فلسفه تعلیم وتربیت را میتوان رشتهای مستقل فرض نمود که در آن اساس تعلیم و تربیت، رابطه تعلیم و تربیت با دیگر رشتههای معرفت انسانی، روشهای تربیتی و نحوه برخورد به مسائل و مشکلات تربیتی مورد بحث واقع می شوند. در اینجا بی مناسبت نیست نظری را که عده ای از استادان فلسفه تعلیم و تربیت در دانشگاههای امریکا درباره رشته فلسفه تعلیم و تربیت ابراز داشته اند نقل کنیم.
این نظر از طرف انجمن فلسفه تعلیم و تربیت امریکا در مجمع سالیانه انجمن در سال ۱۹۰۳ پذیرفته شد و به صورت مقاله ای در شماره 4 مجله «تئوری تعلیم و تربیت» در ماه ژانویه ۱۹۰۶ بچاپ رسید. در مقدمه این مقاله، مؤلفان سعی دارند خصوصیاتی را که بیشتر دانشمندان برای رشته فلسفه تعلیم و تربیت بیان داشته اند ذکر کنند.
الف - فلسفه های گوناگون: فلسفه تعلیم و تربیت، هنر، علم، سیاست، مذهب، و تاریخ دارای سه خصوصیت مشترک هستند که آنها را از دیگر رشته ها متمایز می سازند:
- امور نظری مشخص که شامل فرضیه ها، مفاهیم و مقولات (مانند معنی ، حقیقت، لرزش، روش ) می باشند.
- بکار بردن امور نظری در بررسی میزانها ، فرضیهها ویا دلایلی که ارزیابیها قضاوتها و انتخاب را راهنمایی می کنند.
- آشنایی محققانه با وقایع، فعالیتها، شرایط و تصورات مربوط به رشته ای که فلسفه آن مورد بحث است (مانند رشته تعلیم و تربیت، مذهب، هنر، علم و سیاست)
اگر این بررسی دقیق متوجه میزانها و امورنظری فلسفه های مختلف باشد در این صورت با فلسفه محض یا فلسفه عمومی سرو کار داریم. فلسفه های تعلیم و تربیت، هنر، علم، مذهب و تاریخ ممکن است به عنوان رشته های فلسفی مشخص که هر یک مربوط به موضوعی خاص است مورد توجه واقع شوند همه آنها به علت بحث درباره نوعی نظر یامفاهیم ومهارتها فلسفه های موضوعات خاص تلقی می شوند. هریک با توجه به قلمرو تحقیق، موضوع، مسائل یا فعالیتهایی که درباره آنها به بررسی نظری می پردازد، فلسفه مشخصی را تشکیل میدهد. علاود بر این بررسی نظری یا عقلانی یک فلسفه، مثلا فلسفه تعلیم و تربیت یا فلسفه هنر، ممکن است مفاهیم و تصوراتی بوجود آورد و در بررسی نظری فلسفه دیگری مانند فلسفه تاریخ یا حتی فلسفه محض تغییراتی ایجاد کند. هرفلسفه ای ممکن است منبعی برای دیگر فلسفه ها تلقی شود. و فلسفه هنر ممکن است مفاهیم یا تصوراتی بوجود آورد و در بررسی نظری فلسفه دیگری مانند فلسفه تاریخ یا حتی فلسفه محض، تغییراتی بوجود آورد. هر فلسفه را ممکن است منبعی برای دیگر فلسفه ها تلقی نمود. ما می توانیم از طریق مقایسه یا تقابل، اختلاف موجود در فلسفه ها را مشخص سازیم. پاره ای ازدانشمندان در بخشی رئالیسم، اید آلیسم، و نظریه تجربی را برای روشن ساختن این اختلافات بکار برده اند. گاهی برای اینکه اختلافات آراء فلسفی را بیشتر مشخص سازند تقسیماتی را که ضمن یک مکتب مطرح شده از قبیل: رئالیسم حسی، رئالیسم مادی، رئالیسم کلاسیک یا انواع ایدآلیسم بیان می کنند. این واژه ها برای تشخیص میزانها یا دلائل مختلفی که در جریان تشکیل مفاهیم فلسفی، فرضیه ها و مقوله ها مورد توجه بوده اند، بکار می روند.
