فالون دافا(1)

نياز معنوي انسان امروز بازار گرمي براي مروجان و مدعيان مرام هاي معنوي و مكاتب عرفاني ايجاد كرده است. يكي از مشاهير اين عرصه لي هينگجي بنيان گذار روشي نوظهور به نام فالون دافا است، كه با تبليغات وسيع و حمايتهاي بين المللي، در حال گسترش در جهان است. اين مكتب با شعار راستي، دوستي و بردباري (جِن، شَن و رِن) تزكيه همزمان جسم و ذهن را آموزش مي دهد.
شنبه، 18 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فالون دافا(1)
فالون دافا(1)
فالون دافا(1)

نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف




نقدى بر يك مكتب عرفانى نوظهور

نياز معنوي انسان امروز بازار گرمي براي مروجان و مدعيان مرام هاي معنوي و مكاتب عرفاني ايجاد كرده است. يكي از مشاهير اين عرصه لي هينگجي بنيان گذار روشي نوظهور به نام فالون دافا است، كه با تبليغات وسيع و حمايتهاي بين المللي، در حال گسترش در جهان است. اين مكتب با شعار راستي، دوستي و بردباري (جِن، شَن و رِن) تزكيه همزمان جسم و ذهن را آموزش مي دهد.
با تزكيه هم زمان جسم و ذهن مي توان نيروي عظيمي را در خود جريان داد كه تمام مسيرهاي انرژي را يك باره گشوده و بدن را به بدن بودا و پاكيزه از بيماري و ضعف و پيري مي -سازد. اين انرژي عظيمي كه انسان را به فراسوي تناسخ و مرگها و تولدهاي متوالي مي برد و او را به بودا تبديل مي كند.
لي هنگجي مي كوشد با ناقص يا نادرست اعلام كردن همه روشهاي ديگر خود را منجي بشر و روش خود را كاملتر از سنتهاي كهن و روشهاي نوپديد معنوي معرفي كند. او مي گويد: «تا امروز تنها كسي هستم كه به طور واقعي چي گونگ(1) در سطوح بالا را به طور عمومي منتقل مي كنم، فرد ديگري وجود ندارد».(2) البته او با تلفيق بوديسم و تائوئيسم فالون دافا را شكل داده و براي آشنايي و بررسي انديشه هايش بهتر است نگاهي اجمالي به اين دو سنت معنوي شرقي داشته باشيم.

مباني تائوئيستي

كسي كه با رويكردي معنوي به جهان مي نگرد اولين چيزي كه چشم و دلش را پر مي كند، نيرويي در جريان و تحولپذيري يا تحول آفريني است كه شب و روز و روييدن و خشكيدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و ساير مظاهر متغير طبيعت را رقم مي زند. و عظمت طبيعت بازيچه نيروي غالب اوست. فوتسي، لائوتسه، چانگ تزو و حكيماني كه تائوئيسم را يافته و پرورانده اند اين حقايق عيني را در كانون توجه خويش قرار داده و با رويكردي معنوي به زندگي كوشيدند تا تفسير و تبييني از اين نيروي تكاپوگر ارائه دهند.
اصول جهان بيني تائوئيسم را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:
1. جهان باشعور و منظم است.
2. تضاد اساس ساختار طبيعت است. (يين و يانگ)
3. جمع دو اصل قبلي نظريه تائوست كه به معناي بستر رود است و مفهوم قانون ثابت، تغيير يا روش مقرر حركت موجود است.
1.3. اين قانون ازلي و ابدي است.
2.3. قبل از پديد آمدن طبيعت و جهان بالقوه بوده و با پيدايش آن ظهور كرده است.
3.3. اين روش در اوج كمال و اتقان است.
4.3. اگر خطاكاران و شياطين نبودند اين حركت با سرعت پيش مي رفت و سعادت مي آورد. مثل زمان «يائو» و «شون» كه روش تائو را كشف كرده و براساس آن حكومت كردند.( 3)
آنها معتقدند كه همه جهان زنده و پر از نيروهاي روحاني است و سعي مي كنند كه با اين ارواح يا نيروهاي با شعور ارتباط برقرار كرده، از نيروي آنها استفاده كنند. بدين جهت از آفتاب و ماه و پنج سياره و ستاره ها و باد و درختان و كوهها و رودها و... در معابدشان تجليل نموده، راهي براي اتحاد و با آنها و بكارگيريشان در زندگي پيدا كنند.
البته اين نيروها به خير و شر تقسيم مي شود، نيروهاي خير از روح نيكان و نيروهاي شر از ارواح پليد پديد مي آيد. «شن» روح نيكان و «كوي» روح بدان است كه در طبيعت همواره يكي پس از ديگري غلبه ميكنند و همواره در حال تبديل يا باز گشت هستند. زيرا مظهر تائو يعني دگرگون شونده و جاري در جهان هستند.
اگر چه در مكتب تائو فوتسي اولين متفكر است اما اولين تدوين كننده و بنيانگذار تائوئيسم لائوتسه يا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو كه به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو كتابي دارد به نام تائوته چينگ (Tao Te ching)به معناي تائو و خاصيت آن. كه در اين كتاب به معرفي نيروي تائو و جريان آن در طبيعت، زندگي و سراسر هستيمي پردازد. اين كتاب مختصر امروزه به زبانهاي متعددي در دنيا ترجمه شده و يكي از منابع ميراث معنوي بشر قلمداد مي شود.

