بخش دوم

حقوق بین الملل و اسلام (2)

در متداد مطالب مقاله سابق نگاه اسلام به مسئله کلی حق و حقوق را اجمالا بررسی می کنیم و بر این موضوع هم تاکید داریم که استفاده از کلمات تخصصی مشابه به مثابه یکسان بودن معنای آن کلمه نیست مخصوصا کلماتی که ترجمه می شوند بعضا به دلیل نبود کلمه یکسان به کلمات مشابه ترجمه می شوند و این امر ایجاد اشتباه در مکنشور آن می کند
پنجشنبه، 24 مرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: محمدرضا بیاتی
موارد بیشتر برای شما
حقوق بین الملل و اسلام (2)

مقدمه

همانطور که در مقاله سابق عرض شد به جهت تطبیق دو موضوع نیاز است که هر موضوع ابتدا شکافته و بررسی شود و سپس بین آن دو مقایسه صورت پذیرد در وهله اول به موضوع اسلام طی یک بررسی اجمالی مرتبط به مبحث حقوق خواهیم پرداخت و سپس گذری به حقوق بین الملل خواهیم زد.
 

اسلام

اولین موضوع مرتبط با مبحث ما در مبانی اسلامی تعریف و تبین معنی حقوق و حق از منظر اسلام است این بحث بسیار مفصل و مطول است اما به اقتضای متن و به صورت اجمال اما کامل از نظر تعریف خواهیم پرداخت تا با این امر وارد مسائل تخصصی تر شویم.

قابل توجه است که کلیه مطالب در سطح عمومی  نوشته می شود اما ناگزیر به طرح مسائل تخصصی به مناسبت بحث هستیم.


تعریف حق و اسلام

برای آنکه نظر اسلام را در باب حقوق بدانیم باید به تعریف و مفهوم حق در اسلام توجه نماییم می توان تفاوت هایی بین تعریف اسلام و نظریه پردازان غربی درباره تعریف حق یافت هرچند که هر دو مکتب ار یک کلمه استفاده می نمایند.

در علوم اسلامی از حق تعاریف متعددی شده است و بعضا در حوزه های متفاوت منظورهای مختلفی بیان می شود مثل آنکه در فلسفه اسلامی تعابیر ویژه ایی نسبت حق وجود دارد.

باید در ابتدا اشاره کنیم که منایع اسلامی مشخص و روشن هستند یعنی زمانیکه از یک عنوان اسلامی استفاده می کنیم حتما باید این عنوان برگرفته و به پشتوانه این منابع باشد تا حجیت دینی پیدا کند.

منابع اسلامی متشکل هستند از قران کریم، سنت، اجماع وعقل.

در این نوشتار در مقام تبیین و تفصیل این منابع محترم نیستیم زیرا کتب و مقالات متعدد به صورت مفصل و تخصصی به این امر مبادرت ورزیده اند فقط به جهت راحتی و ملموسی استفاده به تعریف مختصری بسنده می کنیم:

1- قران: حجت غایی است و باید به او استناد نمود و هر آنچه در مخالفت با او باشد محکوم به ابطال است.

2- سنت: در دین اسلام بین مذاهب ( تشیع و اهل تسنن)  در این امر اختلاف است تنها اتفاق بن این دو مذهب اساسی اسلام در مورد رسالت حضرت خاتم( صلی الله علیه و اله) و حضرت امیر ( علیه السلام)  است.  اهل تسنن نظر (قول، فعل، تقریر) صحابه و تابعین را در راستای تبیین مسائل دینی قبول دارند اما شیعه فقط قول، فعل، تقریر معصوم (علیه السلام) را حجت میداند.

کتب روایی که که حکایت از سنت رسیده از معصوم (علیه السلام) را از نظر شیعه مطرح می کند و معروف به کتب اربعه است به قرار ذیل است:

الف: الکافی: به نویسندگی شیخ معظم کلینی(رحمه الله عیله)

ب: مَن لایَحضُرُه الفقیه به تالیف شیخ صدوق(رحمه الله علیه)

ج: تهذیب الاحکام بتالیف شیخ طوسی(رحمه الله علیه)

د: الاِستِبصار به تالیف شیخ طوسی (رحمه الله علیه)

3- اجماع: این امر بیانگر توافق فقها در یک مسئله است که البته فی حد نفسه دلیل نیست یعنی اجماع زمانی مورد تایید است که به کشف از قول معصوم (علیه السلام) منجر شود.

4- عقل: آخرین منبع عقل است که البته در تایید مسائل حقوق بین الملل به این مبنع خیلی نیاز است و بعضا از آن استفاده بیشماری می شود منظور از عقل آنست که عقل جمعی یا خرد جمعی بشری نسبت به خوب و بد بودن یک موضوع اتقاق نظر داشته باشند البته این به معنای مخالف  یک جمع با دستورات الهی و سپس دادن  حجیت به آن نیست بلکه خرد جمع هم نباید مخالف با صراحت فرمایشات خداوند خالق حکیم باشد بعنوان مثال می توان به وفای به عهد اشاره کرد که همه نسبت به مدح این امر متفق القول هستند.


حق در قران

کلمه حق و مشتقات آن در قران 287 بار تکرار شده است که در حوزه های معنایی  گوناگون به کار رفته است(1)

تفسیر معنایی کلمه حق در آثار مفسران شهیر، رنگ و بوی فلسفی دارد یعنی حق را در آیات مبارکه به معنای موجود ثابت دانسته اند که نمی شود در آن تردید کرد و هیچگونه نقصان و باطلی در آن راه ندارد می توان گفت که از 287 بار استعمال کلمه حق در قران شریف کمتر از 40 بار آن مفهوم حقوق دارد و می توان برداشت به این امر نمود.

 
در این موارد استعمال این کلمه به دو صورت بوده است صورت اول بعنوان صفتی برای فعل انسان مکلف به کار رفته است مانند آیه مبارکه 61 سوره شریف بقره (2) و دیگری حکایت از افعال و اعمال آنها می کند مانند آیات شریف 181 آل عمران (3) و یا 155 سوره نساء (4)

علما هم در این باره نظرات قابل تاملی دارند نظر آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) بر این است که منظور از حق در برابر تکلیف است، در این معنا حق چیزی است که به نفع فرد و بر عهده دیگران و تکلیف چیزی است که بر عهده فرد و به نفع دیگران است به بیان دیگر حق برای فرد محق و مستحق و تکلیف برای فرد مکلف است، تکلیف فتوا بردار است اما حق چنین نیست(5)

از نظر حقوق هم به اینصورت است که: وقتی ما از منظر دین یا اخلاق، یک سلسله افکار، اقوال و اعمال، را مورد توجه قرار می‌دهیم، نمی‌توانیم آن‌ها را به صورت حتمی مورد تأیید قرار دهیم. زیرا برخی افکار، اقوال و اعمال، چنان پوچ و مردودند که نه تنها دین یا اخلاق بر آن‌ها صحه نمی‌گذارد، بلکه عقل سالم نیز آن‌ها را مورد پذیرش قرار نمی‌دهد. وقتی هم که می‌گوییم عقیده یا عملی حق است یعنی از نظر عقل یا اخلاق یا دین خاص، صحیح و مورد تأیید است. بنابراین حق بودن یا نبودن هر چیز، ملاک پذیرش یا رد آن چیز خواهد بود و نوعی ارزش گذاری قلمداد می‌شود. باید به این نکته توجه داشت که اختلاف در برداشت‌های متفاوت از موضوعی خاص دلیل بر نفی حق بودن چیزی نیست و در معنای حق بودن تأثیری ندارد.(6)

در نتیجه به جهت کشف موضوعی و کسب حجیت یک امر از منظر دینی باید به منابع آن دین رجوع کرد و موارد متشابه را کشف نمود و باید توجه کرد که تشابه کلمات تخصصی به تنهایی حکایت از یکسانی مفهوم و معنا نمی دهد.

 

پی نوشت:

1: محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ذیل واژه، قم ۱۳۸۰ش
2: ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ (چرا که آنها نسبت به آیات الهی کفر می‏ورزیدند و پیامبران را به ناحق می‏کشتند)
3: مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ (خواهیم نوشت؛ و (همچنین) کشتن پیامبران را به ناحق (می نویسیم؛(
4: فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ (آنها بخاطر اینکه پیمانشان را شکستند و آیات خدا را انکار کردند و پیامبران را به ناحق کشتند)
5:جوادی آملی عبدالله، حق و تکلیف در اسلام، اسراء، 1384
6: حقوق اجتماعی و سیاسی در اسلام، ص ۲۲ و ۲۳.


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.