ب - واژه تعلیم و تربیت ممکن است بر هر کوشش سنجیده شده ای که به منظور پرورش، اصلاح و تغییر یا توسعه رفتار انسان صورت می گیرد، یا بر فعالیت سازمان یافته مدرسی دلالت داشته باشد: در اینجا به پیروزی از آنچه دیگران گفتهاند معنی دوم انتخاب می گردد.
بنابراین در تعلیم و تربیت به معنای فعالیت سازمان یافته مدرسی دو جنبه یافت میشود:
- ترجیح صریح یا ضمنی برنامه های معین، منابع و هدفها ( روشها ، وسائل، مقاصد) در جریان تربیت.
- بکار بردن میزانها، اصول راهنما یا دلایلی که با کمک آنها منابع و هدفها تعیین پا تشکیل شده اند. به عبارت دیگر معلمان، مدیران و دیگر افرادی که در کارهای تربیتی شرکت دارند نسبت به انتخاب برنامه های مفید، منابع و هدفها با توجه به میزانها و دلایل به طور ضمنی یا صریح و از روی دقت یا بدون دقت تصمیم می گیرند. اگر در موقع انتخاب برنامه ها، منابع وهدفها برای قبول یا رد امری دلایل ومیزانهای مختلف را در نظر آورند در این صورت انتخاب آنها با دقت صورت می گیرد. میزانهایی که درانتخاب مشی، روش و هدف، نقش راهنما را ایفا می کنند ممکن است با تئوری و مفاهیم یک فلسفه (اید آلیسم، رئالیسم، پراگماتیسم) یا ترکیبی از فلسفه ها سازگار باشند. برای اینکه انتخاب اینگونه امور با دقت فلسفی توأم باشد باید با توجه به میزانهای مختلف فلسفی صورت گیرد. آن مربی که به این صورت عمل کند با رشته فلسفه تعلیم و تربیت سرو کار دارد. به عبارت دیگر وقتی ما به بررسی میزانها و فرضهایی که در انتخاب برنامه ها و هدفهای تربیتی راهنما هستند بپردازیم، و این بررسی را با توجه به مفاهیم و مقوله های فلسفی انجام دهیم در این صورت در رشته فلسفه تعلیم و تربیت کار می کنیم. این رشته با دیگر رشته ها مثل مدیریت، روانشناسی و روش تدریس فرق دارد. صلاحیت دریکی از این رشته ها مانع داشتن صلاحیت در دیگران نیست.
فلسفه تعلیم و تربیت یا فلسفه هنر، ممکن است مفاهیم و تصوراتی بوجود آورد و در بررسی نظری فلسفه دیگری مانند فلسفه تاریخ یا حتی فلسفه محض تغییراتی ایجاد کند. هرفلسفه ای ممکن است منبعی برای دیگر فلسفه ها تلقی شود.ج- سه مرحله از فکر فلسفی را که به تعلیم و تربیت اختصاص داده شده و محتوی رشته فلسفه تعلیم و تربیت را تشکیل میدهد باید مورد توجه قرار داد:
- وظیفه توصیفی- تحلیلی فیلسوف تربیتی در مشخص ساختن (آشکار کردن میزانهایی که در واقع، انتخابها (انتخاب برنامه، منبع، هدف) را در مراکز تربیتی راهنمایی می کند. این وظیفه ممکن است شامل ارتباط دادن این میزانها با مکتبهای فلسفی و بررسی آنها با توجه به سازگاری یا توافق، معنا، گرایش و روش نیز بشود.
- وظیفه انتقادی به ارزیابی فیلسوف تربیتی در بررسی میزانهای دیگری که فلسفه تعلیم و تربیت مطرح میسازد این امر ممکن است به منظور تهیه میزانهای منطقی تر صورت گیرد.
- وظیفة ابداعی فیلسوف تربیتی در بوجود آوردن میزانهای تازه به منظور اجرای آنها در فلسفه تعلیم و تربیت یا رشته تعلیم و تربیت
د- در مؤسساتی که درسهایی در فلسفه تعلیم و تربیت می شود باید مطالعه و کسب مهارتها در بررسی امور نظری و مفاهیم مدنظر باشد. در دیگر مؤسسات توجه به اینگونه امور ممکن است به طور ضمنی انجام گیرد.
نیوسام، ضمن مقاله ای که در شماره ۹ «تئوری تعلیم و تربیت» در آوریل ۱۹۰۹ انتشار یافته چند اشکال درباره نظر انجمن که در بالا ذکر شد مطرح می سازد. به عقیده أو امورنظری اختصاص به فلسفه ندارند و درعلوم نیز بکار می روند. شاید استعمال کلمه «مشخص» یاممتازکه درقسمت اول به دنبال «امور نظری» ذکر شده برای رفع این اشکال باشد. از نظر «نیوسام» توجه به امورنظری مانع توجه به نقش خود فیلسوف خواهد شد. علاوه بر این محدود ساختن فلسفه تعلیم و تربیت به بررسی آنچه در مدرسه یا مؤسسات رسمی می گذرد تا حدی ارتباط تعلیم و تربیت را با دیگر فعالیتهای زندگی قطع می کند. باید توجه داشت که طرح امورنظری بوسیله فیلسوف صورت می گیرد. بنابراین، نقش فیلسوف تا حدی در ارائه مفاهیم و میزانها ظاهر می گردد. علاوه بر این، وظایفی را که در قسمت دوم مقاله مورد بحث قرار داده اند مثلا وظیفه توصیفی- تحلیلی، وظیفه انتقادی به ارزیابی و وظیفه ابداعی در متمایز ساختن رشته فلسفه تعلیم و تربیت و استقلال آن تأثیر دارد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391
این نظر از طرف انجمن فلسفه تعلیم و تربیت امریکا در مجمع سالیانه انجمن در سال ۱۹۰۳ پذیرفته شد و به صورت مقاله ای در شماره 4 مجله «تئوری تعلیم و تربیت» در ماه ژانویه ۱۹۰۶ بچاپ رسید. در مقدمه این مقاله، مؤلفان سعی دارند خصوصیاتی را که بیشتر دانشمندان برای رشته فلسفه تعلیم و تربیت بیان داشته اند ذکر کنند.
الف - فلسفه های گوناگون: فلسفه تعلیم و تربیت، هنر، علم، سیاست، مذهب، و تاریخ دارای سه خصوصیت مشترک هستند که آنها را از دیگر رشته ها متمایز می سازند:
- امور نظری مشخص که شامل فرضیه ها، مفاهیم و مقولات (مانند معنی ، حقیقت، لرزش، روش ) می باشند.
- بکار بردن امور نظری در بررسی میزانها ، فرضیهها ویا دلایلی که ارزیابیها قضاوتها و انتخاب را راهنمایی می کنند.
- آشنایی محققانه با وقایع، فعالیتها، شرایط و تصورات مربوط به رشته ای که فلسفه آن مورد بحث است (مانند رشته تعلیم و تربیت، مذهب، هنر، علم و سیاست)
اگر این بررسی دقیق متوجه میزانها و امورنظری فلسفه های مختلف باشد در این صورت با فلسفه محض یا فلسفه عمومی سرو کار داریم. فلسفه های تعلیم و تربیت، هنر، علم، مذهب و تاریخ ممکن است به عنوان رشته های فلسفی مشخص که هر یک مربوط به موضوعی خاص است مورد توجه واقع شوند همه آنها به علت بحث درباره نوعی نظر یامفاهیم ومهارتها فلسفه های موضوعات خاص تلقی می شوند. هریک با توجه به قلمرو تحقیق، موضوع، مسائل یا فعالیتهایی که درباره آنها به بررسی نظری می پردازد، فلسفه مشخصی را تشکیل میدهد. علاود بر این بررسی نظری یا عقلانی یک فلسفه، مثلا فلسفه تعلیم و تربیت یا فلسفه هنر، ممکن است مفاهیم و تصوراتی بوجود آورد و در بررسی نظری فلسفه دیگری مانند فلسفه تاریخ یا حتی فلسفه محض تغییراتی ایجاد کند. هرفلسفه ای ممکن است منبعی برای دیگر فلسفه ها تلقی شود. و فلسفه هنر ممکن است مفاهیم یا تصوراتی بوجود آورد و در بررسی نظری فلسفه دیگری مانند فلسفه تاریخ یا حتی فلسفه محض، تغییراتی بوجود آورد. هر فلسفه را ممکن است منبعی برای دیگر فلسفه ها تلقی نمود. ما می توانیم از طریق مقایسه یا تقابل، اختلاف موجود در فلسفه ها را مشخص سازیم. پاره ای ازدانشمندان در بخشی رئالیسم، اید آلیسم، و نظریه تجربی را برای روشن ساختن این اختلافات بکار برده اند. گاهی برای اینکه اختلافات آراء فلسفی را بیشتر مشخص سازند تقسیماتی را که ضمن یک مکتب مطرح شده از قبیل: رئالیسم حسی، رئالیسم مادی، رئالیسم کلاسیک یا انواع ایدآلیسم بیان می کنند. این واژه ها برای تشخیص میزانها یا دلائل مختلفی که در جریان تشکیل مفاهیم فلسفی، فرضیه ها و مقوله ها مورد توجه بوده اند، بکار می روند.
ب - واژه تعلیم و تربیت ممکن است بر هر کوشش سنجیده شده ای که به منظور پرورش، اصلاح و تغییر یا توسعه رفتار انسان صورت می گیرد، یا بر فعالیت سازمان یافته مدرسی دلالت داشته باشد: در اینجا به پیروزی از آنچه دیگران گفتهاند معنی دوم انتخاب می گردد.
بنابراین در تعلیم و تربیت به معنای فعالیت سازمان یافته مدرسی دو جنبه یافت میشود:
- ترجیح صریح یا ضمنی برنامه های معین، منابع و هدفها ( روشها ، وسائل، مقاصد) در جریان تربیت.
- بکار بردن میزانها، اصول راهنما یا دلایلی که با کمک آنها منابع و هدفها تعیین پا تشکیل شده اند. به عبارت دیگر معلمان، مدیران و دیگر افرادی که در کارهای تربیتی شرکت دارند نسبت به انتخاب برنامه های مفید، منابع و هدفها با توجه به میزانها و دلایل به طور ضمنی یا صریح و از روی دقت یا بدون دقت تصمیم می گیرند. اگر در موقع انتخاب برنامه ها، منابع وهدفها برای قبول یا رد امری دلایل ومیزانهای مختلف را در نظر آورند در این صورت انتخاب آنها با دقت صورت می گیرد. میزانهایی که درانتخاب مشی، روش و هدف، نقش راهنما را ایفا می کنند ممکن است با تئوری و مفاهیم یک فلسفه (اید آلیسم، رئالیسم، پراگماتیسم) یا ترکیبی از فلسفه ها سازگار باشند. برای اینکه انتخاب اینگونه امور با دقت فلسفی توأم باشد باید با توجه به میزانهای مختلف فلسفی صورت گیرد. آن مربی که به این صورت عمل کند با رشته فلسفه تعلیم و تربیت سرو کار دارد. به عبارت دیگر وقتی ما به بررسی میزانها و فرضهایی که در انتخاب برنامه ها و هدفهای تربیتی راهنما هستند بپردازیم، و این بررسی را با توجه به مفاهیم و مقوله های فلسفی انجام دهیم در این صورت در رشته فلسفه تعلیم و تربیت کار می کنیم. این رشته با دیگر رشته ها مثل مدیریت، روانشناسی و روش تدریس فرق دارد. صلاحیت دریکی از این رشته ها مانع داشتن صلاحیت در دیگران نیست.
فلسفه تعلیم و تربیت یا فلسفه هنر، ممکن است مفاهیم و تصوراتی بوجود آورد و در بررسی نظری فلسفه دیگری مانند فلسفه تاریخ یا حتی فلسفه محض تغییراتی ایجاد کند. هرفلسفه ای ممکن است منبعی برای دیگر فلسفه ها تلقی شود.ج- سه مرحله از فکر فلسفی را که به تعلیم و تربیت اختصاص داده شده و محتوی رشته فلسفه تعلیم و تربیت را تشکیل میدهد باید مورد توجه قرار داد:
- وظیفه توصیفی- تحلیلی فیلسوف تربیتی در مشخص ساختن (آشکار کردن میزانهایی که در واقع، انتخابها (انتخاب برنامه، منبع، هدف) را در مراکز تربیتی راهنمایی می کند. این وظیفه ممکن است شامل ارتباط دادن این میزانها با مکتبهای فلسفی و بررسی آنها با توجه به سازگاری یا توافق، معنا، گرایش و روش نیز بشود.
- وظیفه انتقادی به ارزیابی فیلسوف تربیتی در بررسی میزانهای دیگری که فلسفه تعلیم و تربیت مطرح میسازد این امر ممکن است به منظور تهیه میزانهای منطقی تر صورت گیرد.
- وظیفة ابداعی فیلسوف تربیتی در بوجود آوردن میزانهای تازه به منظور اجرای آنها در فلسفه تعلیم و تربیت یا رشته تعلیم و تربیت
د- در مؤسساتی که درسهایی در فلسفه تعلیم و تربیت می شود باید مطالعه و کسب مهارتها در بررسی امور نظری و مفاهیم مدنظر باشد. در دیگر مؤسسات توجه به اینگونه امور ممکن است به طور ضمنی انجام گیرد.
نیوسام، ضمن مقاله ای که در شماره ۹ «تئوری تعلیم و تربیت» در آوریل ۱۹۰۹ انتشار یافته چند اشکال درباره نظر انجمن که در بالا ذکر شد مطرح می سازد. به عقیده أو امورنظری اختصاص به فلسفه ندارند و درعلوم نیز بکار می روند. شاید استعمال کلمه «مشخص» یاممتازکه درقسمت اول به دنبال «امور نظری» ذکر شده برای رفع این اشکال باشد. از نظر «نیوسام» توجه به امورنظری مانع توجه به نقش خود فیلسوف خواهد شد. علاوه بر این محدود ساختن فلسفه تعلیم و تربیت به بررسی آنچه در مدرسه یا مؤسسات رسمی می گذرد تا حدی ارتباط تعلیم و تربیت را با دیگر فعالیتهای زندگی قطع می کند. باید توجه داشت که طرح امورنظری بوسیله فیلسوف صورت می گیرد. بنابراین، نقش فیلسوف تا حدی در ارائه مفاهیم و میزانها ظاهر می گردد. علاوه بر این، وظایفی را که در قسمت دوم مقاله مورد بحث قرار داده اند مثلا وظیفه توصیفی- تحلیلی، وظیفه انتقادی به ارزیابی و وظیفه ابداعی در متمایز ساختن رشته فلسفه تعلیم و تربیت و استقلال آن تأثیر دارد.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391