تائو بنيان هستي

تائوته چينگ با اين جمله آغاز مي شود: «تائويي كه بتوان آن را بر زبان آورد تائوي جاودان نخواهد بود. نامي كه بتوان آن را ذكر كرد نامي ماندگار نخواهد بود».(4) اين آغاز نشان مي دهد كه تائو حقيقتي مطلق است كه در همه چيز حضور دارد و به هيچ شكل و شيئي محدود نمي شود. بلكه تمام اشيا جلوه هاي تائو هستند و نمي توان آن را به يك نام خوانند، بلكه هر نامي تنها به بخشي از آن حقيقت اشاره كرده و نمي تواند همه حقيقت او را باز گويد. تمام هستي كه به صورت طبيعت و جهان پديدار شده نيرويي جاري است و يك نيروست كه به ده هزار چهره نمايان گرديده است. همه هستي از تائو بوجود آمده و تائو در همه جا حاضر است.
بعد از پيدايش پديده هاي گوناگون تائو دوباره نيروي خود را به خويش بازگردانده و به صورتي ديگر، ضد صورت پيشين مي نمايد. زيرا مطلق است و همه چيز را دربر دارد. در واقع ايجاد اشياء از عدم، بقاي آنها و بازگشت شان به عدم كار تائو و در گرو اين نيرو است. «همه چيز به عالم وجود مي آيد و سپس مي بينيم كه به دنياي عدم باز ميگردد. بنگر به چيزهايي كه رشد و نمو كرده مي - بالند. همه ديگر بار به اصل خود باز مي گردند. اين بازگشت مشيت تائوست».(5)
بنابراين همه جهان با تائو هماهنگ و با آن در حركت است. به بيان لاوتزو «... اين چهار قدرت بزرگ هستي است. انسان از زمين پيروي مي كند. زمين از جهان پيروي مي كند. جهان از تائو پيروي مي كند. تائو از خود پيروي مي كند».(6) چوجاي و وينبرگ جاي اين چند جمله را طرح كلي سيستم لائوتزو مي دانند.( 7)

تضاد و بازگشت

رابطه امور متضاد از قانون بازگشت (فن يا فنون) پيروي مي كند و چانگ تزو تبديل اين روند را با قانون تبديل (هوا) بيان مي نمايد. راه طبيعت يا تائو همواره از چيزي به متضاد آن تغيير مي يابد و از آن امر متضاد به صور متضاد ديگري سير خود را ادامه مي دهد. «بازگشت، حركت تائوست».(8) به تعبير چوجاي و وينبرگ جاي «اگر حركتي به نهايت تكاملش برسد، لزوما بازگشت دارد.» لائوتزو اين قانون تغيير ناپذير طبيعت را چانگ يا «طبيعي بودن» ناميد.(9) اما توشيه كوايزوتسو مي نويسد: «اين قاعده حركت (تونگ) وجودي يا جنبه پوياي حقيقت است».(10)
نيروي طبيعت از آن رو كه نيروست همواره در تكاپو و تحرك است پس آرام نمي گيرد و چون نيروي كامل و مطلق است حركتش كاملترين حركت است و از يك چيز تا نهايت امكان فاصله مي - گيرد كه دوباره به سوي آن بازگردد. اين حركت از يك چيز به ضد آن و بازگشت مجدد به سوي چيزي شبيه آن است. اين قاعده جريان نيروي تائوست.

