حقیقت بهار و تحویل احوال
نويسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
حقيقت بهار، نعمت بزرگ و روزي عظيم، حضرت صاحبالزّمان است كه خطاب به حضرتش ميگوييم: السّلام علي ربيعالانام و نضرة الايّام. و صورت آن، نوروز است كه در آستانهاش از خداوند طالب تحويل احوال ميشويم. تحويل حال، تحويل عهد است. فصل ظهور نيز فصل بهار است، فصل زندگي زير بيرق امام رئوف كه مجال اعمال ولايت تام و تمام را مييابد و دولت كريمه را تأسيس ميكند.
عموم مردم سادهترين و نازلترين مرتبة رزق را ميشناسند و گاه آن را رزق معرفي ميكنند؛ نان و آب و خورش روز و شب را. امّا، حسب آموزهها، همة آنچه كه موجودي ارضي يا سماوي براي ماندن، رفتن و كمال بدان احتياج پيدا ميكند رزقي است كه بايد به او برسد. خواه نان باشد و آب و خواه علم باشد و سير و سلوك در مراتب كمالي.
در دعاي حضرت مهدي(ع) ميخوانيم: «اللّهمّ ارزقنا توفيق الطّاعه و بعد المعصيه و صدق النيّه و عرفان الحرمه و...1 خداوندا، توفيق طاعت خودت را، دوري از معصيت را، صدق نيّت را و... روزيام گردان».
اين همه بايد روزي شود تا انساني، دعاكنندهاي بدان برسد و از ثمراتش بهره ببرد. چنانكه گاه در وقت دعا از خداوند ميخواهيم تا زيارت حضرات معصومين(ع) و شفاعت ايشان را نصيبمان سازد.
مصرع زيباي « مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم » نيز ناظر بر همين معني است. شاعر، طالب آن است تا به ياد حضرت دوست بودن، روزياش باشد. در حقيقت ميخواهد بگويد: غفلت و فراموشي ياد محبوب ازلي و ابدي هم ميتواند روزي بشود و تنها اين درخواست و دعاست كه ميتواند باعث تداوم روزي ياد محبوب شود.
در دايرة علم حضرت خداوندي است كه «ما تسقط من ورقةٍ الّا يعلمها و لا حبّة في ظلمات الارض و لا رطبٍ و لايابسٍ إلّا في كتابٍ مبين؛2 هيچ برگي بر زمين نميافتد مگر آنكه خدا از آن آگاه است؛ از افتادن آن، علّت آن، سمت و سو و جريان حركت آن و...»
به همان سان كه «روزي»، از منبعي اخذ ميشود و از مسيري عبور ميكند تا به طالب و نيازمند آن برسد، مسدود شدن و منع آن هم بستة موانعي است. وقتي كه ندانيم كه همه چيز روزي است و صاحب مجرا و مسير و باعث دارد، در انديشة حفاظت از روزي و دفع موانع و رفع عوامل مسدودكننده هم نميافتيم. چنانكه، همة ما، در طول حيات،بسياري از روزها و ارزاق را از دست ميدهيم و در حسرتش ميمانيم بيآنكه از علّت قطع آن بپرسيم.
در فرازي از دعاي رفيع كميل ميخوانيم:
«اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تنزل النّقم، اللّهمّ اغفرلي الذّنوب الّتي تغيّر النّعم، اللّهمّ اغفرلي الذّنوب الّتي تحبس الدّعا...؛3 بار خدايا بيامرز برايم گناهاني را كه فرو ميبارند بدبختي را، بارخدايا بيامرز برايم گناهاني را كه دگرگون ميسازند نعمتها را، بارخدايا بيامرز برايم گناهاني را كه جلوگيري ميكنند از دعا».
درخواست كننده با زاري و ندبه از خداوند ميخواهد تا مجموعة موانع و مسدود كنندههاي روزي را از پيش رويش بردارد و گناهاني را بر او ببخشد كه او را مستحقّ رزق و روزي سخت، هلاكتبار و مسدودكنندة دعا ميسازد.
بشر غافل، نابخردانه به دليل ابتلا به علوم تجربي، از منشاء و مبدأ و مجراي حقيقي روزي، چشم ميپوشد و عوامل اصلي قحطي و خشكسالي را ناديده ميگيرد و خود را در گرداب هلاكت ميافكند و حتّي گاه به زور و ضرب ابرهاي آسماني را در هواي كسب روزي بارور ميسازد...
در آيات 15 سورة فجر، خداوند پرده از راز نعمتها و نقمتها برميدارد. نكتهاي ظريف ميفرمايد: «امّا آدمي، چون پروردگارش بيازمايد و گرامياش دارد و نعمتش دهد، ميگويد: پروردگار من مرا گرامي داشت و چون بيازمايدش و رزق بر او تنگ گيرد ميگويد: پروردگار من، مرا خوار ساخت. نه چنان است شما يتيمان را گرامي نميداريد...» آيات ناظر بر اين معانياند كه ابتلا و امتحان پرده از نعمتها يا رنجها و بلاها برميدارند؛ در حالي كه بشر گرفتار صورت و ظاهر قضايا، گاه نعمتها و اكرام و رنجها را به خواريهاي خدادادي برميگرداند؛ به خود غرّه ميشود يا مأيوس و نوميد. آيات عمل آدمي را (اعم از انجام تكاليف، خيرات و مبرّات، رسيدگي به ضعيفان و يتيمان و...) ناظر بر اين همه ميشناسد. با اين همه، نميتوان از اين نكته غفلت كرد كه اين همه روزي، بيدليل و واسطه به انسان نميرسد.
در عصر امامت هر يك از حضرات، هم ايشان واسطة فيضند و قاسم روزي، چنانكه امروز در عهد امامت حضرت صاحبالزّمان(ع)، ايشان عهدهدار اين امرند.
براي حضرت بيش از يكصد و هشتاد شأن ذكر شده است كه واسطة فيض بودن تنها يكي از آن همه است. اين امر، نكتة لطيفي را در خود مستتر دارد و آن اين است كه، نعمت اوّل و بزرگترين نعمت خداوند كه فتح باب جملة نعمتهاي اوست، خلق ايشان و جعل مقام و منصب ايشان در عرصة هستي است. امام مبين و بر حق، از آن رو كه امام بزرگترين و اصليترين نعمت و كليددار خزانة خداوند هستند، جملة موجودات به اذن خداوند روزيخوار او هستند و مديون وجود شريفش.
چنانكه از قول حضرت اباعبدالله، امام ششم(ع) برميآيد: «لولا الحجّـ[ لساخت الارض باهلها؛ اگر حجّت نباشد، زمين اهلش را ميبلعد».
ماندن، قرار، استمرار حيات زمين هم با همة ساكنانش بايد روزي زمين بشود و به واسطة حجّت خداوند، زمين امكان ماندن مييابد.
شايد اگر ضرورت ماندگاري آسمان و زمين تا وقت معلوم در ميان نبود، در اثر آنچه كه از ناسپاسي و كافرنعمتي و ظلم مرتكب شدهايم، لحظهاي روي ماندن و مجال ديدار هستي را نمييافتيم.
«غيبت» امام، ما را از بهرهمندي مستقيم محروم ساخت امّا، استحقاق عموم آفريدهها براي ماندن و روزيخوردن و حكمت خداوندي او را در پس پرده حفاظت نمود تا وقت معلوم ظهور فرا برسد.
غرق شدن بشر در ظلم و نكبت و اِدبار، حاصل جدايي ميان ما و امام معصوم(ع) بود، امّا ماندگاري زمين نتيجة تداوم لطف و حكمت خداوندگار هستي؛ چنانكه دربارة مراعات حال بندگان آمده است:
«نحن غير مهملين لمراعاتكم؛ ما از كساني نيستي كه مراعات حال شما را نكنيم...»
«اربعين» نقطة عطف مهم و اوّلين نقطة عطف پس از واقعة جانسوز كربلا در روز عاشوراست.
اوّلين جوانة قيام اباعبدالله در اربعين بر شاخة نهال قيام عاشورا ظاهر شد.
دانة قيام، احياگري و پاسداشت عهد الله در روز عاشورا، در زمين قتلگاه قرار گرفت.
عهدي كه به واسطة غلبة اولياي كفر و شرك و ضلالت به فراموشي سپرده شده بود، عهد خدا و وليّ خدا كه بدل به عهد با طاغوت وا ئمّة ضلالت شده بود و امام حسين براي تجديد و تبديل آن راست قامت، در ميدان كربلا ايستاد؛ چنانكه، در اين ماجرا، دين فسرده شده و سنّت فراموش شده، احيا گرديد تا واسپس رسوايي فرزندخواندگان ابليس مجال ظهور و بروز دوباره پيدا كند.
اين همه و از جمله جريان ولايتمداري معصوم(ع)، به بركت و در اثر خون حسين و شهيدان كربلا، به ثمر نشست و در اربعين، اوّلين جوانة خود را آشكار ساخت.
زيارت اربعين، مسيري فراروي ديگران قرار داد تا امكان تداوم سنّت احياگري و حفاظت از عهد فراهم آيد و مانعي در برابر تحريفكنندگان دروغزن باشد. از همين مجرا بود كه امكان تفسير و تبيين قيام نيز فراهم ميآمد.
شايد به واسطة اين مهم است كه امام حسن عسكري(ع) زيارت اربعين را در كنار چهار عمل ديگر به عنوان نشانة «شيعه بودن» ذكر ميكنند.
زيارت، مجال پيوند قيام و زيارت شونده را با «آينده» ممكن ميسازد. امر مهمّي كه مانع از رسيدن قيام به بنبست و كهنه و فرسوده شدن آن ميشود.
چنانكه ميدانيد، تنها زيارتي كه هيچ سختي و شدّتي نميتواند مانع از انجام آن شود، زيارت حضرت اباعبدالله(ع) است. پيوند قيام، تداوم احياگري و حفظ عهد خداوند تا آينده، بسته به حفظ و مراقبت از اين زيارت و مراعات سنّت زيارت است.
در آخرين فرازهاي زيارت اربعين ميخوانيم:
«أشهد أنّي بكم مؤمنٌ و بايابكم موقنٌ، بشرايع ديني و خواتيم عملي و قلبي لقلبكم سلمٌ و امري لأمركم متّبع و نصرتي لكم معدّحتّي ياذن الله لكم...»
شهادت ميدهيم كه به ايشان مؤمنيم و به بازگشتشان يقين داريم و با اعلام عهد قلبي، امر آنان را مطاع و خود را براي نصرتشان آماده معرفي ميكنيم تا آن هنگام كه خداوند اذن بازگشت ايشان را پس از ظهور، حضرت صاحب(ع) بدهد. در عموم زيارات رسيده مانند «زيارت عاشورا و جامعة كبيره» ما رويكرد زاير به آينده را ملاحظه ميكنيم. به همان سان كه در جملگي زيارت «عهد قلبي» و اعلام آن عهد را ملاحظه ميكنيم.
فاجعة كربلا و پس از آن، ماجراي غيبت، حاصل و محصول سستي عهد مسلمانان و گسست عهد آنان با امام مبين و واجب الاطاعه بود. همو كه مظهر ميثاق الله و عهد الله است. از همين مسير، بازگشت و توبه و اعلام همراهي در گرو «تجديد عهد»، حفاظت از آن و آمادگي براي انجام شرايطش است.
هيهات كه هماره از عهد و شرايط و ملزومات تجديد عهد و اهمّيت حفاظت از آن غافليم و تبعات فراوان آن را هم نادانسته ميپردازيم.
