تحریک عواطف انسانی

اطلاعات مربوط به منابع متعدد نشان میدهد که عوامل شناختی مهم در تعمیق آثار دسته های حوادث در برانگیختن ترس نقش ایفا می کنند
پنجشنبه، 14 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحریک عواطف انسانی
در یک صحنه نمایشی یادگیری دیالوگ مربوط به عواطف مناسب در وضعیت‌های تحریکی، چه این عواطف یا نمایش واقعی باشند یا نباشند، به ما می فهماند که دانش مربوط به محرکهای عاطفی و پاسخ‌های عاطفی مناسب، امری اکتسابی است. با مروری بر این موضوع، اطلاعات مربوط به کسب چنین دانشی از سوی کودکان نشان میدهد که چون آنان تا ده سالگی نسبت به عواطف مناسب به سبب محرک های انگیزشی مناسب احساس خوبی دارند، یادگیری این دیالوگ های عاطفی ظاهرا خیلی زود رخ می دهد.
 
لوئیس (۱۹۸۹) برای مثال، از کودکان خواست بگویند احتمالا چه بیان عاطفی را برای هر یک از این رویدادها انتخاب می کنند: دریافت جایزه در یک جشن تولد، گم شدن از کنار مادر در یک مغازه بقالی، و افتادن و صدمه دیدن. کودکان ۳ تا ۵ سال توانسته بودند پاسخ مناسبی به این درخواست بدهند. با این شیوه، بزرگ ترها نیز به دیالوگ های عاطفی مشابه پاسخ خواهند داد. برای کودکان یادگیری آنچه در فرهنگ آنها مناسب و مطلوب تلقی می شود، مهم است. آنها چنین دانشی را خیلی زود کسب می کنند. کسب چنین دانشی ضرورتا به این معنا نیست که موقعیت ها، عواطفی را - که عموما عقیده بر این است که تحت آن موقعیت پدید می آیند - ایجاد نمی کنند.
 
ذکر این نکته مهم است که حوادث محرک خاص به احتمال زیاد برخی عواطف را تحریک می کنند و برخی را تحریک نمی کنند. محرکهای عاطفه می تواند فعالیت مربوط به چیزی باشد که یک کودک برحسب اینکه چگونه رفتار کند، فراگرفته است، و نیز می تواند فعالیت مربوط به جریان خودکاری باشد که به وسیله آن حوادث خاص عواطف خاصی را بر می انگیزاند.
 
تکامل محرکها دسته ای از محرکها تاریخچه تکاملی کوتاهی دارند. یک صدای بلند و ناگهانی موجب هول و هراس و احتمالا ترس در سرتاسر وجود انسان می گردد. نمایان شدن یک حادثه دیداری سبب هراس و توجه و شاید هم ترس می شود. منظره غذا، برای فرد گرسنه همیشه به منزله محرکی مثبت عمل می کند. بنابراین، ممکن است از جمله حوادث زیستی یا اکتسابی (که یا به طور زیستی معین شده یا در نخستین روزهای حیات آموخته شده) فرض شود که به طور ثابت و یکپارچه سبب حالت عاطفی خاص می گردد. حتی برای این دسته از شبه محرکهای خودکار، تجربه رو به رشد ارگانیسم ممکن است محرک را از عمل کردن به شیوه طبیعی خود باز دارد یا فعالیت آن را محدود کند.
 
در دسته محرکهای با یک دوره تکاملی (رشدی)، ساختاری که از ارتباط محرک - پاسخ حمایت می کند، احتمالا تحول می یابد. در این دسته، محرک هایی هستند که از لحاظ زیستی به پاسخ مرتبط اند و نیز محرکهایی وجود دارند که از طریق تداعیهای اکتسابی روابط اکتسابی) به پاسخ مرتبط شده اند؛ مث ترس نوزادان از غریبه ها ممکن است به طور زیستی طرح ریزی شده باشد. به مرور زمان، ترس از غریبه احتمالا کاهش می یابد؛ زیرا ساختار زیستی که حمایت کننده ارتباط محرک - پاسخ است، فرو ریخته یا به سبب تجربه دستخوش تحول گردیده است. تداعیهای اکتسابی بین محرکها و پاسخها ممکن است همچنین تابع تحول رشدی باشد؛ زیرا ساختارهای جدید شکل گرفته یا ساختارهای کهنه از بین رفته است. برای مثال، شکل گیری ساختارهای جدید را می توان به تحولات شناختی نسبت داد.
 
اطلاعات مربوط به منابع متعدد نشان میدهد که عوامل شناختی مهم در تعمیق آثار دسته های حوادث در برانگیختن ترس نقش ایفا می کنند «رجوع شود به کامپوز (Campos) و ستنبرگ (Stenberg، ۱۹۸۱)؛ فینمن (Feinman) و لوئیس، ۱۹۸۶». تعدادی از این جریانهای شناختی در اینجا مورد توجه قرار گرفته اند و به احتمال زیاد می توانستند به فهرست اضافه شده باشند. این ظرفیت ها به همان دقت و سودمندی مثال های مربوط به نقشی که رشد شناختی ممکن است در تعمق رشد محرکهای ترس ایفا کند، مورد اعتنا هستند. ابتدا حافظه باید نقش مهمی در برانگیختن ترس ایفا کند. کودکان باید بتوانند حوادث زیانبار گذشته را بشناسند و به خاطر بیاورند (تداعی کنند). لباس سفید دکترها ممکن است درد را تداعی کند و بنابراین، مستلزم برانگیخته شدن ترس است.
 
بر مبنای انتظارشناختی، خشونت به خودی خود به نظر نمی رسد که محرک ترس باشد. در حقیقت، خشونت مورد انتظار ممکن است برانگیختن باشد، و عاطفه خاص به وجود آمده ممکن است به این بستگی داشته باشد که آیا ارگانیسم می تواند حادثه را جذب و کنترل کند «لوئیس و گلدبرگ (Goldberg)، ۱۹۹۹». برخی از حوادث که غیرقابل مهارند، احتمالا ایجاد ترس نیز می کنند «به گانار (gannar)، ۱۹۸۰ رجوع شود». ترسیم دوره رشدی (تکاملی) محرکها کار دشواری است که باید صورت پذیرد.
 
رشد سایر جریانهای شناختی - طبقه بندی، فهرست بندی، استدلال و مانند آن - نیز احتمالا باید بر محرکهایی که پاسخهای عاطفی ایجاد کرده، اثر بگذارد؛ مثلا ناکامی در اجرای یک کار سبب افسردگی در کودکان زیر ۲۶ ماهگی می شود، در حالی که ناکامی در انجام دادن آن کار پس از ۲۶ ماهگی احتمالا سبب شرم یا احساس گناه می گردد. یعنی همان محرک، متناسب با توان و ظرفیت شناختی کودکان، دو عاطفه متفاوت ایجاد می کند. پیش از اینکه کودکان بتوانند فعالیتهای خود را با برخی معیارهابسنجند، ناکامی در دستیابی به یک هدف باعث افسردگی می شود. وقتی کودکان بتوانند خود را ارزیابی کنند، عاطفه به منزله پیامد یک ناکامی احتمالا شرم یا احساس گناه است (لوئیس، ۱۹۹۲). یافته هایی از این دست، چند مسئله مرتبط با محرک های عاطفی را به ما گوشزد می کند. این مسائل عبارت اند از: برخی محرکها ممکن است ارتباط مناسب زیستی خودکار با عواطف داشته باشند، در حالی که برخی دیگر ارتباطشان با عواطف از طریق تداعی های آموخته (اکتسابی) است؛ افراد ممکن است با هم متفاوت باشند، تا جایی که محرک یکسان، عواطف متفاوت در آنها ایجاد می کند؛ رابطه بین محرک های عاطفی و نتایج عاطفی به مثابه کارکرد نظام معنایی افراد خاص تغییر می کند.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما