حکاياتي از حجت چهاردهم
حديث
علامه شهر بود و در حله سکونت داشت. هر شب جمعه به کربلا مي رفت. در بعدازظهر پنج شنبه راه مي افتاد و شب جمعه را در حرم امام حسين(عليه السلام) مي ماند و بعدازظهر روز جمعه به حله باز مي گشت.
يکي از روزها که به سوي کربلا ره سپار بود، در راه شخصي به او رسيد و با او همراه شد. علامه با رفيق تازه اش شروع به صحبت کرد و دريافت که با عالمي بزرگ هم کلام شده است. به همين علت از فرصت استفاده کرد و از مسائلي که راه حلشان را پيدا نکرده بود، پرسيد و به خوبي پاسخ گرفت تا اينکه درباره مسئله اي ميان آن دو اختلاف نظر به وجود آمد. علامه گفت: اين فتواي شما برخلاف اصل و قاعده است. دليلي هم که اين قاعده را از بين ببرند، نداريم.
آن شخص پاسخ داد: چرا، دليل موثقي داريم که شيخ طوسي در کتاب تهذيب در وسط فلان صفحه آن را نقل کرده است.
علامه گفت :من چنين حديثي در کتاب تهذيب نديده ام.
فرد همراه ،با اطمينان کامل ،نشاني حديث را داد.
علامه متحير ماند؛چون رفيقش از کتابي منحصر به فرد صحبت مي کرد که در خانه او بود.
با علم به اينکه همراهش انسان بافضيلت و بزرگواري است، باز هم شروع به پرسيدن مسائل حل نشده کرد. هنگام صحبت،پرسش تازه اي به ذهنش رسيد و بي درنگ پرسيد: آيا در غيبت کبري ، امکان ملاقات با امام زمان وجود دارد؟
وقتي داشت اين سؤال را مي پرسيد، تازيانه اي که در دست داشت، بر زمين افتاد. آن شخص تازيانه را از زمين برداشت و به علامه داد. وقتي دستش به دست علامه رسيد، گفت: «چگونه نمي توان امام زمان را ديد در صورتي که هم اکنون دستش در دست توست».
علامه وقتي متوجه شد، خود را به دست و پاي امام انداخت و بي هوش شد. وقتي به حال عادي بازگشت، کسي را نديد. به خانه بازگشت و کتاب تهذيب را گشود و حديث را يافت و زير آن نوشت: اين حديثي است که مولايم امام زمان مرا به آن خبر داده است.(1)
نظارت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر فتوا
مرحوم تنکابني(ره) نقل کرده است که عربي روستايي، به حضور شيخ مفيد (ره) رسيد و پرسيد: زن حامله اي از دنيا رفته است و بچه در شکم دارد، تکليف چيست؟
شيخ مفيد (ره) فرمود: زن را با همان حال دفن کنيد.
آن مرد عرب برگشت که به گفته شيخ عمل کند. در اين هنگام ديد عربي سوار بر اسب مي تازد. وقتي نزديک شد، خطاب به آن عرب روستايي فرمود:
«نظر شيخ اين است که شکم آن زن حامله را بشکافيد و کودک را نجات دهيد و بعد از آن، زن را دفن کنيد».
آن عرب به روستا رفت و دستور دوم را اجرا کرد و پس از مدتي، جريان به گوش شيخ مفيد رسيد. شيخ با خود فکر کرد که «من کسي را نفرستاده بودم.کسي هم از فتواي من خبر نداشت.پس آن شخص صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بوده است که از اشتباه من جلوگيري کرد. پس بهتر است ديگر فتوا ندهم».
به همين دليل، در خانه را بست و هيچ پرسشي را پاسخ نداد. در اين حال، نامه اي از سوي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)رسيد: «بر شماست که فتوا بدهيد و بر ماست که (در لحظه اشتباه) تذکر بدهيم».(2)
نفرين
در زمان غيبت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به ويژه در غيبت صغري، افراد زيادي بودند که در وجود امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شک و شبهه ايجاد مي کردند يا وجود حضرت را مي پذيرفتند، ولي خودشان را نايب خاص و باب رسيدن به آن حضرت معرفي مي کردند. حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) با نفرين اين افراد، به زندگي فاسد آن ها پايان مي داد و شرشان را از سر مسلمانان کم مي کرد.
محمد بن صالح مي گويد: «وقتي خبر مرگ احمد بن هلال عبرتايي معروف به هلالي رسيد، ابوالقاسم بن روح نزد من آمد و گفت: آن بسته را بياور. من آن بسته را آوردم و آن جناب ورقه اي را بيرون آورد، که در نامه اي از طرف امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، خطاب به حسين بن روح نوشته شده بود:
و اما ما ذکرت من امر الصوفي المتصنع-يعني الهلالي-فبتر الله غمره.
ثم خرج من بعد موته: فقط قصدنا فصبرنا عليه، فبتر الله تعالي عمره بدعوتنا.(3)
اما مطلبي که در مورد آن صوفي ظاهر ساز؛ يعني هلالي مطرح کرده بودي، «پس بدان که» خداوند عمرش را کوتاه کرده است.
راوي مي گويد: پس از مسلم شدن مرگ هلالي نيز نامه اي از حضرت رسيد که نوشته شده بود: «او به قصد نبرد با ما حرکت کرده بود، اما صبر کرديم و خداوند والامرتبه، با دعا و در خواست ما، عمرش را کوتاه کرد».
پي نوشت :
1-مسعود پور سيد آقايي، مير مهر، مؤسسه انتشارات حضور،1382،چ1،ص287.
2-گفتني است قديمي ترين منبعي که در مورد اين جريان آمده، کتاب شريف قصص العلماء است و اين کتاب فارسي است. از اين رو، متن آورده شده از کتاب «قصص العلماء» مرحوم تنکابني است(محمد دشتي به همراه جمعي از محققين، فرهنگ سخنان امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، قم، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين (عليه السلام)، 1384)
3-بحارالانوار، ج51،ص 328،س 10؛ الاثنا عشريه،ص195.