ته بهره اشياء از تائو:

«تائو در دل همه چيز نهان است..».( 11) و آن بخش از تائو كه به صورت يك شيء درآمده و در آن پنهان شده يا به صورت آن چيز آشكار گشته «ته» نام دارد. لائوتزو اسم كتاب خود را تائو ته چينگ گذاشته است. كلمه «ته»(Te) قبل از او توسط كنفوسيوس به معناي فضيلت استفاده شده بود. اما لائوتزو سهم و بهره اشياء از تائو را «ته» ناميد.
اگر اشياء را منحل در وحدت تائو بدانيم، چه در مرحله تمايز گذاري و چه در مرحله عدم تمايز و يكساني از آن حقيقت يگانه بهره اي دارند. «تائو آن است كه همه چيز از او هستي مي يابد. اما در اين فرايند هستي يافتن هر چيز منفردي بهره اي از تائوي جهان مي يابد و اين بهره را ته ] يا، يافت [مي خوانند. پس ته مفهومي است رساننده حالت طبيعي چيزهاست. از اين رو «ته» هر چيز آن است كه آن چيز ]از آن [به طور طبيعي «هست». تائو عنصر نهايي زندگي است و انسان بايد بخواهد كه در سازگاري با آن بزيد»(12)
ارتباط با تائو و شناخت آن از طريق «ته» صورت مي گيرد. اگر كسي بخواهد به تائو برسد و آن را درك كند بايد ابتدا «ته» خود را دريابد. در مواردي از «تائوته چينگ» عنواني ديگر براي «ته» به كار رفته و آن عبارت است از فرزند، يعني فرزند تائو در درون همه ما هست يا همه ما در حقيقت فرزند تائو هستيم.

بي كنشي

اگر كسي وابستگي ها را كنار بگذارد، به ادراك برتر رسيده، «ته» را در خود مي يابد و به كمك آن نيرو مي تواند در تائو محو شود و از نيروي جهاني بهره برد، مي تواند به فراسوي تضادها سير كند و اصل بازگشت را در همه جا مشاهده نمايد. در حالي كه شاهد وحدت جوهري جهان است. اما مهم اين است كه انعطاف، نرمي، بيكنشي، و به عبارت ديگر ناتواني و هيچ بودن را كه مايه اصلي زندگي است در يابد. و خود را رها سازد. وينبرگ و چوجاي درباره لائوتزو مي نويسند: «او نه تنها هنر بيكنشي بلكه نبودن را مي آموزد».(13)
در تائوتهچينگ آمده است «گياهان هنگامي كه سر از خاك بيرون مي آورند نرم و انعطاف پذيرند و به هنگام مرگ خشك و شكننده. پس هر كه سخت و خشك است. مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف پذير، سرشار از زندگي است».(14)«... هيچ چيز در جهان چون آب نرم و انعطاف پذير نيست با اين حال براي حل كردن آنچه سخت است چيز ديگري ياراي مقابله با آب را ندارد. نرمي بر سختي غلبه مي كند و لطافت بر خشونت».(15)در جاي ديگر از آن كتاب آمده «ناتواني راه تائوست».(16)«بيعملي را بيازماييد و هر چيز در جاي خود قرار خواهد گرفت».(17)
وقتي انسان خود را در معرض ادراكات حسي و تصورات متكثر عقلي و تعلقات بيپايان قلبي قرار مي دهد، در واقع دريچه هاي وجودي خود را به روي امور گذراي اشيايي ناپايدار گشوده و در نتيجه همه نيروي خود را از دست خواهد داد. وقتي انسان با كثرت درگير مي شود، ارزشگذاري كرده، به چيزهايي وابسته شده و از برخي چيزها آزرده و متنفر مي شود. بدينسان از حقيقت يكتا و كلي تائو فاصله مي گيرد. در نتيجه هيچ نيرويي به دست نخواهد آورد. هم از اين رو لائوتزو توصيه مي كند كه: «نوافذ را مسدود كن، درها را ببند (يعني اعضاي حسي و حركتي معمولي گريز از مركز ضمير را متوقف كن.) در طول زندگي فرسوده نخواهي شد. اگر برعكس تو دريچه ها را كاملا باز و رها كردي و فعاليت آنها را تا نهايت زندگي خود افزودي نجات نخواهي يافت».(18)
تسوچئي وضعيتي است كه فرد ضمير خود را در حركتي مدام زير تاثير موثرات بيشمار مي يابد. انسان عادي خود را در مركز وجود خود ميپندارد. در ميان ده هزار چيز ديگر كه در تضاد اند، بنابراين در سدد حفظ خود و منافعش برآمده، پر از تصورات ذهني و جزئي متمايز همرابا وابستگي و واكنشهاي عاطفي و هيجاني و رفتار حساب شده عقلاني و غير خنثا مي شود. تداوم اين وضعيت او را سخت و نفوذ ناپذير كرده، هنگامي كه به نهايت سرسختي برسد ميان امور و اشياء مختلف تمايز مي گذارد. سرسختي وقتي است كه انسان در خواسته ها و ادراكات خود محدود شده و از تائو دور مي شود. و در اين محدوديت خود را مركز وجود خود مي داند.
اما در وضعيت تسوونگ در شرح حال يكي از اساتيد تائو آمده كه مي گويد: «من اينك خودم را از دست دادم»(19) در اين حال با از دست دادن خود تائو در مركز وجود شخص قرار مي گيرد و او منبع قدرت در جهان شده، همه چيز را از درون مي بيند و مي يابد.
«لين آي» در شرح اين عبارت گويد: «تا آنجا كه نفس باشد اشياء هم هستند. ولي هنگامي كه من نفس خود را فاقد شدم، ديگر من نمي ماند و چون من وجود ندارد مخاطباتي (اشياء) هم براي من نمي مانند».(20)
چانگ تزو وضعيتي شبيه به مديتيشنهاي رايج را توصيف كرده، آن را نشستن در عزلت (تسوونگ) مي نامد. به اين شكل كه فعاليت بدن كاهش يافته، ادراكات حسي به حداقل برسد و آرامش ذهن و جسم را در برگيرد.( 21) در تائوته چينگ انسان فرزانه كسي است كه همه دغدغه هاي ذهني را رهاكرده، احساسات و هيجاناتش را به حالت تعليق درآورده، رفتارش را به نيروي كنشساز طبيعت درونش سپرده است. لائوتزو مي نويسد: «غرزانه تسليم آن چيزي است كه لحظه حال براي او به ارمغان مي آورد. او مي داند كه بالاخره خواهد مرد. و به هيچ چيز وابستگي ندارد. توهمي در ذهنش وجود ندارد و مقاومتي در بدنش نيست او درباره عملش فكر نمي كند. اعمال او از مركز وجودش جاريمي شوند. به گذشته اش نچسبيده، پس هر لحظه براي مرگ آماده است. همانطور كه ديگران پس از يك روزگاري سخت براي خواب آماده اند».(22)
براي رسيدن به حالت تسوونگ بايد به شو (تهي بودن) رسيد. اين حالتي است كه انسان حقيقي هم ذهن و هم روح خود را از همه چيز خالي كند و آمادهي درك حضور تائو شود. اين توفيق با چاي حاصل مي شود. براي اصطلاح «چاي» مي توان معادل روزه داري يا مراقبت را برابر نهاد. چانگ تزو «چاي» را چنين تعريف مي كند: «تمام فعاليت ضمير را به نقطه وحدت برسان با گوشهايت نشنو، بلكه با روح (چئي) بشنو گوش محصور به شنيدن است. (يعني هر حسي تنها اشياء مرتبط به خود را به گونه اي فيزيكي ادراك مي كند. ضمير مقيد است (به شكل مفاهيم) كه همتاي موضوعات خارجي هستند. با اين حال روح تهي است و بيحد و حصر به تبديل يافتن ادامه مي دهد و اين مطابق با تبديل (: هوآ) اشياء آن گونه كه مي آيند و مقصود من از روزه داري ضمير، ضمير را تهي كردن است».(23)
«چئينگ شو آن يينگ» آنچه را كه تزو مي كوشد آموزش دهد، در عباراتي خلاصه كرده و اظهار مي دارد: «كلمه انسجام (هو) اشاره به اين مطلب است كه چون ما متعلقات معرفت خود را وحدت مي بخشيم و همه اشياء را در هم مي ريزيم، ضميرهاي ما در آن هنگام متمتع از آرامش كامل شده و ديگر با آنچه چشمان و گوشهايمان مي پذيرد مشوش نمي گردد».()24

پي نوشت :

1. چي: انرژي حيات و گونگ انرژي تزكيه است. چي گونگ نام روش هايي است كه با تمرين هاي بدني در سدد كسب انرژي معنوي و فوق العاده هستند.
2 شوآن فالون ص .118
3 . جان ناس، ص 327 و 328
4 . تائو تِ چينگ، برگردان: فرشيد قهرماني تهران: انتشارات مثلث. چاپ دوم 1385. ص.1
5 . تاريخ جامع اديان، ص 347
6 . تائوتهچينگ ص.25
7 . تاريخ فلسفه چين، ص 111
8 . تاريخ فلسفه چين، ص 117
9 . همان، ص 117
10 . توشيه كوايزوتسو صوفيسم و تائوئيسم - محمد جواد گوهري انتشارات روزنه - چاپ اول 1378 - ص 347
11 تائوته چينگ ص.34
12 . تاريخ فلسفه چين، ص 114
13 . تاريخ فلسفه چين، ص 120
14 تائوته چينگ ص.76
15 همان ص .78
16 . تاريخ فلسفه چين، ص 121
17 تائو ته چينگ ص.3
18 . صوفيسم و تائوئيسم - ص 357
19 . همان، ص 360
20 . همان، ص 373
21 . همان ، ص 360
22 تائوته چينگ ص.50
23 . صوفيسم و تائوئيسم ص 364
24 . همان، ص 390

منبع:http://www.pegahhowzeh.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.