به دلیل همین آشنایی شایسته فردید هم با سنت متافیزیک غربی و هم با سنتهای فکری شرقی به طور عام و سنت تفکر اسلامی به طور خاص است که وی را باید نخستین ایرانی در دوره جدید دانست که از توانایی پرداختن به نوعی فلسفه تطبیقی حقیقی برخوردار بوده است. البته بسیاری را می توان یافت که به مقایسه هایی میان پاره ای از آرا و اندیشه های متفکران غربی و متفکران فلسفه و حکمت اسلامی پرداخته و می پردازند، اما کمتر صاحب نظرانی را می توان یافت که مطالعات و پژوهشهای آنها به نوعی فلسفه تطبیقی حقیقی، یعنی مقایسه آرا و اندیشه ها نه در سطح و از حیث شباهت های ظاهری آنها بلکه با سیر در اصول و مبانی این آرا و اندیشه های منتهی شده باشد. در لابه لای آثار پراکنده فردید، بصیرتهای تأمل برانگیزی یافت میشود که می توانند مقدمه نوعی فلسفه تطبیقی حقیقی، یعنی برقراری گفتگو میان دو سنت گوناگون متافیزیک غربی و سنت نظری خودمان، و نه صرفا یافتن پارهای شباهتها یا تفاوت های ظاهری میان برخی از متفکران در این دو سنت، قرار گیرند. برای نمونه، در عبارات زیر، نگرش های تطبیقی زیبایی از فردید دیده میشود: «عقل اسپینوزا خوف اجلال را رد می کند. قل هاتوا برهانکم وسیلهای شده است برای فرار از موتوا قبل أن تموتوا». اگر ضعف خودبنیادانه بودن را از فلسفه هگل بگیرید به الله میرسیم». این عبارت اخیر نشان دهنده آن است که از نظر فردید، مطلق هگلی همان الله است با این تفاوت که فلسفه هگلی هنوز اسیر سوبژکتیویسم و خودبنیادی متافیزیکی است. نمونه دیگر این که، برخلاف ظاهر امر که به نظر می رسد هم فیلسوفان و متکلمان مسلمان بر اساس اصل الشیء مالم یجب لم یوجد» و هم متفکرانی چون مارکس و هگل به نوعی دترمینیسم (اصل موجبیت) قائل هستند، فردید بر این باور است که اعتقاد به اصل علیت و دترمینیسم در سنت تفکر اسلامی و در سنت متافیزیک غربی و نزد متفکرانی چون مارکس و هگل حقیقت واحد و یکسانی ندارد و، باید میان آنها فرق گذارد، چرا که اعتقاد متفکرانی چون مارکس و هگل به موجبیت، خودبنیادانه است، در حالی که اعتقاد به موجبیت نزد متفکران مسلمان چنین نیست.
ممکن است گفته شود که برخورداری از چنین موضع شرقی ای به هیچ وجه امری نیست که منحصرا در فردید بوده باشد و تأکید بر عنصر شرقی و معنوی تفکر را در اندیشه و آثار چهره هایی دیگر، همچون داریوش شایگان و سید حسین نصر، نیز می بینیم. اما، همان گونه که آثار متأخر شایگان نیز نشان می دهد، مواجهه شایگان با حکمت و عرفان شرقی برخوردی توریستی و نه چندان عمیق و جدی بوده است. یکی دیگر از نکاتی که فردید را تا حد متفکری منحصر به فرد در تاریخ تفکر معاصر ما ارتقا می بخشد این است که وی، برخلاف خیل روشنفکران، اساتید و نویسندگان ایرانی، صرفا نقال و بازگوکننده آرا و اندیشه های متفکران غربی نیست، بلکه می کوشد از منظر فردی مستقل، صاحب موضع و برخوردار از نگاهی انتقادی با آنها مواجه گردد. درست است که می توان زبان خاص و تعابیر گرانبار از ارزش فردید در طرح مباحث فلسفی را حجابی در فهم مفاهیم مورد نظر فیلسوفان غربی تلقی کرده، این زبان را مورد انتقاد و چون و چرای جدی قرار داد، لیکن زبان خاص فردید در عین حال از صاحب موضع بودن او و نیز جدیتش در امر تفکر حکایت می کند. علی رغم انتقاد از فردید به دلیل کاربرد زبان تئولوژیک و گرانبار از ارزش در بیان مفاهیم فلسفی، که در جای خود به آن خواهیم پرداخت، در دفاع از وی نیز می توان اظهار داشت که اساسا متفکر یا فیلسوف نمی تواند نسبت به اندیشه ها بی موضع و گیج و گنگ بوده، با همه مفاهیم و اندیشه ها برخوردی توریستی و غیراصیل داشته باشد. برخلاف بسیاری که اسیر زبان و چارچوب های مفهومی خود متفکران غربی شده اند و نمی توانند با زبانی غیر از زبان خود آنان سخن بگویند و حتی در بازگویی تفکر آنها ناگزیرند از تعابیر، زبان و مفاهیم خود آنان مدد بگیرند، فردید برخوردار از زبان مستقل و خاص خودش است. ما حق نداریم این وصف، یعنی برخورداری از موضع نظری و لذا مستقل را، غیرمنصفانه، نادیده بگیریم.
البته بسیاری از ما ایرانیان به نقد و نظر درباره فیلسوفان و متفکران سنت متافیزیک غربی پرداخته و می پردازیم، لیکن این نقدها یا همچون نقدهای مرتضی مطهری و دیگر اصحاب تئولوژی و ایدئولوژی، همواره از منظری تئولوژیک و ایدئولوژیک بوده است یا آن که در پرتو بصیرتهای پاره ای دیگر از خود فیلسوفان و متفکران غربی صورت گرفته است، مثل بسیاری از نقدهایی که در پرتو مکتب انتقادی و متفکرانی چون آدورنو، از موضع فلسفههای تحلیلی یا از منظر متفکران جنبش لیبرالیسم نسبت به متفکرانی چون مارکس یا هایدگر صورت گرفته است. لیکن آنچه در فردید بسیار برجسته است این است که وی از نگاهی مشخصا ایرانی شرقی به فهم و نقد متفکران بزرگ سنت متافیزیک غربی می پردازد. برای نمونه، دقت کنید که فردید چگونه در عبارت زیر نیچه را در پرتو حکمت شرقی ایرانی فهم می کند:
ممکن است گفته شود که برخورداری از چنین موضع شرقی ای به هیچ وجه امری نیست که منحصرا در فردید بوده باشد و تأکید بر عنصر شرقی و معنوی تفکر را در اندیشه و آثار چهره هایی دیگر، همچون داریوش شایگان و سید حسین نصر، نیز می بینیم. اما، همان گونه که آثار متأخر شایگان نیز نشان می دهد، مواجهه شایگان با حکمت و عرفان شرقی برخوردی توریستی و نه چندان عمیق و جدی بوده است. یکی دیگر از نکاتی که فردید را تا حد متفکری منحصر به فرد در تاریخ تفکر معاصر ما ارتقا می بخشد این است که وی، برخلاف خیل روشنفکران، اساتید و نویسندگان ایرانی، صرفا نقال و بازگوکننده آرا و اندیشه های متفکران غربی نیست، بلکه می کوشد از منظر فردی مستقل، صاحب موضع و برخوردار از نگاهی انتقادی با آنها مواجه گردد. درست است که می توان زبان خاص و تعابیر گرانبار از ارزش فردید در طرح مباحث فلسفی را حجابی در فهم مفاهیم مورد نظر فیلسوفان غربی تلقی کرده، این زبان را مورد انتقاد و چون و چرای جدی قرار داد، لیکن زبان خاص فردید در عین حال از صاحب موضع بودن او و نیز جدیتش در امر تفکر حکایت می کند. علی رغم انتقاد از فردید به دلیل کاربرد زبان تئولوژیک و گرانبار از ارزش در بیان مفاهیم فلسفی، که در جای خود به آن خواهیم پرداخت، در دفاع از وی نیز می توان اظهار داشت که اساسا متفکر یا فیلسوف نمی تواند نسبت به اندیشه ها بی موضع و گیج و گنگ بوده، با همه مفاهیم و اندیشه ها برخوردی توریستی و غیراصیل داشته باشد. برخلاف بسیاری که اسیر زبان و چارچوب های مفهومی خود متفکران غربی شده اند و نمی توانند با زبانی غیر از زبان خود آنان سخن بگویند و حتی در بازگویی تفکر آنها ناگزیرند از تعابیر، زبان و مفاهیم خود آنان مدد بگیرند، فردید برخوردار از زبان مستقل و خاص خودش است. ما حق نداریم این وصف، یعنی برخورداری از موضع نظری و لذا مستقل را، غیرمنصفانه، نادیده بگیریم.
