فالون دافا(2)

تاكيد بر نيرو سرشتي جهان و امكان جذب شدن در آن و برخورداري از انرژي كيهاني مهمترين اصلي است كه ليهنگجي از تائوئيسم گرفته و در فالون دافا استفاده كرده و همراه با آن كاستي ها و كژي هايي را نيز به مرام خود وارد كرده است. از جمله: حقيقت غايي فروكاهيده شده: اعتقاد به اصالت طبيعت و حيات مادي موجب محدوديت ديد ماورائي اين مكتب است هر چند كه ژرفنگري در لايه هاي پيدا و پنهان طبيعت
شنبه، 18 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فالون دافا(2)
فالون دافا(2)
فالون دافا(2)

نويسنده: حميدرضا مظاهري سيف





نقدى بر يك مكتب عرفانى نوظهور

تائوئيسم در فالون دافا

تاكيد بر نيرو سرشتي جهان و امكان جذب شدن در آن و برخورداري از انرژي كيهاني مهمترين اصلي است كه ليهنگجي از تائوئيسم گرفته و در فالون دافا استفاده كرده و همراه با آن كاستي ها و كژي هايي را نيز به مرام خود وارد كرده است. از جمله:
حقيقت غايي فروكاهيده شده: اعتقاد به اصالت طبيعت و حيات مادي موجب محدوديت ديد ماورائي اين مكتب است هر چند كه ژرفنگري در لايه هاي پيدا و پنهان طبيعت را به ارمغان مي آورد. اما غايت سير و سلوك را به شدت ساقط كرده، به نيروي جهاني فرومي كاهد. خدايي كه متحرك است يعني خدايي كه حضورش محدود است. در جايي كه با حركت به آنجا مي رسد، نيست. خدايي كه از اجزاي متضاد تركيب شده، به اجزايش نيازمند و وابسته است. خدايي كه همه جلوه و قلمرو حكومتش جهان بوده، فراتر از آن چيز قابل ذكري نيست. در حالي كه اين جهان مادي با همه عظمش در برابر تمام هستي مانند حلقه اي در دشتي پهناور است. و اگر نيرو حالتي از ماده دانسته شود اثري از معنويت و ماوراء طبيعت نخواهد ماند غير از نامي پوچ و بيمعنا. و بايد از خداي كوآنتومي سخن بگوييم. و آن طور كه لي هينگ جي مي پندارد همه هستي را به ماده و انرژي فيزيكي تقليل بدهيم.
در جستجوي بهره اي ناچيز رفتن: چون توجه اين مكتب به تعالي حيات مادي و رسيدن به آرامش و سلامت جسماني در زندگي است، در اين راه به نيروي مرموز طبيعت بايد پيوست. صد البته ارتباط با نيروي طبيعت اتفاق جالبي است و دستيابي به آرامش ارزشمند است اما آيا تمام ظرفيت و نياز معنوي انسان همين دستيابي به آرامش است؟ عرفانهاي ديني معمولاً به حقيقت برتري توجه دارند كه يكي از آثار نزديك شدن و يا رسيدن به آن آرامش است و هزار نكته باريكتر ز مو و دهها هزار گنجينه گرانبهاتر از آرامش عميق و لذت پايدار در آن نهفته است. كه با پيوستن به نيروي طبيعت و رسيدن به آرامش به دست نمي آيد. و اساساً مورد توجه نبوده، شناخته نمي شود.
معنويت خطرناك: براي دستيابي به اين نيروي تائو روشهاي بدني و تمرينات جسمي و ذهني لازم است. اما اصول اخلاقي شرط به كار گيري درست اين نيروهاست و نه لازمه دستيابي به آنها. البته نكته اي كه در حوزه عملي اين مكتب مي توان مثبت ارزيابي كرد روي آوردن به نرمش و ورزش هاي رزمي و غير رزمي است. حركاتي كه در اتحاد با نيروي جهاني موثر بوده، استفاده از نيروي كيهاني را ميسر ميسازد. اما مشكل اينجاست كه ارواح خبيث هم مي تواند اين اسرار را دزديده، از نيروهاي تائو سوء استفاده كنند. بنابراين كاربرد شر اين نيرو توسط ارواح ناپاك و پرداختن به سحر و جادو براي رسيدن به قدرت، يا ثروت و يا زيان رساندن به ديگران كاملاً امكان پذير است و اين همان چيزي است كه لي هينگ جي تقريباً تمام استادان چيگونگ را به آن محكوم ميكند.( 25)
البته توصيه به ترك تعلقات و وابستگيها در تائوئيسم شاخص بسيار درست و شايسته اي است كه در فالون دافا مورد استفاده و اقتباس شده است.

مباني بوديستي

در اين دين اعتقادي تا دربارهي خدا وجود ندارد ولي برخي از فرقه ها بعدها بودا را به مقام خداييي رسانده و مورد پرستش قرار دادند. اساس انديشهي بودا بر تحليل سه ويژگي هستي انسان و جهان است كه مهمترين آن رنج (دوكه:(Duhkha است، زيرا اعتماد و دلبستگي به هر چيز محكوم به شكست است.
با اين جهان بيني، اعتقاد به چهار حقيقت شريف شكل مي گيرد:
1. در هر جاي دنيا رنج وجود دارد.
2.2. رنج را مي توان به زنجيره علتهاي دوازده گانه باز گرداند.
3.3. توقف رنج امكان پذير و زنجيره عليت را مي توان نابود ساخت (نيروانا)
4.4. راههاي هشتگانهي مشخص براي از بين بردن رنج وجود دارد.

زنجير علي

آنچه تصور عادي از پديده هاي جهان به ذهن مي آورد، اين است كه اينها هستي هاي پايداري هستند كه مي توان آنها را به كار گرفت و از آنها استفاده كرد، لذت برد و با آنها هستي و حيات خود را به دوام و خوشي آراست. نظريه زنجيره اي علي بودا مي خواهد اين پندار را از ميان بردارد. او مي خواهد به ما بفهماند كه امور فاني اگر چه چندي باقي باشند اما به زوال و نيستي انجاميده و در حقيقت نيستند. همه كوشش بودا براي اثبات همين نيستي و پوچي صورت گرفته كه در قالب نظريه زنجير علي بيان مي شود.
«رنج از تشنگي و تمايل به چيزهايي پيدا مي شود كه از دسترس ما بيرون است. اين جهان كثرت ها جهان تغيير و شدن دائم است؛ از اين جهان ناكامي پيدا ميشود و از ناكامي هم رنج».(26)بنابراين از رنجها از تعلقات و وابستگي ها پديد مي آيد و انسان شكسته پير و ناتوان مي -سازد. براي زندگي شاد و نيرومند و پاك بايد وابستگيها را كنار گذاشت و رنج را باور كرد.

