پاکسازی عظیم در تاریخ نگاری خیالاتی
چکیده:
ثمرات مثبت این نهضت جدید قبل از همه با پاکسازی عظیم در تاریخ نگاری خیالاتی و بی پایه ی قرون وسطایی به دست آمد. مثلا، ژان بدن در میانه ی قرن شانزدهم نشان داد طرح پذیرفته شده ی دوره ها، یعنی چهار امپراتوری، بر شالودهی طرح خودسرانه ای که از کتاب دانیال عاریه گرفته شده استوار بود
تعداد کلمات: 1006 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
ثمرات مثبت این نهضت جدید قبل از همه با پاکسازی عظیم در تاریخ نگاری خیالاتی و بی پایه ی قرون وسطایی به دست آمد. مثلا، ژان بدن در میانه ی قرن شانزدهم نشان داد طرح پذیرفته شده ی دوره ها، یعنی چهار امپراتوری، بر شالودهی طرح خودسرانه ای که از کتاب دانیال عاریه گرفته شده استوار بود
تعداد کلمات: 1006 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
برگردان: علی اکبر مهدیان
برگردان: علی اکبر مهدیان
مورخان رنسانس یکی از تکالیف اصلی اندیشهی اروپایی، در پایان قرون وسطی، فراهم آورد تغییر جهت تازه ای در مطالعات تاریخی بود. نظام های عظیم الهیاتی و فلسفی که پایه ای را برای تعیین نقشه ی عمومی تاریخ به طریق پیشینی تدارک میدیدند، دیگر رضایت خاطر را جلب نمی کردند و با رنسانس، بازگشتی به دی انسان گرایانه نسبت به تاریخ بر مبنای دید قدما صورت پذیرفت. پژوهش صحیح اهمیت پیدا کرد، زیرا دیگر احساس نمی شد که افعال آدمی در مقایسه با نقشه ی الهی از اهمیت ناچیزی برخوردار است. اندیشه ی تاریخی بار دیگر انسان را در کانون تصویر خود قرار داد، اما به رغم توجه جدید به اندیشه ی یونانی - رومی، مفهوم رنسانسی از انسان با مفهوم یونانی - رومی آن تفاوت عمیقی داشت و هنگامی که نویسنده ای مانند ماکیاول، در اوایل قرن شانزدهم افکار خود را درباره ی تاریخ به صورت تفسیری بر ده کتاب نخست لیوی بیان کرد، بر نظر خود لیوی درباره تاریخ تأکید نورزید. از نظر مورخ رنسانس، انسان همان نبود که فلسفه ی باستانی تصویر می کرد؛ انسانی که با نیروی عقلانی خویش افعال خویش را مهار و سرنوشت خود را خلق می کرد، بلکه انسانی بود که اندیشهی مسیحی تصویر می کرد؛ مخلوقی از عشق و سائقه. به این ترتیب، تاریخ به تاریخ شور و شوق آدمی بدل شد که جلوه های ضروری سرشت آدمی تلقی می شدند.
بیشتر بخوانید: چیزی به نام پیشرفت تاریخی وجود دارد؟
ثمرات مثبت این نهضت جدید قبل از همه با پاکسازی عظیم در تاریخ نگاری خیالاتی و بی پایه ی قرون وسطایی به دست آمد. مثلا، ژان بدن در میانه ی قرن شانزدهم نشان داد طرح پذیرفته شده ی دوره ها، یعنی چهار امپراتوری، بر شالودهی طرح خودسرانه ای که از کتاب دانیال عاریه گرفته شده استوار بود، نه بر تفسیر صحیح دادهها ، و پژوهندگان متعددی که اکثرا ایتالیایی تبار بودند، در صد برانداختن افسانه هایی بر آمدند که کشورهای مختلف جهان نادانی خود را از خاستگاه خویش را در پس آنها پنهان کرده بودند؛ مثلا، پلیڈر ویرژیل در اوایل قرن شانزدهم، داستان کهن دربارهی پایه گذاری بریتانیا به دست بروتوس تروایی را زایل کرد و پایه های تاریخ انتقادی انگلستان را بنا نهاد.
با آغاز قرن هفدهم، بیکن توانست وضعیت را جمع بندی و نقشه ی خود را از دانش به سه قلمرو بزرگ شعر، تاریخ و فلسفه، که سه قوه ی تخیل، حافظه و فهم بر آنها حکم میراندند، تقسیم کند. معنی این که حافظه بر تاریخ ریاست دارد این است که کار اصلی تاریخ عبارت است از یاد آوری و ضبط حوادث واقعی گذشته، چنانکه عملا روی داده اند. کاری که بیکن در اینجا انجام میدهد اصرار بر این است که در تاریخ، مهم تر از هر چیز، توجه به گذشته باید به خاطر خود آن باشد. این نفی ادعایی است که می گوید مورخان می توانند آینده را از پیش بدانند و در عین حال این فکر را هم نفی می کند که وظیفه ی اصلی مورخ یافتن نقشهای الهی است که در خلال واقعیات جریان دارد. توجه او به خود واقعیات است.
ثمرات مثبت این نهضت جدید قبل از همه با پاکسازی عظیم در تاریخ نگاری خیالاتی و بی پایه ی قرون وسطایی به دست آمد. مثلا، ژان بدن در میانه ی قرن شانزدهم نشان داد طرح پذیرفته شده ی دوره ها، یعنی چهار امپراتوری، بر شالودهی طرح خودسرانه ای که از کتاب دانیال عاریه گرفته شده استوار بود، نه بر تفسیر صحیح دادهها ، و پژوهندگان متعددی که اکثرا ایتالیایی تبار بودند، در صد برانداختن افسانه هایی بر آمدند که کشورهای مختلف جهان نادانی خود را از خاستگاه خویش را در پس آنها پنهان کرده بودند؛ مثلا، پلیڈر ویرژیل در اوایل قرن شانزدهم، داستان کهن دربارهی پایه گذاری بریتانیا به دست بروتوس تروایی را زایل کرد و پایه های تاریخ انتقادی انگلستان را بنا نهاد.
نزد یونانیان همین اشکال نیز پدید می آمد، آنان می پرسیدند اگر هر چیزی در این عالم تغییر می کند، چه چیزی هست که ذهن به آن چنگ بزند؟ آنان کاملا یقین داشتند که هر چیز برای این که بتواند موضوع شناخت واقعی قرار گیرد باید دایمی باشد به همین دلیل باید خصوصیت معینی از آن خود داشته باشد و، بنابراین، نمی شود تخم نابودی خود را درون خود داشته باشد. اگر بر آن است که دانستنی باشد باید معین باشد؛ اگر محدود است، باید کاملا و منحصرة آن چیزی باشد که هست و هیچ تحول داخلی و هیچ نیروی خارجی، هیچگاه نتواند آن را به چیز دیگری تبدیل کند. اندیشه ی یونانی هنگامی به نخستین پیروزی خود دست یافت که در ابژه های دانش ریاضی چیزی را کشف کرد که این شرایط را تأمین می کند. ممکن است میلهی راست آهنی به صورت منحنی خم شود، سطح صاف آب ممکن است به حالت موج در هم بشکند، ولی خط راست و سطح مستوی، آنگونه که ریاضیدان به آنها می اندیشد، چیزهایی ابدی اند که نمی توانند خصوصیاتشان را تغییر دهند.
به دنبال خط استدلالی که این چنین گشوده می شد، فکر یونانی میان دوگونه فکر تمایزی فراهم آورد: نفس شناخت و آنچه ما به «رأی» ترجمه میکنیم رأى شبه شناختی تجربی است که ما از امور واقعی که همیشه در تغییرند، داریم. آشنایی گذرای ماست با فعلیات گذرای عالم و در نتیجه فقط برای دوره ی خودش، در زمان و مکان حال، صادق است نه بیشتر؛ بلاواسطه است، دلایل ندارد، قابل اثبات نیست. بر عکس، شناخت و معرفت حقیقی نه فقط در مکان و زمان حال، بلکه همه جا و همیشه صادق است و متکی بر استدلال اثباتی؛ به این ترتیب قادر است با سلاح نقد دیالکتیکی با خطا مواجه و آن را از بین برد.
ولی وضع تاریخ با چنین تعریفی مخاطره آمیز بود. تاریخ خود را از خطاهای اندیشه ی قرون وسطایی رهانیده، ولی هنوز کارکرد شایسته ی خویش را نیافته بود. برنامه ای معین برای کشف مجدد گذشته داشت، ولی فاقد روشها یا اصولی بود که بتواند به مدد آن این برنامه را به اجرا در آورد. عملا، تعریف بیکن از تاریخ به عنوان قلمرو حافظه خطا بود، برای این که گذشته فقط از جایی که به یاد نمی آید، یا نمی توان آن را به یاد آورد، به تحقیق تاریخی نیاز دارد. اگر میشد آن را به یاد آورد، نیازی به مورخ نبود. کمن، معاصر خود بیکن، با بهترین سنت های رنسانس به کار مکان نگاری و باستان شناسی بریتانیا مشغول بود و نشان میداد چگونه می توان تاریخ از یاد رفته را از روی داده ها بازسازی کرد، تا حدی نظیر آن چه دانشمندان طبیعی از داده ها به عنوان اساس نظریه های علمی استفاده میکردند. این سوال که فهم مورخ برای جبران نقایص حافظه اش چگونه کار می کند، سوالی بود که بیکن هرگز نپرسید.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
با آغاز قرن هفدهم، بیکن توانست وضعیت را جمع بندی و نقشه ی خود را از دانش به سه قلمرو بزرگ شعر، تاریخ و فلسفه، که سه قوه ی تخیل، حافظه و فهم بر آنها حکم میراندند، تقسیم کند. معنی این که حافظه بر تاریخ ریاست دارد این است که کار اصلی تاریخ عبارت است از یاد آوری و ضبط حوادث واقعی گذشته، چنانکه عملا روی داده اند. کاری که بیکن در اینجا انجام میدهد اصرار بر این است که در تاریخ، مهم تر از هر چیز، توجه به گذشته باید به خاطر خود آن باشد. این نفی ادعایی است که می گوید مورخان می توانند آینده را از پیش بدانند و در عین حال این فکر را هم نفی می کند که وظیفه ی اصلی مورخ یافتن نقشهای الهی است که در خلال واقعیات جریان دارد. توجه او به خود واقعیات است.
ثمرات مثبت این نهضت جدید قبل از همه با پاکسازی عظیم در تاریخ نگاری خیالاتی و بی پایه ی قرون وسطایی به دست آمد. مثلا، ژان بدن در میانه ی قرن شانزدهم نشان داد طرح پذیرفته شده ی دوره ها، یعنی چهار امپراتوری، بر شالودهی طرح خودسرانه ای که از کتاب دانیال عاریه گرفته شده استوار بود، نه بر تفسیر صحیح دادهها ، و پژوهندگان متعددی که اکثرا ایتالیایی تبار بودند، در صد برانداختن افسانه هایی بر آمدند که کشورهای مختلف جهان نادانی خود را از خاستگاه خویش را در پس آنها پنهان کرده بودند؛ مثلا، پلیڈر ویرژیل در اوایل قرن شانزدهم، داستان کهن دربارهی پایه گذاری بریتانیا به دست بروتوس تروایی را زایل کرد و پایه های تاریخ انتقادی انگلستان را بنا نهاد.
نزد یونانیان همین اشکال نیز پدید می آمد، آنان می پرسیدند اگر هر چیزی در این عالم تغییر می کند، چه چیزی هست که ذهن به آن چنگ بزند؟ آنان کاملا یقین داشتند که هر چیز برای این که بتواند موضوع شناخت واقعی قرار گیرد باید دایمی باشد به همین دلیل باید خصوصیت معینی از آن خود داشته باشد و، بنابراین، نمی شود تخم نابودی خود را درون خود داشته باشد. اگر بر آن است که دانستنی باشد باید معین باشد؛ اگر محدود است، باید کاملا و منحصرة آن چیزی باشد که هست و هیچ تحول داخلی و هیچ نیروی خارجی، هیچگاه نتواند آن را به چیز دیگری تبدیل کند. اندیشه ی یونانی هنگامی به نخستین پیروزی خود دست یافت که در ابژه های دانش ریاضی چیزی را کشف کرد که این شرایط را تأمین می کند. ممکن است میلهی راست آهنی به صورت منحنی خم شود، سطح صاف آب ممکن است به حالت موج در هم بشکند، ولی خط راست و سطح مستوی، آنگونه که ریاضیدان به آنها می اندیشد، چیزهایی ابدی اند که نمی توانند خصوصیاتشان را تغییر دهند.
به دنبال خط استدلالی که این چنین گشوده می شد، فکر یونانی میان دوگونه فکر تمایزی فراهم آورد: نفس شناخت و آنچه ما به «رأی» ترجمه میکنیم رأى شبه شناختی تجربی است که ما از امور واقعی که همیشه در تغییرند، داریم. آشنایی گذرای ماست با فعلیات گذرای عالم و در نتیجه فقط برای دوره ی خودش، در زمان و مکان حال، صادق است نه بیشتر؛ بلاواسطه است، دلایل ندارد، قابل اثبات نیست. بر عکس، شناخت و معرفت حقیقی نه فقط در مکان و زمان حال، بلکه همه جا و همیشه صادق است و متکی بر استدلال اثباتی؛ به این ترتیب قادر است با سلاح نقد دیالکتیکی با خطا مواجه و آن را از بین برد.
ولی وضع تاریخ با چنین تعریفی مخاطره آمیز بود. تاریخ خود را از خطاهای اندیشه ی قرون وسطایی رهانیده، ولی هنوز کارکرد شایسته ی خویش را نیافته بود. برنامه ای معین برای کشف مجدد گذشته داشت، ولی فاقد روشها یا اصولی بود که بتواند به مدد آن این برنامه را به اجرا در آورد. عملا، تعریف بیکن از تاریخ به عنوان قلمرو حافظه خطا بود، برای این که گذشته فقط از جایی که به یاد نمی آید، یا نمی توان آن را به یاد آورد، به تحقیق تاریخی نیاز دارد. اگر میشد آن را به یاد آورد، نیازی به مورخ نبود. کمن، معاصر خود بیکن، با بهترین سنت های رنسانس به کار مکان نگاری و باستان شناسی بریتانیا مشغول بود و نشان میداد چگونه می توان تاریخ از یاد رفته را از روی داده ها بازسازی کرد، تا حدی نظیر آن چه دانشمندان طبیعی از داده ها به عنوان اساس نظریه های علمی استفاده میکردند. این سوال که فهم مورخ برای جبران نقایص حافظه اش چگونه کار می کند، سوالی بود که بیکن هرگز نپرسید.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
پیوسته با دیدی از تاریخ
سعادت ، رفاه یا رضا نتیجهی پیشرفت
فلسفهی تاریخ