گفتار اول: جمعیت کوفه و شرایط حاکم بر آن
1 - جمعیت کوفه در زمان نهضت
بنیان شهر کوفه در سال هفده هجرى به وسیله خلیفه دوم و به دستسعدبن ابىوقاص، به منظور برپایى یک معسکر و پادگان نظامى براى پیگیرى هر چه بیشتر فتوحات اسلامى در داخل کشور ایران پىریزى شد. (1)عمر دستور داده بود که مسجد این شهر داراى چنان مساحتى باشد که تمام جمعیت جنگجو و مقاتل را در خود جاى دهد و مسجدى که طبق این دستور پىریزى شد، گنجایش چهلهزار نفر جمعیت را دارا بود. (2)
بنابراین مىتوانیم چنین نتیجه گیرى کنیم که کوفه در آغاز تاسیس، حدود چهل هزار سرباز داشته است که با توجه به این که بسیارى از این سربازان، زن و فرزند خود را نیز همراه داشتهاند، مىتوانیم به جمعیتى در حدود صدهزار نفر در زمان تاسیس، دست پیدا کنیم که رقم معقولى به نظر مىرسد.
طبرى به هنگام بیان حوادث سال بیستودو هجرى پس از نقل عبارتى از عمر که در آن از عدد صد هزار (ماة الف) بدون ذکر معدود یاد کرده است مى نویسد:
«واختطت الکوفة حین اختطت على ماة الف مقاتل»; (3) شهر کوفه در آغاز تاسیس براى گنجایش صدهزار جنگجو پىریزى شد.
اگر این نتیجه گیرى را بپذیریم باید جمعیت کوفه را در آن زمان رقمى بیش از دویستهزار نفر بدانیم که این علاوه بر دور از ذهن بودن، با وسعت مسجد در آن زمان نیز ناسازگار است.
پس صحیحتر آن است که معدود «صد هزار» در کلام عمر را «نفر» فرض نماییم نه مقاتل و جنگجو، تا با واقعیت تاریخى منطبق گردد.
کوفه پس از تاسیس به علت آب و هواى خوش و نزدیکى به فرات و قرب به ایران و وضعیت اقتصادى نیکویى که از راه غنایم و خراج سرزمینهاى فتح شده کسب نموده بود، پذیراى سیل مهاجرت اقوام و گروههاى مختلف از سرتاسر مملکت وسیع اسلامى آن روز گردید.
این مهاجرتها به خصوص در سال سىوشش هجرى که حضرت علىعلیهالسلام این شهر را پایتخت کشور اسلامى قرار دادند شدت بیشترى به خود گرفتبه گونهاى که تنها تعداد سپاهیان کوفى آن حضرتعلیهالسلام را در جنگ صفین (سال37 هجرى) بالغ بر 65 هزار نفر ذکر کردهاند (4) که با احتساب خانواده آنان و نیز افرادى که در جنگ شرکت نکردهاند، بهراحتى مىتوان به رقم 150 هزار نفر دستیافت.
تازه این در حالى است که گزارش «مسعودى» را در مورد شمار لشکریان حضرت در آن جنگ صفین مبنى بر سپاه 90 هزار نفر یا 120 هزار نفرى نادیده گرفتهایم. (5)
بعد از صلح امام حسنعلیهالسلام در سال 40 هجرى، بعضى از یاران امامعلیهالسلام به عنوان اعتراض به این عمل سخن از وجود سپاه 100 هزارنفرى اهل کوفه به میان مىآورند. (6)
از سال 50 هجرى که «زیادبن ابیه» از طرف معاویه عهدهدار امارت کوفه شد، با توجه به فراوانى شیعیان علىعلیهالسلام در کوفه دستبه انتقال عظیم نیروى انسانى از کوفه به شام و خراسان و نقاط دیگر زد، گفته شده است که او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود. (7)
در این موقع جمعیت کوفه به 140 هزار نفر تقلیل پیدا کرد که شامل 60 هزار جنگجو و 80 هزار نفر خانوادههاى آنان مىشد، (8) به گونهاى که «زیاد» هنگامى که اقدام به گسترش مسجد کوفه نمود، آن را به اندازه گنجایش 60 هزار نفر وسعت داد. (9)
در سال 60 هجرى و بعد از مرگ معاویه، بعضى از کوفیان با نوشتن نامه به امام حسینعلیهالسلام سخن از سپاه صد هزار نفرى آماده به خدمتبه میان آوردند (10) که این سخن گرچه نسبتبه آمادگى کوفیان اغراقآمیز است اما مىتواند تعداد جمعیت کوفه در زمان نهضت امام حسینعلیهالسلام را نشان دهد.
نتایجى که مى توان از مطالب فوق در نهضت امام حسین علیهالسلام گرفت به قرار زیر است:
1) ذکر رقم 12 هزار نامه خطاب به امام حسینعلیهالسلام (11) گرچه بسیار بزرگ مىنماید، اما نسبت آن به جمعیت کوفه از نصف کمتر است، هر چند بپذیریم که بعضى از این نامهها از سوى چند نفر و یا گروههایى نگاشته شده باشد.
بنابراین امام حسینعلیهالسلام، بدان اکتفا نکرده و براى کسب آگاهى بیشتر مسلم را به کوفه گسیل مىفرماید.
2) تعداد بیعتکنندگان با مسلم را از 12 هزار تا 40 هزار نفر نوشتهاند (12) اما در حدیثى منسوب به امام باقرعلیهالسلام از تعداد 20 هزار بیعتکننده یاد شده است. (13)
اگر این رقم را بپذیریم، به تعدادى حدود یک پنجم مقاتلین کوفه دست مىیابیم که شاید بتوانیم با این نتیجهگیرى به توجیهى براى عدم اقدام جدى از سوى مسلم برسیم.
البته پرواضح است که در صورت اقدام جدى مسلم و تشکیل حکومت، بسیارى از عناصر بىطرف و حتى مخالف، نیز به این حکومت نوپا مىپیوستند.
3) به نظر مىرسد رقم 30 هزار نفرى لشکر عمربن سعد که در روایتى از امام صادقعلیهالسلام به آن اشاره شده است (14) بخصوص با توجه به نفیر عام ابن زیاد، رقمى معقول است; و البته این رقم هنوز به نصف جمعیت مقاتل کوفه نرسیده است و از این جا کثرت سپاهیان مختار نیز که آن را 60هزار نفر ذکر کردهاند، (15) قابل توجیه است، زیرا سپاهیان او را افرادى تشکیل مىدادند که در کربلا جزو لشکر عمربن سعد نبودند.
2 - ترکیب جمعیت کوفه
ترکیب جمعیت کوفه را از دو بعد نژادى و عقیدتى بررسى مىنماییم:الف: ترکیب نژادى جمعیت:
به طور کلى مىتوان جمعیت کوفه را به دو بخش عرب و غیرعرب تقسیم نمود:بخشى از عربهاى ساکن کوفه را قبایلى تشکیل مىدادند که با آغاز فتوحات اسلامى در ایران، از شبه جزیره عربستان به قصد شرکت در جنگ به سمت عراق کوچ کردند و سرانجام پس از پایان فتوحات در کوفه و بصره مسکن گزیدند.
این عربها که هسته اولیه کوفه را تشکیل مىدادند از دو تیره قحطانى و عدنانى بودند که در اصطلاح به آنها یمانىها و نزارىها اطلاق مىشد. از بیستهزار خانه ساخته شده در آغاز تاسیس کوفه، 12 هزار خانه به یمانىها و 8 هزار خانه به نزارىها اختصاص یافت. (16)
در ابتدا یمانىها علاقه بیشترى نسبتبه خاندان اهل بیتعلیهمالسلام داشتند و لذا معاویه سرمایهگذارى بیشترى روى آنها نمود و آنها را به خود نزدیکتر کرد. (17)
بخش دیگرى از عربها را قبایلى همچون «بنىتغلب» تشکیل مىدادند که قبل از اسلام در عراق سکونت گزیده و پیوسته با ایرانیان در جنگ بودند.
پس از آغاز فتوحات اسلامى این قبایل به مسلمانان پیوستند و آنها را در فتوحات یارى نمودند و سپس بخشى از آنها در شهرهاى تازه تاسیس شده اسلامى، سکنا گزیدند. (18)
عناصر غیر عرب کوفه را گروههاى بزرگى همچون موالى، سریانىها و نبطیها تشکیل مىدادند. (19)
موالى کسانى بودند که با قبایل مختلف عرب پیمان مىبستند و به اصطلاح «ولاء» آنها را مىپذیرفتند و از نظر حقوقى همانند افراد آن قبیله به شمار مىآمدند.
