یا روحیه ی سیاسی انگلیسی ها صرفا عبارت است از مطالعه ی تاریخ فکر ویکتوریایی یا فعالیت سیاسی در انگلستان.
تعداد کلمات: 1004 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
تاریخ تنها طریقی است که با آن ذهن دیگری یا ذهن جمعی (هر معنایی که این عبارت دقیقا دارد) یک جامعه یا عصر را بشناسم. مطالعه ی ذهن عصر ویکتوریا یا روحیه ی سیاسی انگلیسی ها صرفا عبارت است از مطالعه ی تاریخ فکر ویکتوریایی یا فعالیت سیاسی در انگلستان.
تعداد کلمات: 1004 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
تاریخ تنها طریقی است که با آن ذهن دیگری یا ذهن جمعی (هر معنایی که این عبارت دقیقا دارد) یک جامعه یا عصر را بشناسم. مطالعه ی ذهن عصر ویکتوریا یا روحیهی سیاسی انگلیسی ها صرفا عبارت است از مطالعه ی تاریخ فکر ویکتوریایی یا فعالیت سیاسی در انگلستان. در این جا به لاک و «روش ساده ی تاریخی» او بر میگردیم. ذهن، هم به عنوان ذهن عام و هم به عنوان ذهنی خاص با ترتیبات و قوایی خاص، با تفکر و عمل، یعنی با انجام دادن افعال فردی که افکار فرد را بیان می کنند، طبیعت خود را نه تنها بروز می دهد، بلکه از آن بهره مند می شود و آن را کنترل میکند. اگر تفکر تاریخی طریقی باشد که این افکار در آن همانگونه کشف شوند که در این افعال بیان شده اند، به نظر می رسد که عبارت لاک جامه ی حقیقت می پوشد و معرفت تاریخی تنها معرفتی است که ذهن آدمی می تواند از خود داشته باشد و به این ترتیب، علم به اصطلاح ماهیت آدمی یا علم ذهن آدمی در تاریخ مستحیل می شود.
چنانچه علم ذهن از تاریخ متمایز شود، رابطه ی بین آن دو را چگونه باید درک کرد؟ به نظر من دو دید بدیل از این رابطه امکان پذیر است. یک راه برای درک رابطه ی علم ذهن و تاریخ آن است که بین آن چه ذهن هست و آنچه انجام می دهد تفاوت بگذاریم و مطالعه ی آن چه را که انجام می دهد و افعال خاص آن را به تاریخ تفویض کنیم و مطالعه ی آنچه را که هست برای علم ذهن نگاه داریم. به بیان ساده تر، عملکردهای آن به ساختارش بستگی دارد و در پس عملکردها یا فعالیت های خاص آن که در تاریخ فاش می شود ساختاری است که این عملکردها را تعیین می کند، و آن ساختار باید با فکر دیگری مورد مطالعه قرار گیرد، نه با تاریخ.
قطعة تصور خواهد شد (چنانچه آنان که به این طریق فکر میکنند حوصله ی شکیبایی همراهی با مرا از دست نداده باشند که من با این اظهارات برای تاریخ بیش از آنچه از عهده ی آن بر می آید، ادعا می کنم. دید نادرست از تاریخ به عنوان داستانی از رویدادها یا صحنه ای تماشایی از تحولات، در سال های اخیر، چندان پردامنه و چنان با تحکم، به خصوص در این کشور، آموخته شده است که این کلمه در خلال جذب فرایند تاریخی در فرایند طبیعی از معنای خود منحرف شده است. ناگزیرم به این سوء تفاهم ناشی از این منشأ اعتراض کنم، حتی اگر اعتراضم بیهوده باشد. اما از یک جهت باید موافقت کنم که انحلال علم ذهن در تاریخ به معنای طرد بخشی از چیزهایی است که علم عموما ادعا می کند و به عقیده ی من، به غلط ادعا می کند. عالم ذهن شناس که به کلی بودن و بنابراین به تغییر ناپذیر بود حقیقت نتیجه گیری هایش اعتقاد دارد، فکر میکند شرحی که او از ذهن می دهد در همهی اعصار آینده ی تاریخ ذهن کفایت خود را حفظ می کند و می اندیشد که علم او نشان میدهد که ذهن همیشه چه خواهد بود، نه فقط در گذشته چه بوده است و الآن چیست. مورخ هیچ استعداد پیش بینی ندارد و این را می داند و بنابر این مطالعه ی تاریخی ذهن نه می تواند تحولات آینده ی فکر آدمی را پیشگویی و نه برای آنها قانون وضع کند، مگر در این حد که آنها باید از حال به عنوان نقطه ی شروع پیش بروند. در کدام جهت؟ نمی توان گفت! یکی دیگر از لغزش های علم ماهیت آدمی ادعای آن به ایجاد چارچوبی است که تمام تاریخ آینده باید بر طبق آن شکل بگیرد؛ یعنی، بستن دروازه های آینده و ملزم کردن آیندگان در محدوده ای نه ناشی از سرشت چیزها (که این نوع محدودیت ها واقعی و به سهولت پذیرفتنی اند)، بلکه ناشی از قوانین فرضی خود ذهن.
بیشتر بخوانید: تاریخنگاری رومی و پولوبیوس
به نوع دیگری ایراد بر می خوریم که سزاوار بررسی طولانی تری است. می توان فرض کرد که ذهن موضوع خاص و یگانهی معرفت تاریخی است، ولی باز هم می شود ادعا کرد که معرفت تاریخی یگانه راه شناختن ذهن نیست. ممکن است میان دو طریقه ی شناختن ذهن تمایزی وجود داشته باشد. فکر تاریخی هنگامی ذهن را مطالعه می کند که به شیوه هایی معین در وضعیت هایی معین عمل می کند. آیا نمیشود ذهن را به طریقه ی دیگری مطالعه و مشخصات عمومی آن را منفک از هر وضع خاص یا فعل خاص تحقیق کرد؟ در این صورت، این یک دانش علمی، در مقابل دانش تاریخی، از ذهن خواهد بود؛ یعنی این که، تاریخ نیست، بلکه علم ذهن، روان شناسی یا فلسفه ی ذهن است.
چنانچه علم ذهن از تاریخ متمایز شود، رابطه ی بین آن دو را چگونه باید درک کرد؟ به نظر من دو دید بدیل از این رابطه امکان پذیر است. یک راه برای درک رابطه ی علم ذهن و تاریخ آن است که بین آن چه ذهن هست و آنچه انجام می دهد تفاوت بگذاریم و مطالعه ی آن چه را که انجام می دهد و افعال خاص آن را به تاریخ تفویض کنیم و مطالعه ی آنچه را که هست برای علم ذهن نگاه داریم. به بیان ساده تر، عملکردهای آن به ساختارش بستگی دارد و در پس عملکردها یا فعالیت های خاص آن که در تاریخ فاش می شود ساختاری است که این عملکردها را تعیین می کند، و آن ساختار باید با فکر دیگری مورد مطالعه قرار گیرد، نه با تاریخ.
اما این مفهوم بسیار آشفته است. در مورد ماشین، ما ساختار را از عملکرد جدا میکنیم و عملکرد را وابسته به ساختار می پنداریم. ولی این کار را فقط به این سبب می توانیم انجام بدهیم که ماشین برای ما در حرکت و سکون به طور برابر قابل تصور است و بنابراین می توانیم آن را بدون تفاوت در هر یک از دو حالت مطالعه کنیم. ولی هرگونه مطالعه ی ذهن، مطالعه ی فعالیتهای آن است. اگر سعی کنیم به ذهنی بیندیشیم که در سکون مطلق است، ناگزیریم اقرار کنیم که اگر هم اساسا وجود داشته باشد که بیش از حد مایه ی تردید است)، دست کم، ما از مطالعه ی آن کاملا ناتوانیم. روان شناسان وقتی از سازوکارهای ذهنی سخن می گویند، از عملکردها حرف می زنند نه از ساختارها. آنان از توانایی مشاهده ی این به اصطلاح سازوکارها به هنگامی که در حال کار کردن نیستند چیزی نمی گویند و اگر به تمایز اصلی دقیق تر نظر کنیم، خواهیم دید که معنایش کاملا همان که به نظر می رسد نیست. در مورد ماشین، آنچه عملکرد می خوانیم در واقع فقط آن بخش از مجموع کار ماشین است که برای مقاصد سازنده یا مصرف کننده ی آن مفید است.
ادامه دارد..
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
چنانچه علم ذهن از تاریخ متمایز شود، رابطه ی بین آن دو را چگونه باید درک کرد؟ به نظر من دو دید بدیل از این رابطه امکان پذیر است. یک راه برای درک رابطه ی علم ذهن و تاریخ آن است که بین آن چه ذهن هست و آنچه انجام می دهد تفاوت بگذاریم و مطالعه ی آن چه را که انجام می دهد و افعال خاص آن را به تاریخ تفویض کنیم و مطالعه ی آنچه را که هست برای علم ذهن نگاه داریم. به بیان ساده تر، عملکردهای آن به ساختارش بستگی دارد و در پس عملکردها یا فعالیت های خاص آن که در تاریخ فاش می شود ساختاری است که این عملکردها را تعیین می کند، و آن ساختار باید با فکر دیگری مورد مطالعه قرار گیرد، نه با تاریخ.
اما این مفهوم بسیار آشفته است. در مورد ماشین، ما ساختار را از عملکرد جدا میکنیم و عملکرد را وابسته به ساختار می پنداریم. ولی این کار را فقط به این سبب می توانیم انجام بدهیم که ماشین برای ما در حرکت و سکون به طور برابر قابل تصور است و بنابراین می توانیم آن را بدون تفاوت در هر یک از دو حالت مطالعه کنیم. ولی هرگونه مطالعه ی ذهن، مطالعه ی فعالیتهای آن است. اگر سعی کنیم به ذهنی بیندیشیم که در سکون مطلق است، ناگزیریم اقرار کنیم که اگر هم اساسا وجود داشته باشد که بیش از حد مایه ی تردید است)، دست کم، ما از مطالعه ی آن کاملا ناتوانیم. روان شناسان وقتی از سازوکارهای ذهنی سخن می گویند، از عملکردها حرف می زنند نه از ساختارها. آنان از توانایی مشاهده ی این به اصطلاح سازوکارها به هنگامی که در حال کار کردن نیستند چیزی نمی گویند و اگر به تمایز اصلی دقیق تر نظر کنیم، خواهیم دید که معنایش کاملا همان که به نظر می رسد نیست. در مورد ماشین، آنچه عملکرد می خوانیم در واقع فقط آن بخش از مجموع کار ماشین است که برای مقاصد سازنده یا مصرف کننده ی آن مفید است.
ادامه دارد..
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
تاریخنگاری هلنیستیکی
هرودوت هیچ جانشینی نداشت
محدودیتهای تاریخنگاری یونانی