بخش زيادي از مشكلات مسلمانان به همين «تجديد عهد بيتضمين قلبي و سلوك عملي» بازگشت ميكند.
اعلام «و نصرتي لكم معدّة» به امام حسين(ع)، در حقيقت اعلام «و نصرتي لكم معدّة» به خونخواه امام حسين(ع) است. اطاعت از اوامر و نواهي هم همين وجه را پيدا ميكند. مگر نه اين است كه در زيارت عاشورا در دو فراز مهم، اين آرزو را بيان ميكنيم:
تجديد عهد و زيارت معصوم(ع)، مقدمة آمادگي و تقديم همة عِدّه و عُدّه براي همراهي با خونخواه حسين(ع) است. تقارن ماه ربيع كه در خود، آغاز امامت امام عصر(ع) را دارد، با بهار طبيعت، يعني نوروز، ما را متذكّر دو بهار ميسازد. صورت بهار كه در فصل بهار ميرسد و حقيقت بهار.
حقيقت بهار، نعمت بزرگ و روزي عظيم، حضرت صاحبالزّمان است كه خطاب به حضرتش ميگوييم: السّلام علي ربيعالانام و نضرة الايّام. و صورت آن، نوروز است كه در آستانهاش از خداوند طالب تحويل احوال ميشويم. تحويل حال، تحويل عهد است. گسست عهد از غير حضرت دوست و پيوند با صاحب عهد و وليّ عصر، حضرت صاحب العصر و الزّمان(عج).
فصل ظهور نيز فصل بهار است، فصل زندگي زير بيرق امام رئوف كه مجال اعمال ولايت تام و تمام را مييابد و دولت كريمه را تأسيس ميكند.
ايران، شيعهخانة حضرت است و مسلمان ايراني، بايد حافظ اين عهد باشد و آماده براي نصرت تمام تا در وقت ظهور مقدّس بتواند به تمامي حامي و پشتيبان ظهور و قيام باشد.
بهار بر جويندگان بهار مبارك باد إنشاءالله.
/خ
سخن اوّل : « رزق »
عموم مردم سادهترين و نازلترين مرتبة رزق را ميشناسند و گاه آن را رزق معرفي ميكنند؛ نان و آب و خورش روز و شب را. امّا، حسب آموزهها، همة آنچه كه موجودي ارضي يا سماوي براي ماندن، رفتن و كمال بدان احتياج پيدا ميكند رزقي است كه بايد به او برسد. خواه نان باشد و آب و خواه علم باشد و سير و سلوك در مراتب كمالي.
در دعاي حضرت مهدي(ع) ميخوانيم: «اللّهمّ ارزقنا توفيق الطّاعه و بعد المعصيه و صدق النيّه و عرفان الحرمه و...1 خداوندا، توفيق طاعت خودت را، دوري از معصيت را، صدق نيّت را و... روزيام گردان».
اين همه بايد روزي شود تا انساني، دعاكنندهاي بدان برسد و از ثمراتش بهره ببرد. چنانكه گاه در وقت دعا از خداوند ميخواهيم تا زيارت حضرات معصومين(ع) و شفاعت ايشان را نصيبمان سازد.
مصرع زيباي « مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم » نيز ناظر بر همين معني است. شاعر، طالب آن است تا به ياد حضرت دوست بودن، روزياش باشد. در حقيقت ميخواهد بگويد: غفلت و فراموشي ياد محبوب ازلي و ابدي هم ميتواند روزي بشود و تنها اين درخواست و دعاست كه ميتواند باعث تداوم روزي ياد محبوب شود.
سخن دوم : « سير رزق »
در دايرة علم حضرت خداوندي است كه «ما تسقط من ورقةٍ الّا يعلمها و لا حبّة في ظلمات الارض و لا رطبٍ و لايابسٍ إلّا في كتابٍ مبين؛2 هيچ برگي بر زمين نميافتد مگر آنكه خدا از آن آگاه است؛ از افتادن آن، علّت آن، سمت و سو و جريان حركت آن و...»
به همان سان كه «روزي»، از منبعي اخذ ميشود و از مسيري عبور ميكند تا به طالب و نيازمند آن برسد، مسدود شدن و منع آن هم بستة موانعي است. وقتي كه ندانيم كه همه چيز روزي است و صاحب مجرا و مسير و باعث دارد، در انديشة حفاظت از روزي و دفع موانع و رفع عوامل مسدودكننده هم نميافتيم. چنانكه، همة ما، در طول حيات،بسياري از روزها و ارزاق را از دست ميدهيم و در حسرتش ميمانيم بيآنكه از علّت قطع آن بپرسيم.
در فرازي از دعاي رفيع كميل ميخوانيم:
«اللّهم اغفرلي الذّنوب الّتي تنزل النّقم، اللّهمّ اغفرلي الذّنوب الّتي تغيّر النّعم، اللّهمّ اغفرلي الذّنوب الّتي تحبس الدّعا...؛3 بار خدايا بيامرز برايم گناهاني را كه فرو ميبارند بدبختي را، بارخدايا بيامرز برايم گناهاني را كه دگرگون ميسازند نعمتها را، بارخدايا بيامرز برايم گناهاني را كه جلوگيري ميكنند از دعا».
درخواست كننده با زاري و ندبه از خداوند ميخواهد تا مجموعة موانع و مسدود كنندههاي روزي را از پيش رويش بردارد و گناهاني را بر او ببخشد كه او را مستحقّ رزق و روزي سخت، هلاكتبار و مسدودكنندة دعا ميسازد.
بشر غافل، نابخردانه به دليل ابتلا به علوم تجربي، از منشاء و مبدأ و مجراي حقيقي روزي، چشم ميپوشد و عوامل اصلي قحطي و خشكسالي را ناديده ميگيرد و خود را در گرداب هلاكت ميافكند و حتّي گاه به زور و ضرب ابرهاي آسماني را در هواي كسب روزي بارور ميسازد...
سخن سوم : « متولي رزق »
در آيات 15 سورة فجر، خداوند پرده از راز نعمتها و نقمتها برميدارد. نكتهاي ظريف ميفرمايد: «امّا آدمي، چون پروردگارش بيازمايد و گرامياش دارد و نعمتش دهد، ميگويد: پروردگار من مرا گرامي داشت و چون بيازمايدش و رزق بر او تنگ گيرد ميگويد: پروردگار من، مرا خوار ساخت. نه چنان است شما يتيمان را گرامي نميداريد...» آيات ناظر بر اين معانياند كه ابتلا و امتحان پرده از نعمتها يا رنجها و بلاها برميدارند؛ در حالي كه بشر گرفتار صورت و ظاهر قضايا، گاه نعمتها و اكرام و رنجها را به خواريهاي خدادادي برميگرداند؛ به خود غرّه ميشود يا مأيوس و نوميد. آيات عمل آدمي را (اعم از انجام تكاليف، خيرات و مبرّات، رسيدگي به ضعيفان و يتيمان و...) ناظر بر اين همه ميشناسد. با اين همه، نميتوان از اين نكته غفلت كرد كه اين همه روزي، بيدليل و واسطه به انسان نميرسد.
سخن چهارم : « بزرگترين رزق و نعمت »
در عصر امامت هر يك از حضرات، هم ايشان واسطة فيضند و قاسم روزي، چنانكه امروز در عهد امامت حضرت صاحبالزّمان(ع)، ايشان عهدهدار اين امرند.
براي حضرت بيش از يكصد و هشتاد شأن ذكر شده است كه واسطة فيض بودن تنها يكي از آن همه است. اين امر، نكتة لطيفي را در خود مستتر دارد و آن اين است كه، نعمت اوّل و بزرگترين نعمت خداوند كه فتح باب جملة نعمتهاي اوست، خلق ايشان و جعل مقام و منصب ايشان در عرصة هستي است. امام مبين و بر حق، از آن رو كه امام بزرگترين و اصليترين نعمت و كليددار خزانة خداوند هستند، جملة موجودات به اذن خداوند روزيخوار او هستند و مديون وجود شريفش.
چنانكه از قول حضرت اباعبدالله، امام ششم(ع) برميآيد: «لولا الحجّـ[ لساخت الارض باهلها؛ اگر حجّت نباشد، زمين اهلش را ميبلعد».
ماندن، قرار، استمرار حيات زمين هم با همة ساكنانش بايد روزي زمين بشود و به واسطة حجّت خداوند، زمين امكان ماندن مييابد.
شايد اگر ضرورت ماندگاري آسمان و زمين تا وقت معلوم در ميان نبود، در اثر آنچه كه از ناسپاسي و كافرنعمتي و ظلم مرتكب شدهايم، لحظهاي روي ماندن و مجال ديدار هستي را نمييافتيم.
«غيبت» امام، ما را از بهرهمندي مستقيم محروم ساخت امّا، استحقاق عموم آفريدهها براي ماندن و روزيخوردن و حكمت خداوندي او را در پس پرده حفاظت نمود تا وقت معلوم ظهور فرا برسد.
غرق شدن بشر در ظلم و نكبت و اِدبار، حاصل جدايي ميان ما و امام معصوم(ع) بود، امّا ماندگاري زمين نتيجة تداوم لطف و حكمت خداوندگار هستي؛ چنانكه دربارة مراعات حال بندگان آمده است:
«نحن غير مهملين لمراعاتكم؛ ما از كساني نيستي كه مراعات حال شما را نكنيم...»
و امّا سخن پنجم : « زيارت »
«اربعين» نقطة عطف مهم و اوّلين نقطة عطف پس از واقعة جانسوز كربلا در روز عاشوراست.
اوّلين جوانة قيام اباعبدالله در اربعين بر شاخة نهال قيام عاشورا ظاهر شد.
دانة قيام، احياگري و پاسداشت عهد الله در روز عاشورا، در زمين قتلگاه قرار گرفت.
عهدي كه به واسطة غلبة اولياي كفر و شرك و ضلالت به فراموشي سپرده شده بود، عهد خدا و وليّ خدا كه بدل به عهد با طاغوت وا ئمّة ضلالت شده بود و امام حسين براي تجديد و تبديل آن راست قامت، در ميدان كربلا ايستاد؛ چنانكه، در اين ماجرا، دين فسرده شده و سنّت فراموش شده، احيا گرديد تا واسپس رسوايي فرزندخواندگان ابليس مجال ظهور و بروز دوباره پيدا كند.
اين همه و از جمله جريان ولايتمداري معصوم(ع)، به بركت و در اثر خون حسين و شهيدان كربلا، به ثمر نشست و در اربعين، اوّلين جوانة خود را آشكار ساخت.
زيارت اربعين، مسيري فراروي ديگران قرار داد تا امكان تداوم سنّت احياگري و حفاظت از عهد فراهم آيد و مانعي در برابر تحريفكنندگان دروغزن باشد. از همين مجرا بود كه امكان تفسير و تبيين قيام نيز فراهم ميآمد.
شايد به واسطة اين مهم است كه امام حسن عسكري(ع) زيارت اربعين را در كنار چهار عمل ديگر به عنوان نشانة «شيعه بودن» ذكر ميكنند.
زيارت، مجال پيوند قيام و زيارت شونده را با «آينده» ممكن ميسازد. امر مهمّي كه مانع از رسيدن قيام به بنبست و كهنه و فرسوده شدن آن ميشود.
چنانكه ميدانيد، تنها زيارتي كه هيچ سختي و شدّتي نميتواند مانع از انجام آن شود، زيارت حضرت اباعبدالله(ع) است. پيوند قيام، تداوم احياگري و حفظ عهد خداوند تا آينده، بسته به حفظ و مراقبت از اين زيارت و مراعات سنّت زيارت است.
در آخرين فرازهاي زيارت اربعين ميخوانيم:
«أشهد أنّي بكم مؤمنٌ و بايابكم موقنٌ، بشرايع ديني و خواتيم عملي و قلبي لقلبكم سلمٌ و امري لأمركم متّبع و نصرتي لكم معدّحتّي ياذن الله لكم...»
شهادت ميدهيم كه به ايشان مؤمنيم و به بازگشتشان يقين داريم و با اعلام عهد قلبي، امر آنان را مطاع و خود را براي نصرتشان آماده معرفي ميكنيم تا آن هنگام كه خداوند اذن بازگشت ايشان را پس از ظهور، حضرت صاحب(ع) بدهد. در عموم زيارات رسيده مانند «زيارت عاشورا و جامعة كبيره» ما رويكرد زاير به آينده را ملاحظه ميكنيم. به همان سان كه در جملگي زيارت «عهد قلبي» و اعلام آن عهد را ملاحظه ميكنيم.
فاجعة كربلا و پس از آن، ماجراي غيبت، حاصل و محصول سستي عهد مسلمانان و گسست عهد آنان با امام مبين و واجب الاطاعه بود. همو كه مظهر ميثاق الله و عهد الله است. از همين مسير، بازگشت و توبه و اعلام همراهي در گرو «تجديد عهد»، حفاظت از آن و آمادگي براي انجام شرايطش است.
هيهات كه هماره از عهد و شرايط و ملزومات تجديد عهد و اهمّيت حفاظت از آن غافليم و تبعات فراوان آن را هم نادانسته ميپردازيم.
بخش زيادي از مشكلات مسلمانان به همين «تجديد عهد بيتضمين قلبي و سلوك عملي» بازگشت ميكند.
اعلام «و نصرتي لكم معدّة» به امام حسين(ع)، در حقيقت اعلام «و نصرتي لكم معدّة» به خونخواه امام حسين(ع) است. اطاعت از اوامر و نواهي هم همين وجه را پيدا ميكند. مگر نه اين است كه در زيارت عاشورا در دو فراز مهم، اين آرزو را بيان ميكنيم:
تجديد عهد و زيارت معصوم(ع)، مقدمة آمادگي و تقديم همة عِدّه و عُدّه براي همراهي با خونخواه حسين(ع) است. تقارن ماه ربيع كه در خود، آغاز امامت امام عصر(ع) را دارد، با بهار طبيعت، يعني نوروز، ما را متذكّر دو بهار ميسازد. صورت بهار كه در فصل بهار ميرسد و حقيقت بهار.
حقيقت بهار، نعمت بزرگ و روزي عظيم، حضرت صاحبالزّمان است كه خطاب به حضرتش ميگوييم: السّلام علي ربيعالانام و نضرة الايّام. و صورت آن، نوروز است كه در آستانهاش از خداوند طالب تحويل احوال ميشويم. تحويل حال، تحويل عهد است. گسست عهد از غير حضرت دوست و پيوند با صاحب عهد و وليّ عصر، حضرت صاحب العصر و الزّمان(عج).
فصل ظهور نيز فصل بهار است، فصل زندگي زير بيرق امام رئوف كه مجال اعمال ولايت تام و تمام را مييابد و دولت كريمه را تأسيس ميكند.
ايران، شيعهخانة حضرت است و مسلمان ايراني، بايد حافظ اين عهد باشد و آماده براي نصرت تمام تا در وقت ظهور مقدّس بتواند به تمامي حامي و پشتيبان ظهور و قيام باشد.
بهار بر جويندگان بهار مبارك باد إنشاءالله.
پي نوشت:
1. مفاتيح الجنان، دعاي حضرت مهدي(ع).
2. سورة انعام، آية 59.
3. فرازهايي از دعاي كميل، مفاتيح الجنان.
4. زيارت جامعة كبيره.
/خ