هنگامی که تهدید مربوط به گذشته است، بیمار ترغیب می شود تا در گیر رفتارهای وارسی خاصی شود که می توانند شواهدی فراهم سازند مبنی بر این که رویداد مورد نظر رخ نداده و آن فکر صرفا رویدادی در ذهن است. به طور معمول، بیماران برای کاهش نگرانی و پریشانی خود در گیر راهبردهای وارسی می شوند. بنابراین، با تغییر دادن هدف آشکار وارسی کردن و در صورت نیاز تغییر ماهیت رفتار به گونه ای که برای جمع آوری شواهد مناسب باشد، می توان از رفتار وارسی برای چالش با باورهای فراشناختی دربارهی اهمیت افکار مزاحم استفاده کرد.
آمیختگی فکر- عمل
آمیختگی فکر- عمل، به قدرت افکار در واداشتن فرد به انجام اعمال ناخواسته مربوط می شود. آزمایش های رفتاری طراحی شده برای تغییر این باورها، بر فراخوانی افکار ناخواسته در بافت رویارویی با موقعیت های اضطراب برانگیز تکیه می کنند. موقعیت اضطراب برانگیز، موقعیتی است که خطر ذهنی انجام عمل ناخواسته در آن بالا است. نمونهی موردی زیر به روشن شدن این فرایند کمک خواهد کرد.خانمی ۲۸ ساله، نگران بود که ممکن است با چاقو کسی را زخمی کند، از این رو قبل از باز کردن در و پیش از آمدن بچه ها از مدرسه به خانه، وارسی می کرد تا همه ی چاقوها در آشپزخانه دور از دسترس و پنهان باشند. در مورد این بیمار، تصور ذهنی (فکر وسواسی) زخمی کردن کسی، باور «فکر کردن به این موضوع باعث خواهد شد تا آن کار را انجام دهم» را فعال می کرد. ولی این فکر فقط زمانی فعال می شد که او به چاقو دسترسی داشت. درمانگر با طراحی یک آزمایش رفتاری از بیمار خواست در حالی که قلمی را در دست دارد، دربارهی زخمی کردن کسی فکر کند، تا ببیند آیا این فکر باعث می شود که درمانگر را زخمی کند یا خیر. سپس درمانگر از او خواست که از تکنیک «قلم و فکر» در خانه استفاده کند. هفته ی بعد، درمانگر چاقویی را به جلسه ی درمان آورد و از بیمار خواست که در حالی که به چاقو بر روی میز نگاه می کند، به زخمی کردن کسی فکر کند. به عنوان تکلیف خانگی از او خواسته شد تا چاقویی را بر روی میز آشپزخانه قرار دهد و عمدا طی دوره های معینی دربارهی زخمی کردن همسرش وقتی در خانه است، فکر کند. به این ترتیب باور بیمار مبنی بر این که داشتن یک فکر باعث می شود که او عمل ناخواسته ای را انجام دهد، به طور مؤثر به چالش کشیده شد. به همین ترتیب، بیمار دیگری نگران بود که داشتن افکاری دربارهی کودک برهنه، باعث خواهد شد تا به کودکان تعرض کند. از این رو، از رانندگی کردن در نزدیکی مدارس یا هر گونه تماس با کودکان اجتناب می کرد. پس از تضعیف این باور از طریق روش های کلامی (بررسی شواهد، ایجاد ناهماهنگی، بررسی مکانیزم عمل) درمانگر از بیمار خواست که آزمایشی را انجام دهد. این آزمایش شامل رانندگی کردن در نزدیکی مدرسه محل، در حال فکر کردن به کودک برهنه بود.
به منظور چالش با این باور که افکار و احساسات می توانند به اشیاء منتقل شوند، درمانگر می تواند از بیمار بخواهد که به گمانه زنی درباره ی تاریخچه ی اشیا از قبیل این که صاحب اصلی آنها چه کسی بوده و از کجا آمده است، بپردازد. نگه داشتن مجموعه ای از اشیا مانند کتاب های قدیمی، قلم های قدیمی و غیره در دفتر کار، همراه با توصیفی از پیشینه و تصاویر صاحبان قبلی آنها مفید است. سپس می توان از بیمار خواست تا فقط با لمس کردن یک شیء تاریخچه آن را توصیف کند و بعد می توان ناهماهنگی بین تاریخچه ی واقعی و داستان بیمار را نشان داد.
در برخی موارد، برای اجرای مناسب آزمایش، بهتر است درمانگر از بیمار بخواهد که برخی اشیا آلوده را همراه با چند شیء غیر آلوده به جلسه ی درمان بیاورد. چالش اصلی بیمار، شناسایی درست اشیا آلوده بدون دیدن آنها است. برای مثال، از بیماری که نگران بود لباس هایش در اثر احساس «ناپاکی» آلوده شده است، خواسته شد که یک جوراب آلوده و یک جوراب غیر آلوده را به جلسه ی درمان بیاورد. درمانگر از او خواست که بایستد و دست های خود را به طرف پشت خود دراز کند و به طور مرتب با دست راستش جوراب غیر آلوده را در پشت خود لمس کند. از بیمار خواسته شد که هر وقت که احساس کرد جوراب ناپاک است، بیان کند. تنها یک بار جوراب ناپاک مورد استفاده قرار گرفت. آزمایش به صورت تصویری ضبط میشد. پس از مرور فیلم ضبط شده، بیمار متوجه شد که قادر به تشخیص درست زمانی که جوراب ناپاک مورد استفاده قرار گرفت، نبود. این نتایج به عنوان شواهدی مبنی بر این که لباس نمی تواند آلوده باشد و این که احساس آلودگی صرفا نوعی احساس اضطراب است که بیمار هنگامی که فکر وسواسی «آن آلوده شده است» به ذهنش خطور می نماید، تجربه می کند، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
همچنین به شیوههای مختلف می توان این باور را که افکار و احساسات منفی تا وقتی که بیمار با شیء آلوده تماس دارد، هرگز پایان نخواهند پذیرفت، به چالش کشید. یک تکنیک، آلوده ساختن اشیا زیاد از طریق افکار و احساسات است تا بیمار بتواند اثر آن را بر پایداری و تداوم پاسخ های هیجانی مشاهده کنند. برخلاف پیش بینی ها، افکار و احساسات، به جای آن که پایدار و پابرجا بمانند، کم رنگ می شوند. این نتیجه با باور بیمار مبنی بر این که افکار و احساسات می توانند به اشیا منتقل شوند، ناسازگار است، چون آلوده سازی اشیا بیشتر، در نهایت به جای افزایش پیش بینی شده، به کاهش افکار و احساسات پریشان کننده منجر می شود.
برای ارزیابی این باور که آمیختگی افکار با اشیا منجر به پیامدهای منفی خواهد شد، می توان از بیمار خواست که به طور فعالانه در حالی که در تماس با اشیا است، افکار یا احساسات خطرناکی را به ذهنش بیاورد و منتظر بماند تا ببیند که آیا رویداد فاجعه بار رخ میدهد یا خیر. برای این که این رویکرد موفق باشد، مهم است که فاجعه ی ترسناکی، در قالب مفاهیم قابل مشاهده ی عینی به صورت عملیاتی تعریف شود. برای مثال، بیماری بر این باور بود که هنگام خواندن کتاب مقدس، افکار کفر آمیز داشت، بنابراین، کتاب مقدس ناپاک است و در نتیجه هر کسی که کتاب را لمس کند، آسیب خواهد دید. درمانگر با کمک بیمار ماهیت و زمان وقوع فاجعه را به طور مشخص تعریف کردند. تصمیم گرفته شد که ممکن است طی یک هفته با درخواست کردن از دخترش برای لمس کردن کتاب مقدس، پس از آن که بیمار آن را خواند و افکار کفر آمیز به ذهنش خطور کرد، باعث وقوع پیامد منفی شود. سپس این پیش بینی مورد آزمون قرار گرفت.
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390