بسیاری از محققان معتقدند که ارائه تعریف جامع و مانع، از همه ادیان محقق و موجود، میسر نیست؛ زیرا: اولا ادیان در طول تاریخ، دست خوش تغییرها و تفسیرهای گوناگون شده اند و منشأ زایش فرقه ها و مذاهب متنوع و متکثر گشته اند. این ادیان و مذاهب، از باورداشتهای متفاوت و متضاد و متناقض برخوردارند؛ بنابراین، نمی توان تعریف دقیقی که در بردارنده تمام باورهای ادیان باشد، ارائه کرد، مگر آن که از واژگان مبهم در تعریف، بهره گرفت که آن هم مطابق بحثهای پیش گفته ناصواب و با غرض تعریف، ناسازگار است. ثانیا تعریف دین، مسأله آغازین دین پژوهشی نیست. چیستی دین از مبانی معرفت شناختی، انسان شناختی، هستی شناختی و وظیفه شناختی برخوردار است. روش شناسی تعریف دین، نیز در پذیرش و ترجیح تعریفی بر تعاریف دیگر، تأثیرگذار است. مثلا روش درون متون دینی و مراجعه به منابع هر دینی، تعریف خاصی را به ارمغان می آورد و روش برون متون دینی؛ مانند روش کارکردگرایی، با توجه به مصادیق گوناگون ادیان، تعاریف دیگری را تحقق می بخشد.
به نظر نگارنده، می توان با رویکرد تجربی و جامعه شناسی، سه ویژگی مشترک را به همه ادیان الهی و بشری نسبت داد؛ یکی، باور به جهان باطنی و ملکوتی در برابر جهان ملکی و ظاهری. دوم، باور به مسأله نجات و رستگاری. سوم، ارایه نظام توصیفی و ارزشی برای اکتشاف ربط ملک و ملکوت و دست یابی به نجات و رستگاری. همه ادیان الهی و بشری بر این باورند که می توانند به انسان، ترابط ظاهر و باطن یا ملک و ملکوت، چگونگی گذر از ظاهر و رسیدن به باطن جهان و دستیابی به نجات و رستگاری را به آدمیان نشان دهند. اما رویکرد تجربی نمی تواند حقانیت یا بطلان این ادعا را کشف کند و دین حق را از دین غیر حق متمایز سازد و تنها به گزارش آن بسنده می کند. پس کشف حقانیت ادعای ادیان باید توسط رویکرد منطقی میسر شود.
رویکرد دوم، برای کشف چیستی حقیقت دین، رویکرد عقلی و منطقی است. این رویکرد، بدون توجه به ادعای ادیان تحقق یافته و با استفاده از قواعد منطقی، به ارزیابی ادعای ادیان می پردازد و چیستی دین حقیقی را کشف می کند. مبانی معرفت شناختی، انسان شناختی، هستی شناختی و وظیفه شناختی می تواند در دستیابی به تعریف منطقی دین، مدد رساند. فرایند روش منطقی بدین گونه است که قواعد منطقی و بدیهیات، وجود خداوند حکیم و جامع جمیع کمالات را اثبات می کند، بر اساس عدالت و حکمت الهی به لزوم حیات پس از مرگ می پردازد و نشان میدهد که بینشها، منشها و کنشهای دنیوی با جهان آخرت پیوند دارند. به عبارت دیگر، جهان ظاهر با جهان باطنی و جهان ملک با جهان ملکوتی پیوند دارد. آن گاه ثابت می کند که ابزار و منابع عادی بشر مانند: عقل و تجربه و شهود، توان کشف ترابط این دو ساحت هستی؛ یعنی دنیا و آخرت یا ظاهر و باطن یا ملک و ملکوت و نیز تأمین سعادت و نجات آدمی را ندارد. پس حکمت الهی، ضرورت راهنمایی بشر را اقتضا می کند. زمانی راهنمایی بشر تحقق می یابد، که وحی الهی و دین حق ظهور یابد و از تحریف لفظی و معنوی مصون بماند. حقیقت دین در این نگاه، از مبدأ فاعلى الهى و مبدأ غایی سعادت ساز و مبدأ محتوایی تبیین گر ترابط ملک و ملکوت و چگونگی دست یابی به سعادت برخوردار است. چنین تعریفی، تنها بر پاره ای از ادیان - نه همه ادیان - منطبق است. ادیان بشری هر چند مدعی ظاهر و باطن جهان و نجات و رستگاری بشر هستند و با رویکرد تجربی، عنوان دین را حمل می کنند؛ لکن دین حقیقی به شمار نمی آیند؛ یعنی توان هدایت و سعادت بشر را ندارند و از کشف رابطه حقیقی ظاهر و باطن عالم عاجزند.
سومین رویکرد، رویکرد نقلی و درون دینی و مراجعه به نصوص دینی است. واژه دین در برخی از متون دینی، مانند: اوستا، تورات و قرآن به کار رفته است. بررسی معناشناختی این واژه، می تواند شناخت حقیقت دین را تأمین کند.
واژه دین در اوستا
منظور از دین، دینا (daena) است. این واژه اوستایی از ریشه داوس به معنی اندیشیدن، آگاهی یافتن و شناختن مشتق شده است. دئنا در دین زرتشت، اساس و بنیان شمرده می شود، چون همانا نیروی درا که و ممیزة آدمی است که تمییز و تشخیص دهنده خوب و بد است و موجب انتخاب و گزینش و سرانجام رهایی می شود. برخی، واژه دئنا را ساخته شده از ماده دای(day) به معنای دیدن دانسته اند. به همین جهت، آن را به معنای نگاه کردن و نگریستن گرفته اند؛ ولی نه به معنای دیدن معمولی، بلکه منحصر به معنای نگریستن دینی و شهود؛ یعنی وسیله ای که آدمی، حقیقت خدایی را با آن در می یابد.واژه دین در تورات
واژه دین، در کتاب عهد جدید و اناجیل چهارگانه به کار نرفته است. اما دین و مشتقات آن در تورات به معنای داوری و جزا، در زندگی این جهانی - نه جزا و داوری، در حیات پس از مرگ به کار رفته است. داستانهای طوفان نوح، ویرانه شهرهای سدوم و گمورا، نمونه هایی از داوری خداوند است که در سفر پیدایش تورات، گزارش شده است. نام های دان (dan) و دینه (dinah) که منسوب به دو نفر از فرزندان یعقوب است و احتمالا از کلمه دین مشتق شده، معنای داوری و جزا را در بردارند. به روایت تورات، دختر یعقوب توسط امیرزادهای فریب می خورد و عصمت خود را میبازد. سپس امیرزاده، کسان خود را به خواستگاری دختر، نزد یعقوب می فرستد. یعقوب سکوت می کند. اما پس از آگاه شدن پسران یعقوب از این ماجرا، دو تن از آنان به نام های شمعون و لاوی با طرح نیرنگ و توطئه ای عجیب، آن امیرزاده و تمام کسان او و تمامی مردان شهر را از دم تیغ می گذرانند و به این وسیله آنان را داوری کرده و گناهانشان را کیفر می دهند. یهودیان نام این دختر را به تناسب این قصه، دینه یا دیناه (dinah) گفته اند.واژه دان (dan) بار دیگر در سفر تکوین به کار رفته است. بر اساس داستانی در تورات، راحیل، همسر یعقوب، نازا بود؛ اما خواهرش، اولاد متعدد داشت. راحیل که به خواهرش رشک می برد به یعقوب گفت به من اولاد ده وگرنه میمیرم. راحیل، کنیز خود، بلهاه را به زنی یعقوب در آورد و بلهاه از یعقوب به پسری آبستن شد و فرزند را بر زانوان راحیل زایید. راحیل گفت، خدا به من کم شده است و ناله مرا شنیده است و پسری به من عطا فرموده، از این سبب اسم او را دان خواند. بنابراین، واژة دین و مشتقات آن در تورات به معنای جزا و داوری این جهانی به کار رفته است، لکن این واژه در تلمود، به معنای داوری و جزا در قیامت به کار رفته است.
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390