آیا پاپ خطاناپذیر است؟ (قسمت اول)

نخستین اساس نامه که «ایمان کاتولیک» نام داشت شامل موضوعاتی چون خدا آفریننده جهان، موضوع مکاشفه، ایمان، و رابطه ایمان با عقل می شد. اساسنامه دوم که اهمیت و بیشتری داشت «کلیسای مسیح» نام داشت و در آن خطاناپذیری پاپ تعریف شده بود.
شنبه، 13 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیا پاپ خطاناپذیر است؟ (قسمت اول)
شورای اول واتیکان
 
چکیده:
نخستین اساس نامه که «ایمان کاتولیک» نام داشت شامل موضوعاتی چون خدا آفریننده جهان، موضوع مکاشفه، ایمان، و رابطه ایمان با عقل می شد. اساسنامه دوم که اهمیت و بیشتری داشت «کلیسای مسیح» نام داشت و در آن خطاناپذیری پاپ تعریف شده بود.
 
تعداد کلمات: 941 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
آیا پاپ خطاناپذیر است؟ (قسمت اول)
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان

در قرون پس از اصلاح دینی، دو نگرش متفاوت در مورد مرجعیت در کلیسای کاتولیک وجود داشت. دیدگاهی که پیروان آن در کلیسا در اقلیت قرار داشتند، تحت عنوان دیدگاه کالیکانیسم مطرح بود و عمدتا در فرانسه رواج داشت. پیروان این دیدگاه، پاپ را رهبری میدانستند که رهبری او در چارچوب اصول و قوانین کلیسایی است. آنان با پیروی از نگرش ویلیام آکامی و جنبش شوراگرایی که در قرون چهاردهم و پانزدهم مطرح شد، روی اقتدار شورای عمومی کلیسایی بر پاپ تأکید داشتند. آنان همچنین بر این باور بودند که تا وقتی کلیسا موافقت خود را با نظر پاپ اعلام نداشته، نظر وی قابل اصلاح است. این دیدگاهها به سال ۱۶۸۲ در پاریس در بیانیه ای تحت عنوان «چهار اصل» بیان شدند. در قرن نوزدهم، آرمان کالیکانیسم رو به تضعیف نهاد.
 
دیدگاه دیگر که پیروان آن در کلیسا در اکثریت قرار داشتند، بر این باور بود که پاپ، رهبر مطلق در کلیساست و شوراهای عمومی اعتبار خود را از او می یابند. این دیدگاه تحت عنوان اولترامونتانیسم نامیده می شد (یعنی ورای کوههای آلپ در روم). در قرن نوزدهم جناح اولترامونتانیسم نیرومند بود و شدیدا در پی آن بود تا خطاناپذیری پاپ را تعریف کند. پاپ پیوس نهم که از سال ۱۸۴۶ تا ۱۸۷۸ مقام پاپی را داشت، از پیروان سرسخت این دیدگاه بود. در سال ۱۸۶۸ وی دستور تشکیل شورای اول واتیکان را صادر کرد که بین سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۰ برگزار شد.

  بیشتر بخوانید :   دل، دلایل خود را دارد

این شورا، در زمانی تشکیل شد که حکومت تازه تأسیس ایتالیا قیومیت سنتی پاپ بر ایالات مرکزی ایتالیا را زیر سؤال برد. از این ایالات مرکزی ارتشی فرانسوی دفاع می کرد، اما شروع جنگ بین فرانسه و پروس باعث شد تا این نیروها از این مناطق عقب نشینی کنند. پس از آن، ارتش ایتالیا کنترل روم را در دست گرفت و پاپ در حالی که کار شورا پایان نیافته بود، دستور خاتمه آن را داد.
 
