حدوث و قدم عالم

شرافت وجودی علت نسبت به معلول، طبق مبانی عقلی و فلسفی، علتی که می خواهد شیئی را به وجود بیاورد و به آن وجود افاضه کند باید از حیث وجود، اشد و اشرف از آن شیء باشد.
سه‌شنبه، 28 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حدوث و قدم عالم
فردی از حضرت امام  رضا علیه السلام سؤال کرد: ای فرزند رسول خدا، دلیل حدوث عالم چیست؟
 
حضرت فرمود: سابقه وجودی خودت. دلیل حدوث عالم خود تو هستی که پیش از این نبودی ولی اکنون هستی و میدانی که تو، خودت را به وجود نیاوردهای و کسی مانند تو نیز تو را به وجود نیاورده است.«دخل علیه الرجل فقال له: یابن رسول الله ما الدلیل علی حدوث العالم؟ فقال علیة انکم لم تکن ثم کنت و قدعلمت انک لم تکون نفسک و لا کونک من هو مثلک» (بو منصور الطبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم البهادری و محمدهادی به، چرا که سر از اجتماع نقیضین در می آورد و محال است. چون کلمه من اشاره به ثبوت و هستی است و کلمه نیستم انکار ثبوت و هستی و جمع آن دو نشاید و در صورتی که اجتماع نقیضین محال نباشد، یک شیء در حالی که برای خود ضرورت دارد، از خود سلب می گردد.)
 

توضیح اول: إنکم لم تکن ثم کنت

این دو قضیه جزو قضایایی است که اولی بدیهی است و دومی قریب به بداهت. یکی هستی ما، دوم سابقه نیستی ما. موجودی که از هستی برخوردار می باشد، هست و هستی در مقابل نیستی است. از این رو به مفاد اصل هو هویت، ثبوت یک شیء برای آن ضروری است. ممکن نیست که کسی بگوید من نیستم! به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی: «فان ضرورة ثبوت الشیء لنفسه بمعنی عدم الانفکاک حال الوجود من دون ان یکون الذات علة لنفسه». (1) تمامی عالم امکان مجموعه ای است متشکل از اجزاء که یک جزء آن ما انسانها هستیم. البته این منافات با بساطت برخی از اجزاء ندارد. ضروری بودن ثبوت شیء برای خودش، بدین معناست که شیء در حال وجودش از خودش منفک نمی شود، بدون آن که ذات شئ، علت برای خودش باشد. اما سابقه نیستی ما - حال که روشن شد شیء در حال وجودش از خودش منفک نمی شود - دو فرض برای آن متصور است: با وجود ما برخاسته از ذات ماست، یعنی وجود عین ذات ماست و یا این که چنین نیست.
 
در صورت اول، شیء، واجب الوجود و ازلی و ابدی است و در صورت دوم شیء ممکن است و در اصل پیدایش، نیاز به علت دارد و این امری روشن و آشکار است که مقدار سن و عمر ما نشان دهنده سابقه نیستی ماست. به عبارت دیگر مایا واجبیم یا ممکن. واجب نیستیم به علت ضعف و و زوال و حرکت و احتیاج و هزاران وجه نقص دیگر. پس ممکن هستیم. در این صورت باز دو وجه مطرح می شود: یا ممکن قدیم زمانی است و حادث ذاتی یا حادث زمانی است و حادث ذاتی. قدیم زمانی ممکنی است که ذاتا و فعلا مجرد است و همان عقول فلسفی نامیده می شود. در حالی که ما برای کارهای روزمره از ابزارهای مادی بهره می گیریم. از این رو ما جزء موجودات ممکنی هستیم که از سابقه حدوث زمانی برخوردارند. بنابراین زمانی بوده است که ما نبوده ایم.
 

توضیح دوم: «و قد علمت انک لم تکون نفسک»

این که شیء به وجود آورنده خودش باشد، از جمله محالات عقلی است. چون دور لازم می آید و دور مستلزم اجتماع نقیضین و محال است. چرا که شیء در مقام ایجاد، علت است و علت باید مقدم بر معلول و برخوردار از وجود باشد. پس علت هم از وجود برخوردار است و هم مقدم بر معلول است. (البته در اینجا تقدم زمانی منظور نیست)
 
از سوی دیگر، همان شیء در مقام اخذ وجود، معلول است و معلول باید مؤخر از علت باشد و جمع بین تقدم و تأخر وجودی در شیء واحد محال است. علاوه بر این که علت چون فیض وجود است واجد است و معلول چون مستفیض وجود است، فاقد است و جمع بین واجد و فاقد (وجدان و فقدان) در شیء واحد محال است.
 

توضیح سوم: «و لاوک من هو مثلک»

 شرافت وجودی علت نسبت به معلول، طبق مبانی عقلی و فلسفی، علتی که می خواهد شیئی را به وجود بیاورد و به آن وجود افاضه کند باید از حیث وجود، اشد و اشرف از آن شیء باشد. «اما آنه اقوی وجودا و آش فلان الفعل و هو معلوله رابط بالنسبة الیه قائم الهویة به و هو المستقل الذی یقومه و یحیط به و لانعنی بأشدیة الوجود الا ذلک وقد ع صدر المتألهین ة المسئلة بدیهیة اذ قال: البداهة حاکمة بأن العلة المؤثرة هی اقوی لذاتها من معلولها فیما یقع به العلیة».(2)
 
دلیل قوی‌تر بودن وجود فاعل تام آن است که فعل، معلول فاعل است و نسبت به آن رابط بوده و هویتش قائم و وابسته به آن است و فاعل همان وجود مستقلی است که به فعل قوام می بخشد و بر آن احاطه وجودی دارد و مقصود ما از شدیدتر بودن وجود، چیزی جز این نیست که وجودی محیط بر وجود دیگر و قوام دهنده به آن باشد. صدرالمتألهین مسئله یادشده را بدیهی دانسته و می فرماید: بداهت عقل حکم می کند به آنکه علت مؤثر در همان جهت علیت (مقصود از جهت علیت همان وجوددهی است؛ چرا که علیت در وجود است. یعنی وجود علت، وجود معلول را افاضه می کند)، قوی تر از معلول خویش است؛ از این رو شیئی که مثل ماست نمی تواند نقشی فاعلی در آفرینش ما داشته باشد.
 

توضیح چهارم: در این توضیح تشبیه کل به جزء و سرایت حکم جزء به کل صورت گرفته است

تمامی عالم امکان مجموعه ای است متشکل از اجزاء که یک جزء آن ما انسانها هستیم. البته این منافات با بساطت برخی از اجزاء ندارد. عالم امکان متشکل از اجزائی است که برخی بسیط و برخی مرکب اند. با مقدمات سابق روشن شد که ما انسانها حادثیم و زمانی بوده است که ما نبوده ایم. از طرفی همواره باید بین اجزاء و کل هماهنگی برقرار باشد. در غیر این صورت، جزء نمی تواند نقش جزئیت برای آن کل ایفا کند. از این رو کل همچون اجزاء از سابقه عدم برخوردار بوده و حادث است. «حکم الأمثال فی ما یجوز وما لا یجوز واحد»
 
نکته: در صورتی که مقصود سائل از حدوث، حدوث زمانی باشد، عالم در این روایت به عالم خلق اشاره دارد که از حرکت و دگرگونی برخوردار است و انسان نیز جزء این عالم است و در صورتی که مقصود سائل از حدوث، حدوث ذاتی باشد، عالم در این روایت اشاره به همه عالم امکان است؛ چون غیر از واجب الوجود که قدیم است به قدم ذات، سراسر عالم امکان حادث است به حدوث ذاتی (چه عالم خلق و چه عالم ابداع). در نتیجه متناسب با فرمایش امام عالیة «انکم لم تکن ثم کنت»، اگر بحث حدوث زمانی باشد سابقه نیستی ما در زمان قبل از وجود ماست و در صورتی که بحث حدوث ذاتی باشد، فرمایش امام رضا علیه، اشاره به سابقه نیستی ذاتی ماست در ارتباط با سابقه وجوب ذاتی حضرت حق و سبق وجوب بر امکان.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. نهایة الحکمة، الرحلة الرابعة الفصل الثالث.
2. نهایة الحکمة، المرحلة الثامنة، الفصل التاسع.
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط