اسباب و علل انکار وحی (بخش دوم)

اسباب دیگر انکار وحی: خودبزرگ بینی و پست انگاری دیگران، گناھان، پیروی از شیطان، به خطر افتادن منافع مادی، جدال ناحق و غرور علمی، می باشد.
شنبه، 14 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: شهزاد عباس مولایی
موارد بیشتر برای شما
اسباب و علل انکار وحی (بخش دوم)

5. خود بزرگ بینی و پست انگاری دیگران

یکی دیگر از منشأ انکار وحی بزرگ بینی خود و پست دانستن دیگران است، آنها می گویند که ما چگونه به پیام آوران ایمان آوریم در حالی که کسانی از آن پیروی می کنند که افراد پست و فقیر (البته در نظر آنان) هستند.قَالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ‌.(شعراء (26) /۱۱۱) گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی‌ارزش از تو پیروی کرده‌اند؟»

قرآن کریم می فرماید: آنان که در مقابل نشانه های خداوند مقاومت و ایستادگی می کنند علت جز پست انگاری دیگران و بزرگ بینی خود نیست:إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. (غافر (40) / ۵۶)کسانی که در آیات خداوند بدون دلیلی که برای آنها آمده باشد ستیزه‌جویی می‌کنند، در سینه‌هایشان فقط تکبر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست!

آیت الله مکارم می فرماید: «آیه گواه زنده ای بر این حقیقت است که سر چشمه اصلی مجادله، کبر و غرور و خود محوری است، چرا که افراد متکبر و خود محور به خاطر علاقه شدید به خویشتن به دیگران اعتنا ندارند، افکار خود را حق و نظرات دیگران را هر چه باشد، باطل می پندارند. لذا روی سخنان باطل خود ایستادگی به خرج می دهند، تعبیر به «إن» اشاره به این است که عامل منحصر در این گونه موارد همان کبر و خود برتر بینی است و إلا چگونه ممکن است انسان بدون دلیل و مدرک این همه بر گفتار خود ایستادگی به خرج بدهد.» (1)
 

6. گناهان

گناه و عمل زشت و ناپسند، صفا و جلاء نفس و قلب را تیره و تار کرده به آن نقش و تصویری می دهد که از درک حق و حقیقت مانع می گردد. از این سو؛ یکی از سبب های انکار وحی و عدم ایمان به پیام آوران وحی، غوطه ور بودن در گناه است. قرآن کریم می فرماید:الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ‌ وَ مَا یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ‌. (مطففین (83) / ۱۱-۱۲)

تفسیر نمونه در ذیل این آیه شریفه می نویسد: «یعنی ریشة انکار قیامت منطق و تفکر و استدلال نیست بلکه افرادی که می خواهند پیوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منکر قیامت می شوند.» (2)
 

7. پیروی از شیطان

شیطان انسان را از راه حق منحرف نموده و به سوی باطل سوق می دهد و باطل را در جلوی آنان زیبا جلوه می دهد «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ.» (انفال (۸) / ۴۸) تا جائی که انسان را وادار به انکار وحی و عدم ایمان به پیام آوران می کند. از این رو یکی از سبب های انکار وحی متابعت و پیروی از شیطان است.وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ. (حج (۲۲) /۳)گروهی از مردم، بدون هیچ علم و دانشی، به مجادله درباره خدا برمی‌خیزند؛ و از هر شیطان سرکشی پیروی می‌کنند.

صاحب تفسیر المیزان می نویسد: «چون شیطان محرک و هادى آدمیان به سوى باطل است پس در حقیقت این گونه اشخاص به اغواى شیطان متمایل به وى شده‏اند، و در هر اعتقاد و عمل او را پیروى مى‏کنند.» (3)
 

8. به خطر افتادن منافع مادی

یکی دیگر از انگیزه های انکار وحی به خطر افتادن منافع مادی مخالفان وحی است. مخالفان وحی به خاطر سودی که دست گیرشان می شد در مقابل وحی به مخالفت می پرداختند در حالی که اگر به وحی ایمان می آوردند سود بیشتری اعم از مادی و معنوی عایدشان می شد. چنانکه حضرت شعیب به مردم گفت: خداوند را پرستش نمایید و در کیل و وزن کردن با عدالت رفتار نمایید که اگر گفته های حضرت را قبول می کردند قطعا در نفع آنان بود. چنانکه قرآن مجید از قول حضرت شعیب می فرماید:وَ إِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ وَ لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَ لاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌. (اعراف (۷) /۸۵)
و به سوی مدین برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنا بر این، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین بعد از آنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید.

مردم آن زمان و مخالفان آنحضرت در جواب گفتند:قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَ صَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ. (هود (۱۱) /۸۷)
گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می‌دهد که آنچه را پدرانمان می‌پرستیدند، ترک کنیم؛ یا آنچه را می‌خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟ تو که مرد بردبار و فهمیده‌ای هستی»
 

9. جدال ناحق

یکی دیگر از انگیزه های انکار وحی، مجادله و ستیز ناحق و روی آوردن به جدال های باطل برای از بین بردن حق و محو کردن آثار آن است بدون اینکه برای گفته خود دلیل عقلی یا نقلی داشته باشند موضع گیری می کنند. همانطوری که قرآن کریم می فرماید: الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ. (غافر (۴۰) /۳۵)همانها که در آیات خدا بی آنکه دلیلی برایشان آمده باشد به مجادله برمی‌خیزند (این کارشان) خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده‌اند به بار می‌آورد؛ این گونه خداوند بر دل هر متکبر جباری مهر می‌نهد.

و این جدال ناحق به یکی از پیامبران خلاصه نمی شود بلکه تمام آنهائی که در مقابل گفته های پیام آوران در هر زمانی که کم می آوردند به جدال های ناحق می پرداختند. چنانکه قرآن مجید در این زمینه می فرماید:کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ. (غافر /۵) پیش از آنها قوم نوح و اقوامی که بعد از ایشان بودند (پیامبرانشان را) تکذیب کردند؛ و هر امتی در پی آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد (و آزار دهد) و برای محو حق به مجادله باطل دست زدند.

این بود چند اسباب مهم انکار وحی. همان طوری که ذکر شد اسباب دیگر هم می شد بیان کرد مثلا ظلم، احساس بی نیازی، پیروی از نیاکان، غرور علمی و... ولی چون حجم تحقیق بیشتر از این اجازه نمی دهد لذا ما فقط همین چند مورد را ذکر کردیم و از بیان همه اسباب و علل صرف نظر کردیم. برای مطالعه بیشتر به کتب مطول مراجعه شود.
 

منابع:

(1) مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۱۳۸۔
(2) همان، ج۲۶، ص۲۶۰۔
(3) طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، ج۱۴، ص۴۸۳۔


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط