دانایی... دانایی... دانایی...
آقای فرهاد حسنزاده، از نویسندگان محبوب کودکان و نوجوانان کشورمان هستند که در این بخش از دوران نوجوانیشان برایمان میگویند.
جمعه، 18 مهر 1399
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده :
فرهاد حسن زاده
تصویر گر :
محمدصادق کرایی
موارد بیشتر برای شما
حالا از آن روزها خیلی فاصله گرفتهام. روزهای داغی که از شدّت گرما حتّی از دمب کولر هم آب میچکید. روزهایی که من و دوستانم دوست نداشتیم آنچه هستیم، باشیم. نوجوان بودیم و روی نوک پایمان بلند میشدیم که قدّمان را یک وجب هم که شده بلندتر نشان بدهیم و خودمان را جزو آدم بزرگها جا بزنیم. روزهایی که چهرهی کودکی را زیر جوشهای سر سیاه میترکاندیم و به سبیل نداشتهیمان شانه میکشیدیم و منتظر بودیم مادرمان عکسمان را بگذارد گوشهی قاب عکس بابا و پزمان را بدهد.
روزهایی که لهله میزدیم برای دانستن و یاد گرفتن. مدرسه چیز زیادی نداشت برای یاد دادن. فکرهای کوچکمان در هیاهوی کلاسهای شلوغ و عیالوار گم میشد و گیج میزدیم. در یکی از همین روزها بود «پارک کودک» شهرمان را پیدا کردیم. توی آن پارک کوچک که همیشهی خدا از نگهبانش میترسیدیم و از چوبش حساب میبردیم، کتاب خانهای پیدا کردیم که همه چیزش یک جور دیگر بود. ساختمان آجری و پنجرههای قدّی و هلالهای بالای درش حرفهای زیاد داشت و به ما چشمک میزد. روی دیوارش با حروف برجستهای نوشته شده بود: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مرغک آوازخوانش با همهی گنجشکهای دنیا فرق داشت و گویی با زبان بیزبانیاش تکرار میکرد: دانایی... دانایی... دانایی!
و دانایی ما از همان جا شروع شد. گویی پنجرهای پیدا کرده بودیم برای نظر انداختن به تمام جهان. تمام شعرهای دنیا، تمام قصّههای هستی، تمام هنرهایی که به چشم و گوشمان زیبا میآمد، در آنجا گرد آمده بود. چه کشف بزرگی! خودمان را پیدا کرده بودیم و هیچ خبر نداشتیم.
آن روزها فقط کتاب خانه و کتاب و هوای خنک کولرهای گازی بس نبود. کتابدارهای خوب و عاشق هم لازم بود که ما کم نداشتیم. کتابدارهایی که محرم راز دلهای عاشق و پرشور نوجوانیمان هم بودند. گاه گوشهی کتابخانه به دور از نگاه بچّههای کنجکاو اشکهایمان را با گوشهی آستین پاک میکردیم و برای سبک شدن دلمان هم که شده از کتابِ سینهی پُر دردمان برای کتابدارها صفحههایی میخواندیم.
از خوب روزگار هنوز با بعضیهایشان رفت و آمد دارم. یکی از همان خوبان خانم موسوی بود که گویی نمیدانست خستگی چیست، بس که دلبستگی داشت. یادم است خرده پولهایمان را پیش او جمع میکردیم و سر ماه که میشد ما را میبرد کتابفروشی و با پول خودمان برایمان کتابهای تازه میخرید. کتابهایی که گویی قرار نبود به این زودیها به کتابخانهی کانون بیایند و بعد میبردمان کافه قنادی لادن و دعوتمان میکرد به بستنی و کافهگلاسه که تازه مد شده بود. هنوز مزهی کتاب و کافه گلاسه و کلکلهای ادبی، دور و بر هوش و حواسم پرسه میزند.
حالا از آن روزها، سالها گذشته. خمپارهی جنگ خاطراتمان را ترکانده؛ امّا یاد آن روزهای سرشار از عشق کتاب باقی است؛ روزهایی که تکرارشدنی نیستند و من هیچ نمیدانم آیا بچّههای امروزی چنین خاطرههایی برای تعریف کردن دارند یا نه.
منبع:
مجله باران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
قصه های حسنی (درد سر)
جمعه، 10 اسفند 1397
ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان
شنبه، 9 آذر 1398
خوب زندگی کردن سن و سال نمیشناسد
يکشنبه، 3 آذر 1398
شهادت امام زین العابدین علیه السلام
يکشنبه، 3 آذر 1398
تاسوعای حسینی
يکشنبه، 3 آذر 1398
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
شنبه، 2 آذر 1398
آواز زیبای تابستان، خیلی دور خیلی نزدیک
پنجشنبه، 30 آبان 1398
خدا به تو سوگند خورده
چهارشنبه، 11 ارديبهشت 1398
کتابخانه اموات
جمعه، 10 اسفند 1397
بن بست توتستان
جمعه، 5 بهمن 1397
تازه های مقالات
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
اصول و قواعد دوازده گانه خوشنویسی
بیشترین بازدید هفته
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نحوه خواندن نماز والدین
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
خلاصه ای از زندگی مولانا
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
موارد بیشتر برای شما
سخن آوا | رضای خدا در گرو رضای والدین است! / استاد توکلی
حکمت | تواضع در برابر والدین! / استاد توکلی
حکمت | اوج احترام به والدین! / استاد توکلی
لحظهٔ دستگیری زورگیران "پارک وی"
مهمات جنگی کشف شده از اراذل و اوباش!
پزشکیان: ما مقصریم اگر نتوانیم مشکل مردم را حل کنیم
پزشکیان: با کارشناسهای فعلی کار پیش نمیرود
اگر دولت بگذارد گوشت را ۴۵۰ تومان میکنیم!
پیام عالیشاه برای پرسپولیسیها با صورت زخمی و دندان شکسته
بازگشت شهید مفقود الاثر به آغوش خانواده
قدرت باور نکردنی صدای هوتن شکیبا در دوبله شیرشاه!
لحظاتی از حضور رهبر انقلاب در منزل دانشمند هستهای شهید شهریاری
این زن، دو سال بالای درخت زندگی کرد!
برخی از بزرگترین کهکشانهای کشف شده
عموپورنگ کار حرفهای خود را از کجا شروع کرد؟