خیلی هم بد نیست که بعضی وقتها جلوی آینه میایستم و دربارهی خودم با خودم حرف میزنم. میپرسید: چطور؟ الان میگویم. روزهایی که خسته از مدرسه برمیگردم و حال و حوصلهی حرف زدن با کسی را ندارم میروم جلوی آینه میایستم و با خودم حرف میزنم؛ البته با یک خودِ دیگر. این خودِ دیگر که شبیه من است بیش تر سعی میکند به حرفهایم گوش بدهد و درکم کند. از ویژگیهایش این است که وسط حرفم نمیپرد، سرزنشم نمی کند، هروقت بخواهم میتوانم ببینمش و این که رویم میشود تمام حرفهایم را بهش بگویم؛ مثلاً این که در مدرسه چکار کردم و به دوستانم چه گفتم و چه رفتار اشتباهی انجام دادم یا برعکس. خودِ توی آینه اجازه میدهد از خودم در حضور او انتقاد کنم و ایراد بگیرم و این جور ضعفهایم را بفهمم. این کار به من حس خوبی میدهد و کمک میکند خودم را بهتر بشناسم و چیز دیگر این است که با درونم رو به رو میشوم. همهی اینها را مدیون خودِ دیگر درون آینه هستم که مثل یک دوست دل سوز و فداکار همیشه به من کمک میکند. او نمیگذارد خودم را فراموش کنم.
نویسنده: عاطفه جوینی