سال ها پیش، محرم که از راه می رسید، گوشِ کودکی هایم پُر می شد از صدای سنج و طبل و زنجیر... و دلم، پای پیاده به کربلا می رفت. به سرزمینی می رسید ترک ترک شده و خشک که همسایه ی فرات بود... با آسمانی در اسارت بی رحم ترین خورشید. دلم همیشه می پرسید : «چگونه می شود آب باشد و ابر نباشد؟» و چشم هایم پر می زدند تا سایه ی خیمه هایی را که از وحشتِ هجوم چشم ها و دل ها و دست های سنگی، در گوشه ای کز کرده بودند، ببیند.
کربلای کودکی های من، رقیه سلام الله علیها بود که شبی آفتاب در آغوشش خزید و او را شبانه با خود به آسمان برد...
و علی اصغرعلیه السلام که آخرین آواز بهار در حنجره اش جا ماند...
و سکینه سلام الله علیها ماهِ خمیده در آتش...
کودکی های من، روی تمام پرچم های سیاه، یاحسین علیه السلام را سبز و سرخ می دید و دست می کشید بر تشنگی و تنهایی...
حالا سال ها گذشته است و دلم هنوز می پرسد: چرا کربلا بیش از محرّم و صفر، دوام نمی آورد و چرا سوگواری کتیبه ها کوتاه است؟ من باید بدانم: چرا حضرت زینب سلام الله علیها در عاشورا چیزی جز زیبایی ندید؟ باید بدانم: چرا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد؟ و ثابت کنم عاشورا، روز جهانی زیبایی است...
چهل روز می گذرد و شهرمان هنوز در رایحه ی یاس شناور است. باد، نامت را در گوش درختان شهر زمزمه می کند و سنگ ها آرزو می کنند کاش تکه ابری بودند و می توانستند کاروان ماه و ستاره ی به زنجیر کشیده ات را سیراب کنند...
اما آیا آنچه نام تو را در ذهن تاریخ، شعله ور کرده تشنگی است؟ آیا اگر دشمن، جرعه ای آب به تو نوشانده بود، کربلا خاتمه می یافت و داستان عاشورا به گونه ای دیگر به پایان می رسید؟
نه....آب، گره گشای بغض های فروخفته ات نبود...کربلا یعنی: انتخاب. انتخابی آزادانه و حقیقی که دل را از پوچی و غفلت می رهاند و به معرفت می رساند. عاشورا یعنی دل بریدن از تمام عادت ها و علاقه های رنگارنگ و چشم پوشی از تمام چیزهایی که روح را به دنیا پیوند می دهند. این روزها وقتی دلم پابه پای پیاده های زنجیربه دست، از کوچه و خیابان می گذرد و نوحه می خواند، می فهمم دلم اشک می ریزد تا نامش در گروه عشاق امام حسین علیه السلام ثبت شود، دلم به این نتیجه رسیده است که کربلا بازگشت به عهد محمدی(ص) است و دلیل این بی قراری ها و عزاداری ها، برانگیختن احساسات دینی است که لابه لای دل مشغولی های روزمره، کم رنگ شده اند. اشک هایی که با صدای نوحه و روضه ی حسینی از دیده و دل فرو می ریزد، رودخانه ای زلال است که می رود تا زنگارهای درون را بشوید و به صاحبش، جرئت انتخاب شهادت ببخشد؛ شهادت به جای عمری زندگی در اسارت پوچی ها و سردرگمی ها و ناامیدی ها.
کربلای کودکی های من، رقیه سلام الله علیها بود که شبی آفتاب در آغوشش خزید و او را شبانه با خود به آسمان برد...
و علی اصغرعلیه السلام که آخرین آواز بهار در حنجره اش جا ماند...
و سکینه سلام الله علیها ماهِ خمیده در آتش...
کودکی های من، روی تمام پرچم های سیاه، یاحسین علیه السلام را سبز و سرخ می دید و دست می کشید بر تشنگی و تنهایی...
حالا سال ها گذشته است و دلم هنوز می پرسد: چرا کربلا بیش از محرّم و صفر، دوام نمی آورد و چرا سوگواری کتیبه ها کوتاه است؟ من باید بدانم: چرا حضرت زینب سلام الله علیها در عاشورا چیزی جز زیبایی ندید؟ باید بدانم: چرا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد؟ و ثابت کنم عاشورا، روز جهانی زیبایی است...
چهل روز می گذرد و شهرمان هنوز در رایحه ی یاس شناور است. باد، نامت را در گوش درختان شهر زمزمه می کند و سنگ ها آرزو می کنند کاش تکه ابری بودند و می توانستند کاروان ماه و ستاره ی به زنجیر کشیده ات را سیراب کنند...
اما آیا آنچه نام تو را در ذهن تاریخ، شعله ور کرده تشنگی است؟ آیا اگر دشمن، جرعه ای آب به تو نوشانده بود، کربلا خاتمه می یافت و داستان عاشورا به گونه ای دیگر به پایان می رسید؟
نه....آب، گره گشای بغض های فروخفته ات نبود...کربلا یعنی: انتخاب. انتخابی آزادانه و حقیقی که دل را از پوچی و غفلت می رهاند و به معرفت می رساند. عاشورا یعنی دل بریدن از تمام عادت ها و علاقه های رنگارنگ و چشم پوشی از تمام چیزهایی که روح را به دنیا پیوند می دهند. این روزها وقتی دلم پابه پای پیاده های زنجیربه دست، از کوچه و خیابان می گذرد و نوحه می خواند، می فهمم دلم اشک می ریزد تا نامش در گروه عشاق امام حسین علیه السلام ثبت شود، دلم به این نتیجه رسیده است که کربلا بازگشت به عهد محمدی(ص) است و دلیل این بی قراری ها و عزاداری ها، برانگیختن احساسات دینی است که لابه لای دل مشغولی های روزمره، کم رنگ شده اند. اشک هایی که با صدای نوحه و روضه ی حسینی از دیده و دل فرو می ریزد، رودخانه ای زلال است که می رود تا زنگارهای درون را بشوید و به صاحبش، جرئت انتخاب شهادت ببخشد؛ شهادت به جای عمری زندگی در اسارت پوچی ها و سردرگمی ها و ناامیدی ها.
نویسنده: سعیده اصلاحی