چند نكته درباب تواتر ، تحدّي و اعجاز قرآن

1.صدق نبوّت هيچ پيغمبري متوقّف بر بقاي معجزه كه آورده است ، نيست ؛ چنانچه از جميع انبياء گذشته ـ از اولولعزم و غيره ـ معجزه اي باقي نماند . و دعوي مسلمانان بقاي معجزه ي نبي خود را ، اظهار فضيلت زائدي است براي پيغمبر خود كه براي پيغمبران سلف نبوده ؛ به جهت توقف نبوّتش بر آن. و آنچه برايشان لازم است اثباتش در مقابل خصم ، آوردن آن جناب است معجزه مطابق دعوي خود‌؛ چه باقي مانده. و به هر طريق كه ساير ملل كه معجزه براي نبي خود ثابت كند ، بهتر و
يکشنبه، 24 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چند نكته درباب تواتر ، تحدّي و اعجاز قرآن
چند نكته درباب تواتر ، تحدّي و اعجاز قرآن
چند نكته درباب تواتر ، تحدّي و اعجاز قرآن


 

نويسنده: محدّت نوري(*)




 

نكته هاي پژوهشي
 

1.صدق نبوّت هيچ پيغمبري متوقّف بر بقاي معجزه كه آورده است ، نيست ؛ چنانچه از جميع انبياء گذشته ـ از اولولعزم و غيره ـ معجزه اي باقي نماند . و دعوي مسلمانان بقاي معجزه ي نبي خود را ، اظهار فضيلت زائدي است براي پيغمبر خود كه براي پيغمبران سلف نبوده ؛ به جهت توقف نبوّتش بر آن. و آنچه برايشان لازم است اثباتش در مقابل خصم ، آوردن آن جناب است معجزه مطابق دعوي خود‌؛ چه باقي مانده. و به هر طريق كه ساير ملل كه معجزه براي نبي خود ثابت كند ، بهتر و بيشتر و روشن تر ازآن را مسلمانان دارند؛ چنانچه در كتب مبسوطه ذكر شده.
2. معجزه بودن قرآن مجيد متوقّف است بر چند امر:
اول: ظهور آن جناب در مكّه معظّمه و دعوي رسالت از جانب خداوند به سوي خلق؛ دوم : آوردن آن جناب ، قرآن را در مقام آوردن معجزه و معارضه با كفّار و ادّعاي اينكه اين را خداي بر من نازل كرده و كسي مانند آن نتوانست آوردن؛
سوم:آنكه عرب در طول مدّت نبوّت آن جناب و بعد از آن ، مانند آن نياوردند؛ چهارم :آنكه نياوردن ايشان مانند قرآن را در مقام معارضه ، از روي عجز و تعذّر بود نه از روي اعراض و بي اعتنايي؛ پنجم: آنكه اين عجز و تعذّر خارق عادت است؛ چه اين عجز يا از جهتِ بودنِ قرآن است در مقام فصاحت و بلاغت در درجه اي كه بشر را تواناييِ آوردن مانند آن نيست ـ چنان كه طريق جمهور علماست در اثبات اعجاز قرآن ـ از اين جهت يا از جهتِ صرف كردن خداوند است ايشان را از اين عمل ؛ هر چند قدرت داشتند بر آن؛ كه اگر منع خداوندي نبود ، مانند آن مي آوردند ؛ چنان كه سيدمرتضي فرموده است . و در هر صورت ، خرق عادت ثابت مي شود و احدي از در امر اول و دوم شبهه نيست و در نزد همه مكشوف و هويداست ؛ مثل ظهور امر پنجم در نزد ارباب عقول و فهم ودانش ، و شبهه اي كه يهود و نصاري كرده و مي كنند گاهي در امر سوم است كه از كجا عرب مانند آن نياورده ؟ شايد آورده و به ما نرسيده و از مجرد نرسيدن ، پي نتوان برد به نياوردن ؛ و گاهي در امر چهارم است كه شايد نياوردن از روي اعراض باشد و بي اعتنايي؛ نه به جهت عجز كه خواستند و برخاستند و نتوانستند . و جواب اين دو شبهه دركتب نبوّت خاصّه مشروح است كه به حسب عادت ، محال است مانند آن آورده باشند و به ما نرسيده باشد؛ با وجود اين همه اعدادي از اهل كتاب و مشركين كه در صدد تضييع و تكذيب بودند ؛ چنانچه هيچ عاقلي باور نكند كه از آوردن مانند يك سوره مسامحه و مضايقه كنند با قدرت كه به آن باطل مي شد تمام دعاوي آن جناب (صلي الله عليه و آله وسلم) به فرموده خودش و خود را در معرض قتال و جدال و نهب و غارت اموال و سبي نساء و اطفال درآوردند و با تماميّت اين مقدّمات ، ثابت شود معجزه بودن آن قرآن كه از آن جناب آورده بود و به آن تحدي فرمود و احدي را شبهه در آن نيست.
3. تحدّي قرآن ـ چنان كه از آن جناب شد ـ براي اثبات نبوّت خود ، از عهد آن جناب تا حال و از حال تا آخر دنيا به همان نحو براي هر مسلمي در مقام مخاصمه باهر كافري ممكن و به آن اثبات نبوّت نبي اكرم خود را تواند كند. به اينكه گويند نبي ما محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) و معجزه او اين قرآن موجود كه احدي تاكنون مانندش نياورده و نخواهد آورد. و اما عجز آوردن كه به او معجزه و خارق عادت مي شود؛ پس امري است وجداني ، و اين خارق عادت ممتنع است كه از غير آن جناب باشد كه به او نسبت داده و در مقام تحدي به اينكه از خود آن شخص باشد يا از ثالثي چه لازم مي آيد عين لسي در معجزه و آن مثل بروز معجزه در درست كاذب ، قبيح است؛ پس محال باشد تمكين دادن خداوند مكلّف را بر آن . پس نفس اعجاز دليل باشد بر انتساب قرآن به آن جناب نه بعكس كه اوّلاً انتساب را به نحوي بايد ثابت نمود تا اعجاز محقّق شود كه اگر نشد ، كار اعجاز لنگ شود . ما صدق دعواي آن جناب را بر قرآن فهميديم ؛ چه رسد به صدق راوي از آن جناب. و بالجمله اگر سند قرآن بالفرض ، منتهي شود به ابوهريره ـ كه يگانه دهر بود در كذب ـ به نفس اعجاز قرآن ثابت مي شود صدق او به نحو قطع در اين اخبار ؛ هر چند در عمر خود غير از دروغ سخني نگفته باشد ؛ چنان كه ثابت مي شد صدق دعواي رسالت خود آن جناب با آن قرآن ؛ چه اين قرآن معجزه كه آن را به آن جناب نسبت داده يا از آن جناب است و هوالمطلوب . يا از خود راوي يا از ثالثي و به همان برهان خبري كه نفي مي كند احتمال بودن قرآن را از غير آن جناب با معلوميّت ثبوت انتساب و اينكه ظهور آن به دست آن جناب بوده كه شايد از غير بوده و آن را به خود بسته ، نفي مي كند جزماً و احتمال اخير را ، چنانچه بر هيچ منصف بصيري پوشيده نيست.
4.در قرآن مجيد موجود ، قطع نظر از فصاحت و بلاغت ، چندين راه اعجاز است كه هر كدام از آن به تنهايي ، كافي در اثبات مطلوب و ظهور نسبت و صدق دعواي نبوّت [وجود دارد] نبوّت در بيشتر آنها وافي است يك آيه ، چند رسد به سوره و تمام [قرآن]: اول : اخبار به غيب در مواضع بسيار و صدق تحققّ آن حتّّي نصراني سابق الذكر اعتراف نموده به آن در پنج يا شش موضع از آن ؛ دوم : شفاء ازامراض و اوجاع؛ سوم : دفع كيد اعداء وشرّ دشمنان؛ چهارم: خواص غير متناهيّه در استعانت به آن ، به خواندن يا خوردن يا نگاه داشتن ؛ مثل بيدار شدن در هر وقت از شب كه بخواهد وجودت فهم و ذكاء و حفظ و وسعت رزق و حمل و اداء دين و امثال آن ؛ پنجم : غضارت و تازگي كه قاري [هيچ ] گاهي از خواندش ملامت نگيرد هر چند هزار دفعه خوانده باشد ؛ ششم : علوم و معارف غير متناهيّه كه در عرب ،اثري و نشاني از آن نبود؛ بلكه در هر قرن ، علماء اعلام بعد از تأمل به قدر قوّت مطالب بسياري از آن استنباط نمودند كه سالها بر ديگران مخفي بود و هكذا.