این موالى ممکن بود از نژادهاى مختلف مانند ایرانىها، رومىها، ترکها، ... باشند که عربها به همه آنها اطلاق لفظ «عجم» مىنمودند.
بزرگترین گروه موالى کوفه را ایرانیانى با عنوان «حمراء دیلم» تشکیل مىدادند «حمراء» اسم عامى بود که عربها نسبتبه ایرانیان استعمال مىنمودند.
این گروه یک سپاه چهارهزار نفرى ایرانیان را در برمىگرفت که به رهبرى شخصى به نام «دیلم» به سپاه اسلام تحت رهبرى سعدبن ابىوقاص پیوستند و با او پیمان همکارى بستند. (20)
این گروه بعدها در کوفه ساکن شدند و بسیارى از حرفهها و صنایع کوفه را اداره نمودند. (21) در بعضى از نوشتهها تعداد این موالى در زمان مختار، یعنى در سال66 هجرى، حدود 20 هزار نفر ذکر شده است. (22)
رشد جمعیت موالى در کوفه بسیار بیشتر از عربها بود; به طورى که پس از چند سال نسبتیک به پنجبین موالى و عربها برقرار شد. (23)
معاویه از این رشد فراوان در بیم شد و به «زیاد» دستور انتقال آنها را از کوفه داد و زیاد بخشى از آنها را به شام و بخشى را به بصره و بخشى را به ایران منتقل نمود. (24)
اما با این حال، کثرت وجود موالى در سپاه مختار در سال66 هجرى که چند برابر عربها بودند (25) نشانگر فراوانى این گروه در زمان شروع نهضت امام حسینعلیهالسلام در کوفه مىباشد.
«سریانىها» به کسانى گفته مىشد که قبل از فتوحات در دیرهاى اطراف حیره زندگى مىکردند و مسیحیت را پذیرفته بودند. (26)
«نبطىها» که بعضى آنها را نوعى از عرب مىدانند به کسانى گفته مىشد که قبل از فتوحات در اطراف و اکناف عراق و در سرزمینهاى جلگهاى زندگى مىکردند و پس از تاسیس کوفه به این شهر آمده و به زراعت مشغول شدند. (27)
البته این دو گروه اخیر اندکى از جمعیت کوفه را تشکیل مىدادند.
ب: ترکیب عقیدتى جامعه کوفه:
در این جا لفظ عقیدتى را چنان عام فرض نمودهایم که شامل اندیشه سیاسى نیز بگردد.از نظر عقیدتى مىتوان جامعه کوفه آن روز را به دو بخش مسلمان و غیرمسلمان تقسیم نمود:
بخش غیر مسلمان کوفه را مسیحیان عرب از بنىتغلب و مسیحیان نجران و مسیحیان نبطى، یهودیان رانده شده از شبه جزیرةالعرب در زمان عمر و مجوسیان ایرانى تشکیل مىدادند. (28) اینان در مجموع بخش ناچیزى از کل جمعیت کوفه را در برمىگرفتند.
بخش مسلمان کوفه را مىتوان شامل شیعیان علىعلیهالسلام، هواداران بنىامیه، خوارج، و افراد بىطرف دانست:
شیعیان را می توان به دو بخش رؤسا و شیعیان عادى تقسیم نمود
از رؤساى شیعه مىتوان افرادى همچون سلیمان بن صرد خزاعى، مسیببن نجبه فرازى، مسلم بن عوسجه، حبیببن مظاهر اسدى، ابوثمامه صائدى و... که از یاران حضرتعلیهالسلام در صفین و دیگر جنگها بودند، نام برد.
این افراد عمیقا به خاندان اهلبیتعلیهمالسلام نبوت عشق مىورزیدند و همینها بودند که پس از مرگ معاویه ابتداء باب نامهنگارى به امام حسینعلیهالسلام را گشودند. (29)
یکى از نقاط مبهم و تاریک نهضت کوفه، غیبت این افراد در شام هفتم ذىحجه سال 60 هجرى است که «مسلم» قصر «عبیدالله» را محاصره کرد و سپس شکستخورده و یکه و تنها در کوچههاى کوفه سرگردان شد. (30)
در توجیه این غیبت نظرات مختلفى ابراز شده است که شاید خوشبینانهترین آنها این باشد که آنان به دستور شخص مسلم از دور او پراکنده شدند تا جان خود را براى پیوستن به امام حسینعلیهالسلام حفظ نمایند. (31)
اما این توجیه با توجه به وضعیت نابسامان رهبر قیام; یعنى مسلم بن عقیلعلیهالسلام غیر وجیه مىنماید.
نقطه تاریکتر آن که گرچه بعضى از این افراد مانند حبیببن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدى را در صحنه کربلا حاضر مىبینیم اما اثر و نشانى از دیگر بزرگان مانند سلیمان بن صرد خزاعى، رفاعة بن شداد بجلى و مسیب بن نجبه فرازى نمىیابیم و به نصى تاریخى که دلالتبر قصد پیوستن آنها به امام حسینعلیهالسلام باشد نیز برخورد نمىنماییم. توبه آنان بعد از واقعه کربلا و تشکیل نهضت توابین نیز شاهد عدم اراده پیوستن آنها به نهضت امام حسینعلیهالسلام است.
شیعیان عادى که بخش قابل توجهى از مردم کوفه را تشکیل مىدادند، گرچه به خاندان اهل بیت عصمت، علاقه وافرى داشتند، اما رفتار والیانى همچون زیاد و پسرش، با آنان و نیز سیاستهاى کلى امویان در شیعهزدایى جامعه اسلامى، از آنان چشمزهر سختى گرفته بود، به گونهاى که تا احتمال پیروزى را زیاد نمىدیدند وارد نهضتى نمىشدند و شاید علت نامهنگارى آنان و نیز پیوستن آنها به نهضت مسلم و قیام مختار بدین جهتبود که پیروزى نهضتها را بسیار محتمل مىدیدند و لذا به مجردى که بوى شکست نهضت مسلم به مشامشان خورد، از صحنه خارج شدند.
البته تعداد فراوانى از آنها بعدها; در نهضت توابین و قیام مختار، شرکت نمودند. اما مشخص نیست چه تعداد از این افراد در لشکر عمربن سعد شرکت کرده و علیه امام خود جنگیدند، و بعید مىنماید که تعداد فراوانى از این گروه در کربلا حاضر شده باشند، بلکه عمده لشکر کوفه در کربلا را عناصر دیگر از مسلمانان تشکیل مىدادند; با این توضیح که نامهنگارى به حضرتعلیهالسلام دلیل بر شیعه بودن به حساب نمىآید.
هواداران بنىامیه که افرادى همانند عمروبن حجاج زبیدى، یزیدبن حرث، عمروبن حریث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد، مسلم بن عمرو باهلى از برجستگان آنها بهشمار مىرفتند، (32) نیز درصد قابل توجهى از مردم کوفه را تشکیل مىدادند بهخصوص با توجه به آن که بیستسال از حکومت امویان در کوفه مىگذشت و آنها توانسته بودند در این بیستسال بسیار قوت بگیرند.
همین افراد بودند که وقتى از پیشرفت کار مسلم بن عقیل و ضعف و فتور نعمان بن بشیر والى کوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشته و از یزید چاره طلبیدند. رؤسا و متنفذان اکثر قبایل از این حزب بودند و این امر خود باعث گرایش بسیارى از مردم به این سو شده بود.
خوارج کوفه پس از سرکوب شدن در جنگ نهروان، در زمان معاویه به واسطه سیاستهاى غیراسلامى وى که ناراضیان فراوانى فراهم آورده بود، قدرت گرفتند و در سال43 هجرى در زمان فرماندارى «مغیرةبن شعبه» قیامى را به رهبرى «مستوردبن علقه» ترتیب دادند که به شکست انجامید.
«زیادبن ابیه» نیز پس از به عهده گرفتن فرماندارى کوفه در سال 50 هجرى نقش عظیمى در سرکوب آنان ایفا نمود، اما پنجسال پس از مرگ «زیاد» در سال 58 هجرى آنان به رهبرى «حیان بن ظبیان» به قیامى دیگر دست زدند.
«عبیدالله بن زیاد» نیز پس از به عهده گرفتن زمام امور کوفه به سرکوبى آنها پرداخت. (33) از این رو مىتوان گفت: در واقعه کربلا نقش چندانى از این گروه نمىتوانیم سراغ بگیریم.
شاید بتوان گفت: بیشترین سهم جمعیت کوفه از آن افراد بىاعتنا و ابنالوقتبود که همتى جز پرکردن شکم و پرداختن به شهواتشان نداشتند.
اینها هنگامى که پیروزى لشگر مسلم بن عقیل را نزدیک دیدند، به او پیوستند، اما با ظهور آثار شکست، به سرعت صحنه را خالى کردند و فشار روانى فراوانى به طرفداران واقعى نهضت وارد آوردند و سهم فراوانى در شکست قطعى نهضت مسلم ایفا نمودند.
سپس به دنبال وعده و وعیدهاى «ابنزیاد» به سپاه کوفه پیوستند و به جنگ با امام حسینعلیهالسلام پرداختند و سرانجام او را به شهادت رسانیدند. در صورتى که اگر نهضت مسلم به پیروزى مىرسید، همین افراد اکثر طرفداران حکومت نوپاى مسلم را تشکیل مىدادند.
و اینها همان افرادى بودند که فرزدق در ملاقات با امام حسینعلیهالسلام آنها را چنین توصیف نموده بود:
«قلبهاى آنان با تو است و شمشیرهایشان علیه تو کشیده شده است». (34)
3 - روانشناسى جامعه کوفه:
به طور کلى مى توان خصوصیات روانى جامعه کوفه را که در شکست ظاهرى نهضت امام حسینعلیهالسلام دخیل بود، چنین برشمرد:الف: نظام ناپذیرى:
هسته اولیه شهر کوفه را قبایل بدوى و صحرانشین تشکیل مىدادند که بنا به علل مختلف در فتوحات اسلامى شرکت جستند و سپس از صحرانشینى و کوچروى به شهرنشینى روى کردند، اما با این حال، خلق و خوى صحرانشینى خود را از دست ندادند.یکى از صفات صحرانشینان، آزادى بى حدوحصر در صحراها و بیابانها است. و لذا آنان از همان ابتدا به درگیرى با امیران خود پرداختند، به گونهاى که خلیفه دوم را به ستوه آوردند تا جایى که از دست آنان این چنین شکوه مىکند:
«واى نائب اعظم من ماة الف لایرضون عن امیر و لا یرضى عنهم امیر»; (35) چه مصیبتى بالاتر از این که با صدهزار جمعیت روبرو باشى که نه آنها از امیران خود خشنودند و نه امیران آنها از آنان رضایت دارند.
و لذا مىبینیم که آنان در سیر تاریخى کوفه چه با امیران و فرماندهان عادل همچون علىبن ابىطالبعلیهالسلام و عمار یاسر و چه با امیران ظالم مانند «زیادبن ابیه» ناسازگار بودند.
آرى! در طول تاریخ کوفه تا سال 61 هجرى تنها با یک مورد روبرو مىشویم که کوفیان بیشترین رضایت را از امیر خود داشتهاند و او همان سیاس معروف عرب; یعنى «مغیرةبن شعبه است! این سیاستمدار کهنهکار که از سال 41 هجرى تا سال مرگش; یعنى سال 50 هجرى از سوى معاویه عهدهدار حکومت کوفه بود، سعى مىکرد طورى رفتار نماید تا کمترین تعارض را با مردم و گروههاى مختلف داشته باشد و لذا وقتى به او مىگفتند: فلان شخص داراى عقیده شیعى یا خارجى است، جواب مىداد: خداوند چنین حکم کرده که مردم مختلف باشند و خود بین بندگانش حکم خواهد نمود. (36)
و همین طرز سلوک بود که عامه مردم را از او خشنود مىنمود، البته خوارج در زمان او از مشى وى پیروى کرده و با مستوردبن علقه بیعت کردند و دستبه شورش زدند و مغیره این شورش را سرکوب نمود.
«نعمان بن بشیر» که در سال59 هجرى عهدهدار حکومت کوفه شده بود، نیز مىتوانست امیرى مطلوب براى کوفیان باشد، که ناگاه با مرگ معاویه، شرایط و دوافع و انگیزههاى قوىترى براى کوفیان پیش آمد که به دعوت از امام حسینعلیهالسلام انجامید.
شاید بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قراء یکى از عوامل تشدیدکننده این خلقوخوى بود، چرا که آنان خود را مجتهدان و صاحبنظرانى در مقابل حکومتبه حساب مىآوردند و لذا تا آن هنگام که مىتوانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حکومت قد علم مىکردند که نمونه بارز آن را در جنگ صفین مشاهده مىکنیم، به ویژه آن که جمع کثیرى از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشکیل مىدادند. (37)
مىتوان چنین گفت که چنین جامعهاى امیر عادل و آزاداندیش را برنمىتابد، در این جامعه از اینگونه امیران سوء استفاده مىشود و در مقابل آنها به معارضه برمىخیزند و از فرمانهاى آنان اطاعت نمىنمایند.
نمونه همه این نشانهها را در رفتار کوفیان با حضرت علىعلیهالسلام مشاهده مىکنیم. امیر مناسب این جامعه امیرى مانند «زیادبن ابیه» است که با خشونت و ظلم آنان را وادار به اطاعت در برابر حکومت نماید.
برخلاف جامعه کوفه، جامعه شام را مردمى متمدن و غیرعرب تشکیل مىدادند که قرنها به نظامپذیرى عادت کرده بودند و از اینرو معاویه به راحتى توانست چنین جامعهاى را در اختیار بگیرد. (38)
ب: دنیاطلبى:
گرچه بسیارى از مسلمانان صدر اسلام با هدفى خالص و به جهت رضاى حق و پیشرفت اسلام در فتوحات اسلامى شرکت جستند، اما کم نبودند افراد و قبایلى که به قصد به دست آوردن غنایم جنگى در این جنگها شرکت مىجستند اینان پس از سکونت در کوفه حاضر به از دست دادن دنیاى خود نبودند و به محض احساس خطرى نسبتبه دنیاى خود عقبنشینى مىکردند و به عکس، هر گاه احساس حظى مىنمودند فورا در آن داخل مىشدند.شاهد صادق این مطلب حضور کوفیان در دو جنگ جمل و صفین است. هنگامى که در سال36 هجرى حضرت علىعلیهالسلام از مدینه به سمت عراق براى مقابله با شورشیان مستقر در بصره، رهسپار عراق شد، از کوفیان درخواست کمک نمود.
کوفیان که هنوز حکومت علىعلیهالسلام را نوپا مىدیدند و از سرنوشت جنگ به خصوص با توجه به کثرت سپاه بصره بیمناک بودند، کوشیدند از زیر بار این دعوت شانه خالى کنند و بالاخره پس از تبلیغها و تشویقهاى فراوان تنها 12 هزار نفر یعنى حدود 10 درصد جمعیت مقاتل کوفه در این جنگ شرکت جستند; (39) و پس از اتمام جنگ، یکى از اعتراضهاى نخبگان و خواص آنان، تقسیم نکردن غنایم از سوى حضرت علىعلیهالسلام بود. (40)
اما در جنگ صفین که کوفیان حکومت علىعلیهالسلام را سامانیافته مىدیدند و امید فراوانى به پیروزى مىداشتند، رغبتبیشترى به شرکت در جنگ نشان دادند، به طورى که تعداد سپاهیان آن حضرتعلیهالسلام در این جنگ را بین 65 تا 120 هزار نفر نگاشتهاند (41) که شمار افراد غیرکوفى آن بسیار ناچیز بود.
کثرت بیعت کنندگان با مسلم را نیز مىتوان با همین اصل توجیه نمود، گرچه عده قلیلى افراد مخلص نیز در میان آنها بودند.
مردم کوفه در آن هنگام از سویى به علت مرگ «معاویه» و جوانى «یزید» حکومت مرکزى شام را دچار ضعف مىدیدند و از سوى دیگر فرماندار کوفه، «نعمان بن بشیر» را قادر به مقابله با قیامى جدى نمىدانستند.
از اینرو تجمع عدهاى از شیعیان مخلص به رهبرى «سلیمان بن صرد خزاعى» و پیشنهاد دعوت از امام حسینعلیهالسلام و تشکیل حکومت در کوفه توسط آنان، بهسرعت از سوى کوفیان مورد استقبال قرار گرفت زیرا احتمال پیروزى و تشکیل حکومت را قوى مىدانستند.
حتى پس از ورود عبیدالله به کوفه، باز هم امید پیروزى را از دست ندادند و از اینرو تعداد کثیرى به همراه مسلم در محاصره قصر عبیدالله شرکت جستند و هنگامى که احساس خطر نمودند، بهسرعت از نهضت کناره جستند و مسلم و هانى را به دست عبیدالله سپردند.
این احساس خطر هنگامى شدت گرفت که شایعه حرکتسپاه شام از سوى طرفداران عبیدالله در میان مردم افکنده شد که ترس از سپاه شام را نیز مىتوان معلول دنیاطلبى مردم کوفه به شمار آورد. (42)
از اینجاست که به عمق کلام امام حسین علیهالسلام هنگام نزول در کربلا پى مىبریم که فرمود:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون»; (43) مردم بندگان دنیایند و دین مانند امرى لیسیدنى بر زبان آنها افتاده است; تا هنگامى به دنبال دین مىروند که معیشت آنها برقرار باشد اما هنگامى که در امتحان افتند، دینداران اندک خواهند بود.
