به همراه برادر بزرگترت به بازار آمدهای تا یک دست لباس نو بخری، قرار است پولش را داداشت که تازه دستش توی جیبش رفته است بدهد.
به چند فروشگاه بزرگ و کوچک سر میزنید، آخر سر نیز با هم فکری هم به این نتیجه میرسید که پارچه بخرید تا خیاط چیره دست محلهتان با آن یک دست کت و شلوار شیک بدوزد.
صحبتهای استاد تقی خیاط وقتی که قدت را اندازه میگیرد شنیدنی است، او میگوید: «اگر از من بپرسند لباسها جان دارند یا نه، میگویم بله که جان دارند. بعضیهایشان آرام و با وقار هستند و بعضیهایشان هم مضطرب و پریشان. چه بخواهی چه نخواهی آرامش یا اضطراب خود را به صاحبانشان منتقل میکنند!»
او سپس میافزاید: «بهترین پوشیدنیها آن است که آدم در آن راحت باشد، ضمن آن که از نظر تنگی و گشادی، بلندی و کوتاهی، دوخت و رنگ جوری نباشد که در کوچه و خیابان انگشتنما و مضحکه خلق شویم...»
اندکی بعد حرفهای خیاط محله که با پدربزرگت رفاقتی دور و دراز دارد به پایان میرسد، تا شما با خیال راحت به خانه بروید و او سر وقت به کارهایش برسد.
به چند فروشگاه بزرگ و کوچک سر میزنید، آخر سر نیز با هم فکری هم به این نتیجه میرسید که پارچه بخرید تا خیاط چیره دست محلهتان با آن یک دست کت و شلوار شیک بدوزد.
صحبتهای استاد تقی خیاط وقتی که قدت را اندازه میگیرد شنیدنی است، او میگوید: «اگر از من بپرسند لباسها جان دارند یا نه، میگویم بله که جان دارند. بعضیهایشان آرام و با وقار هستند و بعضیهایشان هم مضطرب و پریشان. چه بخواهی چه نخواهی آرامش یا اضطراب خود را به صاحبانشان منتقل میکنند!»
او سپس میافزاید: «بهترین پوشیدنیها آن است که آدم در آن راحت باشد، ضمن آن که از نظر تنگی و گشادی، بلندی و کوتاهی، دوخت و رنگ جوری نباشد که در کوچه و خیابان انگشتنما و مضحکه خلق شویم...»
اندکی بعد حرفهای خیاط محله که با پدربزرگت رفاقتی دور و دراز دارد به پایان میرسد، تا شما با خیال راحت به خانه بروید و او سر وقت به کارهایش برسد.
نویسنده: بیژن شهرامی