معرفی کتابِ«اندكي سايه »

راوي رمان «اندكي سايه» نقطه عزيمت روايتش را، «سايه» قرار مي دهد. راوي بوف كور، هم براي سايه اش مينوشت و با او گفت و گو ميكرد. راوي «اندكي سايه» «خود» پشت سرنهاده، يا زندگي گذشته اش را، شبيه سايه اي مي بيند كه هميشه ايام با او همراه و همسفر ميشود تا به يادش بياورد نامها و نشانه ها را... لحن هر دوي راوي، با مايه اي از حزن و حسرتي هزار ساله، شباهت زيادي دارند. اين شباهت را در پاراگراف افتتاحيه رمانِ اندكي سايه، به خوبي ميتوان دريافت :«... همه اش را
پنجشنبه، 30 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معرفی کتابِ«اندكي سايه »
معرفی کتابِ«اندكي سايه »
معرفی کتابِ«اندكي سايه »






نويسنده: سياوش سارايي
نام کتاب:اندكي سايه (رمان)
نويسنده: احمد بيگدلي
انتشارات خجسته
چاپ دوم 1386
معرفی کتاب:
راوي رمان «اندكي سايه» نقطه عزيمت روايتش را، «سايه» قرار مي دهد. راوي بوف كور، هم براي سايه اش مينوشت و با او گفت و گو ميكرد. راوي «اندكي سايه» «خود» پشت سرنهاده، يا زندگي گذشته اش را، شبيه سايه اي مي بيند كه هميشه ايام با او همراه و همسفر ميشود تا به يادش بياورد نامها و نشانه ها را... لحن هر دوي راوي، با مايه اي از حزن و حسرتي هزار ساله، شباهت زيادي دارند. اين شباهت را در پاراگراف افتتاحيه رمانِ اندكي سايه، به خوبي ميتوان دريافت :«... همه اش را كه نميتوانم تعريف كنم؟ آدمي، زاده نسيان و فراموشي است. «نيست وَش باشد خيال اندر جهان». حافظه ام حالا ديگر همه اين گذشته را، لحظه هاي كوتاهِ ناپيوسته را به خاطر نمي آورد. ميخواهد اما نميتواند. زيرا نخست بايد مرا «خود» مرا به خاطر بياورد كه از ياد ميشوم، و اين شدن هم الزامي است و بعد بنا بر قاعده ديرين، هر تكه، تكه ديگر را تداعي ميكند... ص9»
با وجود تشابه آشكاري كه در لحن رمان «اندكي سايه» با رُمان «بوف كور» وجود دارد، اما در محتوا، فضا سازي، توصيف، شخصيتپردازي، نوع نگاه نويسنده به رويدادهاي داستان، و زبان و پيام اين دو رمان از هم فاصله ميگيرند. احمد بيگدلي، تلاش فراوان داشته است كه از درونمايه اي غمناك و نوستالزيك، داستاني شاد و روشن و با طراوت بيرون بكشد و اين مهم به دست نمي آمد، مگر با زباني لطيف و شاعرانه، كه سويه اصلي آن را طبيعت گرايي تشكيل مي دهد.
در جاي جاي داستان، هر جا كه ماجراي دردناك و تلخي از دوران گذشته راوي يا شخصيتهاي ديگر رمان، شرح داده ميشود، بي اختيار، قلم نويسنده به گستره سبز و آرام طبيعت پناه ميبرد و با جزئي نگري در زيباييهاي بكر، و توصيف منظره هاي چشم نواز آن، زهر وقايع را ميگيرد؛ و فضاي داستان را به لطافت و روشني مينشاند :«... گلهاي آفتاب گردان بر شيب دامنه روستاي «ماركده» سيلاب رنگهاي زرد خوش رنگ بود بر حاشيه يونجه زاري وسيع. آن رو برو، جايي كه پايين دست آن، بيشه انبوه كبوده در باد تلاطمي دلپذير داشت. باد از همان جا بود كه بوي شبدر خيس و يونجه گُل داده را با خودش مي آورد... /ص 58).
«حياط با نظاميهاي كهنه، بوي رطوبت مي دهد. بوي درخت اقاقيا بوي آب و حوض و ماهي، بوي تربت خيس، بوي حناي گيسوان بي بي...»
از ديگر وجوه ممتاز كتاب، زبان شفاف، روان و شاعرانه اي ست كه ملهم از شعرهاي سپيد شاعران امروز ايران، اشعار كلاسيك، و نقل قول هايي از كتب آسماني، به ويژه قرآن مجيد است. البته اين نوع شيوه بيان كه در فرهنگ شفاهيِ ما ريشه دارد، از دير باز مورد استفاده اهالي قلم قرار ميگرفته، تا به وسيله آن، بر تاثير كلام شان در ذهن مخاطب بيافزايند :«كافي است ململ گمان و ترديد را كنار بزنم: خاك از دُردي نشيند زير آب /ص 69).
«مگر نه اينكه هر تكيه اي را به ياد بياورم، بخش مهمي از آن زندگي قاب كرده را به خاطر آورده ام: و او كسي است كه زنده مي دارد و ميميراند و در پي يكديگر آمدن شب و روز، از اوست. آيا تعقل نميكنيد؟ /ص 11)
«يقينآ رنگ آن خاكستري بود، كه نشسته است روي آسمان، و بيخته ميشود روي سر و شانه هامان و سينه كلاغ ها: كلاغ هاي سينه خاكستري كه نشانه پاييزند... /ص 12»
«... زاينده رود، بايد بريم به تماشاي خود پاييز: كنون بجز دل خوش، هيچ در نميبايد.../ص 23»
«... حسرت شكفتن ماند براي ما كه به سامان نرسيديم و در عوض غم غربت گريبان گيرمان شد: حالِ باطن گر نمي آيد به گفت، حال ظاهر گويمت در طاق و جفت /ص 59»
زبان داستان، با ريتم ملايم و شاعرانگي اش، ظرفيت آن را داشت كه رمان «اندكي سايه» با حجمي بيشتر از حجم فعلي اش «134 صفحه» نوشته شود، اما شتاب و شايد كم گويي ذاتي نويسنده، رمان را بسيار كوتاه كرده است. بخش هايي از كتاب با توجه به عمق ماجراهاي آن، مثل اعتصاب كارگران و درگيري آنها با ماموران و اعتصاب شكنها، ميبايد گستردهتر و دقيقتر پرداخت ميشد. زندگي و روحيات قهرمانها و ضد قهرمانها مورد توجه قرار ميگرفت، تا از اين رهگذر، خواننده اثر، به درك و شناخت بيشتري از آن وقايع تاريخي و تاثير آن در لايه هاي زندگي و روابط آدمها، دست پيدا ميكرد. زمان «اندكي سايه» به گواه ويژگيهايي كه گفته آمد، نه رمان (شخصيت) است، نه رمان (حادثه). شخصيتهاي اصلي آن: راوي ـ نويسنده، واقفي (كه فقط مي دانيم نقاش و تصويرگر كتاب كودك) است، و دكتر ايرج آزاده، شخصيت هايي پرداخت نشده و كاريكاتوروار هستند، كه راوي همراه آنها سوار فيات كهنه اي ميشود و به گشت و گذار مي رود. دكتر ايرج آزاده، عكس و بريده روزنامه هايي را با خود آورده است كه يادگاري از دوران كودكي مشترك آنهاست. و نويسنده با ورق زدن اين عكسها و اوراق، به دوران گذشته باز ميگردد و خاطرات تلخ و شيريني را كه بر او و مردم زادگاهش گذشته است مرور ميكند :«من ميان كادر عكس كهنه، دنبال خودم ميگشتم. آن كودك ده ساله اي كه وحشت، او را به گريه انداخته بود. آنجا روز بود. روز عاشورا و قيامت گرماي تابستان ئيلان ئيل. نشسته بودم. ميگشتم آب خنكي پيدا بكنم براي خودم و مادرم. مي دانستم مادر دل نگران است. باور كن خيالپردازي نيست. عين واقعيت است كه با قوه تخيل در آميخته. وقتي ميشود با نيروي شگفت انگيز تخيل، بروم ميان آدمهاي عكس، وقتي مانعي نيست تا سد راهم بشود، بيان كردن واقعيت برايم آسانتر ميشود... /ص 89»
رمان «اندكي سايه» اگر چه با معيارهاي مالوف رمان نويسي، روايت شده است، اما به دليل بهرهمندي اش از فضاهاي تازه، نثر و زبان زيبا، و محتواي تفكر برانگيز، كتابي پر مطلب و خوش خوان است كه مطالعه آن ميتواند لطف خاصي داشته باشد... .
منبع:دو هفته نامه پگاه حوزه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.