بعد از مشورت با مامان و بابا تصمیم گرفتم به کتابخانه بروم و درخواست کار بدهم. آن روز صبح آنقدر موقع رفتن هیجان داشتم که یادم رفت مدارکم را ببرم؛ اما خدا رو شکر مسئول کتابخانه خانم مهربان و خوشاخلاقی بود که بعد از شنیدن حرفهایم قبول کرد سه روز در هفته بهصورت کمک کتابدار در آن جا کار کنم. میدانید بعد از شنیدن این حرف چه حالی داشتم! بال درآورده بودم، بال!! آنهم درست دو تا بال بزرگ روی شانههای راست و چپم. اوّلین جملهای که بعد از ورود به کتابخانه روی دیوار توجه من را جلب کرد سخنی از امام صادق علیه السلام بود: «دوست ندارم جوانی از شما را جز بر دو گونه ببینم؛ دانشمند یا دانشجو.»
منبع: مجله باران
منبع: مجله باران