مقدمه
بی تردید قیام خونین عاشورا و در پی آن، نهضت تبلیغی اهل بیت (ع) به رهبری امام سجاد (ع) و زینب کبری (ع) روح بیداری، آزادگی، ظلم ستیزی، مقاومت و ایثار و جانفشانی در راه حق را در کالبد مرده ی جامعه ی اسلامی دمیده و بخش وسیعی از جامعه ی اسلامی را که در خواب غفلت به سر می برد، بیدار کرد.این حادثه، به ویژه خواص جامعه ی اسلامی راکه از قافله ی کربلا عقب مانده و نتوانسته بودند رسالت سنگین خود را به درستی ایفا کنند و در شرایط حساس و بحرانی امام خود را تنها گذاشته بودند، به خود آورده و موجب توجه آن ها به تقصیر و اشتباهشان شده بود.
شیعیان عراق به دلیل عدم تصمیم گیری مناسب و اقدام به موقع، از حرکت اصلاحی امام حسین (ع) جا مانده بودند، از این رو بسیج همگانی شیعیان پس از عاشورا و برپایی قیام خونین توابین تأثیر چندانی نداشت.
اگر انتخاب عراق از سوی امام حسین (ع) و پافشاری برآن را براساس معادله های معقول و محاسبه ی عقلانی اوضاع و شرایط مناسب عراق ارزیابی کنیم، بی گمان سیل نامه نگاری های مردم عراق به امام و بیعت گسترده ی آنان با نماینده ی امام، یعنی مسلم بن عقیل از جمله شرایط زمینه ساز برای انتخاب عراق بوده است.
گر چه در جمع نامه نگاران به امام گروه های مختلف سیاسی با انگیزه های گوناگون وجود داشتند، اما طلایه دار نامه نگاران و دعوت از امام، شیعیان مشهور عراق بودند؛ کسانی که در کربلا کمترین حضور را داشتند.
نهضت توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی سر حلقه ی قیام های شیعی عراق و از شاخص ترین پیامد های اجتماعی واقعه ی عاشوراست.
منطق قیام توابین جبران اشتباه تاریخی آن ها در یاری نکردن امامشان است؛ و عدم حمایت از امام را گناهی می دانستند که تنها با کشتن قاتلان امام یا کشته شدن خودشان قابل جبران است.
بنابراین، نخستین پرسش درباره ی توابین علت عدم حضور آن ها کربلاست. این پرسشی است که در مورد دیگر خواص شیعه، مانند محمد حنفیه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر همواره مطرح بوده و پاسخ های متفاوتی به آن داده شده است.
در این نوشتار به مسئله ی عدم حضور سلیمان بن صرد از بزرگان شیعه ی کوفه در قیام کربلا پرداخته و بدون هیچ پیش داوری، دیدگاه های مختلف در این باره با معیار های نقد تاریخی بررسی شده است.
الف) معرفی اجمالی سلیمان بن صرد
سلیمان بن صرد بن جون بن ابی جون خزاعی از شیعیان بزرگ و اصحاب امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین (ع) است.کنیه ی او ابو مطرف است.گفته می شود در جاهلیت نام او یسار بوده که پیامبر آن را به سلیمان تغییر داده است.
او از نخستین مسلمانانی است که در کوفه ساکن شد و در آنجا برای خود خانه ای ساخت. او در سال 65 ق و در سن 93 سالگی چشم از جهان فرو بست. (1)
بنابراین می توان گفت که سال تولد او 28 سال پیش از هجرت بوده است.
در خصوص صحابی بودن او اختلاف نظر هایی وجود دارد. بیشتر منابع اهل سنت او را از اصحاب پیامبر (ص) دانسته و دست کم معتقدند که او پیامبر را درک کرده، هر چند چندان مصاحبتی با پیامبر نداشته است، اما در عین حال روایت هایی را از طریق وی از پیامبر نقل کرده اند. (2)
با این همه، فضل بن شاذان تصریح می کند که او از تابعین بوده و نه از اصحاب.(3)
مورخان شیعه وسنی از شخصیت سلیمان به نیکی یاد کرده اند و او را با اوصافی، نظیر فضیلت، شرافت، زهد، تقوا و نفوذ کلمه ستوده اند.
سلیمان بن صرد از شیعیان خاص امیرالمؤمنین علی (ع) بود. او در همه یا بیشتر جنگ ها در کنار امام حضور داشت. (4)
نامه ی امیرالمؤمنین علی (ع) به سلیمان بن صرد در جبل، گویای این است که وی یکی از کارگزاران آن حضرت در آن منطقه بوده است. (5)
فرماندهی بخشی از سپاه امام در صفین و مبارزه ی شجاعانه و جنگ تن به تن با حوشب و کشتن او، کارنامه ی نظامی سلیمان را درخشان ساخته است. (6)
پس از آنکه امام ناچار تن به حکمیت داد، سلیمان با چهره ی مجروح نزد امام آمد. امام وقتی صورت مجروح و خون آلود سلیمان را دید این آیه ی شریفه را تلاوت فرمود: «فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدیلاً» و خطاب به سلیمان فرمود:
تو از جمله کسانی هستی که منتظر شهادت اند و عهد خود را دگرگون نمی کنند. آنگاه سلیمان به امام عرض کرد: ای امیرمؤمنان! به راستی اگر شما یارانی داشتید هرگز پیمان حکمیت را نمی پذیرفتید.
به خدا سوگند من در میان جمعیت رفتم و تلاش کردم تا آن ها را به وضع نخست برگردانم، اما کسی که در او خیری باشد نیافتم مگر گروهی اندک. (7)
با این همه، مضمون نامه ای که عبدالله بن مسعود به سلیمان برای دعوت در جنگ صفین نوشته، ابهاماتی درباره ی او پدید می آورد. ابن مسعود با اشاره به آیه ی بیستم سوره ی کهف: «اگر بر شما پیروز شوند شما را سنگ سار خواهند کرد یا به آیین خودشان بر می گردانند و هرگز روی رستگاری نخواهید دید»
به سلیمان می نویسد: پس بر تو واجب است که برای جهاد کوشش، و با امیرمؤمنان پایداری کنی. (8) لحن ترغیبی این نوشتار کوتاه می تواند مؤید این نظر باشد که سلیمان دچار تردید بوده است.
اما حضور یا عدم حضور او در جنگ جمل از مسائل جنجالی و اختلافی مورخان درباره ی اوست. بیشتر منابع از تخلف و سرپیچی و عدم حضورش در جنگ جمل حکایت دارند و نوشته اند که به این علت علی (ع) او را توبیخ و سرزنش کرد. البته متن روایات در این زمینه با هم اختلاف دارد. (9)
بلاذری چنین می نویسد:
[پس از جنگ جمل] سلیمان بن صرد امام علی (ع) را در منطقه ی نجران در نزدیکی کوفه ملاقات کرد.
علی (ع) صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سلیمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، امام او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بستی در حالی که تو از مورد اعتماد ترین افراد نزد من بودی [منظور امام این است که از مثل تو چنین تخلفی بعید است]. سلیمان از امام معذرت خواست و عرض کرد: دوستی مرا نگهدار و در آینده، خیرخواهی من خالص تر خواهد بود. (10)
بلاذری گزارش های دیگری نیز درباره ی این ماجرا در کتاب خود آورده است که برخی از آن ها از نظر محتوا مخدوش به نظر می رسد.
علاوه بر این در سلسله سند این روایت در برخی نقل ها، افرادی وجود دارند که متهم به کذب و وضع هستند.
از این رو برخی علمای شیعه، همچون آیت الله خویی این روایت را نمی پذیرند و تخلف سلیمان از جنگ جمل را ناشی از عذری موجه از جانب سلیمان می دانند. (11)
شاید بتوان اعراض سلیمان از جنگ جمل و همچنین پافشاری او بر جنگ صفین را ناشی از انگیزه های قومی و قبیله ای او دانست.
این مطلب را خصومت های کهنه میان قحطانی ها و عدنانی ها که بعد ها در قالب کشمکش عراقی - شامی مجدداً نمود یافت، و درک رفتار های سیاسی اشخاصی چون سلیمان که خود یکی از بزرگان قبایل عرب جنوبی است، امکان پذیر می سازد.
به هر حال، با یک نگاه بدبینانه می توان اصرار سلیمان بر ادامه ی جنگ با شامیان در صفین و مخالفت با صلح در صفین و در دوران امام حسن (ع) و همین طور اصرار او بر متوجه کردن نبرد با شامیان و نه کوفیان در نهضت توابین را با انگیزه های قومی قبیله ای تفسیر کرد. البته باید به این نکته هم توجه داشت که تاریخ در کشف انگیزه های حقیقی و درونی افراد، ناتوان است.
چنان که گفتیم سلیمان از جمله یاران و شیعیان امام حسن مجتبی (ع) بوده، اما نسبت به صلح امام با معاویه دیدگاه انتقادی داشته و از جمله کسانی است که امام را بعد از صلح با معاویه «مذّل المومنین» خطاب کرده است.
او اعتراض خود را نسبت به صلح اینگونه برای امام (ع) بیان می دارد:
تعجب ما از بین نمی رود که چگونه با معاویه بیعت کردی، در حالی که غیر از شیعیان تو از مردم بصره و حجاز، چهل هزار جنگجو از مردم کوفه و به اندازه ی آن ها، فرزندانشان و پیروانشان با تو بودند.
علاوه بر این تو در صلح، چیزی را به عنوان وثیقه ی صلح، و نیز سهم و بهره ای از بیت المال نگرفته ای و معاویه به تو وعده ای داده که وفا نکرده است ...
پس هرگاه بخواهی، به من اجازه بده وارد کوفه شوم و کارگزار معاویه را بیرون نموده، برکناری او را به مردم اعلام نمایم تا با معاویه مقابله به مثل کرده باشی، زیرا خداوند خائنان را دوست ندارد، چون معاویه در عهد و پیمان و شرایط پذیرفته شده ی خود خیانت کرده است.
مسیب بن نجبه و گروهی دیگر نیز همانند سلیمان سخن گفتند.
امام حسن (ع) در پاسخ ایشان فرمود:
شما، شیعیان ما و از دوست داران ما می باشید. اگر من تصمیمی در کار دنیا داشتم، بهتر عمل می کردم و برای تحقق آن بیشتر پافشاری می نمودم ... و آنچه من انجام داده ام هدفی جز حفظ خون ها نداشتم. (12)
ظهور جدی سلیمان در صحنه ی سیاست، بیشتر در زمان امامت امام حسین (ع) رخ داده است. او از پیشگامان نهضت نامه نگاری و دعوت از امام حسین (ع) است.
آنگاه که خبر هلاکت معاویه و خلافت یزید به کوفه رسید و شیعیان از عدم پذیرش بیعت امام با یزید آگاهی یافتند و امام را در آستانه ی قیام و مبازه با نظام اموی دیدند، در منزل سلیمان گرد هم آمدند و درباره ی آینده ی امت اسلامی چاره جویی کردند. (13)
انتخاب منزل سلیمان به عنوان مرکز سازمان دهی و اتاق فکر شیعه در این دوره، نشانه ی جایگاه والای سلیمان نزد شیعیان کوفه است و بر همین اساس نیز او بعد ها به رهبری نهضت شیعی توابین برگزیده شد. (14)
نکته ی قابل توجه آنکه سلیمان پیش از نگارش نامه و دعوت از امام، از شیعیان تعهد جدی می گیرد که امام را یاری کنند و به هیچ وجه او را تنها نگذارند. (15)
گر چه سلیمان، ضعف و سستی ایمان و عدم وفاداری کوفیان را پیش بینی می کرد، اما پیش بینی این امر چندان کار دشواری نبوده، زیرا کوفیان سابقه ی بی وفایی و بد عهدی با امام پیشین را در کارنامه ی سیاه خود داشتند.
از سران شیعه که نامشان در سرآغاز نامه ها به امام حسین (ع) درج شده بود، تنها حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه توانستند یا خواستند که در کربلا حضور یابند، ولی سایر سران شیعه ی کوفه در کربلا غایب بوده اند.
درباره ی علت عدم حضور سران شیعه ی کوفه در کربلا، از جمله سلیمان، دیدگاه های متعددی مطرح شده است که به تبیین و نقد هر یک می پردازیم.
ب) علل عدم حضور سلیمان در حادثه ی عاشورا
1. زندانی بودن سران شیعه از لحظه ی قیام مسلم تا بعد از عاشورا
با حضور عبیدالله بن زیاد در کوفه اوضاع کاملاً به ضرر شیعیان دگرگون شد. عبیدالله تصمیم جدی خود را برای از بین بردن مسلم و اطرافیان او به کار بست و تعداد زیادی از شیعیان را در زندان هاحبس کرد. (16)گر چه در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی گزارش قطعی از زندان شدن سلیمان، مسیب، رفاعه و دیگر سران توابین بیان نشده است، اما برخی از عالمان شیعه معتقدند که امثال سلیمان نیز به دلیل زندانی بودن نتوانستند مسلم را یاری دهند و در کربلا حضور یابند.
برخی از پژوهشگران در تاریخ شیعه می نویسند:
دوازده هزار نفر در زندان های عبیدالله در حبس به سر می بردند و عده ی زیادی از این زندانیان از زعما و بزرگان و سران قوم به شمار می رفتند، از قبیل مختار، سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شداد و ابراهیم بن مالک اشتر. (17)
چند شاهد تاریخی، این احتمال را تأیید می کند:
الف - با توجه به سابقه ی درخشان این بزرگان در همراهی با امامان شیعه و حضور چشم گیر در صحنه های نظامی و حتی تندروری نظامی برخی ایشان - پیش از این به آن اشاره شد - که در جریان نهضت خونین توابین نیز تجلی یافت، بسیار بعید می نماید که ندای مظلومیت و استغاثه سیدالشهداء و نماینده ی او را شنیده باشند و از روی ترس یا تردید، امام خود را که مصرانه از او دعوت کرده بودند، تنها گذاشته باشند.
ب - زمانی که امام حسین (ع) در کربلا متوقف شد، ابن زیاد ضمن سخنانی خطاب به مردم کوفه از آن ها خواست برای مقابله با امام حسین (ع) راهی کربلا شوند. او با تهدید چنین گفت: «از این پس هر فردی را بیابیم که از حضور در سپاه، سر باز زده باشد نسبت به او بِریء الذمه خواهم بود». (18)
معنای صریح این سخن، این بود که هر کس به او نپیوندد کشته خواهد شد. از این رو ابن زیاد به قعقاع بن سوید دستور داد تا در شهر گردش کند و ببیند آیا کسی از سپاه تخلف کرده است یا خیر.
وی در جست و جوی خود، شخصی از قبیله ی همدان را یافت که در طلب میراث خود به کوفه آمده بود. او را نزد عبیدالله برد. عبیدالله فرمان کشتن وی را صادر کرد و پس از آن هیچ بالغی در کوفه، یافت نشد مگر آنکه به لشگرگاه کوفه، یعنی نخیله رفت. (19)
بر این اساس، اهالی کوفه نمی توانستند در آن شرایط به کربلا نروند، زیرا نرفتن مصادف با کشته شدن بود. برای شیعیانی که نمی خواستند چنین کنند دو راه بود: یا مخفیانه به امام بپیوندند و یا از کوفه بگریزند.
حال با توجه به اینکه سلیمان و دوستانش در کربلا حاضر نبودند و خبری از فرار آن ها ثبت نشده و نیز فرار با روحیه ی سلحشوری و نظامی آنان سازگار نیست، این احتمال که آن ها در زندان به سر می بردند، تقویت می شود.
ج - امام حسین (ع) در روز عاشورا بسیاری از نویسندگان نامه ها را مورد خطاب و سرزنش قرار داد که چگونه او را دعوت کرده اند ولی اکنون او را تنها گذاشته اند، (20) او نامی از بزرگان شیعه به میان نمی آورد، حال آنکه اگر آن ها در این باره کوتاهی کرده بودند بیش از دیگران متسحق توبیخ و سرزنش بودند.
بنابراین قطعاً امثال سلیمان از پیوستن به امام حسین (ع) عذری داشته اند. اما همچنان که گفتیم هیچ منبع اصیل تاریخی این امر را تأیید نمی کند.
علاوه بر این، برخی دیگر از بزرگان شیعه مانند حبیب بن مظاهر در زندان نبوده اند، در حالی که آنان نیز از شیعیان سرشناس و دعوت کنندگان امام حسین (ع) بودند و اگر قرار بود سران شیعه دست گیر و زندانی شوند، حبیب بن مظاهر نیز باید دست گیر می شد.
2. وجود مانع برای حضور در کربلا
عبیدالله بن زیاد تدابیری اندیشید تا مردم نتوانند خود را به امام برسانند. او کوفه را به شدت تحت کنترل قرار داده بود. (21)وی عریف ها (22) را مسئول هر گونه اغتشاش دانست و تهدید کرد که اگر عریفی خبری را از عبیدالله مخفی بدارد به دار آویخته می شود.
همچنین وی در اطلاعیه ای به مردم هشدار داد که اگر در مورد کسی احتمال داده شده که قصد پشتیبانی و حمایت از حسین (ع) را دارد، بدون محاکمه به دار آویخته، خانه اش سوزانده، و اموالش مصادره می شود. (23)
وی در ادامه ی این اقدامات با تشکیل حلقه های امنیتی، شدیداً از ورود و خروج افراد به قلمرو کوفه جلوگیری کرد. به حصین بن نمیر دستور داده بود تا منطقه ی بین قادسیه و قطقطانه را مراقبت کند و اجازه ندهد کسی از آنجا به سمت حجاز برود، و به این بهانه به امام بپیوندد. (24)
او به والی خود در بصره نیز نوشت تا دیده بانانی را بگمارد و تمام راه ها را کنترل کنند و اگر کسی عبور کرد او را دست گیر کنند. (25)
همچنین دستور داد تا راه های بین واقصه به طرف جاده ی شام تا جاده ی بصره را کنترل کنند و اجازه ندهند کسی ورود و خروجی داشته باشد. (26)
حتی یکبار حبیب بن مظاهر، قوم بنی اسد را که در همان نزدیکی بودند، دعوت به همکاری با امام حسین (ع) کرد، اما سپاه عبیدالله بین هفتاد نفر از آنان که به سمت کربلا حرکت کرده بودند، و سپاه امام جدایی انداخت و اجازه نداد به امام بپیوندند. (27)
با این حساب، چگونه برای شیعیان ممکن بود تا خود را به امام برسانند و امام را یاری کنند.
اما این پاسخ نیز صحیح و کافی به نظر نم رسد، زیرا - چنان که اشاره شد - به رغم این سخت گیری ها و کنترل های شدید، افرادی همچون حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و دیگر افراد به امام پیوستند. (28)
3. عدم پیش بینی شهادت امام حسین (ع)
هنگامی که امام حسین به کربلا رسید تا روز عاشورا، هشت روز مانده بود. در این مدت بسیاری از مردم گمان جنگ و درگیری و قتل و کشتار را به ذهن خویش راه نمی دادند و سپاه عبیدالله را بیشتر یک تهدید نظامی به شمار می آوردند تا یک فاجعه ی نظامی.حتی بعضی از فرماندهان سپاه عبیدالله مانند حرّ بن یزید روز عاشورا از دستور قتل امام تعجب کردند و حرّ پس از آنکه برنامه ی حمله ی نظامی و کشتار اهل بیت (ع) را جدی دید به امام ملحق شد. (29)
حرّ پس از تشرف به محضر امام با خجالت عرض کرد:
پدر و مادرم به فدایت، من گمان نمی کردم که مسئله به اینجا ختم شود که می بینم، بلکه فکر می کردم یکی از چند پیشنهادی که بر آن ها عرضه کردی می پذیرند و پیش خود گفتم اگر این قوم را در بعضی امور اطاعت کنم اشکالی ندارد. (30)
به نظر می رسد بسیاری از شیعیان گمان می کردند که اختلاف امام و بنی امیه با گفت و گو و مصالحه حل خواهد شد و فکر نمی کردند یزید پستی و لئامت خود را به این حد برساند که حاضر شود خون بهترین بندگان خدا و تنها یادگار رسول الله (ص) را بر زمین بریزد، آن هم در ماهی که جنگ در آن، هم بر اساس رسوم کهن عرب و هم طبق احکام اسلامی حرام و ممنوع شمرده می شد.
شیعیان پیش از این نیز صلح امام حسین (ع) با معاویه را دیده بودند و حتی قبل از آن، ماجرای حکمیت و متارکه ی جنگ امام علی (ع) با معاویه را شاهد بودند و اکنون نیزمنتظر بودند تا این نزاع به شیوه های سابق حل و رفع شود، غافل از آنکه نه یزید همچون معاویه بود و نه شرایط حاکم بر این دوره، شرایط عصر امامان پیشین.
گر چه این احتمال در مقایسه با احتمال های دیگر نسبت به شیعیان کوفه معقول تر به نظر می رسد، اما کاستی هایی نیز دارد، زیرا بسیاری از افرادی که امام را از رفتن به کوفه بیم می دادند و حیله و مکر کوفیان را گوشزد می کردند، شهادت امام و یارانش را نیز پیش بینی می کردند و امام خود نیز بار ها از شهادتش در این سفر خبر داده بود.
بنابراین، شهادت امام با توجه به شرایط و قراین و جوّ حاکم بر عراق از سوی یزید بر هیچ صاحب بصیرتی پوشیده نبود و دست کم احتمال خطر جدی برای امام از سوی سپاه خون آشام یزید که به هیچ یک از احکام و ارزش های اسلامی پایبند نبود، وجود داشت و این، همراهی و آمادگی خاص شیعیان را می طلبید.
اما آنان در ماجرای مسلم نیز به خوبی امتحان شدند و به فرصت سوزی پرداختند و هیچ اقدام مؤثری انجام ندادند.
از این رو باید گفت که شیعیان در این زمان در یک حالت بی ارادگی و سرگردانی به سر می بردند و فقدان رهبری متفکر و شجاع در کوفه که شیعیان را متحد و منسجم سازد، به ویژه پس از شهادت مسلم بن عقیل، و فقدان رهبری که خط و مشی سیاسی آن ها را در این دوره ی حساس تبیین کند، شیعه را با بحران رو به رو ساخته بود.
در حقیقت، شیعه در این مقطع، سیاست سکوت و انتظار را در پیش گرفته و تن به تقدیر سپرده بود. هنگام قیام مسلم در کوفه نیز بزرگان شیعه او را تنها گذاشتند شاید به این بهانه که آن ها با حسین بیعت کرده اند و به او وعده ی یاری و حمایت نظامی داده اند نه به مسلم! لذا از یاری مسلم دریغ کردند. (31)
چنانکه گفتیم با توجه به شدت عمل عبیدالله در سرکوب شیعیان و شهادت نماینده و سفیر امام در کوفه، احتمال بروز هرگونه خطر جدی برای امام وجود داشت و بر اساس همین احتمال، از شیعیان انتظار می رفت که خود را به امام برسانند و هنگام بروز خطر احتمالی، امام را یاری دهند نه آنکه دست روی دست بگذارند و امور را به روزگار بسپارند.
و شاید یکی از دلایل توبه و احساس شدید گناه در شیعیان همین سکوت بی جان آنان بوده است. در برخی منابع آمده است که تعدادی از اهل کوفه در روز عاشورا بر تپه ای ایستاده و دعا می کردند: «اللهم انزل علیه نصرک؛ خدایا نصرت خود را بر حسین نازل فرما»، و خود شاهد غربت و تنهایی امامشان بودند. (32)
4. اشتباه سران توابین در یاری نکردن امام
احتمال جدی دیگری که درباره ی علت عدم حضور سران توابین، از جمله سلیمان در کربلا وجود دارد، کوتاهی و تقصیر آنان در یاری کردن امام حسین (ع) است:در حقیقت، آنان مرعوب شده و به عمد، دست از یاری و نصرت امام کشیدند در حالی که می توانستند امام را یاری دهند از این رو دچار اشتباه و گناه بزرگ تاریخی شدند.
چند شاهد تاریخی این احتمال را تقویت می کند:
الف - اعتراف صریح سران توابین به گناه و اشتباه خود
علاوه بر اینکه غالب مورخان به خطا کار بودن شیعیان در یاری نکردن امام تصریح کرده اند، (33) محتوا و ادبیات خطبه ها و سخنان آتشین آنان در جریان قیامشان نیز چیزی جز اعتراف به گناه نیست.مسیب بن نجبه نخستین سخنران جمع، چنین گفت:
... خداوند برگزیدگان و بزرگان ما را آزمود و ما را در یاری رساندن به سلاله ی پیامبر و فرزند دختر رسول خدا (ص) غیر صادق یافت، در حالی که پیش از آن، نامه ی او به ما رسیده بود و سفیر او بر ما وارد شده و همه گونه از ما یاری طلبیده بود [یعنی با ما اتمام حجت کرده بود]، ولی ما جان های خود را از او دریغ کردیم تا آنکه در کنار ما به شهادت رسید.
به درستی که ما نه با دست خود او را یاری دادیم و نه با زبان خود از او دفاع کردیم و نه با اموال خود او را حمایت کردیم و نه عشایر و قبایل خود را برای یاری او بسیج کردیم، اینک چه عذری در درگاه خداوند داریم.
و آنگاه که بر رسول خدا وارد شویم در حالی که فرزندش و حبیبش و ذریه و نسل آن بزرگوار در کنار ما به شهادت رسیدند، نه به خدا قسم هیچ عذری از ما پذیرفته نیست مگر آنکه قاتلین او را بکشیم یا آنکه در طلب خون او کشته شویم ... . (34)
بنابراین، ظاهر سخنان و کلمات سلیمان و دوستان او بیان گر کوتاهی و اشتباه و گناهکار بودن ایشان در یاری نکردن امام است و اساساً مفهوم توبه به معنای اعتراف به گناهکار بودن است؛ چیزی که منطق حرکت توابین را شکل می دهد، همچنان که به این واقعیت نیز اشاره دارد که آنها دچار مشکل مشترکی بوده اند.
اما کسانی که این احتمال را پذیرفته اند که سران توابین هنگام قیام عاشورا در زندان بوده اند، شاید توبه و احساس گناه ایشان را به دلیل فراهم نیاوردن زمینه ی حضور امام در عراق بدانند؛ یعنی آن ها به علت اینکه نتوانستند در آن مقطع حساس، تصمیم صحیحی بگیرند و با تمام توان خود در سازمان دهی شیعیان، قدرت را از دست بنی امیه خارج کنند و امر خلافت را به فرزند رسول الله بسپارند، خود را مقصر می دانستند.
اما - چنان که گفتیم - اعتراف صریح آن ها به اینکه با اموال و عشایر و قبایل خود به یاری امام نشتافتند، به قبل از عاشورا و ماجرای مسلم نیز مربوط می شود.
ب - سابقه ی سلیمان در مخالفت با امام علی (ع)
برخی مورخان گفته اند که سلیمان در جنگ جمل نیز دست از یاری امام علی (ع) برداشت و مورد سرزنش امام علی (ع) قرار گرفت.سرزنش و توبیخ امام نشان می دهد که سلیمان مقصر بوده است.
اعتراض او به صلح امام حسن (ع) و درخواست از امام حسین (ع) برای جنگ با معاویه نشان از ضعف ولایت مداری و عدم بینش سیاسی بالای او دارد.
وضعیت او در یاری رساندن به مسلم بن عقیل نیز با ابهام روبه روست. این مطلب درباره ی مسیب بن نجبه نیز صادق است.
او نیز سابقه ی تخلف و سرپیچی از دستور امیرمؤمنان (ع) را در کارنامه ی خود دارد؛ آنگاه که امام او را برای سرکوب شورش عبدالله بن مسعده به مکه فرستاد، او را از ملاحظه کاری قومی و قبیله ای در برخورد با عبدالله که از طایفه ی او بود، بر حذر داشت، اما مسیب به رغم هشدار پیشین امام، در برخورد با عبدالله کوتاهی کرد و به دلیل رعایت روابط قومی و قبیله ای زمینه ی فرار عبدالله را فراهم آورد، از این رو علی (ع) او را سرزنش و به سبب این تخلف، حبس کرد، البته پس از چندی او را عفو و آزاد کرد و بعد او را مسئول زکات کوفه قرار داد. (35)
ابن سعد از جمله کسانی است که معتقد است سلیمان به دلیل روحیه ی شک و تردید افراطی نتوانست برای یاری امام حسین (ع) تصمیم بگیرد:
سلیمان از کسانی بود که به حسین بن علی نامه نوشت تا به کوفه آید اما زمانی که حسین به کوفه [طرف کوفه] آمد از او دریغ کرد و در رکابش نجنگید، او فردی بود که بسیار شک و تردید می کرد، از این رو زمانی که حسین (ع) کشته شد از کرده ی خود پشیمان شد.
البته نباید این نظریه ی ابن سعد را با خوش بینی پذیرفت و این نکته را از نظر پنهان داشت که بسیاری از مورخان و نویسندگان اهل سنت در پی آن هستند تا شهادت امام حسین را به گردن شیعیان بیندازند و با پر رنگ جلوه دادن گناه شیعه در یاری نکردن امام، شیعه را عامل اصلی فاجعه ی کربلا بدانند.
روشن است که این مغالطه ای آشکار است و چشم را بر حقایق روشن تاریخ بستن است. گر چه یزید، حسین بن علی (ع) را با شمشیر کوفیان به شهادت رساند، اما روشن است که کوفه محل حضور اشراف سر سپرده به حاکمیت اموی بود و شهری با جمعیت غیرمتجانس، و با گرایش های مختلف، و این تنها شیعیان نبودند که از امام برای آمدن به کربلا دعوت کردند، بلکه بسیاری از اشراف و بزرگان کوفه نیز به امام نامه نوشتند و روز عاشورا هم به روی امام شمشمیر کشیدند.
ج - ارزیابی قیام توابین
نکته ی دیگری که می تواند در قضاوت ما نسبت به عملکرد سلیمان مؤثر باشد، ارزیابی نهضت توابین به رهبری سلیمان بن صرد است.گر چه نهضت توابین از پیامد های مهم اجتماعی قیام عاشورا به حساب می آید (قیامی که روح مبارزه و ظلم ستیزی و غیرت دینی را در جامعه ی خفته ی اسلامی بیدار کرد و آتش اعتراضات ضد اموی را شعله ور تر ساخت و زمینه را برای قیام های بعدی فراهم آورد)، اما عبرت ها و نکات تلخ فراوانی را نیز به همراه داشت که برخی از ابعاد شخصیت سلیمان را برای ما آشکار تر می سازد.
با توجه به سخنان سران توابین می توان گفت که نهضت توابین یک واکنش روحی و روانی برخاسته از احساسی مقدس بود، اما این نهضت، به علت عدم بصیرت لازم و عدم کارایی نظامی رهبران آن، دستاوردی نداشت.
عدم پذیرش جنگ با قاتلان امام حسین (ع) در کوفه به دلیل ملاحظات قومی و قبیله ای، (36) برخورد احساساتی و تفکر سطحی و عدم برنامه ریزی صحیح برای قیام و مهم تر از آن، دفاع مخالفان اهل بیت از شیوه و روش قیام سلیمان و ترجیح او بر مختار (دفاع و تشویق آل زبیر نسبت به خروج سلیمان از کوفه و جنگ با شامیان) و همچنین عدم حمایت صریح یا ضمنی امام سجاد (ع) از این قیام، از مهم ترین کاستی های این نهضت شیعی است. بنابراین نمی توان حرکت توابین را حرکتی کاملاً موفق و مورد تأیید ارزیابی کرد.
بی تردید اگر سلیمان و نزدیکان او با بینش و بصیرت بالا و برنامه و سازمان بهتر عمل می کردند سرنوشت شیعیان به گونه ای دیگر رقم می خورد.
به نظر می رسدکه اگر قضاوت مختار بن ابی عبیده ثقفی را درباره ی سلیمان بن صرد بپذیریم به پاسخ بسیاری از پرسش ها و ابهام ها درباره ی سلیمان دست خواهیم یافت.
مختار که در آستانه ی قیام توابین به کوفه آمده بود و شاهد شکل گیری و آغاز نهضت توابین بود شیعیان را از شرکت در سپاه سلیمان بر حذر داشت و درباره ی سلیمان این گونه اظهار نظر کرد که «لا علم لا بالحروب و السیاسه؛ سلیمان فاقد دانش و بصیرت سیاسی و نظامی است».
مورخان نوشته اند تبلیغات مختار علیه سلیمان موجب جدا شدن بخش عظیمی از شیعیان از سپاه سلیمان شد.
دیدگاه مختار بن ابی عبیده درباره ی سلیمان که در جریان قیام توابین معنا و مفهوم یافت، بیان گر این حقیقت تلخ درباره ی سلیمان و هم ردیفان اوست که خواص کوفه به رغم ایمان و اعتقادشان به امامت و سابقه ی درخشان برخی ایشان در دفاع از ولایت؛ از بصیرت سیاسی، شجاعت، زمان شناسی، اقتدار و ثبات در تصمیم و عمل بی بهره بودند و همین امر باعث شد تا درباره ی حضور به موقع خود در کربلا دچار تردید و اشتباه شوند، همچنان که موجب شد برای جبران آن اشتباه نیز ناموفق باشند.
نتیجه
درباره ی علت عدم حضور سلیمان بن صرد در حادثه ی عاشورا چند احتمال مطرح است:نخست، آنکه سلیمان وسایر بزگان شیعه از آغاز شکل گیری نهضت امام حسین (ع) و ورود مسلم بن عقیل به کوفه، در زندان عبیدالله بن زیاد گرفتار بودند.
این احتمال گرچه معقول به نظر می رسد و سلیمان و یارانش را از هر گناهی تبرئه می کند، اما در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی بر آن تأییدی نمی توان یافت.
دوم، آنکه با توجه به تدابیر شدید امنیتی از سوی عبیدالله موانعی برای رسیدن شیعیان به کوفه پدید آمده بود و سلیمان و یارانش نتوانستند خود را به امام برسانند.
این احتمال نیز با رسیدن به موقع شیعیانی، مثل حبیب بن مظاهر به کربلا منتفی است و حضور حبیب در کربلا دلیل محکمی است بر امکان حضور شیعیان در کربلا.
سوم، عدم پیش بینی شهادت امام حسین (ع) و احتمال عدم جنگ و درگیری میان امام و سپاه یزید احتمال دیگری است که برخی مطرح کرده اند که این خود عذری بدتر از گناه است، زیرا مجموع شرایط حاکم بر کوفه و سخت گیری های شدید امویان و شهادت مسلم و هانی و قیس و عبدالله بن یقطر و دیگران و تجهیز سپاه چند هزار نفری برای رویارویی با امام حسین (ع) هر صاحب بصیرتی را به وقوع حادثه ای بزرگ و خونین آگاه می ساخت و بنابراین بیداری و تحرک بیشتری را از خواص شیعه ی کوفه طلب می کرد.
به هر حال، با توجه به اعتراض صریح سران توابین به اشتباه خود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچار شدن به عذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدنشان از آن رهایی نمی یافتند و همچنین سابقه ی عهد شکنی آن ها با امامان قبل، می توان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه ی کوفه به شمار می آمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند.
نهضت توابین به رغم دستاورد های اندک خود بیشتر به حرکتی احساسی و عاطفی شبیه بود تا حرکت اصلاحی اثر گذار اجتماعی.
پی نوشتها :
1. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 292/ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 210-211/ ابن اثیر، اسد الغابة، ج 2، ص 297-298/ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 3، ص 144.
2. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 4، ص 262/ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 1، ص 316/ طبرانی، المعجم الکبیر، ج 2، ص 113/ سیوطی، الدر المنثور، ج 4، ص 322.
3. «و من التابعین الکبار و روسائهم وزهادهم» (شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 286/ اردبیلی، جامع الرواة، ج 1، ص 318).
4. شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 5، ص 46.
5. «و کتب الی سلیمان بن صرد و هو بالجبل: ذکرت ما صار فی یدیک من حقوق المسلمین و ان من قبلک و قبلنا فی الحق سواء فاعلمنی ما اجتمع عندک من ذلک فاعط کل ذی حق حقه وابعث الینا بما سوی ذلک لقسمه فیمن قبلنا ان شاء الله». (ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 163).
احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 166.
6. ابی حنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص 171/ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 205.
7. نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 197/ محمد بن عبدالله اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 181.
8. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 313.
9. بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 271/ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 105/ ابی بکر عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج 8، ص 717.
10. بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 273.
11. خویی، معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 271.
12. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 197.
13. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 36/ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 261/ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 228/ ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 15.
14. ابی مخنف، مقتل الحسین (ع) ص 262/ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 3، ص 144/ ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 8، ص 279.
15. «... فان کنتم تعلمون انکم ناصروه و مجاهدو عدوه فاکتبوا الیه و ان خفتم الوهل و الفشل فلا تغروا الرجل من نفسه. قالوا لا، بل نقاتل عدوه و نقتل انفسنا دونه» (ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 15).
16. درباره ی افرادی، نظیر میثم تمار و عبدالله بن حارث و مختار اتفاق نظر وجود دارد، گر چه میثم پیش از حادثه ی عاشورا به شهادت رسید.
17. محمدرضا مظفر، تاریخ شیعه، ص 77.
18. «فایما رجل وجدناه بعد یومنا هذا متخلفا عن العسکر، برئت من الذم» (ابو حنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص 254-255).
19. مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج 3، ص 83.
20. امام حسین (ع) در روز عاشورا خطاب به لشکریان عمر سعد چنین فرمود: «... یا شبث بی ربعی و یا حجار بن ابجر و یا قیس بن الاشعث و یا یزید بن الحارث الم تکتبوا الی ان قد اینعت الثمار و اخضرت الجنان و طمت الجمام و انما تقدم علی جند لک مجند فا قبل، قالو اله: لم نفعل ...» (ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 118).
21. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 263.
22. عریف به معنای نقیب، سرپرست و ناظر امور قبیله و رابط میان قبیله و حکومت است که حاکم از طریق او کنترل قبیله را به عهده دارد و از اخبار قبیله آگاه می شود (ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج 5، ص 101/ ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 769).
23. همان، ج 4، ص 267.
24. ابو حنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص 243.
25. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 263.
26. همان، ص 295.
27. بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 180/ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 159.
28. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج 2، ص 7.
29. احمد بن محمد مسکویه، تجارب الامم، ج 2 ، ص 70.
30. ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 121/ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 99.
31. محمد سرور مولایی، سیدالشهداء به روایت طبری و انشای بلعمی، ص 13.
32. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 295.
33. «تلاقت الشیعه بالتلاوم و التندم و رأت أنها قد أخطات خطأ کبیرا» (ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 248/ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 426).
34. ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 248-249.
35. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 196/ طبری، تاریخ الامم و الموک، ج 4، ص 103 (کان [سلیمان] فی من کتب الی الحسین بن علی ان یقدّم الکوفه، فلمّا قدمها امسک عنه و لم یقاتل معه، کان کثیر الشک و الوقوف، فلما قتل الحسین ندم).
36. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 432.
منابع
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ق.
- ابن اثیر، ابی الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفة الصحابة، تهران، اسماعیلیان، بی تا.
- ابن اثیر جزری، محمد النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قم، اسماعیلیان، 1364، چ چهارم.
- ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارا الکتب العلمیه، 1406 ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییر الصحابه، عادل احمد عبدالموجود، بیروت دار الکتب العلمیه، 1415 ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفه للطباعه و النشر، بی تا، چ دوم.
- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا.
- ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی تا.
- ابن سعد، محمد بن سعد، ترجمه الحسین و مقتله، تحقیق عبدالعزیز طباطبایی، بی جا، بی نا، 1407 ق.
- ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف، مطبعة الحیدریه، 1376 ق.
- ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415 ق.
- ابن عساکر، ابی القاسم علی بن الحسن، ترجمة الامام الحسین (ع)، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، موسسه محمودی للطباعة و النشر، بی تا.
- ابن مسکویه رازی، احمد بن محمد، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، انتشارات سروش، 1407 ق.
- ابن منظور، جمال الدین محمد بن کرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق.
- ابن کثیر دمشقی، ابی الفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.
- ابی مخنف، لوط بن یحیی بن سعید، مقتل الحسین (ع)، تحقیق میرزا حسن غفاری، قم، مکتبة العامة للسید شهاب الدین مرعشی النجفی، 1398 ق.
- اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، قم، مکتبة المحمدی، بی تا.
- اسکافی، ابی جعفر محمد بن عبدالله المعیار و الموازنه، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، 1402.
- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، موسسة الاعلمی، 1394 ق.
- خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، قم، مدینة العلم، 1403 ق.
- دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، قم، انتشارات شریف رضی، 1413 ق.
- دینوری، ابی حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، دار احیاء الکتب العربیه،1960 م.
- ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتب العربی، 1410-1418 ق.
- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، بیروت، دارالمعرفه، 1365 ق.
- صنعانی، ابی بکر عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، بی جا، المجلس، العلمی، بی تا.
- طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، بی تا.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق گروهی از علماء بیروت، موسسة الاعلمی، بی تا.
- طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، موسسه آل البیت (ع) 1404 ق.
- عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، تهران، موسسه البعثه، 1415 ق.
- قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسین بن علی دراسة و تحلیل، نجف، الادب، 1395 ق.
- مظفر، محمدرضا، تاریخ شیعه، ترجمه ی محمد باقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت (ع) لتحقیق التراث، قم، دار المفید.
- منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، موسسة العربیة الحدیثه للطبع و النشر و التوزیع، 1382 ق، چ دوم.
- مولایی، محمد سرور، قیام سید الشهداء به روایت طبری و انشای بلعمی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، بی تا.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، قم، موسسه و نشر فرهنگ اهل بیت (ع) بی تا.
منبع: مرکزمطالعات شیعه