نيروانا

حقيقت نيروانا در مهايانا بسيار فراگيرتر از فرقه هاي ديگر بودايي است. نيروانا در لغت به معناي خاموشي است. مثل فرو نشستن شعله اتش پس از تمام شدن سوخت. وقتي انسان همه اميال و شهوات را از درون ريشه كن كند و دوريي را كنار بگذارد آن گاه دل پاكي آغازينش را كه همانا دل و جان بوداست مي يابد. و يكسره از نگراني ها و غم ها و زاد و مرگ ها رها مي شود. اين مفهوم از نيروانا در برابر سانسارا يا تناسخ قرار دارد. مهايانا اما نيروانا را فراتر از اين دانسته، مفهوم چنيني را به جان بودا مربوط مي كنند. به طوري كه همه چيز را فراگرفته، نيروانا به معناي پيوند و شهود جان بودا نيز همه جايي قلمداد مي شود. و ديگر در برابر سانسارا قرار نمي گيرد؛ بلكه سانسارا نيز تهي است و در حقيقت پر از چنيني است. بنابراين در سانسارا نيز مي توان به نيروانا پيوست و در عين حال از رنجها رها شد.
اين برداشت و تفسير از نيروانا باعث شد كه در مكتب مهايانا سالك (بواسف) در نهايت روشن شدگي (بوداهي) به جايي مي رسد كه رسيدن به نيروانا و رهايي از رنج سانسارا نيز براي او اهميت ندارد.
در يكي از سوره هاي مهايانا مي خوانيم چون روشن شدگي به كمال رسد بوداسف از بند چيزها آزاد مي گردد، اما بوداسف طالب رهايي از اشيا نيست. او نه از سانسارا بيزار است و نه نيروانا را دوست مي دارد. چون روشن شدگيكامل بدرخشيد نه بند است و نه رهايي . موجودات، به گوهر بودايند. پس سانسارا و نيروانا به خواب دوشينه مي مانند. چون به خواب دوشينه مي مانند نه تولدي هست و نه مرگي، نه آمدني هست و نه شدني. (27)
گويي در اين آيات رازي نهفته اشكار مي شود كه اين است: همه در حقيقت جان بودا هستيم و غير از آن هيچ چيز نيست. و كسي كه در جان بوداست چرا رهايي بخواهد؟ از چه زاد و مرگي و از چه رنجي مي هراسد؟ همه اينها رويا و خواب است. من غير از بودا نيستم چيزهاي ديگر نيز همه پر از چنيني هستيم. «پس تنها كارمان يافتن خويش است».(28)

ديانا: سير در عوالم درون

هشت راه رهايي از رنج كه به عنوان راه ميانه شناخت شده و در هينه يانا مورد تاكيد است در مهايانا نيز نفي نميشود، كه عبارتند از: -1 ديدگاه درست، 2- قصد درست، 3- سخن درست، 4- اعمال درست، 5- امرا معاش درست، 6- كوشش درست، 7- توجه درست، 8- تمركز دست. اما در فرقه هاي مهايانا به خصوص روي مورد آخر تاكيد فراوان است.
ديانا به معناي مراقبه، تمركز، تامل دروني، انتظار گشايش درون و ... در انگليسي meditation گفته ميشود. افزون بر عبادات و مناسك و سروه خواني و سوره نويسي، دعا و نماز و زيارت معابد، كار مهم كه در سلوك و رسيدن به نيروانا ضروري به شمار مي رود، همين مراقبه است.
در حالت مراقبه معمولا بدن را در وضعيتي راحت و آرام قرار مي دهند و تنفس را كنترل ميكنند و ذكرهاي مخصوص ميگويند يا به تفكر درباره آموزههاي آييني مي پردازند. مثلا در فرقه تن دايي از مهايانا، داياناي سه حقيقت تهيت، نپايندگي، راه ميانه (هشت راه رهايي) و داياناي همدردي انجام مي شود.
پيروان مهايانا با اين اعتقاد از پيروان «هينه يانا» متمايز مي شوند كه نه تنها در رهايي خود ميكوشند بلكه براي نجات ديگران نيز مي كوشند چرا كه براستي معتقدند چنيني همه جا را فرا گرفته و همه در نيروانا به خواب رفته. بايد بيدار شوند. آنها چون معتقداند كه در سانسارا نيز مي -توان به نيروانا رسيد ديگر در گير گذر از اين زندگي نبوده مي كوشند تا در دنيا به اوج رهايي برسند و دست ديگران را هم بگيرند. لي هينگ جي بر اساس اين نگرش خود را مسئول نجات بشريت معرفي مي كند.( 29)

بوديسم در فالون دافا

لي هينگ جي تناسخ و حقانيت رنج را از بوديسم گرفته است و تاكيد مي كند كه براي افزايش گونگ و تزكيه روان بايد رنج را تحمل كرد و در نهايت از اين راه مي توان از چرخه تناسخ راهي يافت. گذشته از بي اعتقادي به خدا و خدا انگاري بودا را نيز پذيرفته است. در بوديسم براستي هيچ غايت متعالي كه به آن بپيوندند و به عنوان هستي بخش و مدير عالم باشد نمي شناسد. البته در فرقه مهايانا بودا به جاي خداي اديان توحيدي مي نشيند. اما در اينجا نيز نيروانا يعني بي تعيني و بي نام و نشاني رنگ اصلي بوداست. به همين دليل هيچ انديشه او را نمي شناسد حتي نمي تواند براي شناخت او رفع مانع بكند. زيرا او فقط بيتعيني است. نه اوصاف كمالي و نه جلوه جمالي كه قلب را به سوي او جذب كند، هيچ نيست. و اين مشكل دست كم در آغاز سلوك كار را دشوار ميكند. اين مسئله آنجا به وضوح معلوم مي شود كه امور ديگري غير از معرفت جايگزين هدف سير و سلوك معنوي مي شوند. چيزهاي ناپايداري مثل جواني!
اعمال بوداييان به ويژه تكيه بر اخلاق و ترك هوسها تمايلات زيبا و نجات بخش است. و منع از افراط در زهد و رياضت مانند هندوها، بسيار شايسته و به جاست كه فالون دافا نيز از آن بهره برده است؛ اما در اينجا اعمال خود مانع سيراند، نه مركب مسير و سلوك درست هنگامي است كه به عملي نياز نباشد و شخص بدون رفتار و اعمال خاصي حقيقت را در خويش بيابد. بنابراين در فالون دافا اين نقص تشخيص داده شده و با تاكيد بر تزكيه ذهن - جسم كوشش مي شود مجال مستقلي براي اعمال و رفتار به عنوان تكنيك هاي تزكيه جسم باز شود.
هم چنين براي تمركز و مراقبه توصيه هاي خوبي نمي شود. بي ترديد اگر براي غايت سلوك كمالات و اوصاف حسنه اي وجود داشته باشد كه بتوان در آنها تامل كرد چه بسا كه زودتر جدايي و رهايي از تعلقات به دست آيد. برخي از اذكار ديانا به ويژه در فرقه ذن بوديسم عبارات بي معني و مبهمي است كه به منظور شكستن تصورات عادي از جهان به كار مي آيند. اين خلاء فكري در فالون دافا همچنان باقي بوده و چاره اي براي آن انديشيده نشده است. فالون دافا براي حل اين مسأله به طور ناقص و محدودي اقدام كرده و سه ويژگي راستي، دوستي و بردباري را به عنوان سرشت جهان و نيروي كيهاني معرفي كرده و تزكيه كنندگان را دعوت مي كند تا خود را با آن سه صفت هماهنگ سازند.

جِن، شَن، رِن

اين سه شعار اصلي فالون دافاست كه سرشت جهان را تشكيل مي دهد و تزكيه كننده براي اين كه در نيروي كيهاني جذب شود و به ماوراء مرگ و تولد راه يابد بايد اين سه را در خود تحقق بخشد. صداقت، شفقت و صبر سرشت جهان است. جوهره بودا بودن و بينادينترين سرشت جهان جن شن و رن است. ذرات هوا، سنگ، چوب، خاك، آهن، بدن انسان اين سرشت حقيقت، نيك خواهي و بردباري را دارد.( 30) او در حقيقت با رويكردي ماهايانه يي اعلام مي كند كه بودا تمام جهان را پر كرده و بايد به او پيوست و در وجود او جذب شد و اين سه خصلت بنيادي ترين خصال بوداست.
لي هنگجي معتقد است كه مكتب تائو روي حقيقت و صداقت و درستي (جن) تاكيد بيشتر دارد و مكتب بودا روينيك خواهي و دوستي و شفقت (شن). «اما فالون دافا بر پايه والاترين استاندارد جهان حقيقت، نيك خواهي و بردباري است. ما به طور همزمان همه را با هم تزكيه مي -كنيم، بنابراين آنچه كه تزكيه مي كنيم عظيم است».(31)
او فالون دافا بر خوردار از امتيازات تائوئيسم و بوديسم و درنهايت چيزي بيشتر مي داند. و روي بردباري و تحمل رنج تاكيد ويژه اي دارد. تائوئيسم در جستجوي درك حقيقت و حقيقي بودن و حقيقي زيستن هماهنگ با سرشت نيروي جهاني بود. و بوديسم در سدد نيكي و شفقت به ديگران و گذشتن از نفس و تعلقات پوچ آن از طريق عشق ورزي به ديگران است. اما فالون دافا با حفظ اين دو آموزه ارزشمند تحمل رنجها و سختيهاي زندگي را بسيار اساسي و نجات بخش در زندگي بشر مي داند.
رنجهاي زندگي نتيجه خطاها و تعلقات و ناپاكيهاي زندگي گذشته است و تا از آنها پاك نشويم نجات نخواهيم يافت. اين پاكي در گرو تحمل رنج و تن دادن به زندگي بردبارانه اي است كه به منظور تزكيه انجام مي شود.

بازگشت به اصل

لي هنگجي جهان را بسيار فراتر از اين دنيايي كه اكنون در آن به سر مي بريم مي داند. بلكه اين دنيا وقت اضافه اي است كه روشن بينان به مردم بد كار داده اند تا با رنج كشيدن به جايگاه اوليه خود باز گردند. واقعيت اين است كه ماده از جهان حقيقت، شفقت و بردباري تشكيل يافته و تمام انسانها در فضاي جهان از اين سه اصل ساخته شده اند. اما هنگامي كه در روابط اجتماعي با ديگران قرار مي گيرند بر خلاف اين سرشت عمل كرده و سقوط مي كنند. در مرحله سقوط يافته نيز عده اي هستند و زندگي اجتماعي ديگري شكل مي گيرد و باز هم بر خلاف سرشت جهان عمل مي شود و سقوطي دوباره رخ مي دهد تا اينكه تمام سطوح جهان طي مي شود. (32) اين جاست كه روشن بينان شفقت مي ورزند. «در اين سطح اين افراد ميبايستي ازبين رفته يا نابود مي شدند. اما روشن بين هاي بزرگ از روي نيكخواهي والايشان تعمداً اين بعد دنياي بشري را خلق كردند. در اين بعد به آنها يك بدن فيزيكي اضافي و يك جفت چشم اضافي كه فقط به ديدن چيزهاي موجود در اين بعد مادي ما محدود است مي دهند، به اين معني كه آنها در اين سرزمينِ توهم مي افتند. ...از آن جا كه در اين توهم قرار دارند، در ميان بزرگترين زجر هستند. به آنها اين بدن را مي دهند كه با آن زجر بكشند. وقتي شخصي بخواهد ازاين بعد، به بالا برگردد، بخواهد برطبق مدرسه تائو به خود واقعي اوليه اش برگردد، بايد قلبش را براي تزكيه كردن بگذارد كه بدين معني است كه سرشت بودايي او ظاهر شده است».(33)
در اين سطح از جهان كه انسان پديد مي آيد بيماري و سرما و گرما و گرسنگي و تشنگي و مرگ و انواع رنجها وجود دارد پس كسي كه از اين فرصت استفاده كند و خود را به سطوح بالا بكشد از زاد و مرگهاي پي درپي نجات پيدا مي كند و در غير اين صورت بارها و بارها متولد خواهد شد و رنج خواهد كشيد. در فرايند تزكيه اين بدن به سوي سطوح بالاتر مي رود و به بدن بودا تبديل مي شود. و از هر گونه بيماري و رنج و پيري رهايي مييابد.

كارما و تقوا

كارما همان نتيجه خطاها و وابستگي هاست كه رنج و بيماري را ايجاد مي كند. لي هنگجي تحليلي كاملاً مادي از اين موضوع ارایه داده و مي گويد: «يك نوع ماده سياه وجود دارد كه اين جا ما آن را كارما مي ناميم... ماده سياه را مردم به وسيله انجام كارهاي بد و انجام كارهايي كه خوب نيست يا آزار رساندن به ديگران به دست مي آورند».(34)اين ماده سياه ضد نيروست و بدن را ضعيف مي كند پس موجب رنج و درد و بيماري مي شود. و اين مجازات بدي هاست هركه اين را تصفيه كند، از بديها پاك مي شود. در حقيقت تحمل رنج و بردباري در كنار شفقت و مهرباني و حقيقت جويي و راستي ماده سياه را به ماده اي سفيد كه تقوا نام دارد تبديل مي كند.
در فالون دافا تقوا نيز ماهيتي مادي دارد. ماده اي سفيد كه تزكيه كنندگان سطوح بالا و روشن بينان مي توانند آن را ببينند. «تقوا نوعي ماده سفيد رنگ است و در واقع چيزي معنوي يا چيزي فقط عقيدتي، مثل آنچه افراد فكر مي كردند نيست.... تقوا تمام درون بدن فرد قرار دارد و يك ميدان را شكل مي دهد. ...ماده اي كه تقوا ناميده مي شود چيزي است كه از طريق تحمل سختيها، گذر از اوقات سخت يا به وسيله انجام كارهاي خوب براي مردم به دست مي آوريم».(35)
هر كس كه در اين دنيا متولد مي شود حتماً يك ميدان كارمايي دارد، اگر نداشت از چرخه تناسخ و زاد و مرگ خارج ميشد. اما با اين حال همه از كارماي يكسان برخوردار نيستند بعضي ها كيفيت مادرزادي بهتري دارند و با دارا بودن تقواي بيشتر از ماده سياه كمتري رنج مي برند. اما خود همين ماده سياه هم در حقيقت سرمايه اي است و براي رشد ما قرار داده شده. زيرا كارما بيماري و محروميت و رنج ايجاد مي كند. اگر اين «عقوبت كارمايي» نبود و بشر در سلامت و آسايش زندگي مي كرد ديگر انگيزه اي براي تزكيه و رشد پيدا نمي كرد در آن صورت شبيه موجودات آسماني بود در حالي كه به كارهاي بد خود هم ادامه مي داد.( 36) پس ميدان كارمايي و رنج و ضعف حاصل از آن ما را به ضرورت تلاش براي رهايي و نياز به تزكيه متوجه مي كند. به علاوه خود اين ماده مي تواند با تحمل و بردباري به تقوا تبديل شود. «ماده سفيد و ماده سياه شخص مي توانند به يكديگر تبديل شوند. چگونه تبديل مي شوند؟ انجام كارهاي خوب ماده سفيد را به وجود مي آورد. وقتي سختي ها را تحمل كرده، زجر كشيده يا كارهاي خوب انجام دهيد ماده سفيد به دست مي آوريد و وقتي كارهاي بد انجام دهيد يا كارهايي كه خوب نيستند انجام دهيد ماده سياه به وجود خواهد آورد و آن كارماست. بنابراين يك فرايند تبديل وجود دارد».(37)
فالون دافا روشي است براي از بين بردن كارما يا كرمه و افزايش تقوا. اين مسير تزكيه است و بايد با دقت طي شود ما براي تزكيه به تقواي زيادي نياز داريم و اين نياز محدوديتي ندارد. هرچه بيشتر ماده سفيد داشته باشيم، رشد بيشتريخواهيم داشت. و البته ذره اي كارما جريان تزكيه را با مشكل مواجه مي كند. تقوا ميتواند ما را رويين تن و كند و در برابر هر آسيبي نگهدارد. ولي براي اين كار بايد دو برنامه را اجرا كرد يكي تزكيه شين شينگ و ديگري تمرينات فالون دافا.

پي نوشت :

25. شوان فالون ص 131غ.130
26- ب.ل سوزوكي، راه بودا، ع.پادشاهي چاپ اول ويرايش دوم 1380 نشرنگاه معاصر ص 4326
27- همان ص 16027
28- همان ص 7028
29. شوان فالون ص .339
30. شوآن فالون ص.20
31. شوآن فالون ص 23غ.22
32. شوآن فالون ص.119
33. شوآن فالون ص.79
34. شوآن فالون ص.38
35. شوآن فالون ص.38
36. شوآن فالون ص.80
37. شوآن فالون ص.391

منبع: http://www.pegahhowzeh.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.