داستانی درباره «غیبت حضرت موسی(ع)» به قلم سیده فاطمه موسوی

مختصری از تاریخ زندگانی حضرت موسی علیه السلام در متن زیر آمده است.
پنجشنبه، 8 مهر 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستانی درباره «غیبت حضرت موسی(ع)» به قلم سیده فاطمه موسوی
غیبت امام زمان عج الله چیز تازه ای نیست؛ یعنی در طول تاریخ پیامبرانی بوده اند که به خاطر حفظ جان، آزمایش الهی و حکمت های دیگر، غیبت کرده و از دید مردم پنهان شده اند. یکی از حکمت های غیبت این پیامبران این است که مردم بدانند غیبت امام زمان عج الله اتفاق عجیبی نیست.
 
حضرت یوسف علیه السلام هنگام وفات خود، پیروان و خاندانش را جمع کرد و خبر بزرگی به آن ها داد؛ تا سال های سال میان بنی اسرائیل، پیامبری نبود و آن ها در سختی و بلا گرفتار می شدند. این بلاها تا ظهور یک موعود ادامه می یافت؛ پیامبری از نسل لاوی بن یعقوب که قرار بود آن ها را نجات بدهد؛ مردی با موهای مُجعّد، گندم گون و بلندقامت به نام موسی بن عمران.

ازآن به بعد، بنی اسرائیل در انتظار موعود خود ماندند و به امید ظهور هرچه سریع تر او؛ نام پسران شان را عمران گذاشتند و آن ها هم پسران خود را موسی نامیدند؛ اما تا چهارصدسال خبری از موعود نشد. در این زمان پنجاه نفر ادعا کردند که موسی بن عمران هستند؛ اما نشانه های موعود برای بنی اسرائیل گفته شده بود.

خبر موعود بنی اسرائیل به فرعون رسید. کاهنان پیش بینی کردند که موسی علیه السلام در این سال به دنیا خواهد آمد و حکومت او را ازبین خواهد برد.

فرعون دستور داد تا زنان باردار را زیر نظر بگیرند و سر از تن نوزادان پسر جدا کنند؛ اما قابله ای که موسی علیه السلام را به دنیا آورد، تولد او را از مأموران فرعون مخفی کرد؛ ولی مادر موسی علیه السلام هنوز می ترسید که فرعون و مأمورانش از به دنیا آمدن موسی باخبر شوند؛ برای همین خداوند به او وحی کرد صندوقی بسازد و کودک را در آن بگذارد و شبانه به رود نیل بیندازد. مادر موسی نگران بود؛ اما خداوند دل او را آرام کرد.

اتفاق های بزرگی در راه بود.

آسیه همسر فرعون که به تفریح گاه بهاری خود در کنار رود نیل رفته بود، صندوقی را روی آب شناور دید. او صندوق را گرفت و در آن کودک زیبا و شیرینی یافت. آسیه که فرزندی نداشت، به کودک دل بست و به زحمت فرعون را راضی کرد تا او را نکُشد. فرعون و آسیه، موسای موعود را به فرزندخواندگی پذیرفتند.

قرار شد زنی به حضرت موسی شیر بدهد؛ اما حضرت موسی شیر هیچ زنی را نخورد. مادر موسی علیه السلام به قصر رفت و خود را به عنوان دایه ای معرفی کرد که می خواهد به فرزندخوانده ی فرعون شیر بدهد. به این ترتیب موسی علیه السلام در دامن مادرش در قصر فرعون بزرگ شد.

بنی اسرائیل هم چنان در انتظار منجی خود بودند. به آنان خبر رسید که منجی، متولد شده و نشانه های ظهورش آشکار گشته. وقتی فرعون ماجرا را فهمید، بیش تر از گذشته به بنی اسرائیل سخت گرفت و به بهانه های مختلف آن ها را شکنجه و آزار داد.

***
بنی اسرائیل، دست به دامن عالم خود شدند. عالم آن ها را به صحرایی برد و شروع به وصف منجی و قیامش کرد. موسای نوجوان که برای تفریح از قصر فرعون بیرون رفته بود، سوار بر اسب از آن جا گذشت.

عالم از روی نشانه ها موسی علیه السلام را شناخت و خود را به پای او انداخت و گفت: «حمد خدای را که مرا از دنیا نبرد تا این که تو را نشانم داد.»

 بنی اسرائیل دانستند که او موعود است و سجده ی شکر کردند؛ اما موسی علیه السلام به آنان چیزی نگفت جز این که: «امیدوارم خداوند فرج شما را نزدیک سازد!»

سپس موسی علیه السلام غایب شد و به مدین، نزد شعیب پیامبر علیه السلام رفت. در این غیبت دوم که بیش تر از پنجاه سال طول کشید، گرفتاری و مصیبت های بنی اسرائیل زیاد شد.

وقتی از عالم، خبر موعود را گرفتند، گفت: «خداوند به من وحی کرده چهل سال دیگر، انتظار شما به پایان می رسد.» بنی اسرائیل آن قدر به درگاه خداوند دعا و زاری کردند تا خداوند این سال ها را بر آنان بخشید و موسی علیه السلام به جمع آنان وارد شد. مصیبت ها و گرفتاری های چهارصدساله ی بنی اسرائیل داشت پایان می یافت.

بنی اسرائیل چهل سال بعد به رهبری موسی علیه السلام از دست فرعون ستمگر نجات پیدا کرد و  فرعون در رود نیل غرق شد؛ اما این تنها غیبت حضرت موسی علیه السلام نبود. حضرت موسی علیه السلام غیبت دوّمی هم داشت که در شماره ی بعد به آن می پردازیم.

منبع:
مجله باران


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.