با این همه تغییرات چشمگیری که در دنیا در حال رویدادن است، عاقلانه است که بپذیریم همه چیز برای کودکان و نیز بزرگسالان در حال دگرگونی است. کودکان در برابر تأثیر نیروهای اجتماعی گسترده، مصون نیستند و همانند هواسنج، هر تغییری بر آنان اثر می گذارد.
شک نیست که فشار تغییر اجتماعی بر رفتار کودکان اثر میگذارد، لیکن بسیاری از مشکلات آنان از تجربه روزانهشان ناشی میشود و در تجربیات اولیه آنان در خانواده، ریشه دارد.
تصمیمگیری در مورد کودکان، در دنیایی که پیوسته در حال تغییر است، بسیار مشکل است. حتی والدینی که گمان می کردند از هر حیث آمادگی پدر و مادر بودن را یافتهاند، اکنون مبهوت ماندهاند و نمیدانند که با فرزندانشان چه رفتاری باید داشته باشند، برای آنان چه کار باید انجام دهند، و نسبت به آنان چگونه باید باشند.
آموزش مسؤولیت پذیری به کودکان، نیازمند جوی خاص در خانه و مدرسه است. چنین جوی در مورد تصمیمگیریها و پیامدهای آنها، اطلاعاتی به کودکان میدهد و منابعی را برایشان فراهم می کند تا بتوانند تصمیمات صحیحی بگیرند.
مسوولیت چیست؟
واژۀ مسؤولیت از لحاظ لغوی به معنی توانایی پاسخ دادن، و در عرف عام به مفهوم تصمیمگیریهای مناسب و موثر است.منظور از تصمیمگیری مناسب، آن است که کودک در چارچوب هنجارهای اجتماعی و انتظاراتی که معمولا از او میرود، دست به انتخابی بزند که سبب ایجاد روابط انسانی مثبت، افزایش ایمنی، موفقیت، و آسایش خاطر وی شود.
مثلا اگر کودکی روی پای فرد بیگانهای که رفتار مودبانهای با او داشته، آب دهان بیندازد، پاسخش نامناسب تلقی میشود. نامناسب شمردن چنین پاسخی، به این دلیل نیست که مسلما آب دهان انداختن روی پای آن فرد، کار نادرستی است، بلکه به این سبب است که با چنین عملی، رابطه کودک و آن فرد، احتمالا منفی میشود. در حالی که اگر کودکی در ازای رفتار مؤدبانه فردی بیگانه، لبخند بزند و بگوید: «سلام، حالتان چطور است؟»، احتمال بسیار وجود دارد که رابطه انسانی مثبتی بین آنان به وجود آید.
در مورد این که چه چیزی مناسب است، لزومی ندارد خود را به قاعدهای خاص مقید سازیم. حتی افراد آگاه و بصیر که معمولا تصمیمات مناسبی اتخاذ میکنند، ممکن است در مورد آنچه که مناسب است، پیوسته به نتیجهای یکسان نرسند. با وجود این می توان گفت که هنجارها، مقبولیت، ظرافت و آداب اجتماعی، بر غالب ارتباطات کودک اثر می گذارد. میزان موفقیت و احساس رضایت خاطر کودک در روابط متقابل اجتماعی، مقیاس پاسخهای اوست، و چنین موفقیتهایی تمایل وی را به ادامه عمل مناسب، تقویت میکند.
با پاسخ موثر، پاسخی است که کودک را قادر سازد تا به هدفهایی که باعث تقویت عزت نفسش می شوند، دست یابد. مثلا هنگامی که کودکی میخواهد به ملاقات دوستش برود، باید از حیث اجازه والدینش مطمئن شود. اگر او بدون مباحثه و به نحوی صادقانه از آنان خواهش کند، بسیار احتمال دارد که پاسخی مثبت دریافت کند. تمام والدین زمانی که با آداب دانی کودک مواجه میشوند، به خواسته هایش پاسخ موافق میدهند.
برای آن که کودک به گونهای مؤثر پاسخ دهد، لازم است که مشخصههای مهم موقعیت مورد نظر را بشناسد. اگر او صرفا نفع شخصی خویش را در نظر بگیرد و به محدودیتهای موجود توجه نکند، مشکلاتی برای خود و دیگران به وجود میآورد. فرضا هنگامی که والدین قصد دارند برنامه ای ترتیب دهند که تمام افراد خانواده در آن سهیم باشند، باید مطمئن شوند که تمام فرزندان خانواده سر وقت حاضر خواهند شد و هیچ یک از افراد خانواده به حقوق سایرین تجاوز نخواهد کرد. انتخاب پاسخهایی که با در نظر گرفتن نیازها و علایق سایرین صورت گیرد، بخش مهمی از حس مسؤولیت کودک است.
کودک ناگزیر است از نگرش سایرین به چیزها آگاه باشد، زیرا انتخابهای وی، از نیازها، حقوق و مسؤولیتهای سایرین متأثر است. زمانی که کودکی از سایرین، بویژه از والدین خویش پسخوراند دریافت میکند، بهتر میتواند بفهمد که سایرین در مورد چیزهای مختلف چگونه میاندیشند. در نتیجه، توانایی انعطافپذیریاش بیشتر میشود و درمییابد که ممکن است معیارها و انتظارات، در موقعیتهای مختلف تغییر کنند.
علاوه بر این، لازم است که کودکان از نیازها و هدفهای خویش آگاه باشند. کودک زمانی فردی مسؤول به شمار میآید که با در نظر گرفتن هدفهای خویش و نیازهای سایرین عمل نماید. والدین میتوانند به کودک کمک کنند تا در این مورد به توازن برسد. به این نحو که او را یاری کنند تا به ارزشهای شخصی خویش بیندیشد و مسائل را با درنظر گرفتن احساسات خود حل نماید.
کودکی که از حس مسؤولیت برخوردار است به موفقیتهای روزافزون و پاداشهای ناشی از آن دست خواهد یافت. کودکی که غیرمسؤولانه عمل میکند، با تنبیه و انتقادی بیش از آنچه که سزاوارش است، مواجه خواهد شد و در نتیجه عزت نفسش کاهش مییابد. او نه تنها نسبت به واکنشهای خویش و نحوه واکنش دیگران، نامطمئن میشود، بلکه نسبت به زندگی نیز نگرشی منفی پیدا میکند.
برای آموزش مسؤولیت به کودکان، باید چند تا «عوض» وجود داشته باشد تا در مقابل رفتار مسؤولانهشان به آنان داده شود. برای کودک دشواراست که توانایی مسؤول بودن خویش را افزایش دهد و هیچ پاداش و جایزهای برای چنین رفتاری دریافت نکند. از سوی دیگر اگر کودکی، بسیار زیاد مورد انتقاد، استهزاء، با شرمندگی واقع شود، به رفتارهای غیر مسوولانه خویش ادامه خواهد داد.
یکی از مشکلاتی که کودکان در یادگیری مسوولیت دارید، آن است که برخی از اوقات، تا زمانی که به پاداشی که سایرین قولش را به آنان داده اند، نرسند، به خشنودی درونی و شخصی دست نمییابند. حال آن که میدانیم اغلب اوقات، پاداش بلافاصله، برای عمل مناسبی که کودک انجام میدهد، وجود ندارد، و گاه نیز او برای عمل مناسبش، صرفا پاداشی نامشخص دریافت میکند. اگر کودک بتواند به والدینش اعتماد کند و مطمئن باشد که آنان سرانجام پاداش رفتار مسؤولانهاش را میدهند، مشکل تأخیر خشنودی درونی و شخصی تاحدی حل میشود. شاید لازم باشد که به کودکان تذکر دهیم که «حقشان بهطور کامل» محفوظ است، و والدین نیز قولهایی بدهند که مطمئن هستند از عهده انجام آنها برمیآیند. کودکانی که برای مسؤول بودن خویش پاداش دریافت میکنند، به تدریج پی میبرند که انجام مسؤولیت، و احساسات خوش ناشی از آن، به هم وابستهاند. در آن هنگام است که نیاز آنان به پاداشهای بیرونی ۔ نظیر جایزه و تأیید دیگران - کاهش مییابد.
مسؤول بودن، به این معنی است که کودک ناگزیر خواهد بود برخی تصمیماتی را بگیرد که برایش زحمت فراهم میکند. کودکی که از وی خواسته میشود وظایفی را انجام دهد، ممکن است اغلب مجبور شود که آن کارها را به جای فعالیت دیگری که سرگرم یا خشنود کنندهتر است، انجام دهد. لازمه مسؤول بودن آن است که شخص بتواند تکالیف را با وجود زحمتی که دربر دارند، به پایان رساند. کمک به کودکان برای رویارویی با این موضوع، وظیفه دعمده بزرگترهاست. والدین باید به کودکان یادآوری کنند که چنین ناراحتیهایی معمولا موقتی است، و انجام وظایف به نحو مطلوب، دلخوشیهای بزرگتری نظیر تحسین، جلب محبت یا پاداش را به همراه دارد. کودکان خردسال تا زمانی که معمولا نمیتوانند این بلاتکلیفی خویش را بطور واضح بیان کنند، نیاز دارند که والدینشان در برابر مشکل آنان بردبار و شکیبا باشند.
بسیاری از کودکان در موقعیتهایی که قبول مسؤولیت، مستلزم تعادل بخشیدن بین تعهداتی که نسبت به دیگران دارند، و انگیزههای آنی خودشان است، دچار مشکل میشوند. کودکان، مستعدند که بر طبق انگیزههای آنی خویش عمل کنند و اغلب، موقعیتها را با در نظر گرفتن پیامدهای احتمالی آنها ارزیابی نمیکنند. والدین باید به کودکان بیاموزند که چگونه دست به انتخابهایی بزنند که حتی ممکن است با انگیزه آنی، یا سر خوشی آن لحظه آنان تعارض داشته باشد. البته این را هم میدانیم که در کودکان خردسال، بسیاری از رفتارهایی که در پی انگیزه آنی ایشان بروز میکند، ناشی از احساس ایمنی و اطمینان است. احساس امنیت، کودک را محق میکند تا بی آن که نگران پیامدهای دردناک باشد، احساساتش را ابراز کند.
تردیدی نداریم که کودکان در تمام سطوح زندگی شان مسوول هستند، و همیشه باید مسؤولیت آنچه را که میگویند و انجام می دهند، بر عهده گیرند. درست است که آنان تا هنگامی که فاقد تجربه و اطلاعات هستند، در داوری خویش مرتکب اشتباهاتی میشوند و والدین باید تا زمانی که کودک تجربه و اطلاعات کسب کند، بردبار و شکیبا باشند. با وجود این، نهایتا خود والدین هستند که سطح مسؤولیتی را کودکان میتوانند بر عهده گیرند، باید تشخیص دهند، و برای پشتیبانی از رفتار مسوولانه و ترغیب آنان به انجام این گونه رفتار، باید معیار یا قواعدی را در خانواده مقرر سازند. اگر کودکان پاسخگوی اعمال خویش نباشند، برای آنان یادگیری از تجربیاتشان بسیار مشکل خواهد بود.
آموزش «مسؤول بودن» به کودکان، به معنی آموزش «گناهکار بودن» به آنان نیست. کودکانی که احساس مسؤولیت میکنند، به ابزار، نگرشها و منابعی که برای ارزیابی مؤثر موقعیتها نیاز دارند، مجهز هستند و به انتخابهایی دست می زنند که برای خود و اطرافیانشان مناسب است. کودکانی که محرکشان احساس گناه است، ممکن است ظاهر به نظر برسد که افرادی مسؤول هستند، لیکن در واقع، ملاک «خاصی» برای انتخابهایشان دارند. آنان میخواهند که از تنبیه یا درد، در امان بمانند؛ تحمل مخالفت با انتقاد را ندارند؛ و تا حد افراط نیازمند تأیید بزرگترها هستند. تفاوتهای موجود بین کودکانی که احساس گناه میکنند و آنهایی که واقعا افرادی مسؤول هستند، در جدول ذیل دیده میشود:
منبع: آموزش مسؤولیت به کودکان، دکتر هریس کلمز، رینولد بین، مترجم: پروین علی پور، صص 16-7، به نشر، 1392.