امام حسین وقتی با یارانش راهی کربلا بود، کودکان و نوجوانانی هم همراه ایشان بودند. اینها شاهد مهربانی، رشادت، عبادت و شجاعت امامشان بودند. اکثر کودکان و نوجوانان کربلا به ویژه بیشترین شهیدان نوجوان، وابسته به بنی هاشم بودند. تعدادی از این کودکان و نوجوانان، به شهادت رسیدند و تعدادی هم به اسارت در آمدند. بدون هیچ ترتیب و آدابی کودکان و نوجوانان حاضر در کربلا را معرفی می کنم.
رقیه(س)
رقیه(س) دختر سه یا چهار سالهی امام حسین(ع) بود. بعد از شهادت امام حسین و یارانش، همراه اسرای اهل بیت بود. شبی در شام پدر را به خواب دید. وقتی بیدار شد، بسیار گریه و بی تابی کرد. خبر به یزید رسید و او دستور داد سر مطهر امام حسین(ع) را نزد رقیه(س) بردند. رقیه(س) با دیدن سر پدر بسیار متاثر شد. به همین دلیل همان روزها در خرابهی شام که محل اقامت موقت اهل بیت بود جان داد.[1]
سکینه(س)
سکینه دختر دیگرامام حسین(ع) است. اسم آن بزرگوار آمنه، امینه، امامه و امیمه دانسته شده و لقب او سکینه است. سکینه(س) به معنی آرامش و آهستگی است.[2]
این دختر بزرگوار در علم و معرفت و ادب کم نظیر و مورد توجه خاص پدرش امام حسین(ع) بود. لقب سکینه(س) از طرف مادرش رباب به ایشان داده شد. او خواهر علی اصغر و یکی از حاضران در کربلا بود. سن او را در کربلا حدود ده تا سیزده سال دانستهاند.
در آخرین لحظههای جنگ، امام حسین(ع) دخترش را درآغوش گرفت و گفت: «دخترم، بدان که گریه کردن تو بعد از شهادت من طولانی خواهد بود. دل مرا با اشک حسرتت مسوزان. تا وقتیکه جان در تن من است و هنگامی که کشته شدم تو اولی هستی که در سوگم بنشینی ای برگزیده ی زنان....»[3]
سکینه(س) پس از سفر کوفه و شام در منزل پدر بزرگوارش تحت سرپرستی امام سجاد(ع) قرار گرفت. ایشان محضر امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) را درک کرد. سکینه(س) بعد از هفتادسال زندگی در مدینه، در پنجم ربیع الاول سال 197 در زمان هشام بن عبدالملک در گذشت.[4]
عبدالله بن حسن
عبدالله فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) نوجوان یازده ساله ای بود که همراه خانواده ی خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) مسافر کربلا بودند.[5]
عصر عاشورا امام حسین(ع) خود را یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح دید. اصحاب و یاران امام به شهادت رسیده بودند و دیگر کسی از یاران وفادارش نمانده بود . امام فریاد بر آورد: «آیا یاریکنندهای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کند؟»
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند.
عبدالله که در بین کودکان و زنان در خیمهگاه بود، تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد. ناگهان از خیمه بیرون آمد. حضرت زینب(س) خواست مانع رفتن او شود؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمیگذارم.» سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام(ع) رساند تا از رهبرش دفاع کند.
ناگهان تیرانداز سپاه دشمن گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش به شهادت رساند.[6]
قاسم بن الحسن(ع)
یکی دیگر از نوجوانان شجاع و نیرومندی که روز عاشورا در کربلا حضور داشت، حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن(ع) بود.[7]
در شب عاشورا امام حسین(ع) اصحاب و یاران خود را جمع کرد و بیعت و عهد را از آنان برداشت و فرمود: «ما فردا کشته می شویم. هر کس می خواهد برود از تاریکی شب استفاده کند و برود.»
یاران و اصحاب یکی پس از دیگری از جای برخاسته اظهار وفاداری کردند. قاسم(ع)، این نوجوان شجاع و فداکار، نیز برخاست و گفت: «عمو جان! آیا من هم کشته خواهم شد؟»
امام فرمود: «آری، به خدا سوگند تو نیز پس از بلای عظیم کشته می شوی.»
روز عاشورا قاسم(ع) به کمک عمویش شتافت و بعد از رشادتی که از خود نشان داد، به شهادت رسید.
علی اصغر(ع)
علی اصغر فرزند کوچک امام حسین (ع) است. مادرش رباب دختر ِامرءالقیس است. شیرخوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بیتاب شده بود. امام(ع) خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟»
در شب عاشورا امام حسین(ع) اصحاب و یاران خود را جمع کرد و بیعت و عهد را از آنان برداشت و فرمود: «ما فردا کشته می شویم. هر کس می خواهد برود از تاریکی شب استفاده کند و برود.»
یاران و اصحاب یکی پس از دیگری از جای برخاسته اظهار وفاداری کردند. قاسم(ع)، این نوجوان شجاع و فداکار، نیز برخاست و گفت: «عمو جان! آیا من هم کشته خواهم شد؟»
امام فرمود: «آری، به خدا سوگند تو نیز پس از بلای عظیم کشته می شوی.»
روز عاشورا قاسم(ع) به کمک عمویش شتافت و بعد از رشادتی که از خود نشان داد، به شهادت رسید.
علی اصغر(ع)
علی اصغر فرزند کوچک امام حسین (ع) است. مادرش رباب دختر ِامرءالقیس است. شیرخوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بیتاب شده بود. امام(ع) خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟»
ناگهان تیری از کمان حرمله آمد و حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین(ع) خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.[8]
عون بن عبدالله
عون پسر«عبدالله جعفر بن طیار» و مادرش زینب کبری(س)، دختر امیرمؤمنان(ع) است.
عون بن عبدالله بن جعفر، برای مبارزه با آن قوم به میدان آمد، در حالی که میگفت: «با بال هایی سبز پرواز میکند، در محشر همین شرافت او را بس است.»
او با شمشیر به جنگ دشمن میرفت تا این که سی نفر سوار و هجده نفر پیاده را به قتل رساند.[9]
پس از آن رشادتهای چشمگیر عون، شخصی به نام«عبدالله قُطبة الطائی» با شمشیر به او حمله کرد. با ضربه ی او عون به شهادت رسید.
عون بن عبدالله بن جعفر، برای مبارزه با آن قوم به میدان آمد، در حالی که میگفت: «با بال هایی سبز پرواز میکند، در محشر همین شرافت او را بس است.»
او با شمشیر به جنگ دشمن میرفت تا این که سی نفر سوار و هجده نفر پیاده را به قتل رساند.[9]
پس از آن رشادتهای چشمگیر عون، شخصی به نام«عبدالله قُطبة الطائی» با شمشیر به او حمله کرد. با ضربه ی او عون به شهادت رسید.
محمد بن عبدالله
پس از شهادت عون، برادرش محمد وارد میدان شد. در این نبرد نابرابر، رجزهای محمد این گونه است:
از این دشمنان به خداوند شِکوه میبرم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر میبرند.
این ها که روشنگریهای قرآن را تغییر دادند، و به ترک محکمات قرآن و بیاناتش پرداختهاند. محمدبن عبدالله، در روز عاشورا ده نفر از دشمن را از پای در آورد. او که همراه دیگر برادران خود به میدان آمده بود، به دست «عامر بن نهشل تمیمی» به شهادت رسید.[10]
در زیارت ناحیه مقدسه می خوانیم: «السلامُ عَلی مُحمد بن عَبدالله بنِ جَعفر.»[11]
از این دشمنان به خداوند شِکوه میبرم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر میبرند.
این ها که روشنگریهای قرآن را تغییر دادند، و به ترک محکمات قرآن و بیاناتش پرداختهاند. محمدبن عبدالله، در روز عاشورا ده نفر از دشمن را از پای در آورد. او که همراه دیگر برادران خود به میدان آمده بود، به دست «عامر بن نهشل تمیمی» به شهادت رسید.[10]
در زیارت ناحیه مقدسه می خوانیم: «السلامُ عَلی مُحمد بن عَبدالله بنِ جَعفر.»[11]
محمد بن علی (امام محمد باقر)
امام پنجم شیعیان روز دوشنبه سوم صفر یا اول رجب سال 57 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود. ایشان همراه پدر بزرگوارش امام سجاد(ع) در کربلا حضور داشت و در آن هنگام سه سال و نیمه بود.
طفلان مسلم
محمد و ابراهیم دو فرزند مسلم بن عقیل بودند که در حادثه ی کربلا اسیر شدند. این دو نوجوان به مدت دو سال در زندان ابن زیاد بودند. سرانجام با کمک مشکور زندانبان از زندان ابن زیاد گریختند. شب را به خانه ی زنی پناه آوردند. شوهر آن زن، حارث بود و برای پیدا کردن دو کودک، بسیار گشته و خسته شده بود. شب که به خانه آمد و فهمید دو کودک فراری در خانه اویند. صبح آن دو را به شهادت رساند و بدنشان را به فرات افکند. سرشان را پیش ابن زیاد برد تا جایزه بگیرد. ابن زیاد هم دستور داد گردن خود او را در همان محلی که طفلان مسلم را کشته بود، بزنند.[12]
نویسنده: احسان خردمند
منابع :
یعقوبی ، احمدبن اسحاق ، تاریخ یعقوبی ، ترجمه : محمد ابراهیم آیتی ، تهران : شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ ششم ، 1371.
موسوی گرمارودی ، سید محمد صادق ، فرهنگ عاشورا ، تهران:سازمان چاپ وانتشارات ، 1384.
اصفهانی ، ابوالفرج علی بن حسین ، مقاتل الطابیین ، ترجمه: بهراد جعفری ، تهران: نشر جعفری راد، 1387.
پیشوایی ، مهدی ،تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا(ع) ، قم ، موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره) ، 1389.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا ، تهران : دانشگاه تهران ، 1377(دور جدید).
نظری منفرد ، علی ، قصه کربلا ، قم:سرور ،1378.
قمی، عباس ، منتهی الامال ، قم: هجرت ، 1380.
قمی، عباس ، دمع السجوم ترجمه ی کتاب نفس المهموم ، ترجمه: ابوالحسن شعرانی ، تهران: سازمان چاپ وانتشارات ، 1385.
محدثی، جواد ، فرهنگ عاشورا ، قم:معروف ، 1389.
مجلسی ، محمد باقر ، بحارالانوار ، بیروت: دارحیاء التراث العربی ، 1412
پی نوشت:
1. فرهنگ عاشورا ، ص 200 ، به نقل از کامل بهایی ، ص 179 ، منتهی الامال ، ص 437.
2. دهخدا ، لغت نامه ، ج9، ص 13699.
3. قصه کربلا ، ص 360. نفس المهموم ، ص 297.
4. فرهنگ عاشورا ، ص247
5. طبری از او یه عنوان نوجوان یاد کرده و نام او را ذکر نکرده است(تاریخ الامم و الملوک ، ج5 ، ص 450) اما شیخ مفید و سید بن طاووس صراحتاً نام او را عبدالله بن حسن ذکر کرده اند.(الارشاد ، ج 2، ص110) ؛ مقت جامع سید الشهدا ، ج1، ص 864.
6. مقاتل الطابیین ، ج1 ، ص 159.
7. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 215
8. نفس المهموم ، ص 300.
9. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106؛ ابصار العین، ص 76.
10. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106؛ مقاتل الطالبین؛ ص 92؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 469.
11. بحار الأنوار، ج 98، ص 271.
12. امالی صدوق ، ص 76 به بعد، فرهنگ عاشورا ، ص 295.