شورا در طول هشت ماه فعالیت خود در اساسنامه مبتنی بر اصول ایمان را تدوین کرد. نخستین اساس نامه که «ایمان کاتولیک» نام داشت شامل موضوعاتی چون خدا آفریننده جهان، موضوع مکاشفه، ایمان، و رابطه ایمان با عقل می شد. اساسنامه دوم که اهمیت و بیشتری داشت «کلیسای مسیح» نام داشت و در آن خطاناپذیری پاپ تعریف شده بود. در زمان تشکیل شورا، اکثریت اسقفهای کاتولیک به مصون از خطا بودن پاپ باور داشتند، اما باید اصطلاح مصون از خطا بودن پاپ به شکل روشن تری تعریف می شد. سؤال اصلی این بود که پاپ «چه زمانی» مصون از خطاست؟ دبلیو. جی. واردا، یک انگلیسی که از کلیسای انگلیکان به کیش کاتولیک گرویده بود، این نظریه افراطی را مطرح کرد: «هر یک از اظهارات پاپ در مورد آموزه ها به شکلی مصون از خطا تحت هدایت روح القدس است.» اما اکثریت اعضای شورا دیدگاه معتدل تری در مورد مصون از خطا بودن پاپ داشتند. سؤالی که آنان مطرح می کردند این بود: پاپ در چه قلمروهایی مصون از خطاست؟ برای مثال، آیا مصون از خطا بودن او در مورد مسائل تاریخ هم صادق است؟ و بالاخره اینکه آیا پاپ جدا از کلیسا و اسقفها مصون از خطاست؟ این سؤالات در شورا مورد بحث و بررسی قرار گرفتند.
 دیدگاه دیگر که پیروان آن در کلیسا در اکثریت قرار داشتند، بر این باور بود که پاپ، رهبر مطلق در کلیساست و شوراهای عمومی اعتبار خود را از او می یابند. این دیدگاه تحت عنوان اولترامونتانیسم نامیده می شد (یعنی ورای کوههای آلپ در روم). در قرن نوزدهم جناح اولترامونتانیسم نیرومند بود و شدیدا در پی آن بود تا خطاناپذیری پاپ را تعریف کند. پاپ پیوس نهم که از سال ۱۸۴۶ تا ۱۸۷۸ مقام پاپی را داشت، از پیروان سرسخت این دیدگاه بود. در سال ۱۸۶۸ وی دستور تشکیل شورای اول واتیکان را صادر کرد که بین سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۰ برگزار شد.
همچنین گروهی از اسقف ها نیز به دلایل گوناگون نمی خواستند مصون از خطا بودن پاپ، تعریف شود. برخی از آنان به این امر اعتقاد نداشتند. برخی دیگر نیز از طرح دیدگاههای افراطی مانند دیدگاه وارد واهمه داشتند. برخی دیگر نیز بر این باور بودند که تعریف مصون از خطا بودن پاپ عملی بی مورد است؛ زیرا حتی اگر چنین آموزهای صحیح نیز باشد، مشکلات بسیاری به وجود می آورد. آنان از تأثیرات مخربی که تعریف این آموزه می توانست بر روی ارتباط کلیسای کاتولیک با کلیسای ارتدوکس شرق و پروتستانها بگذارد واهمه داشتند که البته واهمه آنان بسیار بجا بود. جان هنری نیومانهم، اگرچه در این شورا شرکت نداشت، از این امر واهمه داشت. وی در نامه ای خصوصی به اسقف، خود به این اشاره می کند که اگرچه وظیفه یک شورای کلیسایی این است که کلیسا را تقویت نماید، تشکیل این شورا به واسطه «نوعی تجمل گرایی در امور آیینی» تنها منجر به پدید آمدن ترس و هراس شده است.
 
هنگامی که همه ما در آرامش و راحتی هستیم و با هیچ تردیدی روبه رو نیستیم... ناگهان تندری در آسمان صاف دیده می شود و به ما گفته می شود که برای آنچه نمی دانیم چیست، آماده شویم و ایمان خود را به گونه ای که نمیدانیم، مورد آزمون قرار دهیم. هیچ خطری در راه نیست که بخواهیم از وقوع آن اجتناب کنیم، اما مشکل بزرگی در حال به وجود آمدن است. آیا این وظیفه شایسته یک شورای جهانی کلیسایی است؟
 
اولترامونتانیست ها بر شورا مسلط شدند. کاردینال مانینگا (که قبلا یک مسیحی انجیلی بود) و گروهی دیگر که عضو هیأت نمایندگانی بودند که باید پیش نویس تعریف این آموزه را آماده می کردند، تمهیداتی اندیشیدند تا از میان کسانی که مخالف آموزه مصون از خطا بودن پاپ بودند و در اقلیت قرار داشتند، هیچ فردی به عضویت هیأت ویژه تهیه پیش نویس این آموزه درنیاید. اما یکی از بیست و چهار نفری که از سوی آنان انتخاب شده بود تا عضو هیأت ویژه باشد، در آخرین لحظه، نظر خود را در این مورد تغییر داد و با تعریف آموزه مصون از خطا بودن پاپ به مخالفت برخاست .

ادامه دارد..
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  مخالفت با جنبش پروتستان
  ولگردان خدا
  انجمن عیسی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.