اسير شکم

چند روزي بود که مش مراد حسابي اوقاتش تلخ بود . او مسئول تدارکات بود و ريش همه ي ما پيش او در گرو . تا قبل از اين ، با آنکه راه به راه به حيله هاي مختلف به سنگرش دستبرد زده و کمپوت و آب ميوه کش رفته بوديم ، او هميشه خوش اخلاق و باگذشت بود . اما حالا با ديدن چهره ي اخمو و غضبناکش جرئت نمي کرديم نزديکش بشويم ، چه رسد به پاتک زدن به سنگر تدارکات .
چهارشنبه، 15 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسير شکم
اسير شکم
اسير شکم






چند روزي بود که مش مراد حسابي اوقاتش تلخ بود . او مسئول تدارکات بود و ريش همه ي ما پيش او در گرو . تا قبل از اين ، با آنکه راه به راه به حيله هاي مختلف به سنگرش دستبرد زده و کمپوت و آب ميوه کش رفته بوديم ، او هميشه خوش اخلاق و باگذشت بود . اما حالا با ديدن چهره ي اخمو و غضبناکش جرئت نمي کرديم نزديکش بشويم ، چه رسد به پاتک زدن به سنگر تدارکات .
تا اينکه مسئولمان که از ما سن و سالش بيشتر بود ، رفت سراغ مش مراد و کم کم قفل زبان او را باز کرد و ما فهميديم چرا مش مراد برزخي است .
چند روزي بود که يک بي مزه ضمن دستبرد به اموال تدارکات ، باقي مواد غذايي را روي خاک و خل پخش و پلا و حرام مي کرد .هم غذا کش مي رفت ، هم توي باقي مانده اش خاک مي ريخت . چند تا کمپوت برمي داشت چند تاي ديگر را باز مي کرد و روي زمين مي ريخت و نانها را تکه تکه مي کرد و شکر و نمک را با هم قاطي مي کرد .
ظن مش مراد بيشتر از همه به من بود . از بس که پرونده ام سياه بود ، حق را به مش مراد مي دادم . حالا من بودم و نگاه هاي سنگين دوستانم . آخر سر طاقت نياوردم و با صدايي مثلا پر از بغض و گريه دار گفتم : دستتون درد نکنه ، شما هم ؟ شما ديگه چرا ؟ خوبه همگي خوب مرا مي شناسيد . من هر خلاف و کار اشتباهي بکنم ، شماها خبردار مي شويد . اگه کمپوت و آب ميوه باز کنم تک خوري نمي کنم و با يکي تان شريک مي شوم . تازه کجا ديديد يا شنيديد که من چيزي را که مي شود به خندق بلا فرستاد، حيف و حرام کنم، هان ؟
بچه ها کمي به سخنان حکيمانه و البته کمي تا قسمتي چرت و پرت من با جان و دل گوش دادند . بعد اسمال دوگوش گفت : به دل نگير ، شيطان رفت تو جلدمون و ما به تو بهتون زديم . اما اگر من به جاي تو بودم ، اون جاني بي معرفت رو موقع ارتکاب جنايت دستگير مي کردم تا هم خودم خلاص شوم و هم حساب او را برسم .
کمي دو دو تا چهار تا کردم ، ديدم حرف اسمال دوگوش چندان بي ربط نيست . پس تصميم را گرفتم . رفتم و دوربين فرمانده مان را قرض گرفتم و دور از چشم بچه ها دورتر از مقر ، يک جاي خوب دست و پا کردم و دوربين را روي سنگر تدارکات تنظيم کردم و نشستم به زاغ سياه چوب زدن .
روز سوم بود و چشم هايم بس که باز و تنگ شده بود ، داشت باباغوري درمي آورد که يک هو ديدم يک سياه زنگي دو لا دو لا و بي سر و صدا دارد به سنگر تدارکات نزديک مي شود . ديدم که مش مراد دم در سنگر ، نشسته خوابش برده است . مطمئن شدم که آقا دزده دارد دم به تله مي دهد . مي خواستم داد و هوار راه بيندازم . اما متوجه شدم که اولا آقا دزده هنوز کارش را شروع نکرده . از اين گذشته بايد او را هنگام ارتکاب جرم دستگير کنم تا سند و مدرک داشته باشم .
ديدم که به آرامي خزيد توي سنگر تدارکات ، من هم شلنگ تخته زنان دويدم طرف مقر . اول سر راه سلاحم را از سنگرمان برداشتم و مسلح کردم . اسمال دو گوش که داشت خواب بعد از ناهار را به جا مي آورد ، پلک هايش را باز کرد و گفت : کجا به سلامتي ؟
اگه مي خواي يک تئاتر کمدي ببيني ، بسم الله !
في الفور و تخته گاز دويدم طرف سنگر مش مراد . اسمال هم پشت سرم مي آمد . دم در سنگر که مش مراد هنوز خر و پف مي کرد ، به اسمال اشاره کردم سر و صدا نکند . سلاحم را گرفتم طرف سنگر و فرياد کشيدم : بيا بيرون جاني اسم خراب کن !
مش مراد که از خواب پريد ، با هول و ولا دستانش را گذاشت روي سرش و جيغ زد : نزن ، نزن من تسليمم ، الدخيل الخميني !
اسمال پقي زد زير خنده . خنده ام را خوردم و گفتم : نترس مش مراد . سر بزنگاه رسيدم . آقا دزده تو سنگره . مش مراد چند لحظه با بهت و حيرت نگاهم کرد ، بعد کفري شد و فرياد زد : کوفت و زهرمار ، زهره ام آب شد .
بعد سکوت کرد . حالت چهره اش عوض شد و پرسيد : گفتي چي شده ؟
ـ آقا دزده تو سنگره . خودم زاغ سياهش را چوب زدم . الان مي بيني بعد يک تير هوايي شليک کردم . يک دفعه يکي از تو سنگر به عربي نتله کرد :
ـ الامان ، الامان ، الدخيل الخميني ، الدخيل الاسلام !
بعد يک عراقي گردن کلفت سياه سوخته با يک بغل کمپوت و نان و غذا آمد بيرون . پدر نامرد تو دهانش يک عالمه پسته و تخمه تپونده بود .چشم و دهان مش مراد به اندازه نعلبکي گرد شد . اسمال با حيرت گفت :
ـ آي بر پدرت لعنت . اين هيولا از کجا سر و کله اش پيدا شد ؟
خودم هم مانده بودم معطل .
خلاصه فريد که زبان عربي اش خوب بود ، آمد و زير زبان آقا دزده را کشيد و فهميد که او چند روز پيش در منطقه گم شده و سر از مقر ما درآورده . مي خواسته به خط خودشان برگردد . اما مي ترسيده و همان جا مانده . در اين چند روز هم با دستبرد زدن به سنگر مش مراد شکم گنده اش را پر مي کرده است . فرمانده مان گفت : آفرين ، حالا مي فرستمش عقب تا تخليه اطلاعاتي بشود .
به چشم خريدار به آقا دزده نگاه کردم و گفتم : فعلا ايشان پيش ما مي مانند .
اسمال با تعجب پرسيد : چي ، بماند اينجا ، واسه چي ؟
گفتم : من به خاطر دله دزدي اين سياه سوخته تهمت و بهتان خوردم . حالام تا انتقامم را از او نگيرم ولش نمي کنم . من با اين جنايتکار کار دارم !
آقا دزده يک هفته ديگر پيش ما ماند . در اين يک هفته نظافت محوطه و سنگرها و شستن ظرف و لباس بچه ها ، پر کردن منبع آب ، خالي کردن باروبنه سنگر مش مراد و سه نوبت در روز واکس زدن به پوتين بنده بر عهده او بود . ظرف يک هفته اشکش را درآوردم . فکر کنم ده ، بيست کيلو وزن کم کرد . روز آخر که داشتند او را مي بردند ، چنان خوشحال بود که نگو . حيف که فرمانده اجازه نداد ، والا تصميم داشتم او را به دهات مان ببرم و ببندمش به خيش تا زمين هاي مان را هم شخم بزند و گاو گوسفندهاي مان را بچراند و شيرشان را بدوشد ، اما حيف شد که او را زود بردند .
منبع:مجله امتداد شماره 11




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
حکمت | گستره محور مقاومت ! / مقام معظم رهبری
music_note
حکمت | گستره محور مقاومت ! / مقام معظم رهبری
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در لرستان
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در لرستان
آشنایی آداب و رسوم جالب شب یلدا در تبریز
آشنایی آداب و رسوم جالب شب یلدا در تبریز
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در رشت
آشنایی با آداب و رسوم جالب شب یلدا در رشت
قد و وزن و دور سر نوزاد 2 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 2 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 4 ماهه
قد و وزن و دور سر نوزاد 4 ماهه
خروج تروریست‌های تحریرالشام از حرم حضرت زینب(س)
play_arrow
خروج تروریست‌های تحریرالشام از حرم حضرت زینب(س)
خلاصه بازی ملوان ۱ - پرسپولیس ۲
play_arrow
خلاصه بازی ملوان ۱ - پرسپولیس ۲
تشریح جزئیات آدم‌ربایی در گلستان
play_arrow
تشریح جزئیات آدم‌ربایی در گلستان
زلزله امنیتی در آمریکا؛ ادعای عضو کنگره آمریکا از پرواز پهپادهای منتسب به ایران بر فراز آمریکا
play_arrow
زلزله امنیتی در آمریکا؛ ادعای عضو کنگره آمریکا از پرواز پهپادهای منتسب به ایران بر فراز آمریکا
روایت خبرنگار صداوسیما در دمشق از لو دادن اطلاعات اماکن حیاتی توسط فرماندهان بلندپایه بشار اسد به اسرائیل
play_arrow
روایت خبرنگار صداوسیما در دمشق از لو دادن اطلاعات اماکن حیاتی توسط فرماندهان بلندپایه بشار اسد به اسرائیل
گل دوم اتحاد کلبا به العین توسط شهریار مغانلو و پاس گل مهدی قائدی
play_arrow
گل دوم اتحاد کلبا به العین توسط شهریار مغانلو و پاس گل مهدی قائدی
گلزنی «مهدی قائدی» برابر العین در لیگ برتر امارات
play_arrow
گلزنی «مهدی قائدی» برابر العین در لیگ برتر امارات
آزمایش پلیس رباتیک کروی در چین که مجرمان را شناسایی و دستگیر می‌کند
play_arrow
آزمایش پلیس رباتیک کروی در چین که مجرمان را شناسایی و دستگیر می‌کند
اهدای انگشتر رهبر انقلاب به دختر خانمی که انگشتر ایشان را می‌خواست
play_arrow
اهدای انگشتر رهبر انقلاب به دختر خانمی که انگشتر ایشان را می‌خواست