هزاران سال از پی یک دیگر می آمدند و می رفتند.جهان در انتظار تحولی تازه بود.
خداوند زمین را آفریده بود.آسمان را بر افراشته بود. خورشید هر روز در طلوعی تازه نور و گرمایش را بر زمین می بخشید. زمین بستر رودها، دریاها واقیانوس ها شده بود. خشکی ها سر از آب بر آورده بودند و جنگل ها در هوایی نمناک و تازه نفس می کشیدند.
خداوند به آدم و فرشتگان ندا کرد. آن ها ندای خداوند را شنیدند و منتظر فرمان ماندند. خداوند نام همه چیزها را به آدم یاد داد. آسمان، زمین، ابر،
باد، باران، رود، دریا، انسان، زندگی، مرگ و هزاران نام دیگر . آدم به هر نام که می رسید دریچه ای بر او باز می شد. با شگفتی در آن دریچه می نگریست. دریچه ای دیگر به رویش باز می شد. آدم از راز آسمان ها و زمین با خبر شد.
خداوند نام ها را به فرشتگان هم نشان داد. آنها اما فقط ظاهر نام ها را دیدند اما از حقیقتش سر در نیاوردند.
خداوند به فرشتگان گفت: اگر راست می گویید و خود را داناتر و برتر از آدم می دانید حقیقت این نام ها را بگویید.
فرشتگان گفتند: جز آن چه به ما آموخته ای چیزی نمی دانیم. خداوند به آدم گفت: تو به فرشتگان بگو که آن نام ها چیست. آدم دریچه ای به روی فرشتگان گشود. فرشتگان نگاه کردند. حالا آنها چیزهایی می دیدند که پیش از آن ندیده بودند. دریچه بسته شد. فرشتگان گفتند: خداوندا، تو دانا و حکیم هستی.تو خود از راز آفرینش آگاه هستی و می دانی چه کسی می تواند جانشین تو در زمین باشد. از آن چه گفتیم پشیمانیم و می دانیم که چیزی نمی دانیم جز همان دانش اندکی که خود به ما آموختی و با این آزمون زبانمان را دوختی.
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى(30) الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْصادِقِینَ (31) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (32) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (33)
خداوند همه نام ها را به آدم آموخت، آن گاه به فرشتگان نشان داد و گفت: اگر راست می گویید ( و خود را برتر از آدم می دانید) از نام ها خبر دهید. فرشتگان گفتند: تو پاکی، جز آنچه به ما آموخته ای نمى دانیم. دانا و فرزانه تویی. (خداوند) گفت: اى آدم آن ها را از نام موجودات آگاه کن، هنگامى که آن ها را آگاه کرد خداوند فرمود: به شما نگفتم که نهان آسمان ها و زمین را مى دانم؟ و مى دانم آنچه را (اکنون) آشکار مى کنید یا (پیش از این) پنهان مى داشتید.
نگاه دوم
معلم گفت: چیزی در ذهنت بگیر.
رضا یک لحظه فکر کرد. نگاهی به سقف کلاس انداخت، نگاهی هم به معلم کرد و گفت: گرفتم.
معلم گفت: حالا آن را بر تابلو بنویس.
رضا ماژیک را بر داشت و بر تابلو نوشت: معلم.
معلم گفت: آن چه را در نظر گرفتی و بر تابلو نوشتی بخوان.
رضا خواند: معلم.
معلم گفت: معلم یک کلمه است اما در چهار جا قرار می گیرد. اول در ذهن تو، دوم بر تابلو، سوم بر زبان تو تلفظ می شود و چهارم هم جای معلم در کلاس و روی صندلی است. اولی وجود ذهنی معلم، دومی وجود کتبی او، سومی وجود لفظی او و چهارمی وجود خارجی و بیرونی معلم است. شما اگر بخواهید چیزی را بنویسید اول آن را درنظر می گیرید، بعد بر تابلو می نویسید. همه چیزهایی که در دنیا وجود دارند این گونه هستند.
معلم گفت: حالا ماژیک را به من بده.
رضا ماژیک را به معلم داد. معلم رو به بچه ها کرد و گفت: من از رضا خواستم ماژیک را به من بدهد. اما پیش از آن، ماژیک را در نظرم آوردم و سپس بر زبان جاری کردم. خداوند، آفریدگار همه موجودات جهان است. او آسمان و زمین و انسان را آفریده است.اما پیش از آفرینش آن ها به همه آن ها علم داشته است. همه موجودات پیش از این که آفریده شوند و پا به جهان طبیعت بگذارند در ظرف علم خداوند جای داشته اند.
شما هم که در کلاس نشسته و درباره قرآن گفت و گو می کنید پیش از این که آفریده شوید در ظرف علم خداوند بوده اید. خداوند اولین معلم انسان و فرشتگان بود و زمین و آسمان مدرسه آن ها خداوند در کلاس جهان، درس هایی را به آنها آموخت. اما استعداد آن ها به یک اندازه نبود. آدم چیزهایی را در کلاس درس از خداوند آموخت که فرشتگان نتوانستند بیاموزند. به نظر شما چه درس هایی بود؟
محمد گفت: نام اشیاء؟
معلم گفت: بله. اما کدام نام؟ یادتان هست که گفتیم هر چیز چهار جا دارد.
رضا گفت: وجود کتبی اشیاء؟
معلم گفت: بیشتر فکر کنید.
احمد گفت:وجود لفظی و زبانی اشیاء؟
-باز هم بیشتر فکر کنید.
-آقا وجود بیرونی اشیاء؟
معلم گفت: اگر منظور وجود بیرونی اشیاء بود فرشتگان آن قدر سواد داشتند که اشیاء بیرونی را ببینند و نام آنها را یاد بگیرند.پس منظور از دانش اسماء چیز دیگری است. چیزی که فقط آدم می دانست اما فرشتگان از آن خبر نداشتند.
بچه ها ساکت شدند. معلم گفت: تا هفته آینده درباره آن فکر و مطالعه کنید. فقط یک کلمه را از یاد مبرید... گنجینه.
***
یک هفته گذشت. معلم به کلاس آمد و آیه ای را بر تابلو نوشت: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (حجر/21)
گنجینه همه چیزها نزد ما است ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمى کنیم.
بعد رو به بچه ها کرد و گفت: می دانید گنجینه چیست؟ گنجینه محلی است برای نگه داشتن چیزهایی که معمولا ارزشمند هستند. همه چیزهایی که در جهان می بینیم نزد خداوند گنجینه هایی دارد. آب باران، نور خورشید و ماه و ستارگان، موجوداتی که هر روز پدید می آیند، گیاهانی که می رویند همه این ها پیش از آمدن به دنیا در گنجینه خداوند جای دارند. خداوند آنها را از گنجینه شان به اندازه نازل می کند. قطره های باران حجم و اندازه معینی دارند اگر افزون از اندازه و حجم نازل شوند به سیلی بنیان کن تبدیل می شوند چنان که در زمان حضرت نوح (ع) چنین اتفاقی افتاد و اگر کمتر نازل شوند جهان با بحران کم آبی و بی آبی رو به رو خواهد شد چنان که خداوند در بعضی دوره ها بعضی از بندگانش را با خشکسالی می آزماید و یا به خاطر ناسپاسی شان کیفر می دهد. خداوند همه این حقیقت ها را به آدم آموخت. آدم که انسانی کامل بود با همه نام ها و حقیقت ها و گنجینه ها آشنا شد. فرشتگان اما فقط با اسم اشیاء آشنا شدند.
بگذار برایتان مثالی بزنم:
اگر کودک هفت ساله کلاس اولی را به دانشگاه ببرند و درباره قانون ارشمیدس با او گفت و گو کنند که می گوید: هر گاه جسمی وارد مایعی شود به اندازه وزن مایع هم حجمش از وزن جسم سبک خواهد شد، آن کودک از کلمات جسم، مایع، وزن، حجم و سبکی چه می فهمد به جز همان معنای ظاهری آنها؟ خداوند نام اشیاء را به آدم آموخت و همان نام ها را به فرشتگان نشان داد. آدم به حقیقت نام ها پی برد اما فرشتگان فقط ظاهر نام ها را دیدند. خداوند گفت: کسی می تواند جانشین من در زمین گردد که حقیقت نام ها را بداند نه فقط وجود کتبی و لفظی و ظاهری آنها را.
معلم ادامه داد: کسی که انسان کامل باشد مثل پیامبران و امامان از حقیقت نام ها و گنجینه آنها اطلاع دارد. برای همین آنان جانشینان خداوند در زمین هستند. توانایی کارهایی را دارند که دیگران ندارند. اگر حضرت موسی عصای چوبی را به اژدها تبدیل می کرد یا حضرت عیسی کور مادر زاد را شفا می داد یا به مردگان جان می بخشید به خاطر آن بود که آن ها به مقام جانشینی خداوند رسیده بودند و با اذن خداوند همان کارهایی را می کردند که خداوند می کرد. همه پیامبران و امامان از چنین قدرت هایی بر خوردارند.
خداوند زمین را آفریده بود.آسمان را بر افراشته بود. خورشید هر روز در طلوعی تازه نور و گرمایش را بر زمین می بخشید. زمین بستر رودها، دریاها واقیانوس ها شده بود. خشکی ها سر از آب بر آورده بودند و جنگل ها در هوایی نمناک و تازه نفس می کشیدند.
خداوند به آدم و فرشتگان ندا کرد. آن ها ندای خداوند را شنیدند و منتظر فرمان ماندند. خداوند نام همه چیزها را به آدم یاد داد. آسمان، زمین، ابر،
باد، باران، رود، دریا، انسان، زندگی، مرگ و هزاران نام دیگر . آدم به هر نام که می رسید دریچه ای بر او باز می شد. با شگفتی در آن دریچه می نگریست. دریچه ای دیگر به رویش باز می شد. آدم از راز آسمان ها و زمین با خبر شد.
خداوند نام ها را به فرشتگان هم نشان داد. آنها اما فقط ظاهر نام ها را دیدند اما از حقیقتش سر در نیاوردند.
خداوند به فرشتگان گفت: اگر راست می گویید و خود را داناتر و برتر از آدم می دانید حقیقت این نام ها را بگویید.
فرشتگان گفتند: جز آن چه به ما آموخته ای چیزی نمی دانیم. خداوند به آدم گفت: تو به فرشتگان بگو که آن نام ها چیست. آدم دریچه ای به روی فرشتگان گشود. فرشتگان نگاه کردند. حالا آنها چیزهایی می دیدند که پیش از آن ندیده بودند. دریچه بسته شد. فرشتگان گفتند: خداوندا، تو دانا و حکیم هستی.تو خود از راز آفرینش آگاه هستی و می دانی چه کسی می تواند جانشین تو در زمین باشد. از آن چه گفتیم پشیمانیم و می دانیم که چیزی نمی دانیم جز همان دانش اندکی که خود به ما آموختی و با این آزمون زبانمان را دوختی.
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى(30) الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْصادِقِینَ (31) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (32) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (33)
خداوند همه نام ها را به آدم آموخت، آن گاه به فرشتگان نشان داد و گفت: اگر راست می گویید ( و خود را برتر از آدم می دانید) از نام ها خبر دهید. فرشتگان گفتند: تو پاکی، جز آنچه به ما آموخته ای نمى دانیم. دانا و فرزانه تویی. (خداوند) گفت: اى آدم آن ها را از نام موجودات آگاه کن، هنگامى که آن ها را آگاه کرد خداوند فرمود: به شما نگفتم که نهان آسمان ها و زمین را مى دانم؟ و مى دانم آنچه را (اکنون) آشکار مى کنید یا (پیش از این) پنهان مى داشتید.
نگاه دوم
معلم گفت: چیزی در ذهنت بگیر.
رضا یک لحظه فکر کرد. نگاهی به سقف کلاس انداخت، نگاهی هم به معلم کرد و گفت: گرفتم.
معلم گفت: حالا آن را بر تابلو بنویس.
رضا ماژیک را بر داشت و بر تابلو نوشت: معلم.
معلم گفت: آن چه را در نظر گرفتی و بر تابلو نوشتی بخوان.
رضا خواند: معلم.
معلم گفت: معلم یک کلمه است اما در چهار جا قرار می گیرد. اول در ذهن تو، دوم بر تابلو، سوم بر زبان تو تلفظ می شود و چهارم هم جای معلم در کلاس و روی صندلی است. اولی وجود ذهنی معلم، دومی وجود کتبی او، سومی وجود لفظی او و چهارمی وجود خارجی و بیرونی معلم است. شما اگر بخواهید چیزی را بنویسید اول آن را درنظر می گیرید، بعد بر تابلو می نویسید. همه چیزهایی که در دنیا وجود دارند این گونه هستند.
معلم گفت: حالا ماژیک را به من بده.
رضا ماژیک را به معلم داد. معلم رو به بچه ها کرد و گفت: من از رضا خواستم ماژیک را به من بدهد. اما پیش از آن، ماژیک را در نظرم آوردم و سپس بر زبان جاری کردم. خداوند، آفریدگار همه موجودات جهان است. او آسمان و زمین و انسان را آفریده است.اما پیش از آفرینش آن ها به همه آن ها علم داشته است. همه موجودات پیش از این که آفریده شوند و پا به جهان طبیعت بگذارند در ظرف علم خداوند جای داشته اند.
شما هم که در کلاس نشسته و درباره قرآن گفت و گو می کنید پیش از این که آفریده شوید در ظرف علم خداوند بوده اید. خداوند اولین معلم انسان و فرشتگان بود و زمین و آسمان مدرسه آن ها خداوند در کلاس جهان، درس هایی را به آنها آموخت. اما استعداد آن ها به یک اندازه نبود. آدم چیزهایی را در کلاس درس از خداوند آموخت که فرشتگان نتوانستند بیاموزند. به نظر شما چه درس هایی بود؟
محمد گفت: نام اشیاء؟
معلم گفت: بله. اما کدام نام؟ یادتان هست که گفتیم هر چیز چهار جا دارد.
رضا گفت: وجود کتبی اشیاء؟
معلم گفت: بیشتر فکر کنید.
احمد گفت:وجود لفظی و زبانی اشیاء؟
-باز هم بیشتر فکر کنید.
-آقا وجود بیرونی اشیاء؟
معلم گفت: اگر منظور وجود بیرونی اشیاء بود فرشتگان آن قدر سواد داشتند که اشیاء بیرونی را ببینند و نام آنها را یاد بگیرند.پس منظور از دانش اسماء چیز دیگری است. چیزی که فقط آدم می دانست اما فرشتگان از آن خبر نداشتند.
بچه ها ساکت شدند. معلم گفت: تا هفته آینده درباره آن فکر و مطالعه کنید. فقط یک کلمه را از یاد مبرید... گنجینه.
***
یک هفته گذشت. معلم به کلاس آمد و آیه ای را بر تابلو نوشت: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (حجر/21)
گنجینه همه چیزها نزد ما است ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمى کنیم.
بعد رو به بچه ها کرد و گفت: می دانید گنجینه چیست؟ گنجینه محلی است برای نگه داشتن چیزهایی که معمولا ارزشمند هستند. همه چیزهایی که در جهان می بینیم نزد خداوند گنجینه هایی دارد. آب باران، نور خورشید و ماه و ستارگان، موجوداتی که هر روز پدید می آیند، گیاهانی که می رویند همه این ها پیش از آمدن به دنیا در گنجینه خداوند جای دارند. خداوند آنها را از گنجینه شان به اندازه نازل می کند. قطره های باران حجم و اندازه معینی دارند اگر افزون از اندازه و حجم نازل شوند به سیلی بنیان کن تبدیل می شوند چنان که در زمان حضرت نوح (ع) چنین اتفاقی افتاد و اگر کمتر نازل شوند جهان با بحران کم آبی و بی آبی رو به رو خواهد شد چنان که خداوند در بعضی دوره ها بعضی از بندگانش را با خشکسالی می آزماید و یا به خاطر ناسپاسی شان کیفر می دهد. خداوند همه این حقیقت ها را به آدم آموخت. آدم که انسانی کامل بود با همه نام ها و حقیقت ها و گنجینه ها آشنا شد. فرشتگان اما فقط با اسم اشیاء آشنا شدند.
بگذار برایتان مثالی بزنم:
اگر کودک هفت ساله کلاس اولی را به دانشگاه ببرند و درباره قانون ارشمیدس با او گفت و گو کنند که می گوید: هر گاه جسمی وارد مایعی شود به اندازه وزن مایع هم حجمش از وزن جسم سبک خواهد شد، آن کودک از کلمات جسم، مایع، وزن، حجم و سبکی چه می فهمد به جز همان معنای ظاهری آنها؟ خداوند نام اشیاء را به آدم آموخت و همان نام ها را به فرشتگان نشان داد. آدم به حقیقت نام ها پی برد اما فرشتگان فقط ظاهر نام ها را دیدند. خداوند گفت: کسی می تواند جانشین من در زمین گردد که حقیقت نام ها را بداند نه فقط وجود کتبی و لفظی و ظاهری آنها را.
معلم ادامه داد: کسی که انسان کامل باشد مثل پیامبران و امامان از حقیقت نام ها و گنجینه آنها اطلاع دارد. برای همین آنان جانشینان خداوند در زمین هستند. توانایی کارهایی را دارند که دیگران ندارند. اگر حضرت موسی عصای چوبی را به اژدها تبدیل می کرد یا حضرت عیسی کور مادر زاد را شفا می داد یا به مردگان جان می بخشید به خاطر آن بود که آن ها به مقام جانشینی خداوند رسیده بودند و با اذن خداوند همان کارهایی را می کردند که خداوند می کرد. همه پیامبران و امامان از چنین قدرت هایی بر خوردارند.
سرود سوره
از آن شعله که در آدم بر افروخت
ملایک را یکایک دانش آموخت
سپس از نام آن اشیاء پرسید
اگر دانید آن را بر شمارید
ملایک دم فرو بستند از آن
که رازش ای خدا بر ماست پنهان
خدا فرمود: اینان را خبر ده
تو ای آدم ز علم پشت پرده
خبر داد از همه اسماء دنیا
ز راز کوه و دشت و موج دریا
سپس فرمودشان: آیا نگفتم
که آگاهم من از اسرار عالم؟
نویسنده: مرتضی دانشمند