و چون فتح باب اين آثار و خواص براي هر كس در هر وقت ، براي هر مقصدي ، سبب اختلال نظام بود كه منافي غرض از بعثت و اظهار معجزه است ، لهذا باب آن را به اين نحو ، مسدود فرمود . ولكن در هر طبقه آن قدر از انواع اعجاز مذكوره قرآن ديده و شنيده شد كه از حد تواتر متجاوز است ؛‌چون به جهت قلّت حاجت ، كسي درصدد جمع و در مقام تفحّص و ضبط برنيامده بر بي بصيرتان في الجمله ، مخفي ماند و هرگز نشود كه بي تعب و رنج و تفتيش و زحمت ، اين مطلب عظيم به دست آيد.
5. مسلمانان در مقام اثبات نبوّت نبيّ اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) و ابطال سايراديان ، ابداً محتاج به اثبات معجزه براي آن جناب نيستند ، از قرآن و غير آن ؛ چه رسد به اثبات بقاي آنچه از براي اثبات نبوت آن جناب ، طريق ديگر است كه در احكام و اتقان پست تر از معجزه نيست و آن اخبار انبياء(عليه السلام) گذشته است به آمدن آن جناب حقّ و صادق بودنش در دعواي نبوّت ؛ چنانچه شرح آن و بيان كلمات ايشان و تطبيق آنها بر آن جناب ، به نحوي كه براي منصف خبير ابداً جاي ريبه و شك نماندـ بحمدالله تعالي ـ مثل ساير مطالب گذشته كه در كتب علماء موجود؛ ولكن محتاج است به مراجعه و نظر كه بي دردان در دين را فرصتي نيست ؛ لهذا در اين وادي شبهات افتاده ، خود و ديگران را به زحمت انداختند و الحمدلله.
6.غير از قرآن مجيد ـ كه معجزه ي باقيه است ـ بسياري ديگر از آن حضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) ظاهر شده كه عدد آن را بعضي به چهارهزار و چهارصد و چهل رساندند، چنانچه ابن شهر آشوب ، در مناقب ، نقل كرده و خود ، سه هزار از آن را در آنجا ذكر كرده و از عهد تصنيف آن كتاب تا حال ، اضعاف آن از قبر مطهر و از توسلات به آن جناب ظاهر شده و اگر منضم شود به آن معجزات در حيات و ممات ائمه (عليه السلام) و آثار دنيوي و اعمال نيك و زشت كه از آن جناب به آنها خبر داده و ترغيب و ترهيب فرموده و كمتر كسي است كه صدق بسياري از آن را در خود يا در غير خود نديده باشند. و همچنين كرامات علماء و عبّاد و زهّاد كه هر يك از آنها خود مستقلاً آيتي است براي وجود ذات مقدس خداوند تبارك و تعالي و معجزه اي است براي صدق رسالت آن جناب، البته از حدّ احصاء و عدد، تجاوز خواهد نمود. و اگر هر يك از آنها به حدّ تواتر لفظي نرسيده و شروط مقرّره در آن، در او جمع نشده ، لكن قدر مشترك آنها تواتر معنوي است.
و بسياري از آنها محفوف است به قرائن قطعيّه و شواهد جزميّه كه با نظر منصفانه درآن ، قطع حاصل شود؛ اتقن و اوضح از قطع در بيشتر متواترات معنويّه كه عامّه خلائق در آنها جزم پيدا كنند؛ بلكه در هر عصر ، اگر طالب حق تفحّص كند از معجزات آن جناب ، بلاواسطه صلحاء به دست خواهد آورد به اسانيد متقنه محكمه كه به منزله احساس و وجدان اند، آن قدر كه محتاج نخواهد شد به رجوع به معاجز سابقه . و پيوسته از ديدن آنها جماعتي به شرف اسلام مشرّف مي شوند و از اخبار ايشان مكرّر ديده و بحمدالله تعالي در كتاب دارالسلام و كتاب كلمه طيّبه و كتاب جنّه المأوي في ذكر من فاز بلقاء الحجّه في الغيبه الكبري ، معجزات بسياري از اين رقم به اسانيد صحيحه متقنه، نقل كرديم كه اگر منتشر شود ، بسياري از قلوب مريضه را شفا و دلهاي مرده را حيات و چشمهاي كور را نور خواهد بخشيد.
7. علّامه در انوار الملوك در شرح ياقوت ابي اسحاق نوبختي در مقام دفع شبهه عامّه ـ كه اگر نصّ بر خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) راست باشد ، بايد در نزد ما متواتر باشدـ فرموده : و أيضاً فإنّ معجزات الرسول(صلي الله عليه و آله وسلم) قد وقعت و لم تتواتر ، فليس كلّ خبر غير متواتر غير واقع. انتهي.
پس مراد نفي تواتر است به حسب سند ، نه نفي تواتر قدر مشترك ما بين جميع معجزات كه نتيجه آن قطع به صدور اصل معجزه است ؛ هر چند هر يك معلوم نباشد يا نفي بعضي از آنها كه محفوف است به قرائن قطعيّه خارجيّه . و چگونه چنين احتمال داده مي شود در اين حال ، با تصريح به اين عبارت كه هو في الوضوح بمكان لا يخفي علي ذي شعور. سبحان الله براي محضر عدل جبار جلّ و علا ـ كه جاي تدليس و شبهه كاري نيست ـ چه عذر هست براي اين افتراء كه عبارت مسلماني را چنين لباس كفري بپوشانند و نسبت اعتقاد عدم وجود معجزه متواتره مطلقاً به صاحبش دهند و عوام كالانعام را بشورانند و نسبت كفر و زندقه و الحاد الحق مستحق است كسي كه تمام عمر را صرف در نشر معجزات و فضائل و سنن و كرامات اصحاب و علماء كرده ، به او نسبت دهند كه براي پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) معجزه قائل نيست؟ و اگر معترض يا غير او مدعي اند كه آحاد آن معجزات به نحو تواتر سندي ، ثابت شده علاوه بر آنكه بر منكر آن حرجي نيست و ضرري ندارد؛ بلكه بعضي مثل حاجي نراقي در مناهج تصريح كرده كه ثبوت جميع اجزاء قرآن به تواتر معنوي است نه لفظي ، چه رسد به غير آن . بايد مدعي زحمت كشيده ، اسانيد و روايات يكي از آنها را در هر طبقه به قدر ادني مرتبه تواتر بيان نمايد . اينها همه كاشف از عدم مراجعه به كلمات و عدم انس به طريقه و اصطلاح ايشان است.
عالم جليل ، شيخ زين الدين عليّ بن يونس عاملي ، در فصل دوازدهم از باب سه كتاب صراط المستقيم فرموده : و اعلم أنّ تواتر القرآن عينيّ و غيره معنويّ مثل إخباره(صلي الله عليه و آله وسلم) بالمغيّبات و انشقاق القمر و تسبيح الحصاه و ينبوع الماء من أصابعه و غيرها من المعجزات المشهورات ، فإن كلّ فرد منها و إن نقل بالآحاد إلّا أنّها اشترك في معني واحد، و هو خرق المعتاد.
و قطب راوندي در كتاب خرايج ، مطالب عليه معجزه را در نهايت اتقان و بسط ، در ضمن فصولي بيان كرده و در آنجا بعد از اثبات اعجاز قرآن فرموده : فصل ؛ و إنّما يقول المنكرون لمعجزات النبيّ والأئمّه (عليه السلام) إنّ الأخبار التي يذكرون و الأحاديث التي يعوّلون عليها في معجزاتهم و يصوّبون بها، إنّما رواها الواحد و الاثنان . و مثل ذلك لا يمكن القطع بعينه و الحكم بصحّته وأمر المعجزات و الخارج عن العادات يحب أن يكون معلوماً متيقّناً غيرمظنون بتوهّم.
الجواب عن ذلك أنّ أخبارنا في معجزات النبيّ و الأئمّه (عليه السلام) جاءت من طرق مختلفه و مواضع متفرّقه و مظانّ متباعده و فرق مخالفه و موافقه في زمان بعد زمان و قرن بعد قرن و كلّ كراويه المعجزات من جنس واحد من كلّ واحد منهم ، و لا يمكن أن يتواطيء الناس علي مثل هذا ، فلا يكون مخبرهم علي ما أخبروا به جميعاً ، لأنّ ذلك نقيض عادتهم كما نقض العادات الاجتماع علي الكذب في الجماعات الكثيره.
بعد از آن‌، مثالي ذكر فرموده بري حصول علم ضروري به صدور قدر مشترك اين اخبار كه صدور معجزه اي است هر چند هر يك معلوم نباشد كه : فإن أخبر جمهور من الناس فقال بعضهم إنّ رجلاً له مال من ذهب و ورق و آخرون يخبرون عنه انّهم رأوا له خيلاً و بغالاً و حميراً انّ الخبر اذا ورد علي الانسان بما ذكرنا احيطالي العلم بأنّ المخبر عنه غني موسر لا يقدر أحد علي رفع علم ذلك عن نفسه إذا نظر بعين الإنصاف في تلك الأخبار . و إن كان يجوز علي كلّ واحد من المخبرين الغلط و الكذب في خبره لو انفرد من مصاحبه غيره . فصل ؛ و من أخبار المعجزات أخبار تقارب اخبار الجماعات الكثيره كنحو خبر الحصاه و اشباع الخلق الكثير بالطعام اليسير ، و ذلك أنّ المخبرين بهذه الأخبار إنما أخبروا عن حضره جماعه ادّعوا حضور هم كذلك فقد كانوا خلائق كثيرين مجتمعين شاهدي الحال و كانوا في من شرب من الماء و أكل من الطعام ، فلم ينكروا عليهم . و لو كان الخبر كذباً لمنعت الجماعه التي ادّعوا المخبرون حضورهم بذلك و أنكروا عليه ، و لقالوا لم يكن هذا و لا شاهدناه. فلمّا سكتوا عن ذلك ، دلّ علي تصديقهم و إنّ ذلك يجري مجري المتواتر نقلاً في الصحّه و القطع . انتهي.
و غرضشان در فصل اول ، اثبات صدور اصل معجزه است كه قدر مشترك بين اخبار معجزه است و قطعي بودن آن كه آن را متواتر معنوي گويند ، و در فصل دوم ،اثبات قطعي بودن بعضي از آنها از روي قرائن خارجيّه و شواهد قطعيّه ، چنان كه سابقاً اشاره شد. و خواجه در تجريد بعد از ذكر اعجاز قرآن فرمود: و المنقول معناه متواتراً من المعجزات تعضده. و آقا جمال درفصل چهارم از باب سوم رساله اصول الدين ـ كه براي شاه سلطان حسين نوشته ـ بعد از ذكر معجزه ي قرآن فرموده: و ديگر معجزات آن حضرت بسيار است ؛ بعضي پيش از بعثت ـ تا آنكه مي فرمايد ـ و بعضي بعد از بعثت ، مثل شقّ قمر و تسبيح حصي و ناله ستون و اخبار از مغيبات آينده و بعد از ذكر بعضي از آنها فرموده : و خصوص هر يك از اين معجزات ، اگر چه به سر حدّ تواتر نرسيده ، اما قدر مشترك آنها يعني ثبوت پاره اي از آنها مجملاً، و همچنين قدر مشترك معجزات هر يك از اوصياء (عليه السلام) متواتر است و مجال شك و شبهه در آن نيست . در فصل سيزدهم از مقاله سوم گوهر مراد فرموده : معجزات پيغمبر مابر دو گونه است : يكي ظاهر بالعين ، و آن قرآن مجيد است . دوم معجزه ظاهر بالمعني و آن مجموع وقايع و امور و احوالي است كه وقوع آن بالضروره ، خارق عادت است ؛ مانند شقّ القمر و امثال آن و هر يك از آن وقايع و امور و احوال ، اگر چه منقول به اخبار آحاد است ، لكن قدر مشترك ميان آنها متواتر است و علم به مضمون آن حاصل. الخ. و علماء عامّه نيز در اين مطلب ، موافق اند. پس معلوم شد از اين كلمات و غير آن ـ كه چون بنا بر اختصار بود نقل نشدـ كه اگر كسي مدعي شود تواتر شخصي هر يك از آن معجزات كه ذكر شد ، دعوي كرده چيزي را كه تمكّن ندارد از بيرون آمدن از عهده ي آن و دعوي نكرده آن را مَهَره ي فن و اساتيد علم ، و سبب شود از براي تجرّي ونسبت دادن او مسلمان را به قبول جزاف ، پس برسد به آنچه مي ترسيد.

پي نوشت ها:
 

*بخش هايي از يكي از آثار منتشر نشده محدّث نوري ، كه به زبان فارسي نگاشته اند. اين مجموعه به لطف كتابشناس نامي ، استاد محقق جناب عبدالحسين حائري در اختيار ما قرار گرفت . عنايت ايشان را سپاس مي گزاريم و براي ايشان توفيق روزافزون و طول عمر از حضرت باري مسئلت داريم.
 

منبع:فصلنامه تخصصي مطالعات قرآن و حديث سفينه،شماره 21



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط