حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ[1]
خدا برای ما کافی است و او بهترین حامی است!
خدایا ! به پاهایم توانی بده، راهی را بروند که تو دوست داری و دست هایم را بگیر تا دست هایم کاری کنند که تو می پسندی؛ کمکم کن چشم هایم تو را ببینند و گوش هایم صدای تو را بشنوند. تو برای من کافی هستی! تو همه چیزی! همه ی چیزهای خوب! تو که از خواسته ی مورچه ای در چاهی تاریک بر سنگی سیاه خبر داری[2]، چطور ممکن است من را از یاد ببری؟
خدایا! پنجره ی دلم را باز کن. دلم هوای تازه می خواهد و کلماتی که توی ذهنم قدم می زنند، می خواهند تو را نیایش کنند.
می خواهم روی کاغذ بنویسم: «خدا» و خیالم از همه چیز راحتِ راحت باشد. می خواهم حتّی اگر صد بار توبه ام را شکستم، غیر از آغوشِ امنِ تو، جای دیگری نروم. تو برای من کافی هستی؛ تو برای ما کافی هستی!
خدا برای ما کافی است و او بهترین حامی است!
خدایا ! به پاهایم توانی بده، راهی را بروند که تو دوست داری و دست هایم را بگیر تا دست هایم کاری کنند که تو می پسندی؛ کمکم کن چشم هایم تو را ببینند و گوش هایم صدای تو را بشنوند. تو برای من کافی هستی! تو همه چیزی! همه ی چیزهای خوب! تو که از خواسته ی مورچه ای در چاهی تاریک بر سنگی سیاه خبر داری[2]، چطور ممکن است من را از یاد ببری؟
خدایا! پنجره ی دلم را باز کن. دلم هوای تازه می خواهد و کلماتی که توی ذهنم قدم می زنند، می خواهند تو را نیایش کنند.
می خواهم روی کاغذ بنویسم: «خدا» و خیالم از همه چیز راحتِ راحت باشد. می خواهم حتّی اگر صد بار توبه ام را شکستم، غیر از آغوشِ امنِ تو، جای دیگری نروم. تو برای من کافی هستی؛ تو برای ما کافی هستی!
نویسنده: اکرم کشایی
منبع:
1. سوره ی مبارکه ی آل عمران، آیه ی173.
2. حاجت موری به علم غیب بداند در بن چاهی به زیرِ صخره ی صَمّا
2. حاجت موری به علم غیب بداند در بن چاهی به زیرِ صخره ی صَمّا