نگاه قرآنی به کرامت انسان (2)

هر كس در جامعه دو شخصيت دارد؛ شخصيتى كه با آن در بين مردم زندگى مى كند و شخصيتى كه با آن در زندگى خصوصى خود از آن برخوردار است. فاصله اين دو شخصيت در بين افراد نسبى است: ممكن است در شخصى، اين دو حوزه ، كاملاً متضاد باشد و در شخص ديگرى از همگونى فزون ترين برخوردار باشد. در هر صورت اصل وجود دو شخصيت براى افراد، ترديد ناپذير است و انسان ها بر اين پايه دو زندگى دارند و به طور كلى كسى دوست ندارد كه شخصيت و رفتار و
شنبه، 30 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاه قرآنی به کرامت انسان (2)
نگاه قرآنی به کرامت انسان (2)
نگاه قرآنی به کرامت انسان (2)

نویسنده: محمدعلي سلطاني




ب) منع تجاوز به حريم خصوصى

هر كس در جامعه دو شخصيت دارد؛ شخصيتى كه با آن در بين مردم زندگى مى كند و شخصيتى كه با آن در زندگى خصوصى خود از آن برخوردار است. فاصله اين دو شخصيت در بين افراد نسبى است: ممكن است در شخصى، اين دو حوزه ، كاملاً متضاد باشد و در شخص ديگرى از همگونى فزون ترين برخوردار باشد. در هر صورت اصل وجود دو شخصيت براى افراد، ترديد ناپذير است و انسان ها بر اين پايه دو زندگى دارند و به طور كلى كسى دوست ندارد كه شخصيت و رفتار و كردارهاى ناشى از شخصيت درونى و خصوصى او براى ديگران آشكار باشد و تجاوز به اين حريم را شكسته شدن شخصيت و از بين رفتن كرامت خود تلقى مى كند.
از سوى ديگر، همواره در بين افراد جامعه كسانى پيدا مى شوند كه به ورود به اين دايره از زندگى ديگران علاقه مند هستند. شايد اين علاقه مندى در همه افراد و يا دست كم در اغلب افراد با درجات مختلف وجود داشته باشد، اما مقوله اى است كه تربيت پذير است و افراد مى توانند اين علاقه را كم و زياد كنند.
پاسخ مثبت دادن به اين علاقه و ورود به زندگى خصوصى ديگران و شكستن حريم آنان به هيچ وجه مطلوب نيست و هيچ خردمند و منصفى آن را شايسته نمى داند. به همين جهت ، براى كنترل علاقه ياد شده و ممانعت از ورود آن به حريم زندگى ديگران ، همواره در جوامع بشرى قوانينى براى آن در نظر گرفته شده است. دراسلام نيز قوانين ويژه اى در اين مورد وجود دارد كه ما فعلاً در پى بيان آن نيستيم، البته آبشخور آن قوانين، آيات قرآنى است كه هدف اين نوشتار است.
شكستن حريم خصوصى افراد ، به واقع ضربه زدن و اهانت به كرامت انسانى است و از نگاه قرآن بسيار مذموم است. قرآن در آيه اى، چندين مشكل از اين حريم شكنى را ياد و از آن نهى كرده و فرموده است: (يا ايها الّذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظّن انّ بعض الظّن اثم و لا تجسسوا و لا يغتب بعضكم بعضاً أيحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتاً فكرهتموه و اتقوا الله ان الله تواب رحيم؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از بسيارى از گنان ها بپرهيزيد كه پاره اى از گمان ها گناه است، و جاسوسى مكنيد ، و برخى از شما غيبت بعضى نكنيد؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد. از خدا بترسيد كه خدا توبه پذير مهربان است)[22]. گمان درباره ديگران ، ورود به حوزه خصوصى افراد است و با شكسته شدن كرامت انسانى گره خورده است. گمان ها ، پندارهاى بى واقعيتى است كه معمولاً انسان ها به بهانه آن، به بازگويى زندگى خصوصى و شخصى افراد به ديگران مى پردازند كه نتيجه آن، فرو ريختن شخصيت فرد مورد پندار در بين ديگران است.
در ادامه آيه، به موضوع تجسس پرداخته شده است؛ بلاى خانمان سوزى كه معمولاً در جوامع مبتنى بر ايدئولوژى، به عنوان افشاگرى ، مجوّز مى يابد و شخصيت و كرامت افراد را به يغما مى برد در جوامع مذهبى گاه اين امر از سوى افراد متعصب و قشرى با تكليف پيوند مى خورد و افراد نه تنها احساس گناه نمى كنند، بلكه انتظار پاداش اخروى هم دارند.
وقتى شكسته شدن حريم خصوصى افراد، از سوى گروهى متعصب به عنوان تكليف شرعى و دينى تصور شود، فاجعه بزرگ آغاز مى شود ؛ زيرا شكسته شدن حريم هيچ حد و مرزى نخواهد داشت و تنها در گرو فهم و برداشت افراد متعصب خواهد بود و از آنجا كه فهم اين افراد با دريايى از جهل و نادانى گره خورده است، دايره شكسته شدن حرمت و كرامت افراد به وسعت جهل و نادانى افراد متعصب خواهد بود و نتيجه آن بر باد رفتن كرامت كامل همه افراد جامعه ها خواهد بود. واژه (لا تجسسوا) (جاسوسى نكنيد) ، مطلق آمده و هيچ قيدى ندارد و بديهى است كه دست كم اگر موارد استثنايى وجود داشته باشد، به زندگى خصوصى و شخصى افراد مربوط نمى شود ، بلكه مباحث اجتماعى نظير امنيت ملى و يا جنگ و امثال آن خواهد بود.
در هرصورت، آيه قرآن براى حفظ كرامت انسان ها به طور مطلق جاسوسى را نهى مى كند؛ زيرا در اين كار بسيارى از چيزهايى كه با شخصيت بيرونى افراد در تضاد است ، براى مردم آشكار مى گردد و انسان ها در نگاه افراد ديگر جامعه خوار و بى مقدار مى شوند. كدام انسان است كه در زندگى خصوصى و فردى خويش رفتارهايى نداشته باشد كه از آشكار شدن آنها نگران است و نخواهد آن را در پيش روى ديگران انجام دهد؟ همه انسان ها كم و بيش رفتارهاى ناروايى پنهانى دارند و به تعبير قرآنى حتى كسانى كه نيكوكار هستند، باز هم اندكى دامن آلوده هستند. به اين آيه توجه كنيد: (… و يجزى الذين احسنوا بالحسنى الذين يجتنبوا كبائر الأثم والفواحش الاّ اللمم ان ربك واسع المغفرة هو اعلم بكم اذ أنشأكم من الارض و اذ انتم اجنة فى بطون امّهتكم فلا تزكوا انفسكم هو اعلم بمن اتقى؛ و آنان را كه نيكى كرده اند، به نيكى پاداش دهد؛ آنان كه از گناهان بزرگ و زشت كارى ها ـ جز لغزش كوچك ـ خوددارى مى ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است. او از آن دم كه شما را از زمين پديد آورد و از همان گاه كه در شكم هاى مادرانتان [در زهدان] نهفته بوديد، به [حال] شما داناتر است. پس خودتان را پاك شماريد. او به [حال] كسى كه پرهيزكارى كرده، داناتر است)[23].
اين آيه آب پاكى بر دستان همگى مى ريزد و هيچ كس از اين دايره بيرون نيست. آنان كه همواره خود را پاك مى پندارند و در اين پندار هستند كه فقط ديگران خطا مى كنند و آنان وظيفه دارند كه افشاگرى كنند، بايد بدانند كه خود در نهان كارهاى بسيار مى كنند و خدا بدان آگاه است و نبايد خويش را منزّه پندارند؛ زيرا همه حتى آنان كه نيكى مى كنند و از گناهان بزرگ و زشت كارى ها دورى مى ورزند و مورد ستايش و تقدير خداوند هستند نيز لغزش هاى كوچك دامنشان را مى گيرد و صد البته اگر به مفهوم (لمم) و مصدايقى كه در پاره اى روايات براى آن توجه كنيم، خواهيم فهميد كه اين پاكان هم چه بسيار نارواها انجام مى دهند.بنابراين نبايد به خويش غرّه شويم و خود را پاك پنداريم و ديگران را ناپاك دانيم و به تجسس و افشاگرى بپردازيم.
در لسان العرب ذيل واژه (لمم) در تفسير و بيان مصاديق اين از سوى اديبان و واژه شناسان عرب مى خوانيم: ( اللمم: نزديكى به گناه است، و گفته شده: (اللمم) گناهانى هستند كه كبيره نيستند. ابواسحاق گفته: (اللمم) مثل بوسيدن و نگاه كردن وامثال آن است. جوهرى در ذيل واژه (نول) گفته است كه مقصود از (اللمم) در شعر و منّاح اليمين كه گفته: (توجهى نكرد تا آنكه نزدش تضرع كردم و به او گفتم كه خداوند (اللمم) را اجازه داده است) بوسيدن است. و نيز گفته شده كه (الاّ اللمم) يعنى اينكه بنده اى كار ناشايستى انجام دهد و سپس توبه كند و دليل آن هم كلام خداوند است كه فرموده: خداوند تو، فراخ آمرزش است).
اگر اين تفسيرها را درباره واژه (لمم) بپذيريم و به اين مسئله هم توجه كنيم كه خوبان و نيكوكاران هم مرتكب (لمم) مى شوند، خواهيم فهميد كه دامن ناآلوده در جوامع انسانى بسيار اندك است. پس همه، چيزهايى دارند كه از آشكار شدن آن بيمناك هستند و با اميد به اينكه پروردگارشان گسترده آمرزش است و همه آنها را مى بخشد، طبل رسوايى خودشان را به صدا در نمى آورند. پس ديگران چه حق دارند كه با تكيه به خودپاك پندارى، به افشاگرى و رسوا سازى و كرامت كشى ديگران دست يازند و به تشييع فاحشه بپردازند. افرادى كه خصلت كرامت كشى دارند و چنين كارى برايشان تبديل به عادت شده است، معمولاً در نشست هاى خود به غيبت و بدگويى ديگران مى پردازند و همواره شخصيت ديگران را با نقل مطالب خصوصى و ويژگى هاى شخصى افراد، مى شكنند. در آيه ياد شده ، در كنار نهى از جاسوسى، از غيبت ديگران هم نهى شده است و افرادى را كه به چنين كارى دست مى يازد، بيرون از دايره انسانى مى شمرد و آنان را به درنده خويان تشبيه مى كند و مى گويد: آيا كسى از شما دوست دارد كه لاشه مرده برادرش را بخورد؟ آن كه باغيبت، به تخريب كرامت و شخصيت ديگران مى پردازد، به واقع به درنده خويى روى آورده است.

ج) نهى از تمسخر

مورد تمسخر قرار گرفتن افراد نيز كرامت افراد را خدشه دار مى سازد. كسانى كه مورد تمسخر قرار مى گيرند، احساس مى كنند كه كرامتشان شكسته شده است. هيچ كس نيست كه از موارد استهزا قرار گرفتن خشنود باشد و آن را با كرامت خود سازگار بداند. قرآن كريم با اين موضوع بسيار جدى برخورد كرده است و در سوره اى كه به همين عنوان نام گذارى شده است، مى گويد: (ويل لكلّ همزه لمزه؛ واى بر هر بدگوى عيب جوى) [24] و در سوره حجرات آيه 11 مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيراً منهم و لا نساء من نساء عسى ان يكنّ خيراً منهنّ و لا تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب بئس الأسم الفسوق بعد الأيمان و من لم يتب فأولئك هم الظالمون؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند كند؛ شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نبايد زنانى زنان [ديگر] را [ريشخند كند]؛ شايد آنها از اينها بهتر باشند، و از يكدگير عيب مگيريد، و به همديگر لقب هاى زشت مدهيد. چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان! و هر كه توبه نكرد، آنان خود ستمكارند) [25]. اين آيه براى پاسدارى كرامت انسانى در جامعه اى نازل شده است كه هنوز رسوب هاى فرهنگ گذشته در وجودشان باقى است و با تمسخر، ريشخند زدن، عيب گيرى از يكديگر و دادن لقب ها و نام هاى زشت به تحقير يكديگر مى پردازند، شخصيت افراد را با اين روش ها مورد تهاجم قرار مى دهند و افراد را بى ارزش جلوه مى دهند. لقب ها و نام هاى زشت، همچون رمزهايى است كه به حادثه اى از زندگى گذشته خود فرد يا وابستگان او و يا به نقصى در جسم و يا روح فرد ، اشاره دارد. اين اشاره، حادثه هاى ناشايست را كه فرد مى خواهد فراموش كند و شخصيت خودش را از پيوند با آن ببرد ، زنده مى كند و در نتيجه كرامت شخص را براى هميشه در معرض تهاجم قرار مى دهد.
در اين آيه به يك اصل مهم در زندگى بشر اشاره شده است و آن اصل امكان است. اگر بپذيريم كه خوبى و بدى در هر فرد و يا جامعه اى بدون توجه به جنسيت و يا وابستگى ها، امكان ظهور دارد و اگر موردى را در زندگى ديگران ناروا ديديم، احتمال بدهيم كه در زندگى خودمان هم شايد باشد و يا اگر خود نيك پندار هستيم اين احتمال را بدهيم كه ديگران هم ممكن است نيك باشند ، از شكستن شخصيت و كرامت ديگران لذت نمى بريم؛ بلكه به جاى آن همواره بيمناك خواهيم بود كه در برابر شكستن كرامت ديگران، كرامت خودمان هم در معرض شكسته شدن از سوى ديگران است و در نتيجه از اين كار دست مى شوييم. خداوند متعال در ادامه اين آيه و آيه بعد كه قبلاً توضيح داديم، روش نگرش درست به ديگران را چنين توضيح مى دهد: (اى مردم، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و شما را ملت و ملت و قبيله و قبيله قرار داديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد، در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. بى ترديد خداوند داناى آگاه است)[26]. اين آيه بيانگر آن است كه تمايزات و اختلاف هايى كه گاه دست مايه شكستن كرامت يكديگر مى شود، براى اين مقصود، آفريده نشده است، اين اختلاف ها و گاه تمايزها، فقط براى شناسايى يكديگر است و ملاك برترى ها نيست و نبايد مايه تفاخر و يا توجيه گر تحقير و كرامت شكنى ديگران شود و تنها ملاك ارزشمندى از نگاه خداوندى تقواست كه البته اين تقوا نبايد موجب برخوردارى فزون تر از حقوق و بهره هاى عام گردد. پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نيز على ابن ابى طالب(علیه السّلام) به هنگام به دست گرفتن قدرت اين امر را مبناى تمايز و اختلاف حقوقى قرار ندادند و تنها در دوره خليفه دوم و سوم بود كه اين مسئله دست مايه اختلاف در برخوردارى از حقوق اجتماعى گشت. اين بحث را بايد در جاى ديگر كاويد. آنچه مورد توجه در اين نوشته است، يادآورى اين نكته است كه اختلاف هاى آفرينشى و تقسيم بندى هاى قبيله اى و نژادى، جز براى شناسايى و ملاك براى برترى جويى و يا تحقير و توهين به ديگران نيست.

د) نهى از تهمت

يكى از ابزارهاى شكستن كرامت انسان در جامعه اتهام زدن است. افراد متهم در جامعه افرادى كه سرافكنده و شخصيت شكسته اند، هيچ كس دوست ندارد كه اتهامى متوجه وى شود و به همين جهت، در برابر اتهام به شدت عكس العمل نشان مى دهد و آرام و قرار خود را از دست مى دهد. اين واكنش بيانگر چيزى جز اين نيست كه فرد كرامت خودش را در معرض تهديد جدى مى بيند. در بين جوامع و مردمى كه فرهنگ بالايى ندارند، اتهام زدن كارى بسيار ساده و متداول است.همچنين كسانى كه تمايلات شديد به پول، قدرت و امثال آن دارند، راحت تر از ديگران دست به دامن اتهام مى شوند. افراد متعصب و به تعبير رايج اجتماعى، افراد غيرتى و به تعبير قرآنى افراد حميّتى، از ديگر افراد زودتر به دام اتهام زدن مى افتند؛زيرا آنان احساس تكليف مى كنند و از آنجا كه در ذهنشان خطاى ديگران و به ويژه خطاهايى كه به نوعى در حوزه مسايل جنسى و ناموسى قرار مى گيرد، بزرگ مى نمايد، با شتاب عكس العمل نشان مى دهند و زودتر به يقين مى رسند. البته اين همه به غير از اتهام زدن هاى آگاهانه اى است كه در آنها اتهام، ابزار دستيابى به منفعتى است. در همه اين موارد، كرامت و شخصيت فرد متهم مورد خدشه جدى قرار مى گيرد.
قرآن كريم با توجه به ذهنيت تازه مسلمانان و شرايط اجتماعى جامعه در حال تحول عصر پيامبر و نيز احتمال آن كه حميت و غيرت افراد تازه مسلمان موجب شود كه آنان به راحتى به ديگران اتهام بزنند، محدوده مجازات هايى را كه در قلمرو مسائل جنسى قرار دارد، مشروط به (زشت كارى) آشكار كرد و ازسوى ديگر، اثبات آن را چنان دشوار قرار داد كه عملاً اثبات ناپذيرباشد و در همه مواردى كه شبهه اى در كار بود، زشت كارى را از دايره مجازات بيرون نهاد و در عوض دست يازيدن به تهمت در حق ديگران را به عنوان جرمى مستقل و داراى مجازات حد قرار داد تا افراد جامعه از هول حليم پاك سازى، به ديگ اتهام نيفتند و كرامت افراد را ساده نينگارند و آن را دستخوش پندارها و گمان هاى نادرست خود نسازند. قرآن مى گويد: (كسانى كه نسبت زنا به زنان شوهردار مى دهند، سپس چهار گواه نمى آورند، هشتاد تازيانه به آنان بزنيد، و هيچ گاه شهادتى از آنان نپذيريد و اينان اند كه خود فاسق اند)[27]. و سپس ادامه آياتى كه در اين سوره درباره موضوع مورد بحث آمده، چنين مى گويد: (و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اينكه خدا توبه پذير سنجيده كار است، [رسوا مى شويد])[28].
تدوين چنين مقررات دشوارى براى كسانى كه به نوعى كرامت و شخصيت افراد را مورد اتهام روابط نامشروع جنسى قرار مى دهند، بيانگر آن است كه از ديد قرآن كريم شخصيت و كرامت انسان بسيار مهم است و هيچ گونه پندارگرايى در آن راه ندارد. جامعه پاك و سالم جامعه اى است كه حرمت اشخاص حفظ شود و بسيارى از كارها و رفتارهاى زشتى كه انجام دهندگان آن تلاش مى كنند، پنهان بماند و در ميان مردم مطرح نشود.
فرمان به مجازات افراد تهمت زن بدان معنا نيست كه در جوامع بشرى روابط نامشروع انجام نمى گيرد و يا خداوند از وجود چنين روابطى اطلاع ندارد، بلكه بدان معناست كه خداوند درستى زندگى اجتماعى افراد را در پوشيده نگه داشتن اين امور مى بيند و آثار مخرّب يك زشت كارى آشكار شده را از هزاران زشت كارى در پرده مانده بيشتر مى داند؛ زيرا در اولى كرامت و شخصيت افراد و به تبع آن شخصيت و كرامت جامعه خدشه دار مى گردد و در دومى فقط زشت كارى پنهان تحقق پيدا مى كند و زشت كارى ها هر چه آشكارتر شوند و حرمت شكن تر باشند، بيشتر به تبديل زشت كارى به رفتارهاى عادى و در نتيجه گسترش آن كمك مى كند.
قرآن در ادامه آيات مزبور، به داستان (افك) اشاره دارد و مسلمانان را توبيخ مى كند كه چرا اين اتهام را به عنوان يك تهمت تلقى نكردند و آن را جدى نگرفتند و مى فرمايد: (چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد، مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند: (اين بهتانى آشكار است)؟* چرا چهار گواه بر آن نياوردند؟ پس چون گواهان نياوردند، اينان اند كه نزد خدا دروغگويان اند* و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت براى شما نبود، قطعاً به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد، به شما عذابى بزرگ مى رسيد* آن گاه كه اين [بهتان] را از زبان يكديگر مى گرفتيد و با زبان هاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مى گفتيد و مى پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است، با اينكه آن[امر] نزد خدا بس بزرگ است* و [گرنه] چرا وقتى آن را شنيديد، نگفتيد: (براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم. [خداوندا] تو منزهى، اين بهتان بزرگ است). خدا اندرزتان مى دهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را ـ اگرمؤمنيد ـ تكرار نكنيد)[29].
توجهى كه قرآن به جزئيات برخورد جامعه اسلامى آن روز به يك اتهام مى كند و به تفصيل بيان مى دارد كه در برابر يك اتهام چگونه بايد برخورد سنجيده و اخلاقى كرد، بيانگر نقش تخريبى اتهام از سويى و لزوم حفظ كرامت و شخصيت افراد از سوى ديگر است. قرآن تلاش مى كند افراد جامعه را در برابر كرامت خودشان و ديگران متعهد و مسئول به بار آورد و آن را در نگاهشان با عظمت ومهم سازد تا به آسانى به شكستن آن اقدام نكنند.

هـ) نفى تكبر

از جمله رفتاريهايى كه موجب شكسته شدن كرامت ديگران مى شود، رفتارهاى متكبرانه اى است كه از سوى افراد كم ظرفيت و تنگ نظر در مورد ديگران انجام مى گيرد. تكبر، بيان احساس حقارت درونى افراد به شيوه واكنشى است. كسانى كه نوعى خود كم بينى در وجودشان است و احساس مى كنند، براى جبران و يا پنهان كردن آن، به تكبر و خودبرتربينى روى مى آورند. اين چالش درونى كم كم خودبرتربينى را به خصيصه تبديل مى كند و افرادى كه تحت تأثير آن قرار دارند، معمولاً ديگران را در برابر خود كوچك مى پندارند و يا دوست دارند كوچك بنمايانند.
بازتاب اين رفتار در جامعه، تحقير ديگران و شكستن كرامت غير است. نمادى كه قرآن براى اين خصلت ارائه مى دهد. احساس خود كم بينى شيطان در برابر دانش و آگاهى انسان و در نتيجه پناه جستن به خودبرتربينى براى پوشاندن احساس مزبور و استكبار در برابر فرمان خدا و تحقير انسان است. در نگاه كاربردى به اين قبيل گزارش هاى قرآنى، روشن مى شود كه تكبر، زاييده خود كم بينى در نهايت منجر به تحقير و زيرپاگذاشتن شخصيت طرف مقابل است. قرآن با مقوله تكبر و نمودهاى آن برخوردى جدى دارد. گاه با بيان فرجام ناگوار مستكبران، افراد را از اين رفتار بر حذر داشته. [30]و زمانى ديگر با نقل پندهاى لقمان به بيهودگى و زيانبارى تكبر اشاره مى كند و مى گويد: (ولا تصعّر خدك للناس و لا تمش فى الأرض مرحاً ان الله لا يحب كل مختال فخور* و اقصد فى مشيك و اغضض من صوتك انّ انكر الأصوات لصوت الحمير؛ و از مردم [به نخوت] رخ بر متاب، و در زمين به نخوت راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست ندارد و در راه رفتن خود ميانه رو باش و صدايت را آهسته ساز كه بدترين آوازها بانگ خران است)[31]. و در آيه اى ديگر، همين مفهوم را خطاب به پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و در واقع به همه مسلمانان مى آورد و مى فرمايد: (در زمين به نخوت گام بر مدار؛ چرا كه هرگز زمين را نمى توان شكافت و در بلندى به كوه ها نمى توان رسيد)[32]. اين نوع برخورد قرآن با تكبّر و استكبار، از سويى بيانگر حالت روانى و پندارگرايى فرد متكبر است، و از سوى ديگر، تلاشى است براى نهادينه كردن حرمت گذارى به ديگران و نشكستن كرامت افراد در جامعه بشرى. وضوح كرامت شكنى تكبّر و پيامدهاى آن و نيز موضع گيرى محكم و قوى قرآن در اين خصوص، ما را از توضيح فزون تر بى نياز مى كند.
از اين قبيل رفتارهاى نافى كرامت انسانى در زندگى افراد به گونه هاى مختلف ديده مى شود كه قرآن با طرح مصاديق و نكوهش آنها، عملاً موضع خود را در برابر كرامت انسان و ضرورت آن بيان كرده است.

راه هاى حفظ كرامت

قرآن به شمارى از رفتارها، سفارش كرده است كه در جهت تقويت روحيه كرامت مدارى در بشر است و در ذيل به شمارى از آنها اشاره مى كنيم:

1. تشريع هجرت

در محيط هاى كوچك و بسته، رويش ديكتاتورى آسان تر از جامعه هاى بزرگ و باز است و در جوامع ديكتاتو ى تحقير و شكستن كرامت انسانى آسان تر و فراوان تر است.
در چنين جامعه هايى، فرا راه انسان يكى از سه راه مطرح است: اينكه واقعيت را بپذيرد و بدان گردن نهد و شكستن كرامت انسانى خودش را شاهد باشد و خم به ابرو نياورد. دوم آنكه با واقعيت بجنگد و همه تلاش خودش را براى از بين بردن و تغيير شرايط به كار گيرد و در اين راه حتى جان خودش را فدا كند، و سوم آنكه اگر راه نخست را بر نمى تابد و براى راه دوم توان ندارد ، بار خود را بربندد و از آن محيط و جامعه بيرون رود و به جايى كه كرامت انسانى انسان حفظ مى شود، هجرت كند.
از نگاه قرآن، روش نخست نكوهيده است و در روز واپسين قابل دفاع نيست. راه دوم در عين آنكه توصيه و بدان تشويق شده است، اما از همه افراد جامعه آن انتظار را ندارد و راه سوم تنها راهى است كه اگر روش دوم براى كسى مقدور نبود، بايد آن را بپيمايد. قرآن كريم گفتگوى فرشتگان مأمور اخذ جان را با افراد مستضعف كه كرامت و شخصيت آنان از سوى افراد مستكبر مورد تهاجم قرار گرفته و سركوب شده است، چنين گزارش مى كند: (ان الذين توفهم الملائكه ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فاولئك مأواهم جهنم و سائت مصيراً؛ كسانى كه بر خويشتن ستمكار بودند، [وقتى] فرشتگان جانشان را مى گيرند، مى گويند: (در چه [حال] بوديد؟) پاسخ مى دهند: (ما در زمين از مستضعفان بوديم). پس آنان جايگاهشان دوزخ است، و [آنجا] بد فرجامى است)[33].
اين گفتگو بيانگر آن است كه نبايد انسان راه نخست از سه راه ياد شده را بپذيرد و كرامت خود را نابود شده ببيند، بلكه اگر نمى تواند راه دوم را برگزيند ـ كه در آيات ديگرى از قبيل آيات 75 تا 78 همين سوره توصيه شده است ـ بايد به هجرت دست بزند و از اين راه از شخصيت كرامتش حراست كند و يقين بداند كه در گستره زمين، جاهايى وجود دارد كه انسان بتواند در آنجا كرامت خود را حفظ كند: (و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الأرض مراغماً كثيراً وسعةً؛ هر كس در راه خدا هجرت كند، در زمين اقامتگاهاى فراوان و گشايش خواهد يافت)[34].
از نگاه قرآنى، مشاهده پايمال شدن كرامت و شخصيت انسانى به بهانه فقدان آزادى و چيرگى ديكتاتوران، پذيرفتنى نيست، بلكه بايد انسان كرامت خود را اصل بداند و براى حراست از آن پايبند جايى نباشد.

2. تشويق به بيهوده گريزى

قرآن براى گسترش كرامت منشى و پاسدارى از كرامت، انسان ها را به بيهوده گريزى تشويق مى كند. كارهاى پست و بيهوده، شخصيت و كرامت انسان را مورد تهديد قرار مى دهد. افرادى كه رفتارهاى ناهنجار دارند و به كارهاى بى ارزش و يا كم ارزش مى پردازند، معمولاً انسان هايى هستند كه چندان به شخصيت و حرمت خود بها نمى دهند. با ديدن كارهاى بى ارزش بدان ها گرايش پيدا مى كنند و وقت و فرصت خويش را در امور پست مى گذرانند، لذت هاى زودگذر، خوشى هاى غير خردمندانه، اشتغالات كاذب و امثال آن حتى اگر حرام هم نباشند، زيبنده شأن انسانى نيستند. افراد محترم و با كرامت معمولاً به اين قبيل كارها مشغول نمى شوند. قرآن كريم از طريق توصيف مؤمنان صالح و نيكوكار به بزرگوارى، ديگران را هم به در پيش گرفتن روش كرامت مند تشويق مى كند و مى گويد: (الا من تاب و عمل صالحاً فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفوراً رحيما و من تاب و عمل صالحاً فانّه يتوب الى الله متاباً و الذين لا يشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو مروا كراماً و الذين اذا ذكروا بآيات ربهم لم يخروا عليها صماً و عمياناً؛ مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند، سپس خداوند بدى هايشان را به نيكى تبديل مى كند، و خداوند همواره آمرزنده مهربان است و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، در حقيقت به سوى خدا باز مى گردد؛ و كسانى اند كه گواهى دروغ نمى دهند، و چون بر لغو بگذرند، با بزرگوارى مى گذرند، كسانى اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند، كر و كور روى آن نمى افتند)[35].
در اين آيه اعمال ناشايست افرادى به حسنه تبديل مى شود كه گواهى زور ندهند و از برابر كارهاى بيهوده و بى ارزش با بزرگوارى درگذرند و از تذكّر و پندهاى الهى، بى توجه نگذرند. اين تحسين، افراد ديگر را هم تشويق مى كند كه بزرگوارى و كرامت نفس خودشان را حفظ كنند و به زودى در رفتارهاى بيهوده نيفتند.

3. تشويق به گذشت

كرامت با گذشت پيوندى بسيار استوار دارد. انسان هاى انتقامجو و انتقام گير انسان هايى كوچك و حقيرند و از شخصيتى خرد برخوردار هستند، اما افراد بزرگوار معمولاً در انديشه انتقام گرفتن و يا تنبيه كردن كسانى كه در حقشان ناروايى به خرج دادند، نيستند.
قرآن كريم خصلت گذشت را ارج مى نهد و مؤمنان را به برخورارى از اين اخلاق تشويق مى كند و مى فرمايد: (و سارعوا الى مغفرة من ربكم وجنة عرضها السماوات و الأرض اُعدّت للمتقين الذين ينفقون فى السرّاء و الضرّاء و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين؛ و براى دستيابى به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنايش [وسعت] آسمان ها و زمين است[و] براى پرهيزگاران آماده شده است، بشتابيد. همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى برند، و از مردم در مى گذرند، و خداوند نيكوكاران را دوست دارد)[36].
افرادى كه از اشتباه مردم در مى گذرند، به مرحله اى از اعتماد به نفس و شخصيت رسيده اند كه درگذشت و انتقام نگرفتن، ضعف و ناتوانى خود را حس نمى كنند، بلكه با اطمينان گذشت را بر مى گزينند و با اينكه مى دانند توانايى انتقام را دارند، از آن گزينه صرف نظر مى كنند. اينان قدرت را در سيطره بر نفس مى بينند و بر عكس افراد كوچك كه قدرت را در چيزى بر ديگران مشاهده مى كنند، اينان چيرگى بر ديگران را نشان ناتوانى روحى مى دانند.
قرآن با تشويق مردم به گذشت و فرو خوردن خشم و غيظ خود، مديريت رفتار را به انسان ها مى آموزد و آنان را به سوى ثبات شخصيت و تحصيل كرامت سوق مى دهد.
آنچه ياد شد، شمه اى از مبحث كرامت از منظر قرآن بود. البته اين مبحث جاى سخن بسيار دارد كه با محدوديت مقاله ناسازگار است؛ اميد آنكه در جايى مناسب به تفصيل اين بحث مطرح شود.

پي نوشت :

[22] .سوره حجرات آيه 49
[23] .سوره نجم آيه 32 ـ 31
[24] .سوره لمزه آيه 1
[25] .سوره حجرات آيه11
[26] .سوره حجرات آيه13
[27] .نور/ 4
[28] .سوره نور آيه 10
[29] .سوره نور آيه 18 ـ 12
[30] ر.ك: سوره نحل آيه 29; سوره الزمر آيه 60 و 72; سوره غافر آيه 76
[31] .سوره لقمان آيه 19 ـ 18
[32] .سوره اسراء آيه 37
[33] .سوره نساء آيه 97
[34] .سوره نساء آيه 10
[35] .سوره فرقان آيه 70 ـ 73
[36] .سوره آل عمران آيه 134

منبع: آينه پژوهش / شماره 102 / بهمن و اسفند 85




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.