در شیوه اول، تا حد زیادی نظام عمومی غیردینی جای یک نظام سنتی و غالب مدارس دینی را گرفته است. این جایگزینی، هم بدان سبب است که والدین تربیت دینی را برای پیشرفت جوانان در نظام اجتماعی - اقتصادی روزآمد ناقص میدانند و هم بدان دلیل است که دولت می خواهد تمام کودکان تحت نوعی برنامه آموزشی و درسی باشند که شامل مجموعه ای از موضوعات غیردینی است و در مدارس دینی سنتی آموزش داده نمی شود. در چنین شرایطی، مدرسه دینی، که موقعیت خود را از دست داده و نقش تعلیم و تربیت تکمیلی را بر عهده گرفته، درس های روزانه خود را در خلال ساعت هایی پیش یا پس از وقت مدرسه غیردینی ارائه می کند. یک نمونه از این الگو به وسیله فیفو، کشیش یا مدرس اصول دین در جزایر ساموآن در جنوب اقیانوس آرام تأسیس شده است. این مدارس را مبلغان مسیحی در نیمه قرن نوزدهم ایجاد کردند. این مبلغان در همه دهکده های جزایر، مؤسساتی برای آموزش موضوعات دینی و خواندن انجیل به زبان ساموآیی تأسیس کردند. رفته رفته موضوعات غیردینی مثل جغرافیا، تاریخ و حساب نیز به برنامه درسی افزوده شد. مدارس فیفو تا قرن بیستم در جایگاه مهم ترین مؤسسات آموزش جزایر یادشده فعالیت داشت. اما مدارس عمومی غیردینی تا حدود زیادی جای این مدارس را، به ویژه در ساموآی آمریکایی، گرفته است. مدارس فیفو به مثابه ابزاری برای انطباق با تغییرات زمان، فقط یکی دو ساعت صبح زود با اول شب یا حتی وقتی که مدارس غیردینی تعطیل است، به کار گرفته می شود. در مالزی، الگوی مشابهی رواج یافته و دانش آموزان به طور همزمان، هم به مدارس غیردینی و هم به پاندوک اسلامی می روند.
رواج نوع دوم مدارس ناشی از جابه جایی تدریجی مدارس دینی و غیردینی نیست؛ بلکه به دلیل آن است که والدین علاقه دارند فرزندانشان افزون بر آموزش های غیردینی، که در مجموعه مدارس عمومی می بیند، تحصیلات دینی نظام مند نیز داشته باشند. نمونه این مدارس، مدرسه تکمیلی یهودی در ایالات متحده است. سبک عمومی تربیت دینی یهودیان آمریکا، که در سال ۱۹۹۰ بیشترین آمار یهودیان جهان را تشکیل می دادند، به صورت تکمیلی بوده است. این مدرسه تکمیلی اواخر بعدازظهر دو بار در هفته - مثلا سه شنبه و پنج شنبه - برای یک یا دو ساعت و یک بار هم یکشنبه شاید برای سه ساعت تشکیل می شود. موضوعات مورد مطالعه در سطح ابتدایی عبارت اند از: تاریخ و فرهنگ یهود، عهد عتیق (تورات)، و زبان عبری. در دوره متوسطه، غالبة موضوعاتی مثل قانون یهود، اخلاقیات و ادیان تطبیقی افزوده می شود.
کلاسهای اتفاقی
بسیاری از تربیتهای دینی، به ویژه پس از گسترش تعلیم و تربیت غیردینی، صرفا به صورت اتفاقی عرضه می شود؛ مثلا کودکان در مدرسه یکشنبه با بزرگسالان هر هفته قریب یک ساعت در کلیسا، مسجد، معبد یا کنیسه حاضر می شوند. ممکن است مردم با استفاده از برنامه های رادیو و تلویزیون، درس های خود آموز دینی را که یک سازمان دینی منتشر می کند یا از طریق شرکت در نشست های یک گروه کوچک از افراد دیندار و تحلیل متون دینی در آن نشستها، فرا گیرند.هدفهای تصریح شده در برابر هدف های تلویحی هدفهای تربیت دینی ممکن است به گونه مستقیم اظهار شود یا فقط در ضمن شیوههای آموزش و دستاوردهای قابل مشاهده برنامه های مربوط به آموزش دینی بدان اشاره گردد. مثال های ذیل چند نمونه از هدف هایی را نشان میدهد که به وضوح بیان شده و از تبیین های رسمی اهداف تربیتی در فرقه های دینی یا پیشنهادهای دانشوران این حوزه علمی برداشت شده است.
یک نمونه از اسلام موردی است که ۳۱۳ دانشمند مسلمان شرکت کننده در نخستین گردهمایی جهانی درباره تعلیم و تربیت اسلامی (مکه، سال ۱۹۷۷) آن را تأیید کردند: تعلیم و تربیت باید رشد متعادل کل شخصیت انسان را از طریق تربیت روح، ذهن، خود عقلانی، احساسات و حواس ظاهری انسان هدف قرار دهد. بنابراین، تعلیم و تربیت باید تسهیلات لازم را برای رشد انسان در همه زمینههای فردی و اجتماعی، اعم از رشد معنوی، ذهنی، تخیلی، جسمی، علمی و زبانی فراهم آورد. همچنین باید تمام این جنبه ها را در جهت خیر و تحصیل کمال ترغیب کند. هدف غایی تربیت اسلامی آن است که افراد در مسائل فردی، اجتماعی و مسائل مربوط به کل انسانیت، کاملا مطیع خداوند باشند» (حسین و اشرف، ۱۹۷۹، ص 44).
یکی از عقاید مسیحیان درباره اهداف تربیتی - که به گونه گستردهای پذیرفته شده - از مقاله تحقیقاتی انجمن ملی پیروان مسیح (امریکا) به دست می آید: «هدف تربیت مسیحی آن است که به افراد کمک کند تا به تجلی خداوند آگاه باشند و عشقی را که حضرت مسیح داشت جست وجو کنند و در قالب ایمان و محبت به آن، پاسخ دهند. هدف آن است که چه بسا بدانند چه کسی هستند، موقعیت انسانی آنان چیست، به عنوان پسران خدا که در جامعه مسیحی ریشه دوانیده رشد کنند، در هر رابطه ای با روح خداگونه زندگی کنند، نقش حواری گری مشترک خود را در دنیا انجام دهند، و با امید مسیحی به سر برند» (کالی Cully، ۱۹۹۳).
مشروح تر از اینها، پیشنهاد میلر (۱۹۷۷، ص 54 - 58) می باشد که پنج هدف مناسب برای تربیت مسیحی مطرح کرده است:
1. رشد حالت احترام و علاقه به دیگران: «اگر ما به عشق ورزیدن به خدا و دیگران ترغیب شویم، با نگرشی به کل زندگی سروکار خواهیم داشت»
۲. ایجاد رابطه صمیمانه، یعنی «رابطه من - تو»
3. فراگیری مضامین دینی مطابق با برداشت عمومی از رشته تحصیلی تعلیم و تربیت» به منزله یک رشته تحصیلی عقلانی. این بدان منظور است که اعتقادات و جهان بینی به دست آمده با منابع مختلف، به ویژه علم، سازگاری بیشتری پیدا کند؛
٤. پایه گذاری اخلاق شخصی با تکیه بر اخلاق دینی، یعنی اهمیت فوق العاده قایل شدن برای معنای زندگی؛.
5. رشد اخلاقیات اجتماعی، به نحوی که فرد صرفا از نظر شخصی خوب نباشد، بلکه برای رفاه عمومی کار کند؛ حقوق اجتماعی، توافق اساسی، و همکاری با گروههای ستم دیده.
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