تأثير قرآن در پيدايش و گسترش علم تاريخ درميان مسلمانان
نويسنده :دکترکمال صحرايي اردکاني
چکيده :
کليد واژه ها :قرآن و علم تاريخ ،قرآن و علوم ،قرآن شناسي ،دانش مسلمين ،تفسير تاريخ .
مقدمه
با گسترش اسلام به سرزمين هاي دور و رواج دين اسلام در ميان ساير ملت ها ،نياز به فهم و تفسيرقرآن کريم وضرورت يافت .علاوه براين ،آشنايي مسلمانان با دانش و بينش مردمان ديگر ،افکار و انديشه هاي گوناگون را درجامعه اسلامي رواج داد وباعث به وجود آمدن شبهاتي پيرامون دين اسلام و آموزه هاي قرآن کريم شد.در مقابل ،انديشمندان مسلمان که به کتاب آسماني قرآن علاقه داشتند ،سعي وافري نمودند تا تفسيري روشن از آيات وحي ارائه نموده و به شبهات مخالفان پاسخ دهند ؛براين اساس ،هر دانشي را که به اين هدف کمک مي کرد به خدمت مي گرفتند تا چهره زيباي قرآن براي همگان هويدا باشد .تاريخ يکي از اين علوم بود که پيش از نزول قرآن جايگاه مهمي درميان اعراب نداشت؛ولي قرآن کريم درايجاد زمينه هاي لازم براي پيدايش و گسترش آن ايفاي نقش نمود.
1.معنا و مفهوم تاريخ
«تاريخ با تؤريخ شناسان وقت است .مي گويند «ارخت الکتاب بيوم کذ»يعني زمان نگارش نوشته را روشن کردم .«ورخت »نيز به همين معناست ».(جوهري،1407ق،ج1،ص418)
ابن عساکر (م571ق)در کتاب تاريخ دمشق آورده است :«تاريخ هر چيزي آخر آن و در مورد وقت ،غايت و موضعي است که به آن منتهي مي شود.هنگامي که گفته مي شود:فلاني تاريخ قومش است يعني :شرف و بزرگي قوم به او منتهي مي شود.براي هر سرزمين و هرملتي تاريخي است و قدر مشترک همه آنها اين است که به وسيله زمان ،حوادث مشهور و معروف خود را مشخص مي کنند ».(ابن عساکر،1415ق،ج1ص24)
ازديدگاه ايجي (م756ق)موضوع تاريخ ،آفريده ها بويژه انسان ها وآثار فعاليت هاي آنان است تا جايي که موضوع بعضي از فقره هاي اطلاع هستند (ايجي ،1368،ج2،ص20)
ابن خلدون (م808ق)تاريخ را دانشي به شمار مي آورد که در ظاهر اخبار روزگار و سرگذشت دولت ها و آمد و شد آن هاست ؛اما درباطن علمي است درباره کيفيات وقايع و موجبات و علل حقيقي آنها و به همين سبب تاريخ از حکمت سرچشمه مي گيرد (ابن خلدون ،1366،ج1،ص64)
کافيجي (م879ق)موضوع تاريخ را عبارت از رويدادهاي برجسته و غريبي مي داند که براي ترغيب به انجام کارهاي نيک و تحذير از انجام کارهاي شيطاني و شادمان ساختن انسان ها از انجام اعمال نيک و بر حذر داشتن آنان ازافعال ناپسند و نيز براي نصيحت ،عبرت ،انبساط و انفعال ،به کار گرفته مي شود.وي معتقد است تاريخ واژه اي معرب وبرگرفته از «ماه روز »فارسي است .(کافيجي ،1368،ج2،ص61)
موضوع تاريخ از منظرسخاوي (م902ق)انسان وزمان است و مسائلي که تاريخ به آنها عنايت مي ورزد عبارتند از :جزئيات مفصل احوال و اوضاع انسان و زمان که بر آنها عارض مي شود .وي در ادامه به تفاوتي که اصمعي ميان دو لغت «أرخ »و «ورخ » قائل شده ،اشاره مي کند و مي گويد:
«اين نکته مؤيد اين است که واژه تاريخ ريشه عربي دارد .البته هستند ديگراني که معتقدند اين واژه عربي ناب نيست ،بلکه واژه اي است معرب و برگرفته از «ماه روز»که معادل عربي آنها به ترتيب قمر ويوم است و روي هم رفته همان شبانه روز فارسي است .الصولي آورده است :تاريخ هرشئ غايت و وقت نهايي آن است .بدين سان احتمال دارد کسي را تاريخ قومش بخوانند .مطرزي در توضيح اين مطلب گفته است :اين عبارت يا نشانگر اين امر است که آن شخص از نظر کرم و فخر و کارهاي بزرگي که به او نسبت مي دهند بر بلندترين قله شرف قوم خود جاي دارد و يا بيانگر اين موضوع است که او به ذکر اخبار و مشابه آن مي پردازد ...چکيده کلام اينکه اصلاح تاريخ به دانش و فني دلالت دارد که در آن از وقايع زمان به منظورتعيين هنگام آن وقايع سخن مي رود.درواقع تاريخ به آنچه درعالم بوده و هست ،مربوط مي شود.(سخاوي ،1368،ج2،ص84)
حاجي خليفه (م1067ق)علم تاريخ را به شناخت احوال طوايف ،شهرها ،عادات و رسوم ،فنون و صنايع ،نسب شناسي و وفيات ،اختصاص داده است و موضوع آنرا احوال پيشنيان از قبيل پيامبران ،اوليا ،عالمان ،حکما ،پادشاهان ،شاعران و غيره مي داند (حاجي خليفه ،ج1،ص271)
فرانتس روزنتال -که کتابش در زمينه تاريخ تاريخنگاري در ميان مسلمين از منابع قابل ذکر به شمار مي رود -مي نويسد.
در زبان عربي ،تاريخ هم به معناي روز شمار و هم دوران است .اين واژه را در ادبيات پيش از اسلام نمي يابيم ؛در قرآن کريم نيامده و دراحاديث نبوي هم اشاره اي به آن نشده است .مهمترآنکه تنها حديث مربوط به آغازعصراسلامي که در صحيح بخاري مي آيد ريشه (عد )و نه (أرخ )را به کارمي برد .اما چنانچه از ظواهر امر بر مي آيد ،واژه تاريخ نخستين بار به همراه داستان هاي مربوط به آغاز عصر اسلامي [تقويم هجري ]در ادبيات عربي راه مي يابد .(روزنتال،1368،ج2،ص25)
کلمه تاريخ درميراث اسلامي از آغاز تاکنون به شش معنا به کار رفته است.
1.سير زمان وحوادث به معني تطور تاريخي .معادل (The history of)
2.تعيين زمان حادثه تاريخي با روز ماه و سال .معادل (The date)
3.علم تاريخ و تعريف آن ،کتاب هاي تاريخ و محتويات آن .معادل (The history)
4.تدوين تاريخ يا توصيف تطور و تحليل آن .معادل (Historiography)
5.شرح حال نگاري و معرفت رجال .معادل (The biography)
6.به معناي ميراث اقوام و بيانگر شمايل بنيادي امت ها.
2.واژه هاي مرتبط با تاريخ در قرآن
1.2.خبر
خبربه معناي رويداد ،حادثه و نيز اطلاع و آگاهي از رويداد هاي مهم است.اين کلمه با واژه حديث و اثر قرين شده ،به معناي قول ،فعل و تقرير پيامبر (ص)و معصومين (ع)نيز به کار رفته است .از بررسي فهرست اين نديم و ديگرنوشته ها اين چنين برمي آيد که اعراب درآغاز اسلام ،واژه مورخ را درباره کسي که به تاريخنگاري مشغول بوده است ،به کار نمي برده اند ؛زيرا دانش تاريخ در آن روزگار به حد تکاملش درپايان دوره اموي و عباسي نرسيده بود.بلکه آنان مورخ را «اخباري »خوانده اند و موضوع پژوهش او را -درباره هرچه بوده است -اخبار ناميده اند .از اين روست که مي بينيم بيشتر شاغلان اين رشته علمي بر تأليفات خويش نام هايي از اين قبيل داده اند :اخبار گذشتگان ،اخبار پيشنيان ،اخبار پيامبر (ص)اخبار عرب ،کتاب سرگذشت ها درباره اخبار و رويداد ها .آنان در اين موارد واژه ي تاريخ را به کار نبرده اند .(جواد علي ،367،ج1،ص121)
خبر-چنانچه گذشت -گزارش يک سخن و يا رويداد و حادثه است که شخصي آنرا بيان مي کند.خداوند متعال در ماجراي حضرت موسي (ع)به هنگام عبور از وادي طور سينا از زبان آن حضرت با اين واژه اشاره کرده است . دراين آيه حضرت موسي (ع)به همسرخويش مي گويد که قصد دارد تا از آتشي که از راه دور مشاهده مي شود،خبري باز آورد :«إذ قال موسي لأهله اني ءَانست ناراًسئاتيکم منها بخير أو ءَاتيکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون ».(نمل ،7)
موسي (ع)به همسرخويش گفت من از دور آتشي ديدم ؛شما را از نزديک آن [آتش ]خبري آورم يا براي شما آتشي افروخته آورم تا گرم شويد .(رشيد الدين ،1371،ج7،ص177)
2.2.حديث
حديث در لغت به معناي جديد ،نو وتازه و دراصطلاح به قول يا حکايت فعل و تقدير معصوم اطلاق مي شود .(شيخ بهايي ،1398ق،ص4)تاريخ در آغاز بخشي از حديث به شمار مي رفت و به مانند آن نقل و روايت مي شد.درواقع حديث ،مأخذ سيره و مغازي بود .چنانچه برخي از محدثان بزرگ اسلامي ،بخشي از تأليفات خويش را به تاريخ اختصاص داده اند.
سرگذشت هاي تاريخي قرآن از جمله موضوع پيدايش انسان اوليه ،سرگذشت پيامبراني مانند ابراهيم (ع)و موسي (ع)داستان هاي اقوام پيشين همچون عاد و ثمود و ماجراي ابراري چون اصحاب کهف و طاغياني مانند فرعون ،تا حدي در بين مردم پخش بود،ولي اين قرآن بود که درباره آنها جديدترين و تازه ترين خبر درست (حديث)را ارائه کرد .همانطور که خداوند درباره موسي (ع)خطاب به پيامبراسلام (ص)آورده است :«هل أتاک حديث موسي »(نازعات ،15)
سياق اين آيه تسليت مصطفي است و تسکين دل وي به آن رنج و اذيتي که از قوم خود مي ديد،و طعن ها که از مشرکان مي شنيد ،رب العزة او را به ديدن و شنيدن آن مکاره صبر مي فرمايد ووعده درجات و کرامات مي دهد و از قصه و سرگذشت موسي او را خبرمي کند که از دشمنان چه رنج به وي رسيد و به عاقبت از حق چه کرامت ديد ،گفت جل جلاله «هل أتک حديث موسي ».يعني :قد اتيک حديث موسي و قصته .(رشيد الدين ،1371،ج6،ص102)
3.2.قصص
«قصص »جمع «قصه »و در لغت دنبال جاي پاي کسي را گرفتن و رفتن ؛رد پا را تعقيب کردن ،خبر را دنبال نمودن تا به کنه واقعيت رسيدن است .(ابن منظور ،1405ق،ج7،ص74)
قصه به معناي داستان ،حکايت ،سرگذشت و امري که اتفاق افتاده است مترادف با رويدادهاي تاريخي و گاهي در برابر آن و به مفهوم حوادث خيالي و غير واقعي به کار رفته است .خداوند در قرآن کريم قصه هاي متعددي نقل فرموده است که همگي واقعي است؛چنانکه خطاب با پيامبر (ص)مي فرمايد :«فاقصص القصص لعلهم يتفکرون ».(اعراف ،176)فاقصص القصص ،تو که محمدي ،قصه گذشتگان با ايشان بگوي تا باشد که تفکرکنند .محمد بن اسحاق گفت ،معني آن است که خبراسلاف با اين اهل کتاب بگو تا چون بشنود بدانند که اين خبرها موافق کتاب هاي ايشان است و تو مرد کتاب خوان نبوده اي ،باشد که انديشه کنند و بدانند که اين را به وحي خدا و پيغام جبرئيل مي گويي .(ابوالفتوح رازي ،1408ق ،ج9،ص20)
ابن کثير (م774ق)در مقدمه کتابش مي نويسد :
خداوند متعال درقرآن فرموده است :«کذلک نقص عليک من أنباءما قد سبق و قد ءاتيتک من لدنا ذکراً(طه ،99)خداوند داستان آنچه بر مخلوقات گذشته است ،براي پيامبرش بازگو و سرگذشت امت هاي پيشين را ياد کرده و آنچه را که به اوليايش رسيده و بر دشمنان آنها وارد شده ،بيان فرموده است .پيامبراين داستان ها را براي امتش شرح داده است .(ابن کثير ،1408ق،ج1،ص7)
تواريخ و قصص در بعضي مجموعه هاي قديم تاريخ ايران در کنار هم ذکر شده اند :«مجمل التواريخ و القصص ».در قرآن آنچه از احوال پيامبران و اقوام گذشته از باب عبرت و تذکر آمده است ،«قصص»خوانده شده است .اما همه آنها در نزد عامه مسلمين از مقوله تاريخ به شمار نمي رود .در شاهنامه نيز آنچه به عنوان داستان از گفته دهقان يا موبد ياد مي شود که گاه نزد شاعرمفهوم تاريخ روايات واقعي -دارد ».(زرين کوب ،1381،ص28)
4.2.نبأ
نبأ به معناي خبر و جمع آن انباء است . (خليل بن احمد ،1409ق،ج8،ص382)نبا وانباء در قرآن فقط در مواردي استعمال شده است که خبر از واقعه اي عظيم داده شده است .مثلا خبر مربوط به قيامت را که موضوعي بس مهم و حادثه اي بسيار عظيم است با عنوان «نبا » ياد کرده ،مي فرمايد د:«عم يتساءلون *عن النباالعظيم * الذي هم فيه مختلفون » .(نبا ،1-3)همچنين اخبار مربوط به امت هاي پيشين و حوادث و بلايايي که برآنها گذشته است تحت عنوان «نبا » آورده شده است :
«ألم ياتهم نبأالذين من قبلهم قوم نوح وعاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و الموتفکت أتتهم رسلهم بالبينت فما کان الله ليظلمهم و لکن کانواانفسهم يظلمون ». (توبه ،70)
آيا به اين منافقين و کافرين اخبار امت هاي پيشين نرسيد که چون مخالفت فرمان پيامبر (ص) کردند و امر پروردگاررا نپذيرفتند عذاب خداوند مانند طوفان نوح ،بادهاي وحشتناک ،صيحه ترسناک و عذاب هاي ديگربه آنان رسيد .خداوند اين اخبار را به عنوان ياد آوري آورد تا منافقين و کافرين عصر رسول اکرم (ص) عبرت گيرند و بدانند که درصورت لجاجت وسرکشي به آنان نيزعذاب نازل خواهد شد؛چنانکه در اولين نبرد مسلمانان با کافرين درجنگ بدر بزرگان سرکش آنان به خواري و هلاکت افتادند . (مراغي ،بي تا ،ج10ص159)
حضرت علي ع نيز در توصيف قرآن کريم آنرا به عنوان کتابي معرفي مي فرمايد که اخبار(نبأ)گذشتگان در آن آمده است :»«عليکم بکتاب الله فيه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم ما بينکم هو الفصل و ليس با لهزل ».(نهج البلاغه ،حکمت 313)
5.2.قرون
قرون جمع «قرن »است و قرن به اهل هر زماني گفته مي شود و به مقدار متوسط عمراهل هرزمان اطلاق مي شود . (ابن اثير،1364،ج4،ص51)
درکتاب مجمع البحرين در ذيل آيه «قال فما بال القرون الاولي »(طه ،51)آمده است :
يعني :امت هاي پيشين از نظر سعادت و شقاوت چه وضعي داشتند ؟ !(طريحي ،1375،ج1،ص265)و اين همان اشکالي است که فرعون به موسي (ع) کردو گفت :«قال فما بال القرون الاولي ».
يعني :پس بگو ببينم سرنوشت گذشتگان چه شد ؟و موسي (ع) در پاسخش سخن از علم خدا گفت و جواب داد :«علمها عند ربي ،في کتاب لا يضل ربي ولا يسني ».(طباطبايي ،ج14،ص170)
خداوند هرگاه واژه قرون را به کار برده است غالبا به هلاکت آنها اشاره کرده است مانند :«ألم بروا اهلکنا قبلهم من القرون أنهم إليهم لا يرجعون »؛(يس ،31)«وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح و کفي بربک بذنوب عباده خبيراً بصيراً».(اسرا،17)
6.2.عبر
عبرجمع عبرت، اسمي است از ريشه (ع ب ر)که معناي اصلي آن گذشتن ،رد شدن ،عبورکردن يا گام فرا نهادن است . اين کلمه به معناي بيان و تفسير نيزاستعمال شده است .(فيروزآبادي ،بي تا ،ج2،ص83)
اصل «عبر» گذشتن از حالي به حالي است ولي عبرمخصوص است به گذشتن از آب ؛خواه به وسيله شنا باشد يا کشتي يا پل يا حيواني . «عبره »بفتح اول به معني اشک چشم ازآن مشتق است . «عبارت »کلامي است که در هوا عبور کرده از زبان گوينده به گوش سامع مي رسد و اعتبار و عبرت حالتي است که از معرفت محسوس به معرفت غيرمحسوس رسيده مي شود . «تعبير»مخصوص به خواب است که آنرا از ظاهر به باطنش عبور مي دهد . (راغب اصفهاني ،1412ق ج1،ص543)
خوابگزار را «عبار »و خوابگزاري را تعبير رويا مي نامند . عبرت در قرآن و احاديث غالبا در مورد تاريخ به کار رفته مي رود . بنا به گفته «مسعودي »هنگامي که از پيامبر (ص )درمورد صحف حضرت موسي (ع )سوال شد ؛پاسخ داد همه عبرت بودند . (مسعودي ،1370،ج1،ص512)
در قرآن کريم معمولا پس از ذکر واژه «عبرت » به صاحبان بصيرت و خرد اشاره شده است تا درمطلبي که گفته شده تأمل نمايند :«...إن في ذلک لعبره لاولي الابصار » ؛(آل عمران ،13)در آنچه گفته شده با بصيرتان را عبرتي است که ازاين محسوس و مشاهد به غير محسوس پي ببرند ؛«لقد کان في قصصهم عبره لاولي الالباب..»؛(يوسف ،111)در داستان هايشان خردمندان را عبرتي است .
واژه عبرت در تاريخ بيشتر با معاني زير توافق دارد :عبور از جهل به علم ،عبور از محسوس به نامحسوس يا عبور ازمحسوس به محسوسي فراتر و متعالي تر،پنداري که از راه مطاله آثار و اقوال ديگران يا گذشتگان حاصل آيد . (راد منش ،1370،ص14)
واژه عبرت براي صوفيه درخشندگي ويژه اي داشت .صوفيان از واژه عبرت براي توصيف ديگراصطلاحات مختص خود استفاده کردند . به گمان ايشان همه نوشته ها و نصوص مهم از جمله قرآن و احاديث ،آينه عبرتند . اين گروه به گسترش معناي عبرت در مورد جهان وصف ناپذيري که آنرا در انديشه و عمل خويش جستجو مي کردند ،پرداختند وآنرا با اصطلاح ديگر خود يعني (باطن )درمقابل اصطلاح (ظاهر )ربط دادند؛اما در قرآن و احاديث به انسان تاکيد مي شود که گذشته را به چشم عبرت ببيند تا بتواند از ظاهر اشيا به باطن آنها پي ببرد . به کار بردن واژه عبرت در مورد تاريخ در اصل دلالت بر اين داشت که غرض واحدي را که درپس رويدادهاي بي شمارنهفته بود ،آشکارسازد . ظهوراسلام ابعاد تازه اي به معناي تاريخ افزود زيرا جنبه اخلاقي آنرا ژرف تر ساخت و جنبه مذهبي آنرا تاکيد کرد. تمام حيطه تاريخ جهان را از آغاز آفرينش تا ظهور اسلام به مومنين عرضه داشت و روز رستاخيز را پايان آينده جهان پيشگويي کرد .(محسن محمدي ،1373،ص84)
7.2.اساطير
اساطير جمع «اسطوره »-برخلاف واژه هاي قبلي که به رويدادهاي واقعي اشاره داشتند -به چيزهاي باطلي گفته مي شود که مکتوب گرديده و اصطلاح اسطوره بر آن اطلاق شده است . هرگاه گفته شود :«سطر فلان علينا تسيطرا » يعني فلاني مطالب باطلي را براي ما آورد. (مصطفوي ،ج5،ص123)
قرآن کريم ساحت خود را از اينکه اساطير ناميده شود منزه مي دارد زيرا اساطير در واقع به حکايت و داستان هاي خرافي و دروغين گفته مي شود و اين واژه در قرآن کريم از زبان کفار بي ايمان در برابر انبيا نقل شده است که غالبا براي توجيه مخالفت خود با دعوت رهبران الهي به اين بهانه متوسل مي شدند و عجب اينکه هميشه کلمه اساطير را با اولين توصيف مي کردند تا ثابت کنند اينها تازگي ندارد . (مکارم شيرازي ،1374،ج11،ص98)«واذا قيل لهم ماذا انزل ربکم قالوا اساطيرالاولين ».(نحل ،24)
3.فايده و هدف تاريخ از منظر قرآن
اشاره به ماهيت ،هدف و شيوه علم تاريخ در اسلام مسبوق به همان آغاز ظهور اسلام است و آنرا مي توانيم در قرآن و در ميان احاديث نبوي بيابيم .اين اشارات طبعاً اجمالي و کلي است و در پيرامون رابطه خدا با تاريخ بشر و تأکيد بر ناپاپداري زندگي انسان در اين دنيا ،دور مي زند و سودهاي ديني ،اخلاقي و عملي تاريخ را در اندرز و سرمشق دادن تأکيد مي کند . به مسلمانان تکليف مي شود که درباره دگرگوني هاي زندگي خاکي ،سرافرازي و سرنگوني پادشاهي ها و کيفر و پاداش خداوند به اقوام کهن که در خوشبختي ها و بدبختي ها آنها آشکارشده است ،بيانديشند .(محسن مهدي ،1373،ص170)
خليفه بن خياط (م240ق)با الهام از قرآن ،فايده عمده تاريخ را در اين مي بيند که مردم امورديني خود را بازشناسند .وي مي نويسد:
مردم به وسيله تاريخ ،امور حج ،روزه ،منقضي شدن عده زنان وهنگام اداي قرض را باز مي شناسند .خداوند مي فرمايد :«يسئلونک عن الأهله قل هي مواقيت للناس و الحج ...»(بقره ،189)(خليفه بن خياط ،1404ق،ص22)
قرآن کريم برعبرت گرفتن و تجربه آموزي از سرگذشت پيشنيان تأکيد مي ورزد .شايد بدين لحاظ است که ابوعلي مسکويه (م421ق)کتاب تاريخ خويش را با نام با مسماي «تجارب الامم »مي خواند ؛چرا که در نگاه وي ،تجربه تاريخ مهم ترين فايده عملي آن به شمار مي رود .(مسکويه ،1369،ج1،ص51)
ابوالفضل بيهقي (م470ق)نيز برنقش عبرت آموزي از اخبار گذشتگان تأکيد ورزيده و از اين روي به گرد آوري اخبار مبادرت کرده تا خوانندگان را از آنها فايده اي حاصل آيد .وي براين باور است که در اين اخبار فوايد و عجايب فراواني است.خوانندگان و شنوندگان را از آن بيداري حاصل مي شود و بي ترديد خردمندان را در استماع اين خبرها ،بسي عبرت است .(بيهقي ،1376ق ،ج1،صص27و 274؛ج2،ص1060)
فايده عمده تاريخ در نظر ابن طقطقي (م709ق)نيز درس آموزي از سرگذشت پيشنيان است و بدين لحاظ حکايتي نقل مي کند که درآن وزيرمکتفي بالله مايل نيست تا پادشاه به چنين معرفتي ،نايل آيد .(ابن طقطقي ؛1367،ص4)
نياز مسلمانان به فهم قرآن و تفسير آن موجب شد تا دانشمندان فهرستي از علومي که به اين هدف کمک مي کند ،ارائه نمايند . دراين فهرست ،معرفت تاريخي به عنوان مقدمه و ابزار لازم براي تفسير قرآن از جايگاه با ارزشي برخوردار است.شناخت اوضاع و احوال از آداب و فرهنگ عرب جاهلي ،شناخت سوره هاي مکي و مدني ،آگاهي از سيرتشريع احکام ديني در قرآن ،نمونه هايي از معرفت تاريخي است که به مفسر کمک مي کند تا فهم درستي از قرآن به دست آورد . اگر هدف تاريخ بررسي اوضاع ،احوال و موقعيت هاي افراد برجسته درجهان و انواع انسان ها باشد ؛ابجي اين حق را براي خود محفوظ داشته تا فهرستي از فوايد و لذت هايي که از تاريخ مي توان انتظار داشت ،فراهم آورد .وي دربند آخر اين فهرست ،نيازمندي علوم مختلف ديني به تاريخ را بيان کرده است و در قسمتي از آن آگاهي به علوم قرآن را با دانستن تاريخ گره زده ،مي گويد :
«علوم قرآن درسه بخش خود به معرفت تاريخي نياز دارد :درالهيات ،در باب وجود آفريدگار و اثبات صفات الهي ؛زيرا چنين برهان هايي بر بنيان درک و احساس اعمال خداوند به عنوان خالق ذات انواع مختلف مخلوقات ،استوار است.در نبوت ،براي توضيح معجزات و براي اشاره به صدق ادعاهاي پيامبران و آشنايي با ويژگي ها و احوال شخصيت پيامبران و تحقق پيشگويي آنان درمورد دوستان و دشمنان .در مسائل روايي مبتني بر قرآن ،درباره موضوعات مربوط به امامت و خلافت و فرقه هاي مذاهب و انواع آنان نيز به معرفت تاريخي نيازاست.علاوه براين ،علم تفسير قرآن ،از جهت کيفيات وحي ،آيات ناسخ و منسوخ ،تشريح داستان هاي پيامبران و امت هاي پيشين نيزبه شناخت تاريخ نيازمند است ».(ايجي ،1368،ج2،ص24)
قرآن کريم به هنگام نقل رويدادهاي گذشته ،آمدوشد امت ها و پايان کار حاکمان را بيان مي کند . ابن خلدون در «مقدمه »با اشاره به اين نکته مي گويد:
«تاريخ ما را به حال آفريدگان آشنا مي کند که چگونه اوضاع و احوال آنها منقلب مي گردد.دولت هايي مي آيند و فرصت جهان گشايي مي يابند و به آباداني زمين مي پردازند تا نداي کوچ کردن و سپري شدن آنان را در مي دهند و هنگام زوال و انقراض ايشان فرا مي رسد ».(ابن خلدون ،1366،ج1،ص2)
درنگاه حاجي خليفه (م1067ق)غرض از تاريخ ،واقف شدن بر احوال گذشتگان است و فايده آن ،عبرت گرفتن از اين احوالات و پندپذيري از آنها و به دست آوردن تجربه از دگرگوني ها و تحولات زمان است تا از مضار آن در امان بمانند و منافع آن را طلب نمايند .(حاجي خليفه ،بي تا ،ج1،ص271)
قرآن کريم درآيات متعددي به بررسي اوضاع و احوال گذشتگان پرداخته و ماجراي آنان را شرح داده است.گردش در روي زمين و مشاهده آثار برجاي مانده از گذشتگان نيزاز توصيه هاي مکرر قرآن کريم است .درهرحال تاريخ از قديم ،گاه يک آينه عبرت تلقي مي شده است و گاه يک ترازوي معيارسنجي .در واقع تاحدي همين توقع هايي که انسان از تاريخ داشته است در تاريخ يک نوع خود آگاهي به وجودآورده است که غيرازجستجوي روش هاي مطمئن در نگارش تاريخ ،به بررسي غايت و معني حوادث تاريخي و فلسفه تاريخ نيز منتهي شده است .(زرين کوب ،1381،ص27-29)
4.تاريخنگاري در اسلام
بررسي و مطالعه زمينه هاي اصلي آغاز نگارش و تدوين ازجمله بخش هاي جالب و پراهميت تاريخ هرملتي به شمار مي رود .طبعاًآغاز چنين مطالعه اي در اسلام ،از عصرجاهلي خواهد بود.
1.4.تاريخ جاهلي
قوم عرب پيش از ظهور اسلام ،جامعه کوچکي را تشکيل مي داد که در مقابل جوامع متمدن آن زمان در نهايت گمنامي و بي خبري و در سرزميني خشک ونامساعد زندگي مي کرد .به همان ميزان که از تنعمات معاش بي بهره بود از علم و دانش نيز تهي بود .در واقع همه چيز او در قبيله اي که به آن تعلق داشت ،خلاصه مي شد .به همين لحاظ تعصب قبيله اي و قومي در ميان آنان به شدت رواج داشت .عقايد و سنن آنها آميخته اي از جهل و خرافات بود و جز تعداد اندکي ،بداوت و اميت در ميان آنان غلبه و شيوع داشت .بديهي است که تمام سعي اين مردم ،صرف فراهم ساختن لوازم ضروري حيات مي شد.وضع ساده و بدوي چنين جامعه اي نيازبه تحصيل علم را منتفي مي ساخت و اين چنين بود که در آنها رغبتي جهت تدوين تاريخ نبود.
آنچه از نوع تاريخ نزد اعراب رواج داشت ،انساب قبايل و ايام العرب و جنگ هاي آنان بود که با شعر و قصه آميخته بود. وراي آنها آنچنان از اخبار راجع به انبياي يهود يا پادشاهان بابل ومصر وشام به گوششان مي خورد ،نزد آنان به عنوان اساطير تلقي مي شد ؛اساطيرالاولين .با اين همه نسبت به اخبار،خاصه آنچه مربوط به احوال سواران ،دلاوران ،شاعران و خطيبان مي شد غالبا اظهارعلاقه مي کردند و نقل اينگونه اخبار -که رنگ قصه و شعر داشت -نزد آنها شورانگيز و جالب بود . (زرين کوب ،1379،ص84)
حقيقت آن است که اعراب تاريخي به معني امروز نداشتند .يعني آنچه که فعلا از علم تاريخ به فکر مردم مي آيد در ميان اعراب جاهلي وجود نداشته است .اما پاره اي از وقايع که براي خودشان اتفاق افتاده و يا در ممالک مجاور روي داده بود زبان به زبان نقل مي کردند که مهم ترين آنها از اين قرار است:
جنگ هاي قبايل عرب ،مشهور به «ايام العرب»،داستان سد «مآرب »استيلاي ابي کرب بريمن و داستان بعضي از جانشين هاي او داستان سلطنت ذي نواس ،قصه اصحاب اخدود ،قصه اصحاب فيل و آمدن آنهابه کعبه جنگ ذي يزن ،جنگ فجار،حلف الفضول ،کندن زمزم ،اخبارعاد وثمود ،داستان اعرابي که نابود شدند داستان بلقيس و سليمان و مانند آن از تورات و ساير مطالبي که همچون قصه ها و حکايات زبان به زبان نقل مي شد ....از اين رو بايد گفت اعراب جاهلي از حيث دانستن تاريخ ناتوان ترين مردم دنيا بودند!(جرجي زيدان ،1345،ص431)
هرچند سنت ايام العرب بسيار ديرينه بوده و به پيش از اسلام برمي گردد ولي به عقيده روزنتال وجود آنها بيانگرآگاهي تاريخي نيست .(روزنتال ،1368،ج1ص 33)اما شهرستاني ،(م 548ق)از معرفت تاريخي عرب جاهلي دفاع کرده ،معتقد است که آنان سه نوع علم دراختيار داشنه اند که تاريخ يکي از آنها به شمار مي رفته است .(شهرستاني ،1404ق،ج2 ،ص238)
ميراث تاريخي اعراب بيش از هر چيز تحت عنوان ايام العرب قرار مي گيرد و مقصود از «يوم »روزي است که واقعه مهمي درآن رخ داده و آن روز وآن واقعه تاريخي شده است . اعراب خاطره اين روزها را حفظ کرده ،در مجالس ادبي و تفريحي مرور مي کردند خاطره اين ايام نخستين ذهنيت تاريخي است که ميان قوم عرب وجود داشته و توجه به رخدادهاي گذشته را براي آنان زنده نگاه داشته است. (جعفريان ،1378،ص15)
البته سست نگاري يکي از ويژگي هاي تاريخ جاهلي بوده است :تاريخ جاهلي سست ترين بخش است که تاريخنگاران عرب درباره ملت خود نگاشته اند اين از تاريخنگاري از پژوهش و موشکافي و غربال گيري تهي است .بيشترين چيزي که به نام تاريخ روزگار نوشته شده ،افسانه و داستان هاي عاميانه است و اخباري است که ازاهل کتاب به ويژه يهوديان گرفته شده و چيزهاي ساختگي که در روزگار قبل از اسلام برپايه برخي از عواطف و انگيزه ها تراشيده شده است . (جواد علي ،1367،ج 1،ص50)
حافظه قوي اعراب جاهلي نقش بسيار مهمي درانتقال اين قصص به نسل هاي بعد داشته است . هرچند در روند اين انتقال ،تغيير و تحريفاتي به عمد يا از سر سهو روي داده باشد .
تعدادي از حوادث تاريخي که بعدها قرآن کريم نيز معترض آنها شد ،در ميان اعراب جاهلي شناخته شده بود ،هرچند آنان اين اطلاعات را نوعا از اهل کتاب که در سرزمين حجاز به سر مي بردند ،گرفته بودند . بي ترديد همين مشابهت ها بين داستان هاي قرآني و داستان ها اهل کتاب بود که بعضي از مفسران قرآن را به سوي نقل مطالب خرافي اهل کتاب سوق داد که از آن با نام اسرائيليات ياد مي شود .
2-4پيدايش و گسترش تاريخنگاري در اسلام
قبلا گفته شد که قوم عرب به لحاظ وضعيت فرهنگي -اجتماعي و غلبه بداوت و بي سوادي و نيازهاي محدود زندگي ،اصولا نيازي به تدوين تاريخ نداشت بدين سبب مبدأ روشني و يکساني براي شروع تاريخ خويش درنظر نمي گرفت . بلکه هرحادثه يا رويداد مهمي را مبدا تاريخ مي انگاشت و پس از مدتي به حادثه ديگري توجه مي کرد . به همين دليل تاريخ مشترکي بين آنها وجود نداشت .(ابن اثير،1370،ص6)
مسعودي با اشاره به اختلاف صحابه راجع به شروع تاريخگذاري در اسلامي نويسد :عمردر زمان خلافت خويش ،درباره تاريخ با کسان مشورت کرد .زيرا به روزگار او کارها شده بود که سال ها آن معلوم نبود ودراين باب سخن بسيار رفت و گفتگو درباره تاريخ عجم و غيره به درازا کشيده شد .علي بن ابي طالب بدو گفت :هجرت پيامبر راکه ازديار شرک برون شد ،مبدأ تاريخ کند و تاريخ را از محرم گرفتند که دو ماه و دوازده روز زودتر از رسيدن پيامبر به مدينه بود .زيرا مي خواستند مبدا تاريخ ازآغاز سال باشد و کسان را خلاف است که اين به سال هفدهم بود يا هجدهم .(مسعودي،1365،ص267)ابن عساکرنيز به چند طريق رواياتي را نقل مي کند که عمر-خليفه دوم - به توصيه حضرت علي (ع )هجرت پيامبر را به عنوان مبدا تاريخ انتخاب کرد. (ابن عساکر ،ج1،ص24)
اما سرچشمه اصلي تاريخنگاري اسلامي چه بوده است ؟
ميراث تاريخي اعراب جاهلي تاثير کتاب هاي تاريخي ايران زمين ،اثرگذاري تاريخ مسيحي و يهودي ،تاثيرهمزيستي و ارتباط برخي از صحابه با عالمان مسيحي و يهودي -بويژه آنان که اسلام آورده بودند - تاثير قرآن و بينش تاريخي آن ،اشتياق به آگاهي از جزئيات داستان هاي قرآن و بينش تاريخي قرآن نياز به دانستن سيره و سنت پيامبر و ديگر صحابه ،اهميت تاريخي در تعليم و تربيت اسلامي ،لزوم جمع آوري و تدوين حديث -که بخشي از آن شامل تاريخ نيزمي گشت -علاقه برخي از خلفا در گوش سپردن به اخبار و سر گذشت ها و نهيه متون تاريخي مربوط به اين حوزه ،انگيزه هاي سياسي گروهي از حاکمان همچون خلفاي بني اميه و بني عباس در زنده نگاه داشتن ياد وخاطره اجداد و انساب خود وعلاقه شخصي و ميل دروني برخي از تاريخنگاران ،از جمله رويکرد جامعه اسلامي به تاريخ و تدوين آن است که در کلام تاريخ پژوهان منعکس شده است.
تاثيرپذيري مسلمين درالگو گيري از کتاب هاي تاريخي ايرانيان با اهميت تلقي شده است . در واقع اولين سرمشق مسلمين در تاريخنويسي ،کتب پهلوي ،«خداي نامه ها »بود که اساس حماسه ملي ايران به شمار مي رفت.(زرين کوب ،1379،ص84)
جواد علي تاثيرايرانيان را در پيدايش تاريخ ،محدود به فصولي از تاريخ مي داند که درباره ايران و پادشاهان آن نوشته شده است. وي همچنين ديدگاه برخي خاورشناسان را که معتقدند کتاب هاي ايراني درتاريخنگاري اعراب تاثير زيادي داشته اند ،رد کرده است. (جوادعلي ،1367،ج1،ص86)
انگيزه هاي ديگري نيز درتمايل اعراب به تاريخ و تدوين آن نقش داشته است. از جمله اينکه اعراب نسبت به اخبار سواران ،شجاعان ،شاعران ،خطيبان و پادشاهان اظهار علاقه مي کردند و از اين رو بود که در مجالس خلفا و اميران معرکه اسمار گرم بود . شوق مسلمين به دانستن اخبار و سيره پيامبر(ص) تحقيق درباره مغازي و فتوح به لحاظ پي بردن به احکام فتح و خراج و عهود و ذمه ،حل وفهم اشاراتي که در قرآن و حديث آمده بود و حس کنجکاوي مسلمين و تماس آنان با مردمان کشورهاي فتح شده ،دلايل ديگري بود که مسلمين را به سوي تاريخنگاري سوق مي داد.(جواد علي ،1367،ج1،ص85)
روزنتال آثار يوناني را در تاريخنگاري وقايع نگاشتي مسلمين موثر مي شمرد و دانش تاريخ را در بخش وقايع نگاري متاثر از سرچشمه هاي مسيحي مي داند که به واسطه تماس مسلمانان با دانشمندان مسيحي يا مسيحيان که به کيش اسلام در مي آمدند برقرارگشته است. (روزنتال ،1368،ج1،ص93)
آگاهي تاريخي درعربستان پيش از اسلام ،جهان نگري تاريخي پيامبراکرم،داده هاي تاريخي قرآن و جايگاه تاريخ در علوم و تعليم و تربيت اسلامي ،عوامل ديگري هستند که درنظر روزنتال زمينه هاي پي ريزي و گسترش مباحث تاريخي را به وجود آوردند. (روزنتال،1368ج1،صص30-67)
برخي براي پيدايش تاريخ در ميان اعراب نقش قابل توجهي براي آثار مکتوب و تاريخي عربستان جنوبي و تمدن هاي قديمي اين حوزه و همچنين تاثير مصر و حبشه قائل شده اند.(آئينه وند،1377،ص55)
کساني که علاقه مندي خلفا را به تاريخ در گسترش نگارش هاي تاريخي موثر مي دانند به گزارش هايي استناد مي کنند که نمونه اي از آنها را ابن نديم (م438ق)نقل کرده است:
معاويه ،عبيد بن شريه را از صنعاي يمن فراخواند و از او درباره اخبار گذشتگان ،پادشاهان عرب و عجم دلايل اختلاط زبان عربي و پراکنده شدن مردن در سرزمين هاي مختلف ،سوال کرد عبيد پاسخ داد .سپس معاويه به نگارش آنها فرمان داد.(ابن نديم ،1391ق،ص102)وليد بن يزيد نيز به جمع آوري و تدوين اخبار و انساب عرب دستورداده است.(ابن نديم،1391ق،ص103)
جرجي زيدان در تاريخنگاري مسلمين به تاثيرنهضت اسلامي نياز مسلمانان به شرح و تفسير قرآن و حديث ،به دست آوردن اخبار و احاديث صحيح از طريق اطلاع از احوال و وضعيت راويان و علاقه برخي از حاکمان به تاريخ توجه کرده است .وي درمورد دليل آخر (علاقه خلفا به تاريخ )اين نکته را گوشزد کرده است که اين موضوع درميان مردم آنقدر گسترده بود که اين جمله [همچون ضرب المثلي ]در بين آنها شايع شده بود:پادشاهان علم تاريخ مي خواهند؛جنگجويان داستان هاي رزمي مي پسندند و تاجران به حساب و کتاب علاقه دارند.(جرجي زيدان ،1345ص520)يکي از معاصرين (احمد امين ،1395ق،ص156)دلايل تدوين و گسترش تاريخ را به اين شرح بيان مي کند :
-احتياج برخي از خلفا به شناختن احوال و اوضاع و تاريخ پادشاهان عالم و اطلاع از قانون و سياست و نظم آنان.
-ورود ملت هاي مختلف در جهان اسلام .اين ملت ها هريک داراي تاريخي مهم بوده و در نتيجه تاريخ خود را در بين مسلمين منتشر مي کردند.
-مسلمين در بدو امر شروع به جمع . حديث نمودند . حديث هم داراي صور و ابعاد گوناگوني بود. بعضي از اين احاديث تاريخ را شرح مي داد .اين قبيل روايات تاريخي مايه تاليف کتاب هاي تاريخ و سيره شد . زيرا همه مورخين مبدا نقل راهمان احاديث قرار دادند.
با اين وصف ،قرآن و بينش تاريخي آن به ضميمه رسالت تاريخي پيامبراسلام ،دو عامل بسيارمهم در تاريخنگاري مسلمين و توجه آنان به اين رشته از معارف بشري بوده است. بي ترديد قرآن کريم مهم ترين سبب گرايش مسلمين به تاريخ و تدوين آن بوده است . قرآن پيوسته داستان هايي از اقوام وپيامبران پيشين نقل مي کند واز همگان تقاضا مي کند که با سير در زمين از گذشته عبرت آموز اقوام پيشين درس بياموزند . شرح وبسط اين موضوع در بينش تاريخي مسلمين به تفصيل بيشتري نيازمند است که در بخش بعدي ارائه مي گردد.
5.تأثير قرآن در گرايش مسلمانان به تاريخنگاري
قرآن ،علاوه بر عرضه بخشي از مواد تاريخي ،به انسان سفارش مي کند که با عبرت از سرگذشت انسان هاي پيشين ،مسيرحق را دنبال کرده ،از تجربه آنان درس بياموزند.
رنگ ديني تواريخ اسلامي بويژه تکيه بر سرگذشت انبيا و نيزکار مداوم بر روي مغازي رسول خدا ،متأثر از همين بينش است.گرچه به مرور و به دلايلي ديگر ،مباحث تاريخي گسترده اي در متون تاريخي مسلمانان مطرح گرديد ،اما عنوان عبرت که قالب پرداخت هاي تاريخي قرآن بود ،در بسياري از مواقع مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و تاريخ به عنوان تجارب الامم عرضه شد.توجه مسلمانان به تاريخ انبياي گذشته که بعدها آنها را به سوي متون تاريخي اهل کتاب کشاند و تأثير بزرگي بر فرهنگ تاريخنگاري و محتواي کتاب هاي تاريخي ميان مسلمانان باقي گذاشت ،ناشي از علاقه آنان به تفسير آيات قرآني در زمينه تاريخ انبيا بود .(جعفريان ،1380،ص17)
اقبال لاهوري بر اين عقيده است که ،تجربه دروني تنها يکي از منابع معرفت بشري است.به مدلول قرآن کريم دو منبع ديگر معرفت نيزهست که عبارتند از :تاريخ وطبيعت ،درحقيقت با کاوش در اين دو منبع معرفت است که روح اسلام به بهترين صورت آشکار مي شود:
تاريخ يا به زبان قرآن -ايام الله -همانگونه که قرآن گفته است منبع سوم علم و معرفت است.يکي از اساسي ترين تعليمات قرآن اين است که اقوام و ملت ها به صورت دسته جمعي داوري مي شوند و به کيفر بد کاري هاي خود ،در دنيا عذاب مي بينند.قرآن براي اين مطلب ،پيوسته مثال هاي تاريخي مي آورد و از خوانندگان مي خواهد که در تجربه هاي گذشته و حال نوع بشر ،انديشه کنند :«ولکل أُمة أجل فاذا جاءأجلهم لا يستاخرون ساعة ولا يستقدمون ».(اعراف،34)اين آيه نمونه يک تعميم تاريخي خاص است که به صورت حکمت آميز آدمي را به اين انديشه مي اندازد که ممکن است به اجتماعات بشري همچون موجود زنده نظر شود .بنابراين اگر فکر کنيم که در قرآن هيچ نطفه و مايه اي از يک نظريه تاريخي وجود ندارد ،مرتکب خطاي بزرگي شده ايم .حق اين است که ظاهراً روح و جوهرکتاب مقدمه ابن خلدون بيشتر مبتني برالهامي است که اين نويسنده از قرآن گرفته بوده است.
حتي درآنجا که راجع به خصلت و شخصيت ،سخن مي گويد به مقدار زيادي گفته هاي او برگرفته از قرآن است .(اقبال لاهوري ، بي تا ،ص147)
علامه طباطبايي توضيح مي دهد که هيچ کتاب آسماني ديگري به مانند قرآن از علم و دانش تمجيد و تجليل نکرده است.وي در بخش مربوط به علومي که قرآن به تعليم آنها سفارش کرده است،مي گويد:
قرآن مجيد در آيات بسياري به تفکر در خلقت خود انسان و اسرار و رموزي که در ساختمان وجودش نهفته و بالاتر از آن در نفس و عوالم باطني آن و ارتباطي که با ملکوت اعلا دارد و به سير در اقطارزمين و مشاهده در آثار گذشتگان و کنجکاوي ،اوضاع و احوال ملل و جوامع بشري و تواريخ ايشان اصرار تمام دارد .(طباطبايي ،1375،ص107)
قرآن ،تاريخ را به عنوان يک منبع شناخت عرضه مي دارد و در آياتي که سفارش به سير در زمين مي کند ،تنها به مطالعه طبيعت دعوت نمي کند بلکه انسان را فرا مي خواند تا درتاريخ و آثار تاريخي تأمل نمايد.در واقع قرآن از انسان درخواست مي کند که با مطالعه تاريخ ،ملاحظه نمايد که زندگي و جامعه بشريت ،چه تحولاتي را پشت سر گذاشته است.(مطهري ،بي تا ،ص61)جرجي زيدان نيز نياز مسلمين به فهم قرآن و حديث را سبب توجه آنان به تاريخ مي داند .(جرجي زيدان ،1345،ص502)
به نظر روزنتال ،وفور داده هاي تاريخي ( يا شبه تاريخي )قرآن يکي از انگيزه هاي عملي مطالعه تاريخ در بين مسلمين بوده است .اين شرايط و اوضاع ،مفسران قرآن را واداشت تا به جستجوي اطلاعات تاريخي گويا و روشن بپردازند.(روزنتال ،1368،ج1،ص41)
به نظر يکي از معاصران (عثمان ،1943م،ص123)،مفسران در شرح آيات قرآن به آيات ديگر ،سنت پيامبر (ص)،آراءصحابه و تابعين مراجعه مي کنند .اين ها شيوه هايي است که مفسران را در يافتن مراد خداي متعال ،از آيات وحي ،ياري مي رساند .اين نکات براي پژوهشگر تاريخ نيز مفيد است و او را در تطبيق اين قواعد بر اصول ومواد تاريخي که دراختيار دارد ،ياري مي رساند.
قبلاًگذشت که قرآن واژه تاريخ و مشتقات آنرا به کار نبرده و در عوض از الفاظ ديگري که به نوعي بيانگر مفهوم تاريخ است ،استفاده کرده است .در حقيقت الفاظي همچون قصص ،نبأ،حديث ، عبرت و اساطير ،همان معنا و مفهوم تاريخ را به ذهن متبادر مي کنند .البته بايد توجه داشت که واژه اساطير در نقطه مقابل واژه هاي نخست قرار دارد و به معناي سخني است که اساس درستي ندارد.
همچنين برخي از مورخان جهان اسلام در عين حال مفسر قرآن نيز بوده اند و از اطلاعات تاريخي خود در تفسير قرآن و از آگاهي هاي تفسيري خود در تشريح حوادث تاريخي بهره برده اند.طبري(م310ق)يکي از نماينده هاي شاخص چنين دانشمندي است.کتاب تاريخ وتفسير اين دانشمند از منابع مهم و دست اول در زمينه تاريخ و تفسير است و بسياري از مورخان و مفسران بعدي از اين دو اثر استفاده برده اند.
6.پيوند تفسير قرآن با تاريخ
هرجا پاي حديث به ميان آيد ،شناسايي راويان حديث نيز ضرورت مي يابد.شناخت راويان و جرح و تعديل آنان به منظور احراز صحت و سقم روايات ،شامل روايات تفسيري نيز مي شدو بدين ترتيب نوعي از اطلاعات تاريخ يعني شرح حال اشخاص و در اصطلاح حديثي ،علم رجال با تفسير قرآن پيوند خورد.مفسران قرآن براي احراز صحت و سقم روايات تفسيري ناگزير از اطلاعات رجالي بودند تا بتوانند درمورد پذيرش و يا رد روايات تفسيري تصميم بگيرند .از همين جا بود که قرآن و ضرورت تفسيرآن آگاهي تاريخي در حوزه شرح حال افراد و جرح وتعديل آنان را توسعه داد.
با گذشت زمان و شکل گيري انواع تفاسير با شيوه هاي مختلف تفسيري ،نياز به اطلاعات تاريخي براي فهم بهتر آيات قرآن بيشتر احساس شد .بعضي از آيات و سوره هاي قرآن در پي رويدادي خاص نازل شده بود که بدون در نظر گرفتن آن ،فهم قرآن مشکل بود.مفسران قرآن اين حوادث خاص را که باعث نزول پاره اي از آيات و يا سوره ها گرديده بود «سبب نزول »و يا «شأن نزول »ناميدندو اطلاع از آنرا براي مفسر قرآن لازم دانستند .(واحدي ،1402ق،ص8) در اين جا نيز اطلاعات تاريخي از حوادث صدر اسلام به مفسر کمک مي کرد تا فهم وي از آيات قرآن کامل شود .به عنوان نمونه در قرآن کريم آمده است:
«وعلي الثلثة الذين خلفوا حتي إذا ضاقت عليهم الأرض بما رحبت و ضاقت عليهم أنفسهم و ظنوا أن لا ملجأ من الله إلا إليه ثم تاب عليهم ليتوبوا إن الله هو التواب الرحيم».(توبه ،118)
بدون اطلاع از شأن نزول اين آيه نمي توان فهميد که چه کساني از رفتن به جنگ تخلف کردند و چرا تخلف کردند؟چگونه زمين بر آنها تنگ شد؟از کجا پي بردند که پناهگاهي جز خدا ندارند ؟چگونه توبه آنها پذيرفته شد ؟و غيره.
موضوع ديگري که باعث کشيده شدن بخشي از تاريخ به حوزه تفسير قرآن شد ،فرهنگ زمان جاهليت بود.خداوند متعال در قرآن کريم گاهي به اجمال به آداب و سنت هاي اعراب جاهلي اشاره کرده است .مانند موضوع ظهار ،که به يکي از اقسام طلاق در زمان جاهليت اشاره دارد.(مجادله 3-1)و گاهي به مباحثي پرداخته است که پيش زمينه آن يکي از سنت هاي زمان جاهليت است؛و ليکن در ظاهر آيه هيچ اشاره اي به آن سنت نشده است.براي کسي که در پي تفسير قرآن است ،اطلاع از جرئيات اين سنت ها و طرز تفکر اعراب جاهلي ضروري است تا درک مناسبي از آياتي که به اين موارد اختصاص دارد ،حاصل شود .به عنوان نمونه خداوند متعال مي فرمايد:
«و إن خفتم تقسطوا في اليتمي فانکحوا ما طاب لکم من النساءمثني و ثلث و ربع ».(نساء3)
با نگاهي سطحي به اين آيه و آيات قبل وبعد معلوم نمي شود که چه ارتباطي بين موضوع نکاح و موضوع ايتام وجود دارد که در اين آيات در کنار هم نشسته اند ؛ولي با مراجعه به تاريخ فرهنگ جاهلي مشخص مي شود که اعراب ،به ادعاي سرپرستي ،ايتام را به خانه خويش مي آوردند و در اموالشان دخل وتصرف مي کردند و چون دختران يتيم به سن بلوغ مي رسيدند ،براي از دست ندادن اموال آنها با آنها ازدواج مي کردند !به اين جهت خداوند متعال آنان را از چنين رويکردي باز داشته ،به آنان توصيه مي کند که در صورت نياز به ازدواج ،بهتر است با زنان ديگري غير از ايتام ازدواج کنند.(طباطبايي ،1368،ج4،ص166)
موضوع بعدي که پيوند تفسيربا تاريخ را تأکيد مي کند،آشنايي با تاريخ عصر نزول قرآن و ويژگي هاي تاريخي آيات و سوره هاي مکي ومدني است.شرايط وويژگي هاي مکه ومدينه و مردماني که در اين دو شهر قرار داشتند ،تفاوت هاي زيادي با يکديگر داشت.اين تفاوت ها را به روشني مي توان در سوره هاي مکي و مدني مشاهده کرد .به طورقطع شرايط متفاوت تاريخي موجب چنين تفاوت هايي گشته است .سوره هاي مکي داراي لحني محکم ،پرحرارت و پر از سوگند و تأکيد است.آيات مکي غالباًکوتاه و داراي آهنگ است.بيشتر ،موضوعاتي همچون توحيد و معاد به بحث گذاشته مي شود.اوصاف بهشت وجهنم و بشارت نعمت هاي اخروي و تهديد به عذاب هاي سخت ،بيان مي گردد.بت پرستي و توجه به خدايان ساختگي به سخريه گرفته مي شود.در مقابل سوره هاي مدني آهنگي آرام دارد.درآيات اين سوره ها ،ساختار جملات و عبارات عوض مي شودوقوانين و تکاليف جامعه اسلامي ارائه مي شودو مسائل اجتماعي بيشتري بيان مي گردد.سوگند و تأکيد کمتري به کار مي رود و آيات طولاني ترمي شود.(راميار ،1369ش،صص608-604)چه عواملي باعث اين اختلاف ها شده است ؟چرا خطاب هاي مکي ومدني چنين تفاوت هايي را ايجاب کرده است؟
توجه به اين نکات به مفسر اين فرصت را مي دهد که از وراي اين سوره ها با همه تفاوت هايي که دارند ،تاريخ عصر نزول را فرا بخواند و با تأمل درآن به تفسير آيات مبادرت نمايد.بديهي است که آگاهي از ويژگي هاي تاريخي عصر نزول و آيات و سوره هاي مکي ومدني ،يکي از مقدمات تفسيراست که دانستن آن براي هر مفسري ضرورت دارد.
نتيجه
2.علم تاريخ تا پيش از ظهور اسلام و نزول قرآن ،جايگاه مهمي در نزد اعراب نداشته است.
3.قرآن کريم علاوه بر ارائه بخشي از مواد تاريخي ،در پيدايش و گسترش تاريخنگاري در بين مسلمانان مؤثر بوده است.
4.علاقه مسلمانان به قرآن و ضرورت فهم آن موجب توجه عموم قرآن پژوهان به علم تاريخ و در نتيجه توسعه اين علم شده است.
کتابنامه
2.نهج البلاغه
3.آئينه وند ،صادق ،(1377ش)،علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي ،تهران :پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي .
4.ابن اثير،عزالدين علي بن أبي الکرم ،(1370ش)تاريخ کامل ،محمد حسين روحاني ،تهران :انتشارات اساطير.
5.(1364ش)،النهايه في غريب الحديث ،قم؛مؤسسه اسماعيليان.
6.ابن خلدون ،عبد الرحمن ،(1366ش)،مقدمه ابن خلدون ،محمد پروين گنابادي،تهران :انتشارات علمي وفرهنگي.
7.ابن طقطقي ،محمد بن طباطبا ،(1367ش)،تاريخ فخري ،محمد وحيد گلپايگاني،تهران :انتشارات علمي وفرهنگي.
8.ابن عساکر،ابو القاسم علي بن الحسن ،(1415ق)تاريخ مدينه دمشق ،بيروت :دارالفکر.
9.ابن کثير،اسماعيل ،(1408ق)البدايه و النهايه ،بيروت :دارالحياءالتراث العربي.
10.ابن منظور،جمال الدين محمد بن مکرم ،(1405ق)،لسان العرب ،دارالحياءالتراث العربي.
11.ابن نديم ،محمد بن اسحاق ،(1391ق)،کتاب الفهرست ،تحقيق رضا تجدد ،تهران :بي نا .
12.رازي ،ابو الفتوح ،(1408ق)روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن ،مشهد :بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي.
13.احمد امين ،(1395ق)،فجر الاسلام ،بيروت :دارالکتب العربي.
14.اقبال لاهوري ،محمد (بي تا )،احياي فکرديني در اسلام ،احمد آرام ،کانون نشر و پژوهشهاي اسلامي.
15.ايجي ،محمد بن ابراهيم ،(1368ش)تحفةالفقيرالي صاحب السرير (تحفه ايجي )چاپ شده در کتاب :تاريخ تاريخنگاري در اسلام ،فرانتس روزنتال ،ترجمه اسدالله آزاد ،مشهد :آستان قدس رضوي.
16.بيهقي ،ابوالفضل محمد بن حسين ،(1376ق)،تاريخ بيهقي ،تهران :انتشارات هيرمند.
17.جرجاني ،ابوالمحاسن ،(1377ش)،جلاءالأذهان و جلاءالأحزان ،تهران :انتشارات دانشگاه تهران.
18.جرجي زيدان ،(1345ش)تاريخ تمدن اسلام ،علي جواهرکلام ،تهران :انتشارات اميرکبير.
19.جعفريان ،رسول ،(1380ش)تاريخ سياسي اسلام ،قم :انتشارات دليل ما.
20.(1378ش)،نقد و بررسي منابع سيره نبوي ،تهران :انتشارات سمت.
21.جواد علي ،(1367ش)،تاريخ مفصل عرب قبل از اسلام ،محمد حسين روحاني ،مشهد :کتابسراي بابل.
22.جوهري ،اسماعيل بن حماد ،(1407ق)،تاج اللغةو صحاح العربية (الصحاح )،بيروت :دارالعلم .
23.حاجي خليفه ،مصطفي افندي ،(کاتب چلپي )،(1943م)،کشف الظنون عن اسامي الکتب و الفنون ،بيروت :دارالحياءالتراث العربي.
24.حسن عثمان ،(1943م)،منهج البحث التاريخي ،قاهره:جامعه الاسکندريه .
25.خليفه بن خياط العصفري ،(1404ق)،تاريخ خليفه بن خياط ،بيروت :دارالفکر.
26.خليل بن احمد فراهيدي ،(1409ق)،کتاب العين ،قم :مؤسسه دارالهجرة.
27.رادمنش ،عزت الله ،(1370ش)،سبک هاي تاريخي و نظريه هاي نژادي تاريخ ،تهران :انتشارات کوير.
28.راغب اصفهاني ،حسين بن محمد ،(1412ق)،المفردات في غريب القرآن ،دمشق :دارالشاميه .
29.راميار ،محمود ،(1369ش)،تاريخ قرآن ،تهران :انتشارات امير کبير.
30.روزنتال ،فرانتس ،(1368ش)،تاريخ تاريخنگاري در اسلام ،ترجمه اسدالله آزاد ،مشهد :آستان قدس رضوي.
31.زرين کوب ،عبدالحسين ،(1381ش)،تاريخ در ترازو ،تهران :انتشارات امير کبير.
32.ژان سواژه ،(1366ش)،مدخل تاريخ شرق اسلامي ،نوش آفرين انصاري ،تهران ،مرکز نشر دانشگاهي .
33.سخاوي ،شمس الدين ،(1368ش)،الاعلان بالتوبيخ لمن ذم اهل التاريخ ،چاپ شده درتاريخ تاريخنگاري در اسلام ،فرانتس روزنتال ،ترجمه اسدالله آزاد ،مشهد :آستان قدس رضوي.
34.شهرستاني ،محمد بن عبد الکريم ،(1404ق)،الملل و النحل ،بيروت :دارالمعرفه.
35.شيخ بهايي ،بهاءالدين عاملي ،(1398ق)،و جيزه (چاپ شده در آغازحبل المتين )،قم مکتيه بصيرتي.
36.طباطبايي ،محمد حسين ،(1372ش)،الميزان في تفسيرالقرآن ،دارالکتب الاسلاميه .
37.(1375ش)،قرآن در اسلام ،قم :دفتر انتشارات اسلامي .
38.طريحي فخرالدين ،(1375ش)مجمع البحرين ،تهران کتاب فروشي مرتضوي .
39.فيروزآبادي ،محمد بن يعقوب ،(بي تا)،قاموس المحيط ،بيروت دارالجيل.
40.کافيجي ،محي الدين ،(1368ش)،المختصرفي علم التاريخ ،چاپ شده در :تاريخ تاريخنگاري دراسلام ،ترجمه اسد الله آزاد ،مشهد :آستان قدس رضوي.
41.محسن مهدي ،(1373ش)،فلسفه تاريخ ابن خلدون ،مجيد مسعودي ،تهران انتشارات علمي وفرهنگي.
42.مراغي ،احمد بن مصطفي ،(بي تا )تفسيرالمراغي ،داراحياءالتراث العربي.
43.مسعودي ،علي بن حسين ،(1365ش)التنبيه و الاشراف ،ترجمه ابوالقاسم پاينده ،تهران انتشارات علمي وفرهنگي.
44.(1370ش)،مروج الذهب و معادن الجواهر،ترجمه ابوالقاسم پاينده ،تهران انتشارات علمي وفرهنگي.
45.مسکويه رازي(1369ش)،ابوعلي ،تجارب الامم ،ابوالقاسم امامي ،تهران انتشارات سروش.
46.مصطفوي ،حسن،(1360ش)،التحقيق في کلمات القرآن الکريم ،تهران :بنگاه نشر و ترجمه کتاب.
47.مطهري ،مرتضي ،(بي تا)،شناخت از ديدگاه قرآن ،مشهد :نشروحيد.
48.معرفت ،محمد هادي ،(1380ش)،تفسيرومفسران ،قم :موسسه التمهيد.
49.مکارم شيرازي،ناصر،(1374ش)تفسير نمونه ،تهران :دارالمکتب الاسلاميه .
50.ميبدي ،رشيدالدين احمد بن ابي سعد ،(1371ش)،کشف الاسرار و عدة الابرار ،تهران انتشارات اميرکبير.
51.واحدي ،ابوالحسن ،(1402ق)،اسباب النزول ،بيروت :دارالکتب الاسلاميه.
منبع: نشريه مجموعه مقالات قرآن و علم
/س