نوگرايي رضاشاه و اقدامات آيتالله اصفهانی
چکيده
مخالفت های مردم و روحانیون تا شهريور 1320ش/1941م و وقايع جنگ جهاني دوم ادامه داشت. از جمله کساني که تلاش فراواني در اين دوران برای حفظ اسلام چه در برابر رضاشاه و چه در برابر استعمار در دو کشور عراق و ايران نمود، آيتالله سيد ابو الحسن اصفهاني از مراجع بزرگ شيعه درآن زمان است.
مقدمه
وي با انجام اقداماتي مانند کشف حجاب، تبديل سال و ماه قمري به سال و ماه شمسي، کنار گذاشتن روحانيون از امور قضايي و آموزشي و ايجاد محدوديت براي آنان و ترويج فرهنگ و آداب رسوم و لباس غربي در مقابل فرهنگ سنتي و اسلامي ايراني و همچنين تصويب قانون جدايي دين از سياست و سردادن شعارهاي باستان گرايي و تبليغ آيين زرتشتي به عنوان آيين باستاني ايرانيان و غيره سعي کرد، تا اسلامي را که بيش از سيزده سده با تار و پود جامعه ايران پيوند خورده بود، کنار بگذارد. وليکن اين حرکت وي با مخالفت شديد و عکس العمل توده هاي مردم، روحانيون و جامعه مذهبي ايراني روبرو گرديد تا اينکه بلاخره به دليل عدم همراهي مردم از او و سياستهايش در شهريور 1320ش/1941م و وقايع جنگ جهاني دوم 1939-1945م بدون هيچ گونه حمايت مردمي از سرنوشت سياسي کشور ايران کنار گذاشته شد.
آيتالله اصفهاني از جمله علما و روحانيون آگاه، مصلح، متشرع و روشنفکر زمان حکومت رضاشاه است که با پي بردن به نيّات و مقاصد واقعي همان آغاز سلطنت رضاشاه سعي نمود با روش هاي متفاوت به مقابله با رضاشاه و حفظ ارزشهاي اسلامي اقدام نمايد. اگرچه بيشترين تلاش ايشان معطوف به مقابله مستمر با استعمار انگليس در کشور هاي اسلامي بود، وليکن ايشان طي فتوي ها و دستوراتي به علما و روحانيون و مردم ايران آنها را به مبارزه با اقدامات ضد ديني رضاشاه فرا خواند.
روش نگارش اين مقاله به صورت استفاده از منابع و کتب موجود و تحليل محتوا و داده ها است.اين مقاله همچنين سعي دارد ضمن بيان اقدامات و اصلاحات نوگرايانه رضاشاه در زمان سلطنت او به نقش آيتالله اصفهاني و تلاشهاي ايشان در مبارزه با اين اقدامات رضاشاهي و حمايت از شعائر اسلامي بپردازد.
به سلطنت رسيدن رضاشاه
ماهيت وابسته رژيم پهلوي و حكومت رضاشاه كه در طي كودتاي 1299ش/1921م به عنوان اولين گام در تشكيل سلسله پهلوي و انجام سياست تمركز گرايي استعمار انگليس (پس از لغو قرداد 1919م) در برابرتحولات پس از جنگ جهاني اول 1914-1918م و انقلاب روسيه1917م، از همان ابتدا با بطن جامعه ايراني به ويژه روحانيون و برخي روشنفكران در تضاد و تناقض بود.
رضاخان پيش از رسيدن به قدرت، خود را مسلماني متعصب معرفي كرده بود زيرا مي دانست كه مذهب در جامعه ايراني ريشه عميقي دارد و اگر بر خلاف آن گام بردارد هرگز در رسيدن به اهداف خود ( كه تشكيل حكومت پهلوي بود) موفق نخواهد شد. وي در اين دوران تظاهر مذهبي زيادي جهت جلب نظر روحانيون و مردم عادي نمود، به زيارت عتبات مي رفت و با پاي برهنه در دسته هاي عزاداري ماه محرم شركت مي كرد، مجالس روضه خواني تشكيل مي داد و جهت دلجويي از علما بارها به قم مسافرت نمود و خود را مدافع اسلام نشان مي داد. از طرف ديگر رضاشاه با سردادن شعارهاي ملي گرايانه و وطن پرستانه نيز توانست قلوب بسياري از ملي گرايان را با خود همراه كند.
رضاخان در فروردين 1303ش/آوريل 1923م با الغاي طرح حكومت جمهوري (كه در جهت حذف سلسله قاجار و حكومت خود، اصرار فراوان در انجام آن را داشت ولي با مخالفت روحانيون روبرو گرديده بود) همچنين با تظاهر به اسلام خواهي و برقراري روابط نزديک با روحانيون توانست اعتماد عناصر مذهبي و توده ي مردم را جلب کند. بدين سان زمينه براي تشکيل سلسله ي پهلوي فراهم شد.
رضاخان در سخنراني خود پس از حذف طرح جمهوري خواهي گفت:
«هم ميهنان! همانگونه كه در عمل ثابت گرديده است، شخصيت هاي دولتي هيچگاه نبايد مخالف با افكار جامعه باشند. دولت كنوني تا امروز مانع از ابراز احساسات ملي در هيچ گوشهاي از كشور نشده است. هنگامي كه من در قم با نمايندگان روحانيون عاليمقام ديدار و با آنان درباره اوضاع كنوني كشور تبادل نظر كردم، همه ما سرانجام به اين نتيجه رسيدیم كه بايد به همه مردم گوشزد كنيم تا از شعار جمهوري خواهي دست بردارند و همه نيرو و تلاش خود را صرف از ميان برداشتن موانعي كنند كه در راه اصلاحات و پيشرفت كشور قراردارد. از يكايك مردم بخواهيم كه با من همكاري و در راه اجراي هدف مقدس فوق و تحكيم دين و استقلال و تشكيل دولت ملي استوار، مرا ياري كنند. از اين رو از همه ميهن پرستان واقعي و فرزندان وفادار ميهن مقدس ميخواهم كه از انديشه جمهوري خواهي دست كشيده و با من براي رسيدن به اين هدف ها كه در درك آنها همگي همفكر هستيم، متحد شوند.»
بالاخره مجلس مؤسسان در جلسه مورخ 21 آذر 1304 ش/ 12 دسامبر 1925م ضمن تغيير چند اصل از متمم قانون اساسي (راجع به تعين پادشاه و وليعهد) پادشاهي را به رضاخان که اکنون نام خانوادگي پهلوي را براي خود برگزيده بود، واگذار كرد.
اقدامات و اصلاحات رضاشاه
هنگامي که رضاشاه به تاج و تخت سلطنت دست يافت، ايران ديگر به ايران دوره قاجار مشابهتي نداشت. وي و همکارانش موفق شده بودند که اصلاحاتي چند در زمينه امور اقتصادي و نظامي را به مرحله اجرا درآوردند.
اساس برنامه هاي سياسي او عبارت بودند از نابودي کامل نظام گذشته يعني انهدام سلطنت سنتي، امتيازات آريستوکراسي، و حقوق مزاياي علما ديني و آنگاه بنيان يک ايران نوين. اين امر مستلزم غربي نمودن جامعه ايراني به طور کلي بود؛ ايجاد يک نظام اداري نوين بر اساس موازين غربي و غير مذهبي کردن نظامهاي آموزشي و حقوقي بود.
تغيير نظام آموزش و پرورش از عمده ترين اقدامات رضاشاه در نيل به اهداف تجددخواهي وي بود، در سالهاي 1306-1313ش/1927-1934م و تصويب نامه هايي درباره آموزش عمومي و اجباري رايگان ابتدايي و دبيرستان و آموزش عالي و همچنين تأسيس شبکه آموزش غير مذهبي و دولتي و حتي آموزشگاه ها و دانشکده هاي علوم تربيتي وضع شد. به موجب اين قوانين مدارس از اختيار روحانيون خارج شد. رضاشاه بر اين عقيده بود که روحانيت مهمترين مانع موجود را بر سر راه ترقي تشکيل مي-داد و دولت و وزارت فرهنگ مسؤوليت اداره و نظارت کليه مدارس را بر عهده گرفت.
در سال 1314ش/1935م به دنبال فرمان کشف حجاب، زنان نيز به دانشکده ها راه يافتند و در ادارات دولتي به کار گرفته شدند. در اين زمان مدارس مختلط دختران و پسران تأسيس گرديد. از آغاز اين جريان يک نظم نوين با آهنگي شتابان که مورد نظر رضاشاه در حذف اسلام بود، به نظام آموزش و پرورش جديد ايران پاي نهاد و به صورت يک نظام يکپارچه در سيطره کامل دولت نمايان شد.
رضاشاه سنگ بناي دانشگاه تهران را در 15 بهمن 1313ش /5 فوريه 1935م گذارد و آموزش عاليه نيز در ايران راه اندازي شد.
در اوايل سال 1314ش/1935م رضاشاه پس از بازگشت از سفرترکيه، با تأسيس سازماني به نام فرهنگستان زبان به اصلاح زبان فارسي و دور ريختن لغات عربي و بيگانه از آن و استفاده از لغات و اصطلاحات اصيل فارسي اقدام نمود.
در دي ماه 1313ش/1934م طي بخشنامه از طرف وزارت خارجه به کليه سفارتخانه ها ايران در خارج و سفارتخانه هاي خارجي در ايران، مقرر گرديد که از اين به بعد به جاي کلمه پرس، پرشيا، پرشين، ايران را به کار ببريد. هدف از اين کار نشان دادن اصل و تبار آريايي ايرانيان بود.
سياست تضعيف مذهبي
رضاشاه با آموزش و پرورش غير مذهبي و تبليغات ملي گرايانه و شعار مدرن نمودن کشور ايران سعي داشت که وفاداري مذهبي مردم را به نهاد روحانيت از ميان ببرد اما اين سياست با احساسات خصمانه مردم نسبت به نوگرايي رضاشاهي روبروگرديد.
رضاخان پس از نشان دادن ماهيت واقعي خود سياست دين زدايي را به مرحله اجرا درآورد. در دوره ششم مجلس رضاخان اقداماتي در مخالفت با اسلام، به عنوان «اصلاحات اجتماعي» شروع نمود. که اين باعث برخورد ديني روحانيون و رضاخان شد. نقطه برخورد از زمان طرح مسأله نظام اجباري بود که به ترتيبي که رضاخان دنبال مي کرد اقدامي عليه روحانيون و حوزه علميه تلقي شد، رضاخان تلاش مستمري جهت عقب زدن روحانيون به کار گرفت. وي با تغيير نام ماههاي اسلامي و عربي به فارسي و سال قمري به سال شمسي در فروردين 1314ش/آوريل 1935م گامي ديگر در جهت سياست هاي ضد مذهبي و ضد اسلامي خود برداشت.يحيي دولت آبادي در آثار خود اين اقدام رضاشاه را بسيار مي ستايد.
رضاشاه آداب مذهبي را خلاف تجدد مي دانست و لباس مذهبي را خلاف رويه مملکت شناخت. محاکم شرعي را به محاکم رسمي تبديل کرد و کم کم روحانيون را از امور آموزشي و حقوقي کنار گذاشت رضاشاه که از سوابق مبارزات روحانيون در نهضت هاي تنباکو و مشروطيت آگاهي داشت و کوشش مي کرد براي پيشبرد اهداف خود ديگر مجالي به دخالت آنان در سياست داده نشود و اين بود که جدايي دين از سياست را يک اصل مسلم در حکومت خود قرار داد.
نخستين قدم براي اصلاحات اجتماعي مورد نظر رضاشاه، نوسازي دستگاه قضايي بود. علي اکبر داور وزير عدليه و حقوق دان تحصيل کرده اروپا مأمور اين کار شد. وي توانست به سرعت حقوق دانان نوگرا را به جاي قضات سنتي بنشاند، قوانين جديدي را با الهام گرفتن از قوانين اروپايي تهيه کند و به مسائلي چون ازدواج، طلاق و حقوق مربوط به حضانت کودکان را كه با احکام شرع مغاير بود، ايجاد كند. داور همچنين کار ثبت اسناد را که پيش از آنان در اختيارروحانيون بود، به وکلاي جديد سپرد. علما و روحانيون با مهاجرت و تحصن در قم به اقدامات داور و قانون نظام وظيفه اجباري واکنش نشان دادند. مهاجرت حاج آقا نورالله اصفهاني و جمعي از علماي اصفهان و ساير نقاط کشور به قم و تحصن در مخالفت با نحوه اجراي قانون نظام اجباري در سال 1306ش/1927م يکي از مهمترين و بزرگترين حرکت سياسي روحانيون در دوره سلطنت رضاشاه است. در پي اين حرکت در قم گروهي به نام «هيئت علميه و روحانيه مهاجرين قم» تشکيل گرديد. اصناف تهران، قزوين، اصفهان، شيراز و کرمان نيز به حمايت از آنان اعتصاب کردند. تيمورتاش وزير دربار به همراه دو روحاني سرشناس به قم رفت و توانست غائله را از سر بگذراند، اما برنامه هاي رضاشاه ادامه يافت. او به تدريج از تعداد روحانيون که در مجلس حضور داشتند کاست، عزاداري مذهبي را محدود کرد، مساجد قديمي اصفهان را به روي جهانگردان گشود، براي سفرهاي زيارتي به عربستان و عراق محدوديت قائل شد و دستور داد که در دانشکده پزشکي تشريح جسد انجام گيرد.
رضاخان با تعطيلي احزاب و مطبوعات و به شهادت رساندن برخي رهبران روحاني چون مدرس و اعمال سياست هايي چون خلع لباس روحانيون و قانون لباس متحدالشکل و تصويب قانون منع پوشيدن لباس سنتي و دستور پوشيدن لباس هاي غربي و کلاه شاپو در خرداد 1314ش/ژوئن 1935م و همچنين دستور اصلاح مجالس ترحيم و قانون مهرماه 1303 ش/1924م مبني بر سن قانوني (کبير) 18 سال که مغاير با سن شرعي بود، جامعه ايراني را به سوي کشور متمدني که خودش ترسيم کرده بود هدايت مي نمود.در طي قانون تيرماه 1310ش/جولاي 1931م به زنان اجازه داده شد که در موارد خاص درخواست طلاق بنمايند. در دي ماه 1315ش /ژانويه 1936م قانون جدايي دين از سياست در ايران تصويب شد.
کشف حجاب
مصطفي کمال آتاترک رهبر تركيه نيز با تغيير قانون لباس و کشف حجاب به رفرم هايي پرداخت، که تغيير لباس و کلاه و رفع حجاب و برخي رفرم ها و اصلاحات ديگر، در ايران به تقليد از ترکيه بود و رضاشاه پس از سفر به ترکيه به اين اقدامات دست زد.
نخستين نشانه هاي کشف حجاب را در ايران مي توان، در دربار ناصرالدين شاه قاجار و در برخي محافل روشنفکري و مکتب بهائيت مشاهده کرد وليکن رسميت يافتن آن به دوره ديکتاتوري رضاشاه پهلوي باز مي گردد.
در سالهاي اوليه حکومت رضاشاه پيش از سفر وي به ترکيه تلاشهايي جهت عادي سازي بي حجابي انجام گرفت. به نوشته روزنامه مليت شاه ايران در 4 شهريور 1310ش/سپتامبر1931م نزديک به پانصد نفر از خانم هاي ايراني را به دربار دعوت کرد و پس از نصيحت از آنان خواست تا چادرهاي خود را بردارند؛ و آنان نيز فرمان شاه را پذيرفتند.
مسافرت رضاشاه در سال 1313ش/1634م به ترکيه تغييرات عميقي را نيز در روحيات و سياست هاي رضاشاه علي الخصوص درباره زنان و حجاب بوجود آورد.
رضاخان كه شديداً تحت تاثير بي حجابي زنان تركيه قرارگرفته بود در 17 دي ماه 1314ش/ژانويه1935م فرمان كشف حجاب را صادر كرد.
مجالس و جشن ها و سخنراني برپاشد، در تهران و بعد شهرهاي شمال و سپس ساير شهرها در راه كشف حجاب اقداماتي انجام گرفت.
اولين گام در اين راه، در 17 دي ماه 1314ش/نوامبر1935م در دانشسراي مقدماتي جشني برپا شد و رضاشاه حاضر گرديد زن و دخترانش بدون حجاب در اين جشن شركت كنند و سعي نمودند به موضوع جنبه تبليغاتي بدهند. در همين جشن وزراء و وکلا همسران خود را بدون حجاب آورده بودند و مسئله کشف حجاب با عناوين بازيافتن حقوق زنان مطرح گرديد. رضاشاه طي نطقي از كشف حجاب و پيشرفت زنان سخن گفت:
«شما زنان بايد اين روز را كه روز سعادت و موفقيت شماست روز بزرگي بدانيد و از فرصتي كه بدست آوردهايد براي خدمت به كشور خود استفاده نمائيد. شما خواهران و دختران من حالا داخل جامعه شدهايد و براي پيشرفت خود و كشورتان اين قدم را برداشتهايد بايد بفهميد كه وظيفه شما اين است كه در كشور خودتان كاركنيد، سعادت آينده در دست شماست.»
از اين زمان به بعد حجاب ممنوع شد و کسبه از فروش اجناس به زنان با حجاب منع شدند و زنان داراي حجاب حق ورود به خيابان ها يا سوارشدن به وسايل نقليه را نداشتند. برخي از پيرزنان كه حاضر نبودند حجاب خود را بردارند، تا شهريور1320ش/سپتامبر1941م از خانه خود بيرون نيامدند و پس از سقوط رضاشاه دوباره به حجاب روي آوردند.
ايستادگي در برابر اصلاحات رضاشاهي در زمينه لباس مردم و كشف حجاب در تمام كشور ادامه دشت ولي در شهرهايي مثل مشهد، قم، اصفهان و شيراز بيشتر نمود پيدا كرده بود. قيام مردم در مشهد و حوادث روز جمعه 20 تيرماه 1314 هـ.ش/جولاي 1935م در مسجد گوهرشاد يكي از نمونههاي مقاومت مردم است در اين قيام نيروهاي ارتش كه مجهز به مسلسل بودند به داخل مسجد يورش بردند و در اين زدوخورد عده اي از هر دو طرف کشته شدند.
حسين فردوست در كتاب خاطرات خود در مورد واقعه كشف حجاب به نقل از مادر محمدرضاشاه مينويسد:
«پس از كشف حجاب براي زيارت به قم رفته بوديم به همراه شمس و اشرف، ولي در آنجا به دستور روحانيون ما را در اتاقي محبوس کردند، گفتند كه حق نداريد وارد حرم مطهر شويد، بلافاصله از طريق شهرباني محل به شاه اطلاع دادند و او شخصاً با يك واحد نظامي به قم حركت ميكند و ما را نجات ميدهد. »
كشف حجاب تحميل لباس و كلاه اروپايي (شاپو) استعمال عناوين غربي در ادارات و مؤسسات و همچنين اعزام پي در پي دانشجويان ايراني به اروپا و ديگر سياستها و اصلاحات رضاشاه در جهت جايگزيني فرهنگ اروپايي با فرهنگ اسلامي به كار ميرفت.
همانطور که گفته شد اقدامات و اصلاحات ضد اسلامي و ضد ديني رضاشاه با مخالفت روحانيون و علماي اسلامي روبرو گرديد و رضاشاه هرگز نتوانست آنگونه که مي خواست به اهداف خود که ضربه زدن به اسلام و مسلط نمودن فرهنگ غربي بود، دست يابد. تلاشهاي روحانيون در مبارزه با رضاشاه باعث گرديد که بطن جامعه ايراني هميشه در برابر اقدامات وي واکنش نشان داده و مقاومت نمايدکه از جمله اين روحانيون آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني بود که در ذيل ضمن معرفي اجمالي از شخصيت وي به اقدامات و تلاشهاي ايشان در جهت حفظ اسلام و مقابله با اقدامات رضاشاه که قبلاً نيز اشاره شد، بيان مي گردد.
زندگينامه سيد ابوالحسن اصفهاني
پس رحلت آيتالله نائيني وسپس حاج شيخ عبدالكريم حائري مراجع آن زمان، مرجعيت شيعه منحصر به آيتالله اصفهاني شد. اين دوران همزمان بود باگسترش تهاجمات ضد ديني در عراق و ايران عليه شيعيان و سختگيري بر علما وحوزه هاي علميه و شبهه افكني در اعتقادات اسلامي با فعاليت برخي گروههاي الحادي و فرقه هاي ضالّه و استعمار و عوامل آنها در کشور هاي اسلامي چون امان الله خان در افغانستان و رضاشاه در ايران و ...، همراه بود. با شكست انقلاب 1920 م عراق عليه استعمار انگليس و حکومت وابسته به آن، مرجعيت شيعه و علمايي نظير سيد ابوالحسن اصفهاني دست از مبارزه برنداشته، نظام تحميلي بر عراق را نامشروع اعلام كرد. پس از به راه انداختن تظاهرات 300 هزار نفري عليه انگلستان، وي مجبور به مهاجرت به ايران و ترک عراق شدند. وليکن پس از مدتي مجدداً به نجف بازگشتند. سيد ابوالحسن اصفهاني حتي پس از واقعه جانگداز شهادت فرزندش سيد حسن، دست از مبارزه در راه حفظ اسلام و مبارزه با استعمار و عوامل آنها در کشورهاي اسلامي بر نداشت.
آيتالله اصفهاني واقدامات رضاشاه
اندکي پس از اين ماجرا و در طي حرکت حاج آقا نورالله اصفهاني و روحانيون حوزه علميه اصفهان در شهريور 1306ش/سپتامبر 1927م و مهاجرت به قم، آيتالله اصفهاني در طي نامه اي به ايشان اظهار داشتند:
«البته اين عوامل فاسده [اطرافيان رضا شاه] نخواهند گذاشت و اگر از بعضي از آنها لفظاً مساعدت شود، هزار گربه رقصاني خواهند كرد كه مقدمات عقيم شود.»
و تأكيد داشتند از بهانه دادن به دست ديكتاتور خودداري شود. با وجود اعتقادي که سيد ابوالحسن اصفهاني نسبت به حل مشکلات داشته، آمادگي خود را براي مساعدت به روحانيون مهاجر اعلام مي کند و مي نويسد:
«غرض آن است شهد الله دل ما خون است و اگر راهي براي اصلاح و انجام بعض مطالب داشته باشيم که رفع همه فساد شود، بلکه احداث فساد بلاد نتيجه نشود حاضر و فداکار هستيم.»
نامه فوق که ارزش تاريخي فراواني دارد، بيانگر ديدگاه و وضع کلي علماي نجف بلکه علماي ايران نسبت به حکومت و اقدامات رضاشاه در سال هاي اوليه حکومت اوست.
با شدت يافتن اقدامات ضد اسلامي رضاشاه و قانون نظام اجباري و تخته قاپو کردن عشاير، آيتالله اصفهاني نيز در پاسخ به اين اقدامات به حمايت از مردم پرداخت. طبق خاطراتي که به آيتالله بروجردي منتسب است، آمده است که در بازگشت ايشان از سفر حج و اقامت در نجف، علما از جمله سيد ابوالحسن اصفهاني به منزل ايشان آمده و در طي جلسات گفت و شنودي که داشته اند آيتالله اصفهاني گفته اند: که ما بايد افرادي را به ميان عشاير بفرستيم و آنان را عليه اقدامات رضاخان تحريک کنيم وليکن اين طرح ايشان با مخالفت آيتالله نايیني روبرو گرديده بود. اين تغيير موضع آيتالله اصفهاني به دنبال شدت يافتن اقدامات ضد اسلام رضاشاه و بي نتيجه بودن اقدامات علماي مهاجر اصفهان و مسکوت گذاردن پيشنهادات آنان از سوي دولت بود.
آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني در اين هنگام با طرح حمايت كامل خود از تشكّلهاي ديني و انجمن هاي تبليغي كه در جهت خنثي سازي توطئه رژيم بود، ضمن نامه اي به سيد ابوالحسن طالقاني اعلام داشت:
« از اين که براي رفع شبهات معاندين و حفظ عقايد ضعفاي مسلمين، بناي تاسيس مرکزي در مدرسه مروي داريد که مرکب از فضلا و صلحا باشد بي اندازه مسرور شدم...لکن اين مطلب بزرگ محتاج است به استعداد کامل و ترکب از اشخاص فاضل متتبع مستقيم السليقه و کتب بسيار و مجلات خارجه و داخله که به السنه مختلف است و مترجمين صحيح العقيده که خداي ناکرده اگر با استعداد ناقص و عدم تهيه اسباب، علاف اين مطلب شود و از عهده کماهو حقه بيرون نيايند، معاندين شيرتر مي شوند...علي اي حال جديت نماييد و بزودي داخل در مطلب شويد و حقير هم بر حسب وظيفه دينيه خود به مقدار مقدور مساعدت خواهم [کرد] و هر مطلبي که دخالت در تاييد اين مطلب داشته باشد و از حقير بر آييد اشاره فرماييد کوتاهي نخواهد شد؛ و اگر فرصت و مجال باشد ، شايد يک دستور العمل اساسي کلي براي دخول در مطلب عرض کنم که پسند آن ذوات مقدسه – ايدهم الله تعالي-باشد.»
رضاشاه در اين زمان ضمن گماردن جاسوساني براي آيتالله اصفهاني، از ارسال وجوهات شرعي از ايران به نجف نيز جلوگيري كرد. آيتالله اصفهاني نيز با درك اوضاع حساس ايران و اوجگيري اقدامات رضاشاه، برخي طلاب و وعاظ را ملزم به مبارزه با رضاخان كرد. سيد ابوالحسن اصفهاني به شيخ محمد تقي بهلول که در اين دوران براي تکميل معلومات ديني خود و رسيدن به درجه اجتهاد به نجف آمده بود، مي گويد :
« به فتواي من درس خارج خواندن براي تو حرام قطعي است و بر تو واجب عيني است كه عليه پهلوي و قوانين خلاف قرآني كه اجرا مي كند، سخنراني كني، تا زماني كه تو مجتهد شوي، رضا شاه هيچ مسلماني را در ايران باقي نخواهد گذاشت تا از تو تقليد كند. »
همچنين آيتالله اصفهاني ضمن تاييد اقدامات بهلول در مقابله با شهرباني رژيم به وي مي گويد بر تو واجب است که رويه خود را ادامه دهي و به او توصيه مي کند:
«ابتدا بر تو لازم نيست که جنگ کني، منبر برو و حکم خدا را بگو، اگر جلو گيري کردند و به شما حمله کردند، مدافعه کن، در اين صورت حق داري و مسؤول نيستي و هر کس در راه خدا کشته شود شهيد است.»
ايشان كشته شدگان در راه مبارزه با رژيم پهلوي را شهيد اعلام كرده و دستور به مدافعه دادند. باوقوع قيام مسجد گوهرشاد مشهد در 20تيرماه1314ش/جولاي1935م که در مخالفت با قانون کشف حجاب و به رهبري حاج آقا حسين قمي شکل گرفت، آيتالله اصفهاني ضمن تأييد اين قيام مردم را به مقابله با اين اقدام رضاشاه فراخواند.
محمد تقي بهلول در باره قيام مسجد گوهرشاد مي نويسد:
«در محرم سالي كه رضاشاه دستور كشف حجاب را صادر مي كند، قرار مي شود كه در سبزوار جشن بزرگي برپا شود. ولي با ديدن نارضايتي مردم وچون دولت از قيام مردم مي ترسيد، از برگزاري جشن منصرف مي شود.
(بهلول که در سفر كربلا از آيتالله اصفهاني دستور جهاد مي گيرد و در سفرهاي مذهبي اش شهر به شهر عليه رضاشاه و اقداماتش سخنراني مي كرده اين گونه بود كه هرجا از سوي شهرباني دستگير مي شد، با ياري و اعتراض مردم آزاد
مي گشت) پس بهلول با مردم قرار گذاشت تا صبح فردا (جمعه) به صحن مسجد گوهرشاد بيايند. سحر روز جمعه نيروهاي نظامي سعي در جلوگيري از ورود مردم به مسجد گوهرشاد مي كنند، اما رشادت هاي مردم سبب عقب نشيني آنها مي گردد. در شب شنبه بهلول به هيئت اعزامي از سوي رضاشاه فرصت مي دهد كه تا روز يكشنبه آيتالله قمي را- كه در تهران تحت مراقبت بود- آزاد كنند اگر نه دست به قيام خواهند زد. دو طرف اين پيشنهاد را قبول مي كنند. برخلاف قرار نيمه شب يكشنبه نيروهاي نظامي به مسجد گوهرشاد حمله مي كنند.
آيتالله اصفهاني به دنبال مبارزات خود عليه اقدامات رضاشاه در کنار ساير مراجع نجف استفاده از كلاه شاپو و صليب و برخي لباسهاي اروپايي را حرام دانستند. علاوه بر اين اقدامات، آيت الله اصفهاني نخستين مرجعي بود كه اجازه استفاده از سهم امام را براي كمك به نشريات ديني صادر كرد که اين كار پاسخي به اقدامات ضد فرهنگي و ضد ديني رضا شاه و حرکتي در جهت تقويت بنيادهاي فرهنگي اسلامي در ايران بود.
آيتالله اصفهاني در اين هنگام در اقدامي عليه نوشته هاي برخي نويسندگان چون احمد کسروي که گاهي رنگ و بوي ضد ديني داشتند، اعتراض نمودند.
مبارزات ایشان تا پایان حکومت رضا شاه در شهريور1320ش/سپتامبر1941م و تا پايان عمر آن مرجع بزرگوار ادامه داشت، ايشان با پيگيري موضوع «ناظر شرعيات» سعي داشتند با ايجاد اين نهاد، سدي در برابر اقدامات واصلاحات ضدديني دولت پهلوي ايجاد كند، همچنين تلاش مي كرد دروس ديني را در برنامه مدارس دولتي قرار دهند.
آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني علاوه بر اقدامات سياسي خود در حفظ مباني دين اسلام تلاش هاي فراواني نيز در حيطه فرهنگي، اجتماعي و ديني انجام دادند که از جمله: رسيدگي به امور شيعيان در اقصي نقاط جهان، پاسخ به تمامي پرسش ها و مكتوبات مردم و مقلدان، تربيت شاگردان فراوان، تأليف چندين كتب ديني (انيس المقلدين، حاشيه بر عروةالوثقي، ذخيرة العباد ليوم العباد، صراط النجاة، مناسک الحج، وسيله النجاة)، رسيدگي به وضعيت زندگي و معيشت طلاب علوم ديني، دستگيري از فقرا و مستمندان، تلاش براي رفع بحران هاي اقتصادي و اجتماعي بوجود آمده پس از جنگ جهاني دوم 1939-1945م در كشورهاي اسلامي و توزيع غلات و حبوبات در ايام قحطي و تنگدستي در بين مردم، تاسيس تعاوني هاي خيريه، اقامه شعائر ديني، اعزام مبلغان به مناطق و سرزمين هاي دوردست، بخشي از اقدامات اجتماعي ايشان در آن دوران بحراني در جهان اسلام بود كه با وجود تمامي حملات نظامي، فرهنگي و سياسي بر ضد شيعيان و سرزمين هاي اسلامي، باعث تحكيم دين و فرهنگ ديني در جوامع اسلامي مي گرديد.
برخي فتوا هاي آيتالله اصفهاني در تقويت بنيه فرهنگي اسلام
سرانجام سيد ابوالحسن اصفهاني پس از عمري تلاش و کوشش در راه سربلندي اسلام و مسلمين در سن 80 سالگي در ذيحجه سال 1365ق/1946م درگذشت و در شهر نجف به خاک سپرده شد.
نتيجه
آيتالله اصفهاني به عنوان يکي از اين روحانيون و رهبر مرجعيت شيعيان در اين دوران در مبارزه با اقدامات نوگرايانه رضاشاه نقش بسيار حساس و مهم ايفا نموده اند. آيتالله اصفهاني با روحيات استعمارستيز در جهت حمايت از اسلام و فرهنگ اسلامي در جامعه ايراني و ديگر کشورهاي اسلامي چون عراق با اقدامات و فعاليت هاي فرهنگي فراواني دست زدند. اگر چه در ابتدا ايشان در برابر اقدامات رضاشاه با سياستي آگاهانه و در جهت گرفتار نشدن کامل کشور ايران هم مانند عراق در دام استعمار انگلستان، سياست گفتگو و نرمش را در پيش گرفت وليکن با شدت يافتن اصلاحات ضد اسلامي رضاشاه و دوران خودکامگي وي در سالهاي ميانه حکومتش، به مقابله جدي تر با او و اصلاحاتش پرداختند.
ايشان هميشه با درايت بي نظير خود سعي نمودند تا از اختلاف و چند دستگي در جامعه ايراني به عنوان يک پايگاه شيعي و رويارويي مستقيم با رضاشاه که مستلزم قيام و ريختن خون مردم بود در آن مقطع جهاني که استعمار و دولت هاي بيگانه بدون هيج منع بين اللملي در کمين تسلط خود بر جوامع اسلامي بودند، پرهيز نمايند وليکن با فتواهاي و احکام حکومتي خود و تشويق روحانيون ايراني در جهت تقويت بنياد هاي فرهنگي اسلامي و آگاهي دادن به مردم، آنها را متوجه واقعيات اقدامات رضاشاه بنمايند.
منابع و ماخذ :
1. مسائلي، مهدي، قمه زني سنت يا بدعت، انتشارات گلبن، چ اول، تهران 1385.
2. شريف رازي، محمد، گنجينه دانشمندان، ج2، انتشارات اسلامي، تهران1374.
3. اصغري نژاد، محمد، سيد ابوالحسن اصفهاني شکوه مرجعيت، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، تهران، 1373.
4. هوشنگ، مهدوي، عبدالرضا، سياست خارجي ايران در دورة پهلوي، نشر پيكان، چاپ پنجم،تهران1380.
5. معتضد، خسرو، رضاشاه سقوط پس از سقوط، چاپ دوم، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تهران، 1376.
6. واحد، سينا، قيام گوهرشاد، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي،تهران 1361.
7. فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، انتشارات اطلاعات تهران، ج اول، چ اول،تهران، 1369.
8. بهلول، محمد تقي، خاطرات سياسي بهلول يا فاجعه مسجد گوهر شاد، ناشر موسسه امام صادق، تهران 1370.
9. حكايات كشف حجاب، تهاجم غرب و كشف حجاب، موسسه فرهنگي ولايت، تهران، 1378.
10. آوري، پيتر، تاريخ معاصر ايران، ترجمه محمدرفيع مهرآبادي ، چاپخانه حيدري، تهران، 1361.
11. دولت آبادي، يحيي، حيات يحيي، ج4، چ سوم، انتشارات عطار و انتشارات فردوس، تهران، 1371.
12. اميني، عليرضا، تحولات سياسي و اجتماعي ايران در دوره پهلوي، انتشارات صداي معاصر،تهران1381.
13. عاقلي، باقر، رضاشاه وقشون متحدالشكل، نشر نامك، تهران، 1377.
14. مكي، حسين، تاريخ بيست ساله ايران، نشر ناشر، 7جلد، تهران 1363.
15. زرگر، علي اصغر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، انتشارات پروين و معين، تهران 1372.
16. الول ساتن، ال پي، رضاشاه كبير با ايران نو، ترجمه عبدالعظيم صبوري، نشر تابش، تهران 1335.
17. بصيرت منش، حميد، علما و رژيم رضاشاه، موسسه چاپ و نشر عروج، چ اول، تهران 1376.
18. روزنامه ستاره ايران، يکم آوريل 1924م.
19. مجله حوزه،شماره 58، مهر و آبان 1372.
20. مجله نورعلم، دوره سوم، شماره چهارم.
21. روزنامه، کيهان، 28شهريور28 1358.
22. روزنامه مليت، 6 سپتامبر 1931م.
/س