ج: تابع احساسات بودن
با مطالعه مقاطع مختلف حیات کوفه مىتوانیم این خصیصه را بهخوبى در آن مشاهده نماییم. علت اصلى این خصیصه را مىتوان عدم رسوخ ایمان در قلبهاى آنان دانست و طبعا از افراد و قبایلى که با دیدن شوکت اسلام به آن پیوستند و براى دنیاى خود به جنگ رفتند، انتظارى جز این نمىتوان داشت.شاید معروف شدن کوفیان به غدر و فریبکارى و بىوفایى به گونهاى که باعثبه وجود آمدن مثلهایى چون: «اغدر من کوفى»; فریبکارتر از کوفى، یا «الکوفى لایوفى»; کوفى وفا ندارد، گردیده، نیز ناشى از همین خصیصه احساساتى بودن آنها باشد.
مىتوان گفت: یکىاز موفقترین کسانى کهتوانست از احساسات کوفیان بهخوبى بهرهبردارى نماید، جناب مختار بود که البته کوفیان، باز همین که احساس کردند ورق علیه او برگشته است او را تنها گذاشتند تا به دست مصعب بن زبیر کشته شود. (44)
د: خصوصیات دیگر
بعضى از نویسندگان معاصر خصوصیات زیر را براى جامعه کوفه برشمرده اند:1 - تناقض در رفتار 2 - فریبکارى 3 - تمرد بر والیان 4 - روحیه فرار در هنگام رویارویى با مشکلات 5 - اخلاق بد 6 - طمع 7 - تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتن. (45)
به نظر مىرسد، خصوصیاتى که ما برشمردیم به طور ریشهاى مىتواند همه این خصوصیات هفتگانه را توجیه کند.
علل نامه نگارى و دعوت کوفیان از امام حسین علیه السلام
نامهنگارى و دعوت کوفیان از امام حسینعلیهالسلام اولین بار در سال49 یا سال 50 هجرى، یعنى پس از وفات امام حسنعلیهالسلام و به وسیله «جعدة بن هبیرة بن ابىوهب» آغاز شد (46) که پس از جواب امام حسینعلیهالسلام مبنى بر احترام گذاشتن آن حضرتعلیهالسلام به عهدنامهاى که با معاویه امضا شده است، متوقف ماند.پس از مرگ معاویه در سال 60 هجرى و استنکاف آن حضرتعلیهالسلام از بیعتبا یزید و حرکت از مدینه به مکه، این نامهنگارى دوباره شروع شد و سپس شدت گرفت; به گونهاى که تعداد نامههاى رسیده به آن حضرت را تا 600 نامه در روز و تعداد کل نامهها را 12 هزار نوشتهاند (47) که البته شاید تعبیر 12 هزارنامهنگار درستتر به نظر رسد، زیرا در یک نامه ممکن بود اسامى بسیارى مندرج گردد، و امام حسینعلیهالسلام همه یا بعضى از این نامهها را در خورجینى قرار داده بود و در سفر به سمت کوفه آنها را همراه مىبرد. (48)
به طور کلى مى توان علل زیر را براى این نامه نگارى ها ذکر نمود:
1 - گروهى از نامهنگاران مانند سلیمان بن صرد خزاعى، رفاعة بن شداد بجلى، مسیب بن نجبه و... از شیعیان خاص حضرت علىعلیهالسلام بوده و حکومت عدل علىعلیهالسلام را درک کرده و طى بیستسال تسلط بنىامیه از ظلم و جور آنها به ستوه آمده بودند و دنبال کوچکترین فرصتبراى برپایى قیام علیه بنىامیه بودند و شخصیت امام حسینعلیهالسلام و استنکاف آن حضرتعلیهالسلام از بیعتبا یزید بهترین فرصتبراى آنها بود.2 - کوفه در زمان حکومتحضرت علىعلیهالسلام مهمترین شهر مملکت اسلامى بهشمار مىرفت، زیرا پایتخت رسمى مملکت بود.
در این زمان عمده رقیب این شهر، شام بود که معاویه در آن حکم مىراند اما از آنجا که حکومت او غیررسمى بود، کوفه در این رقابت طرف پیروز بود.
بدیهى است که پایتختى این شهر، علاوه بر اهمیتسیاسى فواید اجتماعى و اقتصادى نیز براى اهالى آن در برداشت. اما پس از تسلط معاویه بر مقدرات مملکت اسلامى و به سبب خشم و نفرت او از کوفه، این شهر به شهرى عادى تنزل پیدا کرد.
از اینرو با مرگ معاویه، مردم به یاد دوران خوش پایتختى این شهر که در آن زمان قدر آن را ندانسته بودند افتاده و به تلاش براى بازگرداندن عظمت از دست رفته پرداختند.
این توجیه را مىتوانیم براى بسیارى از نامهها، نه همه آنها، بیاوریم.
3 - با شروع نامهنگارى، شور و هیجان زایدالوصفى در کوفه ایجاد شد و عده زیادى تحت تاثیر همین حالت اقدام به نامهنگارى نمودند.
4 - عدهاى از سران و متنفذان قبایل مانند «شبثبن ربعى»، «حجاربن ابجر»، «یزیدبن حارث»، و «قرةبن قیس»، «عمروبن حجاج زبیدى»، «محمدبن عمیر بن عطارد» (49) که چندان دلخوشى از خاندان اهل بیت عصمت نداشتند براى آن که از قافله عقب نمانند و در حکومتى که به وسیله امام حسینعلیهالسلام تشکیل مىشود، نفوذ و ریاستخود را حفظ کنند، عاطفىترین نامهها را به امام حسینعلیهالسلام نوشتند و آن حضرتعلیهالسلام را دعوت به کوفه نمودند، اما همین که ورق برگشت، آنها در موقعیتهاى حساس سپاه عمربن سعد قرار گرفتند، به گونهاى که امام حسینعلیهالسلام در روز عاشورا در مقابل لشگر کوفه قرار گرفت و فرمود:
«یا شبث بن ربعى و یا حجاربن ابجر و یا قیس بن الاشعث و یا یزیدبن الحارث الم تکتبوا الى ان قد اینعت الثمار و اخضر الجناب و طمت الجمام و انما تقدم على جند لک مجند فاقبل». (50)
اى شبثبن ربعى، و اى حجار بن ابجر، و اى قیس بن اشعث، و اى یزیدبن حارث!! آیا شماها نبودید که به من نوشتید: میوهها رسیده و هنگام چیدن آنها شده و خرماها سبز گردیده و زمین پر از گیاه شده است و سپاهى آماده در انتظار توست! پس بشتاب؟!»
گفتار دوم: نظام ادارى جامعه کوفه:
می توان مهمترین عناصر دخیل در اداره جامعه کوفه آن روز را چنین برشمرد:1 - والى، 2 - رؤساى ارباع،3 - عرفاء، 4 - مناکب.
در این گفتار به بررسى اجمالى هر یک از این عناصر مى پردازیم:
1 - والى
والى مهمترین مقام اجرایى کوفه بود که به دست رئیس حکومت مرکزى منصوب مىشد و اداره حکومت کوفه و توابع آن را در دست مىگرفت.منظور از توابع کوفه، شهرهاى بزرگ ایران بود که به وسیله لشگر کوفه فتح شده و اداره آن در اختیار امیر کوفه قرار داشت و عمده خراج آن شهرها نیز در کوفه مصرف مىگردید.
بعضى از این شهرها عبارت بودند از:
قزوین، زنجان، طبرستان، آذربایجان، رى، کابل، سیستان و انبار. (51) والیان این شهرها معمولا از سوى امیر کوفه تعیین مىشدند چنان که مىبینیم «عبیدالله بن زیاد»، «عمربن سعد» را به عنوان والى «رى» انتخاب نموده و بهاى آن را شرکت در جنگ با امام حسینعلیهالسلام قرار داد.
به طور کلى وظایف و محدوده اختیارات ولات کوفه در داخل آن شهر از قرار زیر است:
1) عهده دارى فرماندهى کل قوا و تنظیم سپاهیان در داخل و خارج شهر براى پیگیرى فتوحات.
2) جمعآورى خراج و زکات.
3) عهدهدارى امر قضا یا تعیین قاضى; البته در زمان عمر، خلیفه، خود قاضى را انتخاب مىنمود.
4) مهیا نمودن امر حج. (52)
والیانى که طى بیستسال; یعنى از سال 41 تا سال 61 هجرى عهدهدار حکومت کوفه از سوى بنىامیه بودند عبارتند از:
1) مغیرةبن شعبه از سال 41 تا سال 50 هجرى که از دنیا رفت.
2) زیادبن ابیه از سال 50 تا سال53 هجرى که از دنیا رفت.
3) عبدالله بن خالد بن اسید از سال53 تا سال56 هجرى.
4) ضحاک بن قیس فهرى از سال56 تا سال 58 هجرى.
5 - عبدالرحمن بن امحکم; پسر خواهر معاویه، در سال 58 از سوى معاویه به حکومت کوفه منصوب شد که پس از مدت کوتاهى به علتبدرفتارى، مردم کوفه او را اخراج نمودند.
6) نعمان بن بشیر انصارى، در سال59 هجرى.
7) عبیدالله بن زیاد، از سال 60 هجرى که تا بعد از مرگ یزید در سال 64 هجرى عهدهدار حکومت کوفه بود. (53)
در میان این فرمانداران، آنها که مناسب بحث ما مىباشند عبارتند از: مغیرةبن شعبه، نعمانبن بشیر، زیادبن ابیه و پسرش عبیدالله.
مغیرةبن شعبه و نعمان بن بشیر هر دو از اصحاب پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بهشمار مىرفتند و در میان مسلمانان شخصیتى شناخته شده داشتند و در حقیقت این معاویه بود که از وجهه آنان براى اداره کوفه استفاده مىکرد.
از اینرو این دو نفر تا حدود زیادى مستقل عمل مىکردند و لااقل در مقابل شیعیان دستبه کشتار نمىزدند و به عبارت بهتر حاضر نبودند براى دنیاى معاویه آخرت خود را از آنچه بود خرابتر کنند. علاوه بر این که هر دو کهنسال بودند و در سنین پیرى بیش از هر چیز، آرامش و آسایش طلب مىکردند.
بر خلاف این دو، زیاد و پسرش هر دو افرادى جنگ طلب، ماجراجو و جاهطلب بودند و از آنجا که فاقد نسب و خصیتبودند، از عقده حقارت رنج مىبرده و سعى در جبران آن مىکردند:
در حکومت علىعلیهالسلام، «زیاد» ابتداء کاتب و منشى «ابن عباس» فرماندار بصره بود و سپس از سوى او به ولایت فارس منصوب شد. پس از صلح امام حسنعلیهالسلام، که بسیارى از یاران او، به طرف معاویه رفتند، «زیاد» باز در مقابل معاویه مقاومت کرد و معاویه که روانشناسى ورزیده بود، توانستبا مکر و فریب او را هم به سوى خود جذب نماید.
مهمترین خدمت معاویه به «زیاد» این بود که او را از بى نسبى درآورد و او را «زیادبن ابوسفیان» معرفى کرد - زیرا زیاد زاده سمیه و معاویه در زمان جاهلیتبود - و سپس فرماندارى بصره را به او داد و پس از مرگ مغیره، فرماندارى کوفه را نیز بر قلمرو وى ضمیمه کرد. (54)
والى مهمترین مقام اجرایى کوفه بود که به دست رئیس حکومت مرکزى منصوب مىشد و اداره حکومت کوفه و توابع آن را در دست مىگرفت.
زیاد در مقابل، به خوشخدمتى و به سرکوبى و قلعوقمع شیعیان کوفه پرداختبه گونهاى که شیعیان جرات اظهار تشیع نداشتند.
فرماندارى کوفه و بصره در آن زمان، در حقیقتبه معناى تسلط بر کل ایران، بحرین، عمان و بخشى از افغانستان بود (55) زیرا همه این کشورها به دست اهالى دو شهر بصره و کوفه فتح شده بود.
زیاد در خوشخدمتى تا آن جا پیش رفت که به معاویه نامه نوشت و در آن عنوان کرد که «من عراق (بصره و کوفه) را با دست چپم براى تو ضبط کردم و دست راستم بىکار است پس آن را با اداره حجاز (مکه و مدینه و...) مشغول گردان». (56)
اما عبیدالله بن زیاد: یزید، پس از به دست گرفتن زمام حکومت، از آنجا که با عبیدالله میانه خوبى نداشت قصد کرد تا او را از حکومت بصره عزل نماید. (57)
اما پس از شروع نهضت مسلم در کوفه و مشاهده ناتوانى نعمانبن بشیر، به پیشنهاد مشاورش «سىجون مسیحى» علاوه بر حفظ حکومتبصره، اداره حکومت کوفه را نیز به او واگذار کرد.
عبیدالله در مقابل این بخشش غیر قابل تصور خوش خدمتى آغاز کرد و به قلعوقمع شیعیان کوفه پرداختبه طورى که نوشتهاند: او حدود دوازده هزار نفر شیعه را در کوفه زندانى کرد (58) و بالاخره موفق به سرکوب قیام کوفه و بلکه گسیل لشگر کوفه براى جنگ با امام حسینعلیهالسلام گردید و آن جنایات را نسبتبه خاندان عصمتعلیهمالسلام مرتکب شد.
2 - رؤساى ارباع
قبل از بنیان نهادن شهر کوفه، قبایل مختلفى که در فتوحات شرکت داشتند، در جنگ تحت نظام «اعشار» اداره مىشدند; بدین معنى که «سعدبن ابى وقاص» لشگر خود را به ده قسمت تقسیم نموده و براى هر قسمت فرماندهى انتخاب کرده بود.در هر قسمت که به نام «عشر» (یک دهم) خوانده مىشد، دو یا چند قبیله یا تیرههایى از قبایل مختلف، فعالیت مىکردند.
پس از شهرنشین شدن لشگریان، «سعد» به دستور عمربن خطاب، نظام اسباع را به جاى نظام اعشار در کوفه تاسیس نمود، بدینترتیب که از نسبشناسان عرب دعوت کرد تا قبایل و تیرههایى را که به هم نزدیک بودند، در یک گروه قرار دهند، و کل جمعیت عرب کوفه را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسمتبه نام «سبع» خوانده مىشد و براى هر «سبع» فرماندهى تعیین شد.
رؤساى اسباع در هنگام صلح به اداره قبایل یا تیرههاى تحت مسؤولیتخویش مىپرداختند; بدینترتیب که «عطاء» و حقوق مالى قبایل را از «والى» مىگرفتند و بین آنها تقسیم مىکردند و در هنگام بروز اختلاف بین افراد به حل آن اقدام مىنمودند و مسؤولیت کلیه فعالیتهاى سیاسى افراد را در مقابل حکومتبر عهده داشتند و از اینرو سعى مىکردند حتىالامکان در محدوده مسؤولیتخود آرامش برقرار نمایند تا حکومت را از خود ناراضى نسازند و موجبات عزل خود را فراهم نیاورند.
در هنگام جنگ نیز، فرماندهى این قبایل و تیرهها به عهده رؤساى اسباع بود چنان که مورخان از آنها در جنگ صفین یاد نمودهاند.
حضرت علی علیهالسلام در دوران حکومتخود، نظام اسباع را تایید نمود و با همین نظام به اداره کوفه پرداخت و فقط به عزل بعضى از رؤساى پیشین و نصب رؤساى جدید اقدام نمود.
اما «زیاد» پس از رسیدن به فرماندارى کوفه در سال 50 هجرى، به جهت تسلط بیشتر بر کوفه، نظام اسباع را منحل کرد و نظام ارباع را جایگزین آن نمود که این نظام در تمام دوران حکومتبنىامیه ادامه داشت. (59) همچنان که نظام اخماس را در بصره جایگزین نظام اسباع نموده بود. (60)
در نظام ارباع، کل قبایل کوفه به چهار قسمت ربع اهل مدینه، ربع تمیم و همدان، ربع ربیعه و کنده، ربع مذحج و اسد تقسیم مىشدند و فرماندهانى که زیاد براى ارباع انتخاب کرده بود به ترتیب عبارت بودند از: عمروبن حریث، خالدبن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن ابوموسى اشعرى. (61)
مسلم بن عقیل نیز هنگام برپایى نهضت و قیام خود، از این نظام استفاده نمود و افراد هر ربع را در همان ربع، منظم نموده و خود رئیسى غیر از رئیس منصوب از سوى حکومتبراى هر ربع انتخاب کرد.
در جریان شورش مسلم در کوفه پس از دستگیرى هانى و محاصره قصر به نامهاى رؤساى ارباع منصوب از طرف او، از قرار زیر برمىخوریم:
مسلم بن عوسجه اسدى رئیس ربع مذحج و اسد، عبیدالله بن عمربن عزیز کندى رئیس ربع کنده و ربیعه، عباس بن جعده جدلى رئیس ربع اهل مدینه و ابوثمامه صائدى، رئیس ربع تمیم و همدان. (62)
هانى بن عروه ریاست ربع کنده و ربیعه را از سوى حکومتبرعهده نداشت، اما به قدرى در میان این ربع که پرجمعیتترین ربع کوفه بود، احترام داشت که گفته شده است در هنگام کمک خواستن، سى هزار شمشیر آماده به فریادرسى او مىپرداختند (63) که البته «ابن زیاد» توانستبا سیاستهاى خود و استفاده از عمروبن حجاج زبیدى، رقیب «هانى»، این نفوذ را به حداقل برساند و بالاخره او را شهید کند بدون آن که هیچ تحرکى در ربع، پدید آید.
لشگر عمربن سعد در کربلا نیز از نظام ارباع پیروى مىکرد. در آن هنگام، رئیس ربع اهل مدینه عبداللهبن زهیر بن سلیم ازدى، رئیس ربع مذحج و اسد عبدالرحمن بن ابى سبرة حنفى، رئیس ربع ربیعه و کنده قیس بن اشعثبن قیس، و ریاست ربع تمیم و همدان حربن یزید ریاحى بودند که همگى به جز حر، علیه امام حسینعلیهالسلام وارد کارزار شدند. (64)
3 - عرفاء
عرفاء جمع عریف، و عریف منصبى بوده است در قبیله که صاحب آن ریاست عدهاى از افراد قبیله و سرپرستى امور آنان را برعهده داشته و نسبتبه اعمال آن افراد در مقابل حکومت پاسخگو بوده است. وظیفهاى که عریف انجام مىداد و نیز تعداد افراد تحتنظر او «عرافة» نامیده مىشد. (65)این منصب در قبایل عرب در زمان جاهلیت وجود داشت و از نظر ادارى یک یا دو درجه پایینتر از ریاست قبیله بود. (66)
اما پس از پایهریزى نظام اسباع در سال17 هجرى، نظام عرفاء به گونهاى دیگر پىریزى شد; بدینترتیب که ملاک تعداد افراد تحتسرپرستى هر عریف را تعدادى از افراد قرار دادند که عطاء و حقوق آنها و زن و فرزندانشان صدهزار درهم باشد (67) و از این جاست که تعداد افراد «عرافت»هاى مختلف متفاوت بود، زیرا نظامى که عمربن خطاب براى پرداخت عطاء به مقاتلین در نظر گرفته بود بر پایه مساوات قرار نداشت، بلکه براساس فضایل و ویژگیهاى افراد; مانند صحابى بودن، شرکت در جنگهاى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، شرکت در فتوحات و... متغیر بود (68) و بدینترتیب «عرافت»هاى مختلف از بیست تا شصت مقاتل را در برمىگرفت که زن و فرزندان آنها نیز به این رقم اضافه مىشدند.
وظیفه اولیه عرفاء در آن زمان این بود که عطاء و حقوق افراد تحت مسؤولیتخود را از امراى اسباع تحویل مىگرفتند و به آنان مىرساندند و در هنگام جنگ، افراد خود را آماده مىکردند و احیانا اسامى افراد متخلف از جنگ را به اطلاع والى یا امراى اسباع مىرساندند.
اما در هنگامى که لشگریان عرب شهرنشین شده، و در کوفه مستقر گردیدند، عرفاء اهمیتبیشترى یافتند، زیرا علاوه بر مسؤولیتهاى سابق، مسؤولیت کامل برقرارى امنیت در محدوده زیر نظارتشان، به آنها واگذار گردید.
در این هنگام آنها، دفترهایى تهیه کرده بودند که در آن اسامى مقاتلین، زن و فرزندانشان و نیز موالى آنها ضبط شده بود و اسامى تازه متولدین و سال تولد نیز ثبت مىشد چنان که اسامى افرادى که از دنیا مىرفتند محو مىگردید و بدینترتیب شناخت کاملى از افراد خود داشتند.
چنین به نظر مىرسد که همچنان که عرفاء در این زمان در مقابل والى مسؤول بودند (69) نصب و عزل آنها نیز توسط والى صورت مىگرفت; نه امراى اسباع یا ارباع.
در هنگام بروز تشنج و اضطراب در شهر، نقش و اهمیت عرفاء دوچندان مىشد، زیرا آنها مسؤول برقرارى نظم در رافتخود بودند و طبعا اگر حکومت مرکزى شهر قوى بود، از آنان مىخواست که افراد قیامکننده را معرفى نمایند. (70)
در میان والیان کوفه، زیاد و پسرش، عبیدالله، بیشترین استفاده را از این نظام در سرکوب قیام شیعیان و خوارج و سایر مخالفان و به اصطلاح برقرارى نظم نمودند مثلا تاریخنویسان پیرامون اولین اقدام عبیداللهبن زیاد پس از ورود به کوفه چنین نوشتهاند:
«عبیدالله مردم و عرفاء کوفه را به نزد خود فراخواند و خطاب به آنان با شدت چنین گفت: شما باید اسامى غریبها و موافقین و مخالفین امیرالمؤمنین یزید! را براى من بنویسید.
هر کس چنین کرد با او کارى ندارم، اما هر کس از عرفاء که چنین اقدامى ننماید باید مسؤولیت عرافتخود را به عهده بگیرد; بدینترتیب که هیچ مخالفت و شورشى علیه ما در عرافت او نباشد. و اگر چنین نکرد خون و مال او بر ما حلال است و اگر در میان عرافتى شخصى از مخالفین امیرالمؤمنین (یزید)! یافتشود که عریف او نامش را براى ما ننوشته باشد، آن عریف را درب خانهاش بر دار مىآویزیم و آن عرافت را از عطاء و حقوق محروم مىنماییم». (71)
این اقدام عبیدالله در استفاده از عرفاء بسیار مؤثر افتاد و یکى از مهمترین موجبات شکست نهضت مسلم را فراهم آورد.
4 - مناکب
مناکب جمع منکب و یکى از مناصب موجود در میان قبایل بوده است. از بعضى نوشتهها چنین برمىآید که این منصب بالاتر از عریف بوده و نظارت بر پنج عریف بر عهده صاحب این منصب بوده است. (72) و منصبى بوده که در قبایل جاهلیت نیز وجود داشته است.اما بعضى دیگر از نوشتهها احداث این منصب را به«زیادبن ابیه» براى تسلط و نظارت بیشتر بر کارهاى عرفاء نسبت دادهاند (73) و بعضى را نیز نظر بر این است که گرچه این منصب در زمان زیاد احداث شده است اما سمتى پایینتر از عریف بوده و به عنوان معاون آن به حساب مىآمده است. (74)
به هر حال هر کدام از نظرهاى فوق را بپذیریم، آنچه مسلم است این است که این منصب در سال 60 هجرى و هنگام نهضت مسلم بن عقیل وجود داشته است اما در میان نصوص تاریخى به عبارتى که از آن در این سال یاد کرده و نقش آن را بیان نموده باشد، برخورد ننمودیم.
گفتار سوم: نظام اقتصادى حاکم بر کوفه
این گفتار را طى دو بخش: منابع مالى حکومت کوفه و منابع مالى مردم به بررسى مىگذاریم:1 - منابع مالى حکومت کوفه
منابع مالى حکومت کوفه در زمان مورد بحث از قرار زیر بود:الف: خراج
حکم اولیه سرزمینهایى که به وسیله جنگ گشوده مىشد آن بود که میان مقاتلین و جنگجویان سپاه اسلام تقسیم گردد، اما عمر به جهتحفظ این سرمایه براى آیندگان و نیز حفظ روحیه جنگ در میان مقاتلین با مشورت با صحابه و از جمله حضرت علىعلیهالسلام دستبه تقسیم این سرزمینها نزد بلکه تصمیم گرفت که آنها در دست اهالى باقى بماند و در عوض هر سال مقدارى به عنوان خراج پرداخت نمایند و خراج هر شهر مفتوح به سوى شهر فاتح حمل گردد (75)بدینترتیب هر ساله خراج شهرهایى مانند آذربایجان، گرگان، کابل، سیستان، انبار و... که به دست کوفیان فتح شده بود به سوى کوفه حمل مىشد و به محل مخصوص که نام بیتالمال کوفه را به خود گرفته بود، منتقل مىگردید و حاکم کوفه پس از تامین مایحتاج شهر و مردم و پرداخت عطاء، مازاد آن را به سوى حکومت مرکزى مىفرستاد. (76)
حضرت علی علیهالسلام پس از رسیدن به حکومت، تصمیم عمر را تایید نمود و نظام خراج و عدم تقسیم سرزمینهاى فتح شده را تثبیت کرد.
این نکته قابل تذکر است که عمده درآمد حکومت از این منبع مالى بود.
ب: جزیه
جزیه مالى بود که افراد غیرمسلمان شهرهاى اسلامى شامل مجوسیان، یهودیان و مسیحیان، سالانه و به صورت سرانه به حکومت پرداخت مىکردند که در آن زمان معمولا ثروتمندان 48 درهم، متوسطین 24 درهم و طبقه پایینتر 12 درهم در سال ملزم به پرداختبودند. (77)با مسلمان شدن بسیارى از اهل ذمه، درآمد حکومت از این منبع رو به کاهش نهاد اما معاویه براى جبران این نقیصه، در دوران حکومتخود دستور داد تا ایرانیان مقیم عراق، طبق رسوم پیش از اسلام، هر سال در اول بهار و اول پاییز که به برگزارى مراسم دو عید نوروز و مهرگان مىپردازند، هدایایى به حکومت تحویل نمایند. و از این راه هر سال 10 میلیون درهم به بیتالمال عراق سرازیر مىشد. (78)
ج: غنایم
فتوحات در داخل ایران و کشورهاى همجوار در دوران مورد بحث، هنوز ادامه داشت و بدینترتیب خمس غنایم هم به بیتالمال منتقل مىشد، علاوه بر این که اموال مخصوص پادشاهان و امراى دشمن که به «صوافى» مشهور بود، همگى، به خزینه حکومت واریز مىشد که درآمد دولت از صوافى عراق در دوران معاویه در سال تا 50 میلیون درهم رسیده است. (79)د: گمرکات
گرفتن گمرک و عوارض از تجارى که جنس به داخل کوفه مىآوردند از زمان حکومت عمر شروع شد; بدینترتیب که از کفار غیرذمى یکدهم و از کفار ذمى یکدهم و از مسلمانان یکدهم مالالتجاره را به عنوان مالیات و گمرک مىگرفتند که به این مالیات اصطلاحا «مکوس» گفته مىشد. (80)تا اینجا چنین به دست می آید که حکومت کوفه از نظر مالى بسیار قوى بود، بخصوص هنگامى که فرماندارى کوفه و بصره هر دو به وسیله یک فرد اداره مىشد، این قوت دو چندان مىگردید، زیرا والى در این هنگام با در اختیار گرفتن بیتالمال، قدرت اجراى هرگونه شیوهاى را داشت; چنان که در زمان زیاد و پسرش عبیدالله چنین اتفاقى افتاد به گونهاى که درآمد عراق از خراج در زمان عبیدالله را رقمى حدود 135 میلیون درهم نوشتهاند (81).
عبیدالله توانستبا زیاد کردن عطاء و دادن رشوه به رؤسا و بزرگان کوفه آنها را به جنگ با امام حسینعلیهالسلام ترغیب و تشویق نماید. چنان که یکى از اهل کوفه به نام «مجمع بن عبدالله عائدى» هنگامى که در کربلا به امام حسین پیوست چنین جواب داد:
«اما اشراف الناس فقد عظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم یستمال و دهم و یستخلص به نصیحتهم فهم الب واحد علیک»; (82) اما اشراف و بزرگان کوفه، رشوههاى کلانى به آنها پرداختشده است و حکومت جوالهاى آنان را پر نموده تا محبت آنان را به خود جلب نماید، پس آنها یکپارچه علیه تو جنگ مىنمایند.
2 - منابع مالى مردم
به طور کلى طرق درآمد مردم را مىتوان به دو بخش کسب و کار، دریافت عطاء و رزق از حکومت کوفه تقسیم نمود:الف: کسب و کار
کسب و کار مردم در آن زمان معمولا زراعت، صناعت، تجارت و یا کارهاى دولتى و حکومتى مانند خدمت در شرطه بود.به نظر مىرسد با توجه به وابستگى شدید مردم به عطاء و حقوق حکومتى، مردم عرب کوفه کمتر به کسب و کار مىپرداختند، به طورى که گفته شده است: اکثر حرفههاى کوفه را موالى بر عهده داشتند و اصولا عربها اشتغال به حرفه و صنعت را لایق شان خود نمىدانستند. (83)
ب: عطاء و رزق
عطاء مقدار پرداخت نقدى بود که از سوى حکومت کوفه، یکجا یا طى چند مرتبه، سالانه به مردم مقاتل این شهر پرداخت مىشد، چنان که «رزق» کمکهاى جنسى مانند خرما، گندم، جو، روغن و... بود که هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحویل مىشد.نظام عطاء و رزق به وسیله عمربن خطاب بنیانگذارى شد; بدینترتیب که عمر براى برپا داشتن یک لشگر همیشه آماده و به منظور جلوگیرى از اشتغال سربازان به کار دیگر، براى آنان حقوقى سالیانه تعیین نمود که ملاکهاى خاصى مانند صحابى بودن، دفعات شرکت در جنگها و... را در آن مد نظر داشت.
این حقوق سالیانه که عمدتا از فتوحات و خراج سرزمینهاى تازه گشوده شده تامین مىگشت، به تناسب افراد، مبلغى بین 300 تا 2000 درهم در سال را شامل مىگشت (84) که مقدار حداکثر آن به نام «شرف العطاء» نامیده مىشد و به افراد داراى ویژگیهاى برجسته مانند شجاعت و رشادت فراوان، پرداخت مىگردید. (85)
حضرت علی علیهالسلام پس از رسیدن به حکومت، اصل نظام عطاء را تصویب کرد اما ویژگیها و ملاکهاى عمر در پرداختهاى متفاوت را الغا کرد و مساوات کامل در عطاء را برقرار نمود که این امر نارضایتىهاى فراوان را سبب شد. (86)
یکى دیگر از ویژگیهاى پرداخت عطاء، در زمان حضرت علىعلیهالسلام آن بود که به محض وصول مال به بیتالمال حضرتعلیهالسلام به تقسیم آن اقدام مىنمود و نمىگذاشت اموال در بیتالمال انباشته گردد; چنان که نقل شده است پس از تقسیم سه نوبت عطاء، مال فراوانى از اصفهان رسید و حضرتعلیهالسلام از مردم و رؤساى اسباع خواست تا چهارمین عطاء خود را تحویل بگیرند. (87)
سومین ویژگى این عطاء، در زمان آن حضرتعلیهالسلام آن بودکه حضرتعلیهالسلام حتى به مخالفان خود مانند خوارج مادامى که اقدام عملى علیه حکومت اسلامى ننموده بودند این حقوق را پرداخت مىکرد. (88)
اما در زمان حکومت معاویه، این نظام پرداختبهکلى از میان برداشته شد و دوباره نظام طبقاتى عطاء برقرار گردید ولى این بار ملاکهاى فضیلت و سابقه در اسلام و شرکت در جنگها لحاظ نگردید; بلکه میزان تقرب به دستگاه اموى و مقدار سرسپردگى به حکومت ملاک قرار گرفت. (89)
عطاء موالى حذف شد و تنها معاویه در برههاى از زمان دستور پرداخت 15 درهم در سال به آنان را صادر نمود که آن هم پرداخت نگردید (90) و لذا موالى ناچار به ارتزاق از کار و تلاش خود شدند.
در این زمان مردم وابستگى شدیدى به عطاء و رزق داشتند و حکومت نیز از این نقطه ضعف به خوبى آگاه بود و به عنوان دستاویزى مهم از آن استفاده مىکرد.
مخالفان حکومت که عمدتا شیعیان بودند تهدید به قطع عطاء مىگردیدند; چنان که دیدیم عبیدالله عرافتهایى را که در آنها شخص مخالفى وجود داشت، تهدید به قطع عطاء نمود.
هنگامى که مسلم بن عقیل علیهالسلام به همراه سپاه خود قصر عبیدالله بن زیاد را محاصره نمود و او را در فشار قرار داد یکى از شگردهاى موفق عبیدالله تشویق مردم و اطرافیان مسلم به ازدیاد عطاء در صورت پراکنده شدن و نیز تهدید به قطع عطاء در صورت ادامه شورش بود که این شگرد باعث پراکنده شدن سریع اطرافیان مسلم گردید; (91)
چنان که با همین شیوه; یعنى ازدیاد عطاء، توانست لشگر عظیمى از مردم کوفه را که دلهایشان با امام حسینعلیهالسلام بود، علیه آن حضرت وارد جنگ نماید. (92)
در روز عاشورا، هنگامى که امام حسینعلیهالسلام قصد اتمام حجت نسبتبه کوفیان را داشت آنها با به راه انداختن سروصدا، سعى در ممانعت از سخنرانى آن حضرت علیهالسلام مىکردند، بالاخره امام علیهالسلام رشته کلام را در دست گرفت و با اشاره به مساله عطاء، آن را به عنوان یکى از علل عصیان کوفیان نسبتبه خود برشمرد; سخنان آن حضرت علیهالسلام چنین است:
«و کلکم عاص لامرى غیر مستمع لقولى، قد انخزلت عطیاتکم من الحرام و ملئتبطونکم من الحرام فطبع على قلوبکم»; (93) همه شما عصیان مرا ورزیدید و به سخنان من گوش فرا نمىدهید (باید چنین باشد چرا که) عطاهاى شما از مال حرام فراهم آمده و شکمهایتان از حرام انباشته گردیده، پس باعث مهر خوردن قلبهایتان شده است.
شاید بتوان گفت اگر جناب مسلم طى حدود سه ماه اقامت در کوفه (از 15 رمضان تا 8 ذىحجه سال 60 هجرى) مىتوانستبیتالمال کوفه را در اختیار گیرد و از آن به نفع خود استفاده نماید، پیروزى او تضمین مىشد; چنان که در سال66 هجرى، مختار با تصرف بیتالمال و تقسیم کردن9 میلیون درهم موجود در آن بین یارانش، توانستبر کوفه مسلط شود. (94)
اما نهضت امام حسین علیهالسلام نهضتى نبود که بخواهد با زور و پول به پیروزى برسد، چرا که مردمى که با درهم گرد هم آیند، در هنگام به خطر افتادن منافعشان صحنه را ترک خواهند کرد همچنان که در مورد مختار چنین شد و او را در مقابله با دشمنش، مصعب تنها گذاشتند.
پینوشتها
1- طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، بیروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات،3/145.
2- حموى، یاقوت، معجمالبلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربى،1399 ق، 4/491.
3- تاریخ طبرى،3/243.
4- همان، 4/49.
5- مسعودى، علىبن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محىالدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفة، 2/385.
6- دینورى، عبداللهبن مسلم بن قتیبه، الامامة و السیاسة، تحقیق على شیرى، چاپ اول، قم، منشورات شریف رضى، 1371، 1/185.
7- شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الحسین بن علىعلیهالسلام، چاپ دوم: قم، دارالکتب العلمیة،1397 ق، 2/178 به نقل از تاریخ الشعوب الاسلامیة، 1/147.
8- بلاذرى، ابوالحسن، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1398 ق، /345.
9- معجمالبلدان، 4/491.
10- تاریخ طبرى، 4/494; مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تصحیح محمدباقر بهبودى، تهران، المکتبة الاسلامیة، 44/337.
11- بحارالانوار، 44/334.
12- همان،337.
13- همان، 68.
14- همان، 45/4.
15- دینورى، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ اول، قاهره، داراحیاء الکتب العربیة، 1968م /305.
16- زیدى، محمدحسین، الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فى الکوفة فى القرن الاول الهجرى، بغداد، جامعة بغداد، 1970 م /42.
17- جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، 4/338.
18- الحیاة الاجتماعیة، 42.
19- حیاة الامام الحسینعلیهالسلام، 2/438.
20- فتوحالبلدان، /279.
21- جنابى، کاظم، تخطیط مدینة الکوفه عن المصادر التاریخیة و الاثریة، مقدمه احمد فکرى، چاپ اول، بغداد، مجمع العلمى العراقى،1386ق، ص42 به بعد.
22- الاخبار الطوال، /288.
23- تاریخ التمدن الاسلامى، 4/370.
24- فتوحالبلدان،279.
25- تاریخ التمدن الاسلامى، 4/371.
26- تخطیط مدینة الکوفه،26.
27- همان،43; حیاة الامام الحسینعلیهالسلام، 2/438.
28- حیاة الامام الحسینعلیهالسلام، 2/441 به بعد.
29- تاریخ طبرى، 4/261.
30- همان، 294.
31- براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به الف): الدوافع الذاتیة لانصار الحسینعلیهالسلام، محمد على عابدین، چاپ دوم: قم، دارالکتاب الاسلامى، 1982م. ب) زندگانى سفیر حسینعلیهالسلام مسلم بن عقیل، محمدعلى عابدین، ترجمه سید حسن اسلامى، چاپ اول: قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1372.
32- مقرم، عبدالرزاق موسوى، مقتل الحسین، چاپ پنجم[قم]، دارالکتاب الاسلامى،1399ق، ص149، و حیاة الامام الحسین،3/441.
33- تاریخ طبرى، 4/132; ضیف، شوقى، تاریخ الادب العربى، العصر الاسلامى، چاپ سوم، قاهره، دارالمعارف مصر، 1963م، 2/186.
34- مسکویه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامى، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعة و النشر،1366 ش، 2/57.
35- تاریخ طبرى،3/243.
36- تجاربالامم، 2/15.
37- مروجالذهب، 2/405.
38- زکى صفوت، احمد، جمهرة خطب العرب فى عصور العربیة الزاهر، چاپ دوم: مصر، مطبعة الحلبى، 1385 ق، 1/420 به بعد.
39- تاریخ طبرى،3/513.
40- همان، 545.
41- همان، 4/59; مروج الذهب، 2/385.
42- تاریخ طبرى، 4/277.
43- محمود شریفى و دیگران. (معهد تحقیقات باقرالعلوم وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى) موسوعة کلمات الامام الحسینعلیهالسلام، چاپ اول: قم، دارالمعروف، 1415ق، ص373.
44- تاریخ طبرى، 4/558 به بعد.
45- حیاة الامام الحسینعلیهالسلام، 2/420 به بعد.
46- الاخبار الطوال، 221.
47- بحارالانوار، 44/334.
48- تجارب الامم، 2/59.
49- الاخبار الطوال،229.
50- تاریخ طبرى، 4/323.
51- عمر فوزى، فاروق، تاریخ العراق فى عصور الخلافة العربیة الاسلامیة، چاپ اول: بغداد، مکتبة النهضة، 1988م، ص21; و الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیه، ص 221 به بعد.
52- براقى نجفى، سیدحسین بن احمد، تاریخ الکوفه، تحقیق سید محمد صادق بحرالعلوم چاپ چهارم: بیروت، دارالاضواء،1407 ق، ص242.
53- مراجعه شود به تاریخ طبرى، ج4، ذیل حوادث سالهاى مذکور در متن.
54- تاریخ طبرى، 4/128 به بعد.
55- تخطیط مدینة الکوفه، ص62.
56- تاریخ طبرى، 4/215.
57- همان، 258.
58- حیاة الامام الحسینعلیهالسلام، 2/416.
59- مراجعه شود به: الف) تاریخ طبرى3/151; ب) الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فى الکوفة، ص48; ج) کوفه، پیدایش شهر اسلامى، هشام جعیط، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، چاپ اول: مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1372، ص262 به بعد و...
60- جاسم الجنابى، خالد، تنظیمات جیش العربى الاسلامى فى العصر الاموى، بغداد، دار شؤون الثقافة العامة، ص223.
61- تاریخ طبرى، 4/199.
62- همان، 275.
63- تاریخ الکوفة،297.
64- تاریخ طبرى، 4/285.
65- ابنمنظور، لسان العرب، تعلیق على شیرى، چاپ اول: بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408 ق،9/154.
66- تاریخ التمدن الاسلامى، 1/176.
67- تاریخ طبرى،3/152.
68- براى اطلاع بیشتر از ویژگیهاى نظام عطاى عمر مراجعه شود به: تاریخ طبرى،3/108.
69- تنظیمات الجیش العربى الاسلامى،223 و الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فى الکوفة،49 به بعد.
70- همان.
71- تاریخ طبرى، 4/267.
72- تاریخ التمدن الاسلامى، 1/176.
73- تنظیمات الجیش العربى الاسلامى،223 به نقل از الاوائل ابىهلال عسکرى.
74- الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فى الکوفه، 54 به نقل از العقدالفرید، 5/8.
75- تنظیمات الجیش العربى الاسلامى،86 به بعد.
76- الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فى الکوفة،219.
77- همان.
78- همان، 222.
79- همان.
80- همان، 220.
81- اجتهادى، ابوالقاسم، بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوران اموى، چاپ اول،: تهران، انتشارات سروش،1363، ص137.
82- تاریخ طبرى، 4/306.
83- الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة، 82.
84- تاریخ طبرى،3/108; فتوحالبلدان، 438.
85- الحیاة الاجتماعیة، 240; تنظیمات الجیش العربى، 98.
86- نهجالبلاغة، فیضالاسلام، خطبه126.
87- مروجالذهب، 2/421.
88- تاریخ طبرى، 4/53.
89- تنظیمات الجیش العربى، 92.
90- الحیاة الاجتماعیة...،87.
91- تاریخ طبرى، 4/277.
92- حیاة الامام الحسینعلیهالسلام، 2/453.
93- موسوعة کلمات الامام الحسینعلیهالسلام، 422.
94- تجارب الامم، 2/138.
منبع: مرکز مطالعات شیعه