البته بسیاری از ما ایرانیان به نقد و نظر درباره فیلسوفان و متفکران سنت متافیزیک غربی پرداخته و می پردازیم، لیکن این نقدها یا همچون نقدهای مرتضی مطهری و دیگر اصحاب تئولوژی و ایدئولوژی، همواره از منظری تئولوژیک و ایدئولوژیک بوده است یا آن که در پرتو بصیرتهای پاره ای دیگر از خود فیلسوفان و متفکران غربی صورت گرفته است، مثل بسیاری از نقدهایی که در پرتو مکتب انتقادی و متفکرانی چون آدورنو، از موضع فلسفههای تحلیلی یا از منظر متفکران جنبش لیبرالیسم نسبت به متفکرانی چون مارکس یا هایدگر صورت گرفته است. لیکن آنچه در فردید بسیار برجسته است این است که وی از نگاهی مشخصا ایرانی شرقی به فهم و نقد متفکران بزرگ سنت متافیزیک غربی می پردازد. برای نمونه، دقت کنید که فردید چگونه در عبارت زیر نیچه را در پرتو حکمت شرقی ایرانی فهم می کند:
«عهد و پیمان فلک را نیست چندان استوار***عهد با ساغر ببندم شرط با ساغر کنم.
نیچه حقیقتا دریافته عهدی که بشر با فلک بسته، عهدی نیست که شایسته انسان باشد.»
نیچه حقیقتا دریافته عهدی که بشر با فلک بسته، عهدی نیست که شایسته انسان باشد.»
یقینا گفته خواهد شد که خود فردید نگاه نقادانه اش به متافیزیک غربی را مدیون تفکر هایدگر است و او نیز در پرتو این متفکر بزرگ غربی است که به نقد دیگر فیلسوفان غربی می پردازد. این کاملا درست است با این تفاوت که در فردید عنصر شرقی تفکرغلظت و شدت بیشتری می یابد، و این دقیقا همان عنصری است که مورد انتقاد بسیاری از مخالفان و نقادان او قرار گرفته است. همچنین، گفته خواهد شد که فردید حتی همین برجسته کردن عنصر شرقی در تفکر هایدگر و فهم تفکر این حکیم آلمانی در افق حکمت شرقی و تفکر ایرانی اسلامی را مدیون کربن است. این نیز کاملا پذیرفتنی است، لیکن باید توجه داشت که در میان ما ایرانیان تنها فردید بود که در برجسته ساختن این عنصر شرقی تفکر جد و اهتمام تمام ورزید و بعد از فردید چنین تأکیدی صرفأ تحت تأثیر او و در میان شاگردانش دیده شده است.
ممکن است گفته شود که برخورداری از چنین موضع شرقی ای به هیچ وجه امری نیست که منحصرا در فردید بوده باشد و تأکید بر عنصر شرقی و معنوی تفکر را در اندیشه و آثار چهره هایی دیگر، همچون داریوش شایگان و سید حسین نصر، نیز می بینیم. اما، همان گونه که آثار متأخر شایگان نیز نشان می دهد، مواجهه شایگان با حکمت و عرفان شرقی برخوردی توریستی و نه چندان عمیق و جدی بوده است. همچنین، در تفکر نصر عناصر تئولوژیک، در قیاس با تفکر انسی و معنوی، غلبه بیشتری دارد، حال آن که، حضور و غلبه عناصر معنوی و شرقی در تفکر فردید به هیچ وجه با دیگر اندیشمندان ایرانی قابل مقایسه نیست.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394