امام بدون اینکه خشمگین شود فرمود: لا انَا باقِرْ؛ نه من باقرم. مسیحی گفت: تو پسر آن زن آشپز هستی؟ امام فرمود: آری مادرم یک بانوی آشپز بود. آن مرد برای اینکه امام را عصبانی کند دوباره گفت: تو پسر زن سیاه چرده، زنگی و دشنام گو هستی! امام پاسخ داد اگر تو راست می گویی خدا مادرم را بیامرزد و اگر دروغ می گویی خداوند ترا ببخشد. وقتی آن مرد مسیحی بردباری و حلم بی پایان امام را مشاهده کرد که با این اهانتها هرگز خشمگین نشد و کاملا بر نفس خود مسلط بود زبان بر شهادتین جاری کرده و مسلمان شد.[1]
این رفتار حضرت باقر (ع) دقیقا در تفسیر این آیه شریفه است که می فرماید: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک وَ بَینَهُ عَداوَةٌ کأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ وَ ما یلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یلَقَّاهاإِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛[2]
هرگز نیکی و بدی یکسان نیست بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! اما جز کسانی که دارای صبر و استقامتند به این مقام نمی رسند و جز کسانی که بهره عظیمی از ایمان و تقوا دارند به آن نایل نمی شوند.
دستاوردهای این حرکت پسندیده از نظر روحی و روانی و معنوی، خیلی بهتر و بیشتر از آن است که انسان خشم و غضب خود را با هیجانات عصبی و رفتارهای زشت و کینه توزانه فرو نشاند.
در این رابطه اشاره به سخن مولوی در مورد علی (ع) خالی از لطف نیست. او بعد از آنکه مولای متقیان (ع) را اسوه بردباران معرفی می کند و با ستایش از آن حضرت می گوید که امام (ع) در هنگام خشم و غضب کاملا بر خود مسلط بود و هرگز اراده و تدبیر خود را در اختیار احساسات زود گذر قرار نمی داد و تمام اعضاء و جوارحش تحت عقل و وحی بود به نقل داستانی در این زمینه می پردازد و در ستایش حلم آن گرامی می گوید:
بادِ خشم و باد شهوت باد آز
برد او را که نبود اهل نماز
خشم بر شاهان، شه و ما را غلام
خشم را هم بسته ام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زده است
خشم حق، بر من چو رحمت آمده است
که نِیم، کوهم ز صبر و حلم و داد
کوه را کی در رباید تند باد[3]
برد او را که نبود اهل نماز
خشم بر شاهان، شه و ما را غلام
خشم را هم بسته ام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زده است
خشم حق، بر من چو رحمت آمده است
که نِیم، کوهم ز صبر و حلم و داد
کوه را کی در رباید تند باد[3]
پی نوشت ها:
[1] المناقب، ج 4، ص 207.
[2] فصلیت، 34.
[3] مثنوى، دفتر اول.
منبع: حوزه نت