مذهب رومانتیک (قسمت دوم)

اشلایرماخر، روش خود را در مورد شخصیت و عملکرد عیسی مسیح نیز به کار گرفت. وی در پی آن بود تا بین آموزه های مربوط به شخصیت مسیح و اعمال او، تعادلی به وجود آورد. از نظر وی، ما نباید به شخصیت عیسی مسیح شأن و منزلتی والاتر از آنچه اعمال او نشان می دهند، نسبت دهیم.
پنجشنبه، 11 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مذهب رومانتیک (قسمت دوم)
فردریک اشلایرماخر
 
چکیده:
اشلایرماخر، روش خود را در مورد شخصیت و عملکرد عیسی مسیح نیز به کار گرفت. وی در پی آن بود تا بین آموزه های مربوط به شخصیت مسیح و اعمال او، تعادلی به وجود آورد. از نظر وی، ما نباید به شخصیت عیسی مسیح شأن و منزلتی والاتر از آنچه اعمال او نشان می دهند، نسبت دهیم.
 
تعداد کلمات: 1013 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
مذهب رومانتیک (قسمت دوم)
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
اشلایرماخر در کتاب ایمان مسیحی رویکرد نوین خود را در قالب اصلاحات الهیات نظام مند بیان کرد. وی در کتاب سخنرانیها، جانب اعتدال و میانه روی را رعایت کرده بود، اما اندیشه اصلی حاکم بر هر دو کتاب یکی بود. جوهره زهد و دینداری، نه شناختن و عمل کردن، بلکه «آگاهی از اتکای مطلق و یا به عبارت دیگر در ارتباط بودن با خداست.» « آموزه های مسیحی، بیان احساسات مذهبی مسیحی هستند که در قالب کلامی بیان شده اند.» برای مثال، گزاره هایی که در مورد صفات خدا بیان می شوند، بیان صفاتی درباره خدا نیستند، بلکه در حکم روشی هستند که به واسطه آن، احساس اتکای مطلق ما نسبت به خدا باید با خدا ارتباط یابد. از نظر اشلایرماخر، کتاب مقدس مکاشفه ای از خدا یا گزارشی از اعمال او در تاریخ نیست، بلکه گزارشی از تجارب مذهبی انسان است.
 
ملاک اشلایرماخر برای بررسی الهیات، نه میزان همخوانی آن با آموزه های عهد جدید، بلکه میزان همخوانی آن با تجربه ای است که در عهد جدید ثبت شده است. سؤالی که وی در برابر همه آموزه ها مطرح می سازد این است: این آموزه برای تجربه مسیحی چه اهمیتی دارد؟ چنین روشی در عملکرد، خود برای تحقق هدفی مثبت قابل ستایش است، اما در حکم ملاکی نفی کننده مشکلات بسیاری را به وجود می آورد؛ بدین معنا که، اگرچه بسیار ضرورت دارد آموزه را با تجربه مرتبط ساخت، جرح و تعدیل آموزه به منظور متناسب ساختن آن با قامت تجربه خطرناک به نظر می رسد؛ زیرا ممکن است مفهوم ما از تجربه مسیحی، مفهومی ناقص باشد و نیز ممکن است به دلیل اینکه ما نمی توانیم چنانکه باید، ارزش آموزه را برای تجربه درک کنیم، قسمتهایی از آن را حذف کنیم. در واقع، موضوع مهم این است که به جای اینکه آموزه در پرتو تجربه دچار جرح و تعدیل شود، تجربه با ملاک و معیار آموزه های کتاب مقدس مورد آزمون قرار گیرد.

  بیشتر بخوانید :   الوهیت مسیح

اشلایرماخر، روش خود را در مورد شخصیت و عملکرد عیسی مسیح نیز به کار گرفت. وی در پی آن بود تا بین آموزه های مربوط به شخصیت مسیح و اعمال او، تعادلی به وجود آورد. از نظر وی، ما نباید به شخصیت عیسی مسیح شأن و منزلتی والاتر از آنچه اعمال او نشان می دهند، نسبت دهیم. در غیر این صورت، بین این دو امر عدم تجانس به وجود خواهد آمد و این کار ما بدین می ماند که بگوییم برای اینکه کسی کف زمین های قصر پادشاهی را بشوید، باید شاهزاده باشد. از سوی دیگر ما نمی توانیم به عیسی مسیح عملکردی نسبت دهیم که با شأن و منزلت وی متناسب نباشد؛ زیرا چنین نگرشی دیگر نمی تواند حقیقتا عملکرد او محسوب شود. اشتیاق برای مرتبط ساختن شخصیت و عملکرد عیسی مسیح قابل ستایش است، اما در صورتی که این امر به شکل معیاری نفی کننده درآید و آموزه های کتاب مقدسی را تغییر دهد، خطرهای بسیاری به وجود می آید. تنزل دادن ارزش و اهمیت کار عیسی مسیح، در نهایت به تنزل دادن ارزش و اهمیت شخصیت وی منجر خواهد شد.
 اشلایرماخر در کتاب ایمان مسیحی رویکرد نوین خود را در قالب اصلاحات الهیات نظام مند بیان کرد. وی در کتاب سخنرانیها، جانب اعتدال و میانه روی را رعایت کرده بود، اما اندیشه اصلی حاکم بر هر دو کتاب یکی بود. جوهره زهد و دینداری، نه شناختن و عمل کردن، بلکه «آگاهی از اتکای مطلق و یا به عبارت دیگر در ارتباط بودن با خداست.» « آموزه های مسیحی، بیان احساسات مذهبی مسیحی هستند که در قالب کلامی بیان شده اند.» برای مثال، گزاره هایی که در مورد صفات خدا بیان می شوند، بیان صفاتی درباره خدا نیستند، بلکه در حکم روشی هستند که به واسطه آن، احساس اتکای مطلق ما نسبت به خدا باید با خدا ارتباط یابد. از نظر اشلایرماخر، کتاب مقدس مکاشفه ای از خدا یا گزارشی از اعمال او در تاریخ نیست، بلکه گزارشی از تجارب مذهبی انسان است.
نگرش اشلایرماخر به گونه ای بود که برای عملکرد و خدمت عیسی مسیح ارزش و اهمیت زیادی قائل نبود؛ زیرا وی در مورد اسارت انسان در بند طبیعت گناه آلودش دیدگاهی ناقص و نابسنده داشت. برای مثال، وی در مورد گناه و تقصیر انسان در حضور خدا، مطالب بسیار کمی برای گفتن دارد. از نظر او عیسی مسیح نه برای کناره کردن گناهان ما، بلکه برای اینکه معلم ما باشد و نمونه ای برای ما بر جای بگذارد، ظاهر شد. عملکرد مسیح در اساس این بود که در ما حس هشیاری و آگاهی را نسبت به خدا به وجود آورد. تنها صفت الهی که مسیح برای انجام دادن این کار بدان نیاز داشت، هشیاری و آگاهی کامل از وجود خدا بود. از نظر اشلایرماخر، در حالی که آگاهی نسبت به وجود و حضور الهی در ما ضعیف و مبهم است، این آگاهی در مسیح هر لحظه به شکل کامل وجود داشته است. این امر باعث می شد تا وی پیوسته وجود واقعی خدا را تجربه کند و این وجود، پیوسته در او حضور داشته باشد. وی تنها به واسطه «بی گناهی ذاتی و کمال مطلقش» از انسانهای دیگر متفاوت بود. این تفاوت او، همه آنچه را ما برای نجات خود بدان نیاز مندیم، به مسیح می داد. همچنین انسانیت او که تنها از نظر میزان کمالش با انسانیت ما متفاوت بود، امکان برخوردار شدن ما را از نجات فراهم می سازد. عمل عیسی مسیح، آنگونه که اشلایرماخر آن را درک می کرد، رستاخیز و صعود وی به آسمان و نیز بازگشت ثانوی، او را به اموری خرافی تبدیل می ساخت. از نظر او باور بدین آموزهها، در ایمان ساده و اساسی به مسیح، عناصری مستقل و بنیادین نیستند؛ یعنی «اگر ما ندانیم که وی از مردگان رستاخیز کرده و به آسمان صعود نموده است یا برای داوری کردن بازخواهد گشت یا عدم باور ما بدین آموزه ها، هیچیک باعث نمی شود تا ما نتوانیم او را چون نجات دهنده بپذیریم و نیز باعث نمی شود که ما نتوانیم حضور خدا را در وی تشخیص دهیم.» بر اساس نحوه برداشت اشلایرماخر از قابل اطمینان بودن کتاب مقدس، ایمان داشتن با ایمان نداشتن ما به این آموزه ها به امری غیر ضروری تبدیل می شود.
 
بنابراین، نگرشی نابسنده در مورد اسارت انسان در بند طبیعت گناه آلود، باعث به وجود آمدن دیدگاهی ناقص در مورد کار مسیح در نگرش اشلایرماخر شد که این امر نیز در نهایت، منجر به قائل نشدن شأن و منزلتی والا برای شخصیت عیسی مسیح گشت؛ که این امر در الهیات لیبرال به اشکال مختلف دیده می شود. رینهولد نیبور  الهیات لیبرال را بدین شکل توصیف می کند: «خدایی عاری از غضب، توسط خدمت مسیحی بدون صلیب، انسانهایی عاری از گناه را وارد ملکوتی می سازد که در آن داوری وجود ندارد.» به این خوش بینی نگرش الهیات لیبرال، در زمان وقوع جنگ جهانی اول، ضربات مهلکی وارد شد که منجر به پدیدایی واکنش الهیات راست دینی نوین کارل بارت و دیگران شد.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  مخلوق یا مکاشفه؟
  پدران کاپادوکیایی کلیسا
  چنگ روح القدس

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما