فعالیت شهید سید مصطفی خمینی (قسمت اول)

در آغاز مبارزات بسیاری از مسئولیت‌های پخش اعلامیه‌ها، جمع و تشکل دوستان از سراسر کشور و به طور کلی مسائل حساس مبارزه با دست ایشان انجام می گرفت.
پنجشنبه، 2 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فعالیت شهید سید مصطفی خمینی (قسمت اول)
پس از حماسه ۱۵ خرداد 42 که به دستگیری امام خمینی(رضی الله عنه) انجامید، اینطور پنداشته می شد که نهضت اسلامی رو به افول خواهد گذاشت و خروش مردم در گذران زمان خاموش خواهد شد. اما تعلیمات و زمینه هایی که رهبری نهضت در نهاد شاگردان و پیروان خود به وجود آورده بود باعث شد که بسیاری از آنان از میان مردم برخاسته و اهداف ۱۵ خرداد را تداوم بخشند. از جمله این افراد حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) بود که با گرد آوری مردم پراکنده و پاشیدن بذر امید در دلهای شیفته آنان، موجب گردید تا فشار افکار عمومی برای رفع بازداشت از امام روز به روز بیشتر شده و در نهایت سبب آزادی ایشان را فراهم آورد.

خطابه‌ها و سخنان محکم این عالم ربانی پس از بازداشت امام خمینی(رضی الله عنه) به گونه ای بود که اغلب می گفتند این آتش ظلم برانداز حاج آقا روح الله است که از درون حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) زبانه می کشد، تو گویی که این خود اوست که چنین داد سخن سر می دهد، انگار این صدای امام  است که دیوارهای ظلم را با طنین رسایش فرو می ریزد و این نبود جز اینکه ایشان با درک عمیق از چند و چون نهضت اسلامی امام  به خوبی می دانست که چه باید بگوید و مردم را به کدامین جهت راهنما باشد. مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی (رضی الله عنه) درباره برادر بزرگوار خود چنین نقل کرده است:

«... در آغاز مبارزات بسیاری از مسئولیت‌های پخش اعلامیه‌ها، جمع و تشکل دوستان از سراسر کشور و به طور کلی مسائل حساس مبارزه با دست ایشان انجام می گرفت. او همیشه سعی می کرد واقعیات را به امام  برساند، تا امام در فرصت مناسب تصمیم های لازم را در زمینه های مختلف اتخاذ فرمایند.»
 
به دنبال حمله وحشیانه مأموران رژیم شاهنشاهی به مدرسه فیضیه در دوم فروردین  که در پی آن جیره خواران مزدور به فرماندهی سرهنگ مولوی به ضرب و جرح طلاب مدرسه پرداختند، حجره ها را غارت کردند و کتاب های مذهبی را آتش زدند و از آن مکان مقدس جز مخروبه و از ساکنان خداجوی آن جز مقتول و مضروب چیزی و کسی باقی نگذاشتند، امام خمینی (رضی الله عنه) پس از موضعگیری های قاطع، اعلامیه ای (که بعدها به عنوان اعلامیه «شاه دوستی یعنی غارتگری» مشهور شد) صادر کردند و طی آن این اقدام مذبوحانه را محکوم، رژیم را رسوا و آمادگی خود را برای شهادت اعلام کردند.
 
رژیم پهلوی که دریافته بود امام  در افشاگری، شخص شاه را نشانه رفته است، در صدد توطئه علیه ایشان برآمد و به منظور احضارشان به دادسرای قم، به پرونده سازی علیه امام اقدام کرد. زمانی که مأمور ابلاغ برای تسلیم احضاریه به بیت حضرت امام مراجعه کرد، ضمن تماس با حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه)، مأموریت خود را برای ایشان بازگو کرد و ملاقات با امام را از ایشان خواستار شد تا بدین وسیله احضاریه را به معظم له تسلیم کند. اما حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) که با درایت خاص خود متوجه توطئه دستگاه وابسته قضایی شاه شده بود و حاضر نبود به هیچ وجه این احضاریه به دست امام برسد، به بهانه اینکه امام  احضاریه را نخواهد پذیرفت، درخواست مأموران را رد کرد. مأمور ابلاغ اظهار داشت که اجازه دهید من احضاریه را به ایشان ارائه دهم، هرچند ایشان از پذیرفتن آن خودداری کنند، لیکن حاج آقا مصطفی (رضی الله عنه) اجازه این کار را به او نداد و با پذیرفتن هر گونه مسئولیتی از ناحیه این برخورد خود، تأکید کرد که من صلاح نمی دانم شما به حضور ایشان بروی و می توانی به مقامات مربوطه گزارش دهی که من مانع انجام مأموریت شما شده ام.
 
گرچه این اقدام برای رژیم پهلوی نتیجه ای به بار نیاورد و دستگاه قضایی دیگر آن احضاریه را پیگیری نکرد، اما برخورد آن شهید عالی مقام نشانه درایت و شجاعت هرچه بیشتر او بود که عمق توطئه را احساس کرد و آنگاه برخورد مناسب و لازم با آن را بدون هیچ گونه ترس و تردیدی عملی ساخت.
 
به هر حال ایام محرم فرا می رسد (۱۳۶۲ ش و ۱۳۸۳ ق) و امام خمینی با الهام از درس های عاشورای حسینی (علیه السلام) به بسیج و آگاه ساختن هرچه بیشتر مردم می پردازند. معظم له اعلام می دارند که به مناسبت عاشورا در حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) نطق مهمی را ایراد خواهند کرد. با انتشار این خبر جمعیت فراوانی که در آن ایام طبق سنوات قبلی از اقصی نقاط کشور به منظور عزاداری به شهر قم آمده بودند و همچنین روحانیون و مردم انقلابی قم به صحن مطهر و اطراف آن هجوم آورده بودند.
 
امام خمینی(رضی الله عنه) در سخنان روز عاشورای خود محمدرضا پهلوی را خطاب قرار داد و ضمن نصیحت به وی هشدار می دهند که از عاقبت پدرش درس بگیرد. حضرت امام در جملاتی کوبنده می فرمایند: «ربط ما بین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می گوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟!»
 
این سخنان که به مثابه جام زهر آلود بر کام شاه و اربابان آمریکایی اش فرو ریخته شده بود آنان را از خواب غفلت بیدار کرد و به خود آورد. گرچه برای آنان سخت بود تا باور کنند در جامعه خفقان زده ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد، کسی در ملا عام و حضور گسترده مردم به خود جرأت دهد و شاه را به طور مستقیم مورد خطاب قرار دهد، مفتضحانه او را نصیحت کند و بی محابا از بدبختی و بیچارگی اش سخن براند، اما این واقعیتی بود که به وقوع پیوسته بود و آنان گریزی جز باور آن نداشتند.
 
نه تنها شاه و اربابانش از این اقدام انقلابی دچار بهت و حیرت شده بودند، بلکه رجال سیاسی و احزابی که داعیه مبارزه با خودکامگی های شاه را داشتند و خود را پیشتاز این مبارزه می دانستند، انگشت تعجب به دندان گرفتند و از اینکه بار دیگر یکی از فرزندان حوزه و روحانیت راه ستم زدایی و مبارزه با طاغوت را برگزیده است و در این مسیر آنچنان از دیگران پیشی گرفته است که مجموع بیانیه ها، سخنرانی ها و میتینگ های آنان با اقدامات او قابل مقایسه نیست، آنچنان . شگفت زده شدند که حتی قدرت تأیید و همگامی با این موج را در خود نمی دیدند و شاید بر این اساس بود که هیچگاه بیانیه و سخنانی در تأیید سخنرانی امام از خود بروز ندادند!
ادامه دارد..
 
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط