لازمه افزایش علم، مواجهه با انبوهی از مجهولات
عقل آدمی از درک بسیاری از علوم و دانش ها عاجز و قاصر است. انسان به قواعد و قوانین فیزیک به مرور زمان دست یافته است. افزایش علم انسان به گونه ای است که هرگاه به نکته علمی یا باب علمی جدیدی دست می یابد، باب جدیدی از جهل او برایش آشکار می گردد و آن گاه شروع به جستجوی پاسخ تک تک آن مجهولات می کند، لذا هرچه زمان می گذرد اگر به علم انسان اضافه می شود به مجهولات او بیش از علمش اضافه می شود و با گذشت زمان به مقدار جهل خود بیشتر پی می برد. در موردی که نکته علمی جدیدی برای دانشمندی کشف می شود اگر او به چند جهت آن نکته توجه کند در می یابد که اولاً یک نکته علمی باب جدیدی از سوالات را برای او گشود. ثانیاً اگر به پاسخ یکی از مجهولات جدید دست یابد، با گروه جدیدی از مجهولات روبرو خواهد شد و این سیر همچنان ادامه خواهد داشت. ثالثا این وسعت مجهولات و سوالات دلیل بر اسرارآمیز بودن این جهان است. رابعاً او چه کسی است که این جهان اسرارآمیز را با این نظم و زیبایی خلق کرده است که عقول تمام بشر در مقابل ذره ای از آن متحیر و سرگردان است؟
عجز علمی انسان ها در محدوده علوم طبیعی
چه بسیار دستاوردهای علمی که پس از مدتی نادرستی آن ثابت شده است، خود این دلیل بر عجز علمی انسان است. بسیاری از این دستاوردها که بعداً نادرست ثابت شد، در حوزه علوم تجربی است، علوم تجربی علومی اند که مربوط به حواس پنجگانه انسان است و این در حالی است که تحقیق و بررسی های دانشمندانِ علوم تجربی در حوزه معنوی و فراطبیعی نیست. پس تحقیقات در محدوده چیزهایی است که انسان آنها را می بیند و می شنود و می چشد و می بوید و لمس می کند. این کوچک ترین محدوده تحقیقات دانشمندان است و در همین محدوده نیز دانشمندان، پس از گذشت مدتی نظریه های خود را تغییر می دهند، چون با بررسی های دقیق تر و عمیق تر نتایجی را به دست می آورند که ناقض نتایج قبلی بوده است، لذا برخی از تحقیقات پیوسته در حال آزمون و خطاست. این تغییر نظریه دلیل بر این است که علم انسان بسیار بسیار کم است.
عجز انسان از درک علوم معنوی
وقتی نظریه انسانِ دانشمند، محقق، کنجکاو و جستجوگر در محدوده کوچکی مانند امور حسیّ و مادی ثابت نمی ماند و دستخوش تغییر است، پس اگر محدوده تحقیق او کمی وسیع تر از ماده شود، آن گاه چقدر باید دچار خطا و اشتباه شود، به همین خاطر چه بسیاری از دانشمندانی که متمسک به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) نشدند، هم خودشان گمراه شدند و هم دیگران را به گمراهی کشاندند. از این اشتباه و خطاهای - چه عمدی و چه سهوی - انسان ها روشن می شود که قطعاً باید خالق – که الله سبحانه است - به مخلوق علم مربوط به این جهان و جهان پس از آن را عنایت کند و الّا انسان با تجربه قوانین این جهان نمی تواند از آن قوانین نیز آگاه شود که مربوط به بهره مندی از زندگی آخرت است. پس نیاز به تمسّک به کسانی است که اگر انسان به آنها چنگ زند می تواند به سعادت دنیا و آخرت برسد.
تمسّک به قرآن و عترت (علیهم السلام)
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: "إنّی تارک فیکم الثّقلین کتابَ اللّٰه وعترتی أهلَ بیتی وإنّهما لن یفترقا حتى یردا علیَّ الحوض وإنکم لن تَضِلّوا ما اتَّبَعْتُموهما واسْتَمْسَکتُم بهما"، "میان شما دو چیز گرانبها مى گذارم، کتاب خدا و عترت من أهل بیتم و این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من درآیند، و هرگز گمراه نمی شوید مادامی که از آنها تبعیت کنید و به آن ها تمسک بجویید".[1]
پیروی از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به قدری دارای جایگاه والا و عظیم است که هیچ چیزی نمی تواند جایگزین آن شود تا حدی که هر کس هر مقداری که از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) دور می شود به همان اندازه دچار گمراهی و ضلالت می گردد و همچنین اگر کسی را ببینیم که گمراه شده است قطعاً از دستورات قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) سرپیچی کرده است. لذا تنها راه هدایت یافتن و نجات از گمراهی تمسّک به این دو گوهر گرانبهاست. معیّت و همراهی این دو گوهر گرانبها ضروری و لازم است، نمی توان از یکی پیروی کرد و دیگری را کنار گذاشت و کسی که چنین کاری کرد گمراه شد.
چنانکه در سوره فرقان آمده است: "وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَـٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً"، "و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند»".[2]
و در زیارت جامعه کبیره آمده است: "وَ هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ"، "و هلاک شد هر که با شما دشمنی کرد و زیانکار شد هر که شما را انکار کرد و گمراه شد هر که از شما جدا گشت".[3]
پیروی از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به قدری دارای جایگاه والا و عظیم است که هیچ چیزی نمی تواند جایگزین آن شود تا حدی که هر کس هر مقداری که از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) دور می شود به همان اندازه دچار گمراهی و ضلالت می گردد و همچنین اگر کسی را ببینیم که گمراه شده است قطعاً از دستورات قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) سرپیچی کرده است. لذا تنها راه هدایت یافتن و نجات از گمراهی تمسّک به این دو گوهر گرانبهاست. معیّت و همراهی این دو گوهر گرانبها ضروری و لازم است، نمی توان از یکی پیروی کرد و دیگری را کنار گذاشت و کسی که چنین کاری کرد گمراه شد.
چنانکه در سوره فرقان آمده است: "وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَـٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً"، "و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند»".[2]
و در زیارت جامعه کبیره آمده است: "وَ هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ"، "و هلاک شد هر که با شما دشمنی کرد و زیانکار شد هر که شما را انکار کرد و گمراه شد هر که از شما جدا گشت".[3]
علم صحیح عامل پیشرفت
قطعاً علم غیرصحیح باعث توسعه و پیشرفت نیست، بلکه علم صحیح است که می تواند باعث توسعه و پیشرفت شود، علم صحیح را از کجا می توان به دست آورد؟
حضرت امام باقر علیه السّلام به سلمة بن کهیل والحکم بن عتیبة فرمودند "شَرِّقا و غَرِّبا فَلا تَجِدان عِلماً صَحیحاً إلَّا شَیئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ"، "به مشرق بروید و به مغرب، علمِ درست پیدا نکنید جز آنچه از نزد ما اهل بیت بیرون آمده است".[4]
حضرت امام باقر علیه السّلام به سلمة بن کهیل والحکم بن عتیبة فرمودند "شَرِّقا و غَرِّبا فَلا تَجِدان عِلماً صَحیحاً إلَّا شَیئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ"، "به مشرق بروید و به مغرب، علمِ درست پیدا نکنید جز آنچه از نزد ما اهل بیت بیرون آمده است".[4]
توسعه و پیشرفت در راستای قرآن و عترت
توسعه و پیشرفت باید در راستای معارف قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) باشد، توسعه و پیشرفتی که با هدف بهتر ساختن زندگی دنیوی و حیات اخروی انسان ها باشد.
اگر توسعه دهندگان و پیشرفت کنندگان از خدمت به بشر خارج شوند، و خود را محور توسعه و پیشرفت قرار دهند، این نه توسعه است و نه پیشرفت، بلکه آنها دارایی های خود را توسعه می دهند نه توسعه ای که به سود مردم باشد و نامش را توسعه و پیشرفت می گذارند،
بنابراین در واقع کسانی می توانند توسعه و پیشرفت کنند که دیندار واقعی باشند یعنی پیرو واقعی قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) باشند. کسانی که به نظر خود توسعه می دهند و پیشرفت می کنند، اما با هدف رسیدن به اهداف شخصی یا گروهی خود، به وسیله ضرر زدن به مردم، توسعه و پیشرفت نیست، بلکه ریشه در رذایل اخلاقی مانند تکبر، حسد، حرص، بخل و مانند آن دارد.
پی نوشت ها:
اگر توسعه دهندگان و پیشرفت کنندگان از خدمت به بشر خارج شوند، و خود را محور توسعه و پیشرفت قرار دهند، این نه توسعه است و نه پیشرفت، بلکه آنها دارایی های خود را توسعه می دهند نه توسعه ای که به سود مردم باشد و نامش را توسعه و پیشرفت می گذارند،
بنابراین در واقع کسانی می توانند توسعه و پیشرفت کنند که دیندار واقعی باشند یعنی پیرو واقعی قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) باشند. کسانی که به نظر خود توسعه می دهند و پیشرفت می کنند، اما با هدف رسیدن به اهداف شخصی یا گروهی خود، به وسیله ضرر زدن به مردم، توسعه و پیشرفت نیست، بلکه ریشه در رذایل اخلاقی مانند تکبر، حسد، حرص، بخل و مانند آن دارد.
پی نوشت ها: